ناگفته های نوعروس پرستار که کار بزرگی کرد! / کرونا همدلی آورد!
سایر منابع:
سایر خبرها
بازمانده در جزیره
برود که برای ارتباطات دور و نزدیک از چه ادبیاتی استفاده می کردم. راستش را بخواهید این دوری جستن از آدم ها اذیتم نمی کند و همین اذیت نشدنم اذیتم می کند! منی که آدمی اجتماعی بودم و همیشه خدا در حال معاشرت، تردد با افراد بودم، این روزها به خودم می آیم و می بینم ساعات زیادی را با خودم سرگرم بودم. گاهی اوقات ساعت های زیادی از اتاقم بیرون نمی آیم و حتی با خانواده ام حرف نمی زنم. برای همین به محض سلام ...
شکوفایی تولید بانوان در روزگار قرنطینه
نانوا بودم و خودم خبر نداشتم. این مادر ناب ایرانی، ادامه می دهد: ساعتی در خانه بیکاری نمی نشینم؛ یا به کار قلاب بافی مشغولم یا آشپزی و در واقع، این روزهای من با روزهای قبل از کرونا تفاوت چندانی نکرده است، چون من همیشه سعی کردم خودکفا باشم و به غیر از تجربه پخت نان که حاصل این روزهای قرنطینه است، انواع رب و ترشی و کیک و... را خودم در خانه درست می کنم و باور کنید انجام این کارها چنان لذتی برایم ...
سکوت حاج قاسم مقابل جمله یک مادر شهید
شروع کردند به صحبت کردن با حاج قاسم. بعد از تمام شدن صحبت های مادر و همسر شهید رادمهر سردار با ما شروع کردن به صحبت. من عکس همسرم را که لای دفتری همراهم گذاشته بودم روی میز جلوی خودم قرار دادم. سردار به من نگاه کرد و گفت: خب دخترم شما دختر کدام شهید هستی؟ با خنده ای سلام کردم و گفتم: نه من همسر شهیدم! عکس شهیدم را گرفتم نشانش دادم، گفتم: بفرمایید شهید کمالی، من همسرش هستم ...
ویشکا آسایش | عکس جالب ویشکا آسایش بعد از قرنطینه + بیوگرافی و تصاویر
...... هیچ وقت یادم نمی رود یک روز در خانه، مشغول گپ زدن با دایی بودم که ایشان به من گفتند ویشکا! ما در حال انتخاب بازیگر برای سریال امام علی هستیم، دوست داری بازی کنی؟ من هم چون فکر کردم دایی من را دست انداخته، با خنده گفتم البته، خلاصه من برای تست گریم به پشت صحنه کار رفتم و تست دادم و شوخی شوخی برای این نقش انتخاب شدم، تا آخرین لحظه ای که جلوی دوربین قرار نگرفته بودم، فکر می کردم ...
روایت حسین آقا از رنج اعتیادی 50 ساله
چشمم نرفت، توی خونه یا توی حیاط خونه مونده بودم، دردم کمتر از بی قراری و بی حالی بود، روز دوم، سوم درد و تشنج سراغ آدم میاد ولی بعد از اون تشنجای بعدی کمتر می شن، الان همه ی این مراحل رو خوب می شناسم اما اون زمان اصلا نمی دونستم بنابراین چون نمی دونستم ترس به سراغم میومد. بعد از سی روز تونستم رو پا شم و راه برم تا به جلسه NA برسم، راستش انگیزه اصلی ترک مصرف رو از NA گرفتم چون به خودم ...
شایعه| نیوشا ضیغمی از همسرش طلاق گرفته است ؟ + علت طلاق
جراحی زیبایی بینی انجام دادم و قبل از آن هم 11 فیلم بازی کرده بودم. اما یکی از دلایلی که بینی ام را جراحی کردم این بود که خودم از نیمرخ ام خوشم نمی آمد و با چهره ام خوشحال نبودم. حالا این بحث سلیقه ای است، چون برخی معتقدند شکل بینی قبلی ام بهتر بود. البته تغییر محسوسی هم نداشتم چون به پزشکم تاکید کردم که نمی خواهم بینی ام غیرطبیعی شود. ولی برآمدگی استخوانی که روی بینی ام داشتم را دوستش نداشتم. ...
بائو: خدا به من زندگی دوباره داد
هم کرونا آمده. همه جا در شلوغی ها بودم. در میان جمعیت های 500 و هزار نفره. اگر زودتر اطلاع می دادند شاید دچار مشکل نمی شدم ولی باز هم خدا را شکر که از نوع حادش را نگرفتم. 40 روز است که از قرنطینه گذشته و تلاش می کنم که نه دوباره مبتلا شوم و نه اینکه به کسی انتقال بدهم چون خودم خیلی اذیت شدم. اما خیلی از مردم ظاهراً چندان رعایت نمی کنند. - یکسری از مردم چاره ای ندارند و برای ...
او که منجی است ...
تاثیر قرار داده است، خیلی ها به خودشان آمدند که دنیا ارزش ندارد و باید با هم خوب باشیم. خود من یک فرد اجتماعی ام و همیشه می گویم دنیا دو روز است و باید همیشه مهربان بود. به نظرم کرونا باعث شده که این روزها مردم بیشتر قدر هم را بدانند و مهربانی شان دو چندان شود و تلخی ها را فراموش کنند. شباهت نجات غریق و پرستاری یک ناجی غریق و یک پرستار، با جان انسان ها در ارتباط هستند و هر دو ...
گفت وگوی گاردین با کارگردان مستند مارادونا
آرسنال بودم و آرسنال برد، اما هیچ حسی نسبت به آنها نداشتم، همه اش لیورپول بود. طرفدار آنها بودم چون اولین دوستم طرفدارشان بود. هیچ کدام از ما حتی نمی دانستیم لیورپول کجاست، اما دهه 70 بود و آن موقع ما حتی اجازه نداشتیم از مسیر مشخص خود راه دیگری برویم. این حرف ها مربوط می شود به بحث مان در مورد فصل فوق العاده ای که لیورپول داشت قبل از مداخله ویروس کرونا و البته کسی که بیش از بقیه امید و لذت ...
خطری که از سر حسن یزدانی و خانواده اش گذشت
مردم توانستم دوباره سلامتی ام را به دست آورم. جا دارد از پرستاران و پزشکان زحمتکش که روزهای سختی را سپری می کنند، تشکر کنم. متاسفانه خیلی ها با این ویروس دست و پنجه نرم کردند. هنوز هم دارویی برای آن پیدا نشده، اما خدا شکر من توانستم کرونا را شکست دهم. وی افزود: من حدود یک هفته در بیمارستان بودم و 2 هفته بعد از مرخص شدن از بیمارستان هم در قرنطینه خانگی بودم. حالا دیگر تقریبا یک هفته ای ...
داستان کرونا و جهادی ها(14) روایت چهاردهم؛ گرای قبله
ترشان می کنم. باز خوانده نمی شود. چند ساعت است که پیرمرد چشم باز نکرده؟ گوشی ام اذان می گوید. اذان نماز عصر. مدتی است نمازهایم را جدا می خوانم. ظهر را آفتاب که وسط آسمان است، و عصر را سه چهار ساعت دیرتر، وقت فضیلت عصر. امروز اما نه ظهر را خوانده ام نه عصر را. اولِ اذان مشغول جابجا کردن پیرمرد بودم. بعدش فکر اینکه خودم را از روپوش آبی بیرون بکشم، کلاه و کاور شیشه ای و دست کش و ماسک را ...
بازیکن استقلال: ازمادرم و مادرشجاع عذرمی خواهم
اش عذرخواهی کرد. مصدومیت درخصوص مصدومیتم باید بگویم که من تا حالا اصلاً مصدوم نشده بودم و تابه حال رنگ کادر پزشکی و فیزیوتراپی را ندیده بودم. اما متأسفانه از شانس بدم امسال دچار مصدومیت شدم و انصافاً جراحت سختی هم بود. پای من از ناحیه همسترینگ دچار پارگی شد. راستش را بخواهید بعد از چند روز نتوانستم با این مشکل کنار بیایم و تمریناتم را دوباره شروع کردم و همین بی احتیاطی ...
شایعه | شهاب حسینی از همسرش طلاق گرفت + علت طلاق
، برای ادامه تحصیل به دانشکده خلبانی رفتم ولی چون دو تا از برادرانم در آن زمان قبل از انقلاب سیاسی بودند، اخراجم کردند. بعد از آن رفتم رشته زبان و ادبیات انگلیسی و سرنوشت طوری رقم خورد که دبیر بشوم. 30سال کارمند آموزش پرورش بودم. البته فعالیت های دیگری هم داشتم؛ مثل فعالیت های تجاری. در کنار این فعالیت هایی که گفتم، شعر هم می گفتم و داستان هم می نوشتم. حتی یادم هست چند فیلمنامه ...
روایتی از یک انتظار تلخ/ وقتی قرآن، وسیله نجات ما شد
اعتراض کرد. اما من هم آن روزها ، حال خوبی نداشتم. از یک طرف به خودم لعنت می فرستادم که چرا بچه دوست دارم و از یک طرف هم باید هم پای او در بخشی از قسمت های درمانی حضور پیدا می کردم . یکی از سخت ترین قسمت های درمان ناباروری برای من ، اقدام برای انجام IUI بود. چرا که در این روش درمانی ، حضور زن و مرد برای درمان لازم است و من معذب بودم. با این حال ، تلاش کردم تا با دیدن افرادی مانند خودم در مرکز درمانی ...
ماجرای چهلمین کرونایی کیش/ وقتی وارد بیمارستان شدم به شدت می ترسیدم/ کادر درمان برایم مثل فرشته ها بودند
، سرفه بیماران مبتلا به کرونا اصلاً شبیه به آنفلوآنزا یا سرماخوردگی نیست، تنگی نفس خیلی شدیدی می آورد، از دست دادن حس بویایی یکی از علائم بود، آب هم نمی توانستم بخورم و همه چیز برایم مزه بسیار تلخ داشت و خیلی استفراغ می کردم. با برادرم به بیمارستان رفتم، قبل از اینکه وارد شوم، با توجه به مطالبی که در تلویزیون و فضای مجازی خوانده بودم می دانستم که کرونا گرفته ام، زمانی که فرم بستری را پر می ...
روی فرشته ها را زمین نمی اندازد
اش پیام می فرستم. رفیقم را که از سر راه پیدا نکرده ام. امروز هم چنین می کنم. مدافع بانو چند ساعت بعد جوابم را می دهد که من خوبم. ولی بیماری اینجا اوضاع بدی دارد. لطفاً هر چقدر عشق و دعا و انرژی که می خواستی بفرستی سمتم، بفرست برای او که روی تخت 16 خوابیده. نوزادش 14 روز بیشتر ندارد. توی دلم ناگهان گلوله ای شلیک می شود انگار از اسلحه ای که صدا خفه کن دارد. ...
رازگشایی علیرضا فغانی از دلیل مهاجرت خود و برادرش و اتهامات رنگی
همین طورتوهین ها ربط داشت؟ اصلا ربطی نداشت. من خودم دوست داشتم بروم. برخی از دوستانم رفته بودند و احساس کردم زندگی برای بچه هایشان جور دیگری شد و وقتی در جام ملت های 2015 حدود 40 روز در استرالیا بودم خیلی از دوستان ایرانی ام را دیدم و مشورت کردیم که تصمیم گرفتم بروم. خیلی دوست داشتم در همان سال ها می رفتم ولی یک سری اهدافی در داوری داشتم و با همسرم که صحبت کردم ایشان گفت دوست دارم کنار ...
مشکلات کار کردن در قرنطینه و راه حل ها
اما هفته آینده قرار است جلسه کارکنان به صورت از راه دور برگزار شود. این جلسات معمولا بیشتر از دو ساعت طول می کشند و نمی دانم با بچه ها چه کار کنم. شاید بتوانم بچه سه ساله ام را بخوابانم، هرچند معمولا در آن ساعت ها نمی خوابد. ولی حتی اگر بخوابد، نمی دانم اگر بیدار شود و من وسط جلسه باشم، چه کار کنم. آن یکی، هفت ماهش است و هر بار بخوابانمش، بیشتر از 45 دقیقه نمی خوابد. من و رئیسم با هم رابطه نزدیکی نداریم. او آدم سختگیری است و من تنها کارمند واحدمان هستم که بچه دارم. به خاطر کرونا و حفظ فاصله اجتماعی، نمی ...
جغرافیای جهاد؛ از مبدا قم به مقصد رشت
پیدا کنند همه مباحث مربوط به غسل و کفن را آموزش میدهم و با هم کار را انجا میدهیم . همانطور هم شد. با حضور سه طلبه دیگر کار غسل و کفن اموات کرونایی در استان گیلان هم آغاز شد روز اول اولین میت را که آوردند بچه ها همه خشکشان زده بود، من هم ترسیده بودم اما باید بر ترسمان غلبه میکردیم، دیگراین مسئولیت را پذیرفته بودیم و وظیفه بر دوشمان بود. دائم به این فکر میکردم که اگر خودم به جای متوفی روی ...
رمزگشایی فغانی از دلیل مهاجرتش به استرالیا
داوری داشتم و با همسرم که صحبت کردم ایشان گفت دوست دارم کنار خانواده ام باشم و این چند سال دنبال داوری باش شاید تا آن زمان نظرت عوض شد. اگر خاطرت باشد در هتل در سنت پترزبورگ بعد از بازی رده بندی صحبت کردیم و شما مطرح کردی که اگر این حواشی پیش آمده اذیتت کند که من گفتم تا به حال که دنبال اهداف داوری ام بودم که خدا را شکر در این جام جهانی به هرچه می خواستم رسیدم و الآن خودم می دانم و خانواده ام و ...
رحلت مظلومانه این افراد داغی به دل همگان است
کفن بر روی متوفی نیز اشکال وارد می کردند اما من، مگر شده به پوشاندن کفن حتی بر روی کاور بیمارستان نیز، این کار را برای متوفی انجام می دادم و شاید باورتان نشود که بازماندگان متوفی تا چه اندازه بابت این حُسن اجرای مراسم تدفین و تلقین و برگزاری تام و تمام همه اعمال بدرقه متوفی تا آخرین لحظه، بنده حقیر را با دعا مورد لطف و محبت خویش قرار می دادند. اما در حال حاضر، خوشبختانه شرایط، اندکی بهبود یافته و ...
پوپک بسامی : برای پرستاری از بیماران مبتلا به کرونا جانم را هم بدهم، باز هم خوشحالم
مسیر را انتخاب می کنم که تا اینجا آمدم. *صادقانه بگو، از کرونا نمی ترسی؟ بابت کرونا ناراحتم و مثل همه آدم ها می ترسم. این بیماری بسیار ترسناک است، جان خیلی ها را گرفته است و مردم بسیاری عزیزشان را از دست دادند کل دنیا تحت الشعاع خودش قرار داده و به همه آسیب و خسران وارد کرده. با این شرایط در حال حاضر پرستاری واقعا دشوار است. کرونا واقعا وحشتناک و قدرتمند است، آنقدر قدرتمند است که کل ...
هماوردی یک زنِ شاعر با کرونا
شد و حالم را وخیم تر کرد. این را باید بگویم که در این روزها دعا در حقم زیاد شد. دوستان زیادی دارم که بسیار برایم دعا کردند. و این دعاها بسیار گره گشا بود. در این یک ماه، خانواده ام شبانه روز بالای سرم بودند. تقریبا حال همه شان خوب شده بود و فقط من بودم که حال بدی داشتم. به جایی رسیدم که روحیه ام را از دست دادم و حتی وصیت نامه نوشتم و از همه حلالیت طلبیدم. نگاه های خانواده ام ...
ماجرای عاشقانه نصرت خانم و آقا غلام + عکس
، اما خودش را سرگرم پسر کوچکشان می کرد؛ پسری که به همان زودی ها، برادرش هم به دنیا می آمد. نصرت می گوید: آن روز مانند همه روزهای عادی، مادر و پدرشوهرم برای کار به زمین کشاورزی شان رفته بودند. من هم غذا می پختم. خواهرشوهرم از مدرسه آمد و گفت که از دوستانش شنیده است غلامعلی شهید شده است. این خبر را که شنیدم، دیگر متوجه حال خودم نشدم و تمام روغن های داغ روی دستانم ریخت. از صدای داد و فریادم، همسایه ها ...
زنان ؛شاکی از قرنطینه
فرزندان در خانه مشکل جدی تری است. فرزندانی که پیش از این چند ساعت در روز را بیرون از منزل سپری می کردند و حجم زیادی از انرژی خود را تخلیه می کردند حالا نه تنها باید در خانه باشند بلکه از من و پدرشان انتظار دارند مانند کودکان همسن و سال خودشان پا به پای آن ها به بازی و سرگرمی مشغول باشیم و من هیچ فرصتی برای خودم ندارم. چون یا در حال آشپزی هستم و یا در حال بازی با فرزندانم و همسرم در تمام این مدت می ...
این سوی در دستشویی یا آن سوی دیگر؟
بیرون آمد به او گفتم من اینجا از درد به خودم می پیچیدم. پدرجان خیلی خونسرد جواب داد: ولی همه اش کلا یک دقیقه شد. می دانید من به او چه گفتم؟ گفتم پدرجان شما اصلا می دانی یک دقیقه چقدر طول می کشد؟ ایشان با تعجب گفت: شما خودت بگو چقدر. گفتم بستگی دارد این طرف در دستشویی باشی یا آن طرف در. حالا هم این تا پاییز گفتن مقام ها مرا یاد همان یک دقیقه می اندازد. به نظر شما کدام مان تا پاییز این سمت در هستیم و ...
هنر ظریف خوابیدن
عطیه میرزاامیری/نویسنده هفته سوم قرنطینه شروع شد. روز اول، وقتی از خواب بیدار شدم، رخوت عجیبی همراهم بود. عید بود؛ اما عید نبود. آمدن بهار را از پشت شیشه و از روی تقویم می شد دید. روزها قطاروار پشت سرهم ایستاده بودند تا بگذرند بدون اینکه دست من و بقیه بهشان برسد یا بتوانیم لمسشان کنیم. هرکاری را که قرار بود انجام بدهم، انجام داده بودم. جلوی انجام کارهای جدید مثل پختن شیرینی و نان، تیک ...
یکی از بزرگترین افتخارات ورزش ام این است که شاگرد مارادونا بودم/ کی روش مربی خوبی بود ولی انسان خوبی نه/ ...
از آن هم رضایت نامه من را صادر کردند و من هم از این تیم جدا شدم. وی در خصوص مصاحبه معروف علی نیکبخت که سال ها قبل او را مورد تمسخر قرار داده بود گفت: این حرف ها برای چندین سال پیش است و فکر میکنم که دامن زدن به آن خیلی کار جالبی نباشد. آن زمان من تازه به ذوب آهن رفته بودم شرایط خوبی هم داشتم. آقای نیکبخت هم بعد از بازی یک صحبتی در این رابطه کردند که من هم جوابشان را دادم. بالاخره این بحث ...
خواندن فصوص الحکم با ریه های کرونایی
ابتدایی بیمارستان بسیار ترسناک بود و ترسیده بودم، اخبار مرگ و میر را می شنوی، و همه آرزوهایت به یک چشم بهم زدن مهر باطل به خود می بیند و نمی دانی چه سرنوشتی در انتظار توست، این نگران کننده است، ترس روزهای اول اینطور بود.خیلی ها که به کرونا مبتلا شده اند، این دوران را سخت ترین دوران زندگی شان دانستند اما من اصلا به سخت ترین دوران اعتقادی ندارم. ترین ی در کل وجود ندارد، اصل ماجرا دست خداست. ...