سایر منابع:
سایر خبرها
اگر کس دیگری جای هاشمی بهانه دست نتانیاهو داده بود - کدام مقام آمریکایی در مذاکرات گریه کرد؟ - اول
صدد پرداخت وام 25 میلیون تومانی است و به نظر می رسد تنها راه خروج این بازار از رکود را تحریک تقاضا و افزایش قدرت خرید مردم دانسته است. اگرچه هنوز پرداخت وام 25 میلیون تومانی آغاز نشده است، اما بنا به گفته کارشناسان بازار خودرو، با توجه به اقساط و سود احتمالی پرداختی برای این وام، احتمالا استقبال از این وام زیاد نخواهد بود. فقط خدا از آینده قیمت نفت با خبر است معاون وزیر نفت ...
جای ظریف بودم با اوباما دست می دادم
وقت ها در جزئیات کارها حضور نداشتم و فقط وقتی مشخص می شد که باید حمله کنیم می رفتم دنبال اینکه حمله انجام شود و انجام می شد. خیلی به جزئیات ورود نمی کردم. وی در واکنش به اینکه اگر در همین سال 94 جنگ شود، آن فضای دهه 60 که با یک فرمان امام (ره) نیروهای جوان زیادی روانه جبهه ها می شدند تکرار می شود، گفت: من چند روز پیش در کنگره شهدای لجستیک گفتم اگر همین الان فرمان بدهند من دوباره لباس ...
ماجرای اذان ماندگار مؤذن انقلاب/ گفت وگوی علمی بین رهبر انقلاب، دکتر شریعتی و استاد صبحدل
بازار تهران مشغول به کار بود اما زمانی که به تدریج با هنر آشنایی بیشتری پیدا کرد کم کم تشویق شد که شغل پدر را رها کند و وارد حرفه مورد علاقه خود شود و فعالیت های هنری مذهبی خود را از حسینیه ارشاد آغاز کرد. مرحوم حسین صبحدل دو فرزند پسر و یک فرزند دختر دارد که علی صبحدل فرزند ارشد این استاد فقید درباره شروع فعالیت های پدر می گوید: پدرم از همان سال های کودکی و نوجوانی علاقه زیادی به قرائت قرآن ...
حکایت ازدواج در ماه محرم و صفر
به گزارش " بوشهرنیوز " به نقل از افکارخبر، گفتم مرحوم مجلسی روایتی را نقل کرده اند که امام علی (ع) بنابر وصیت حضرت زهرا (س) قبل از چهلم آن بر ترین بانو ازدواج کردند. البته در عصر امام علی (ع) ازدواج قبل از چهلم زشت و یا عملی سبک نبوده است. اما در مورد جناب قاسم (ع) اهل تحقیق برآنند که حضرت قاسم (ع) در آن محرم خونین، در حد و اندازهٔ ازدواج کردن نبوده است. شیخ عباس قمی در ...
چرا برخی از دعاها مستجاب نمی شود؟
کنید و مرا صدا بزنید که من هم اجابت می نمایم . خداوند متعال در آیه 56 سوره اعراف فرموده است: وَلاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِیبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِینَ؛ و در زمین پس از اصلاح آن فساد مکنید و با بیم و امید او را بخوانید که رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است . همچنین در آیه 186 سوره بقره آمده است: وَإِذَا سَأَلَکَ ...
قیام معصومین و اولیاء الله علیهم السلام
آنها طاغوتها هستند که آنها را از نور، به سوی ظلمتها بیرون می برند آنها اهل آتشند و همیشه در آن خواهند ماند. قیام اولیای الله بر پایه و اساس تعلیم وتربیت الهی است . در مسیر تربیت الهی نباید موانعی باشد مثل هوای نفس و حب شهوات که مردم را منحرف می سازد ، و ازتربیت الهی باز می دارد . آل عمران : 14 زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ وَ الْقَناطیرِ ...
صادق: در برزخ چشم انتظاری مانده ایم
مدرسه ای دیگر را برای تحصیل بچه های روستا هموار کرده بود. صادق پسر کوچک احمد ستوده درباره لحظه ای که از حادثه منا باخبر شد می گوید: پدر و مادرم به همراه مرحوم اروجعلی برازنده و همسرش به حج امسال رفته بودند. شب حادثه با پدرم حرف زده بودم. او و مادرم حالشان خوب بود. روز بعد پنجشنبه در خانه بودم که در اخبار این فاجعه غم بار را اعلام کردند حتی انتظار نداشتیم پدرمان جزو مفقودین و یا حادثه دیدگان ...
27 سال عاشقانه های یک مادر با فرزند نوجوانش +عکس
دانم که این ماجرا چه بود و می خواست چه بگوید. سرم را بالا گرفتم و گفتم میدانم که تو حسین منی اینجا هم آمدی که سربه سر من کنی. به یک باره آن کبوتر ناپدید شد. شوخ طبع، خجالتی، بچه مسجدی، اهل نماز اول وقت و قرآن حسین خیلی شوخ طبع بود و هر موقع که در خانه بود ما هیچ غم و غصه ای نداشتیم. می گفت مادر دو سال دیگر بیشتر مهمان شما نیستم و الآن دارم می گم بعد دو سال آماده باشی ها! این پسر خیلی ...
زنده نگه داشتن نام علما احیای امر اهل بیت است
سال تحصیلی 33 و 34، شهریور 34 که از حوزه تهران به حوزه قم مشرّف می شدم، خدمت استادمان مرحوم آیت الله آقا شیخ محمدتقی آملی(رضوان الله تعالی علیه) مشرّف شدم ایشان آن روزها فقه و اصول تدریس می کردند یک خارج فقه و یک خارج اصول داشتند از ایشان اجازه گرفتم که به قم مهاجرت کنم. ایشان ضمن تشویق این هجرت, فرمودند در قم برکات فراوانی هست: اولاً حرم اهل بیت است و کریمه اهل بیت(سلام الله علیها) آنجا مضجع ...
طیب حاج رضایی به روایت فرزندش
...، می رفتم، اما خاطره ای که خیلی در ذهنم برجسته است به سال 1338 یا 1339 برمی گردد که داشتیم با پدرم و دوستش از خیابان ری به طرف میدان شاه سابق (قیام فعلی) برمی گشتیم که پدرم گفت: حاجی! خدا لعنت کند سرشناسی را! با خودم گفتم: مگر سرشناسی چیز بدی است؟ بد است همه آدم را بشناسند و به او احترام بگذارند؟ تازه امروز می فهمم حرف پدرم چقدر درست بود و شهرت چه بلایی سر آدم ها می آورد! *به نظر ...
گفت وگو با علی رفیعی: ما آدم های تئاتر، آدم های رؤیایی هستیم
خاطرات و کابوس ها... و شکار روباه ندارد. این دو اثر برداشت شما از تاریخ است. اما شازده احتجاب روایت هوشنگ گلشیری است تا تاریخ. خودم هم شازده احتجاب را در این سه گانه قرار نمی دهم. قرار هم نبوده است که آن اثر در این سه گانه قرار گیرد. وقتی به مرحوم گلشیری گفتم قصد دارم شازده احتجاب را روی صحنه ببرم، بسیار استقبال کرد و گفت زود باش که زمانی برایم نمانده است. این سه گانه براساس قراری که من با ...
من هم جای ظریف بودم با اوباما دست می دادم
داریم که با یک فرمان به صحنه می آیند. چند نفر واسطه معرفی من به حضرت امام بودند، یکی مرحوم آیت الله مهدوی کنی بود، بعد از ایشان یک روحانی فرش فروش در بازار بود به نام آقاسید علی اصغر آل احمد و سومی هم همین آقای هاشمی رفسنجانی بود. بنا هم نیست که وقتی خاطره و روایتی را ایشان بازگو می کنند دیگران بروند و بگردند ببینند بوده یا نه. ببینید نزدیکی ایشان به حضرت امام خیلی زیاد بود. خود من وقتی نزد ...
آیا خداوند منکران را مسخره می کند؟
(علیه السلام) فرمود: پدرم موسی بن جعفر(علیهما السلام) و او از پدرش امام صادق (علیه السلام) و او از پدر خود امام باقر (علیه السلام) و او از پدر خود امام سجاد(علیه السلام) و او نیز از پدرش حسین بن علی(علیهما السلام) و او از پدرش علی(علیه السلام) نقل می کند مسلمانان به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) گفتند: اگر کسانی را که بر آنها استیلا پیدا کردیم وادار کنیم اسلام بیاورند، در این صورت، عدد ما افزون می شود ...
در احوالات آیت الله خزعلی و عالمان ربانی حاج شیخ مجتبی قزوینی و حاج شیخ علی اکبر الهیان
به تلاوت قرآن این عالم بزرگ به طلاب جوان توصیه داشتند که قرآن زیاد بخوانند و تصمیم بگیرند که روزی لااقل نصف جزء قرآن را بخوانند. حضرت آیت الله خزعلی (ره) نیز از همان دوران طلبگی با قرآن مأنوس بودند و بر تلاوت قرآن مداومت داشتند و حتی چند جزء از آخر قرآن را در همان دوران جوانی حفظ می کنند و سپس در حوزه علمیه قم در سال های قبل از انقلاب، موفق به حفظ کل قرآن می شوند و پس از آن سعی می کنند روزی ...
نظر صریح رفیق دوست درباره احمدی نژاد و ...
طلبان برانداز هم اصولگرای تندروی که از رهبر بخواهد جلوتر حرکت کند برخورد کرد. * من اصلا پایداری ها را قبول ندارم. اکثر اینها ریشه در انقلاب نداشتند، الان هم حرف هایی می زنند که از سن و سال و سابقه شان خیلی جلوتر است. من اینها را قبول ندارم و ابایی هم ندارم این را بگویم. اساسا من از اول تفکر احمدی نژادی ها را قبول نداشتم. پایداری ها را هم تقریبا شبیه آن تفکر می بینم لذا قبولشان ندارم. ...
گفت وگوی تفصیلی با یک آزاده ی کوهدشتی که در دوران دفاع مقدس دانش آ موز بود
به گزارش میرملاس ، همزمان با هفته بسیج دانش آموزی با یک رزمنده و آزاده ای که در دوران دفاع مقدس دانش آموز بود و امروز مرد عرصه بخشی از مدیریت ورزش کشور است، به گفت وگو نشستیم. این مرد پرتلاش عرصه های علمی و مدیریتی از سال های حضور در جبهه و از آن مهم تر دوران سخت اسارت در [...] به گزارش میرملاس ، همزمان با هفته بسیج دانش آموزی با یک رزمنده و آزاده ای که در دوران دفاع مقدس دانش آموز بود و امروز مرد عرصه بخشی از مدیریت ورزش کشور است، به گفت وگو نشستیم. این مرد پرتلاش عرصه های علمی و مدیریتی از سال های حضور در جبهه و از آن مهم تر دوران سخت اسارت در چنگال نیروهای بعثی برایمان گفت. دکتر کرم علیمرادی رئیس فعلی فدراسیون ناشنوایان در این گفت وگو اظهار داشت: متولد سال 1346 در شهرستان کوهدشت هستم، 6 برادر و یک خواهر هستیم و شغل پدرم کشاورزی و دامداری بود. تحصیلات را از کوهدشت آغاز کرده و پایه اول ابتدایی تا پنجم را در مدرسه شهید باهنر، مقطع راهنمایی را در مدرسه شهید مطهری و دبیرستان را در آموزشگاه دکتر شریعتی کوهدشت گذراندم؛ 12 ساله بودم که انقلاب اسلامی پیروز شد، شور و هیجان انقلاب نیز در بنده تأثیر گذاشت و در پایگاه بسیج شهید باهنر به عضویت در آمدم تا اینکه در سال 59 جنگ آغاز شد. با توجه به موقعیت جغرافیایی کوهدشت که نزدیک خوزستان بود هنگام حملات هوایی دشمن به این منطقه صداهای انفجارات در شهرمان نیز شنیده می شد. در کوهدشت نیروها چند وقت یکبار به جبهه ها اعزام می شدند، اما سن بنده کم بود و هر وقت که درخواست حضور در جبهه را می کردم با آن مخالفت می شد؛ همیشه در حیاط خلوت خانه تمرین نظامی انجام می دادم تا اگر دشمن حمله کرد با آن مبارزه کنیم، حدود 2 ماه از سال 1360 می گذشت و من در آن زمان کلاس سوم راهنمایی بودم که عازم جبهه شده و در پادگان فلک الافلاک خرم آباد حضور یافتم. *همراه 42 نفر از همکلاس هایم به جبهه رفتم در آن زمان برادرم که دانشجو بود با حضورم در جبهه مخالفت کرد و مرا با ماشین از این پادگان به شهر برگرداند، در مرحله دوم اعزام به جبهه یعنی در سال 61 به عملیات بیت المقدس رفتم که این بار کسی موفق به جلوگیری از رفتن بنده به جبهه نشد. در این زمان چند هفته ای در عملیات بودم و مجدداً به خانه آمدم. در مهر 61 به دبیرستان رفتم و پس از دو ماه به همراه 42 نفر از دانش آموزان مجدداً از مدرسه فرار کرده، به جبهه رفته و در عملیات محرم شرکت کردیم. یادم می آید آن روز اعزام، مردم شهر بدرقه خیلی خوبی از ما کردند، در آن روز مادرم به محل اعزام آمده بود و دیگر نمی توانست مانع رفتن بنده شود، وقتی از شهر خارج شدیم احساس کردم این سفر، سفری متمایز است، آن زمان تنها 15 سال داشتم و یک رویایی را دیدم که در آن رویا از خیابان پایین محله خودمان عراقی ها وارد شدند و تعدادی را سوار تانک کردند که یکی از آنها من بودم؛ البته خیلی به خواب اهمیت نمی دادم اما زمانی که اتوبوس ها عازم جبهه بودند این یقین را پیدا کردم که در این سفر برنمی گردم یا شهید شده و یا اسیر می شوم. در عملیات محرم، ما در گردان فتح که مربوط به کل استان لرستان بود شرکت کردیم، پس از یک ماه گردان محبین نیز که از کوهدشت بود به ما ملحق شد؛ بالاخره سه ماه در جبهه بودیم، بعد از عملیات محرم عملیات والفجر مقدماتی انجام شد و ما سه ماه پشت خط برای انجام این عملیات بودیم که در این زمان بعد از مدت یک ماه حضور در جبهه به مرخصی آمدیم، من به پدرم موضوع حضور در جبهه را گفتم و وی نیز رضایت خود را از حضور من اعلام کرد. عملیات والفجر مقدماتی در بهمن 61 در منطقه شیب میسان در خاک عراق انجام شد، آن روز 17 ساعت در جنگل های عمقر پیاده روی کردیم، در آن منطقه 20 کیلومتر در رمل ها حرکت کردیم و علاوه بر وسایل شخصی باید پوکه های آرپی چی نیز حمل می کردیم. در این جنگل ها غذایی نبود و فقط مقداری آجیل به ما دادند تا بتوانیم تحرک و حرکت داشته باشیم، این مسیر فقط توسط طنابی که از قبل قرار داده شده بود مشخص شده و ما در آن مسیر حرکت می کردیم و در نهایت در 18 بهمن سال 61 در ساعت 2 نیمه شب عملیات والفجر مقدماتی با رمز یا فاطمه زهرا(س) شروع شد. زمانی که عملیات شروع شد با میدان مین برخورد کردیم؛البته این مسیر قبلاً خنثی شده بود اما ما نیز خسارات بدنی داشتیم، عده ای شهید شدند و میدان مین را باز کردند و بعد از گذر از میدان مین با خندقی به عرض 4 متر و طول بسیار زیاد روبه رو شدیم که باید این مسیر را طی می کردیم، در این حالت سرعت انتقال نیروها بسیار کند بود. *اسیر شدن در عملیات والفجر مقدماتی از فرماندهان ما خبر رسید که عملیات لو رفته است و باید به عقب برگردیم، بسیاری از نیروها خود را بیرون کشیدند، اما ما که در عمق مواضع رفته بودیم راهی برای برگشت نداشتیم و به محاصره نیروهای عراقی درآمدیم، بالاخره ظهر فردای عملیات ما که به اسارت نیروهای عراقی درآمدیم. هنگامی که اسیر شدیم زمانی بود که خمپاره های ایران به سمت مواضع عراقی ها شلیک می شد و احتمال داشت نیروهای اسیر شده ایران نیز شهید شوند. عراقی ها سعی می کردند ما را به عقب ببرند، اما کسانی که مجروح بودند نمی توانستند حرکت کنند و در این مسیر از بین می رفتند؛ بالاخره به شهر الاماره رسیدیم و عراقی ها ما را در حفره هایی که برای تانک های خود کنده بودند بردند تا زنده به گورمان کنند، آن زمان فقط دعا می کردیم و احساس زنده ماندن نداشتیم. بعد از حدود 15 دقیقه عراقی ها از این کار منصرف شدند و ما را به عقب بردند، به فرودگاهی که مربوط به بالگردها بود رفته و دست هایمان را از پشت بستند و داخل شهر الاماره شدیم، چند روز در پادگان بودیم تا اینکه در 21 بهمن 61 بود که ایران عملیات کرد. ما در آن زمان 2 روزی بود که غذا نخورده بودیم و چند نفر نیز در اثر عدم رسیدگی شهید شدند. *جاسازی اسرا در ماشین آیفا/پذیرایی با سنگ توسط مردم در بغداد روز سوم اسارت به بغداد رفتیم، عراقی ها در بغداد اعلام کرده بودند که ما می آییم و تبلیغات زیادی در خصوص اسرای ایرانی شده بود؛ آنها ما را در ماشین های آیفا به صورت 6 نفره قرار دادند و صف طولانی از این ماشین ها به وجود آوردند. آن زمان مردم با سنگ و یا چیزهای دیگر از ما پذیرایی می کردند و به سمت ما هجوم می آوردند، شادی عراقی ها در اطراف ماشین ها بسیار زیاد بود، شدت گرسنگی و تشنگی حاصل از سه روز محروم بودن از غذا خیلی شدید بود، آنها تا ساعت 5 بعدازظهر ما را در خیابان های بغداد عبور می دادند و مردم از دیدن ما ابراز شادی می کردند تا اینکه به سمت پادگان برده و در اتاقک هایی مانند کانتینر ما را اسکان دادند. در آن زمان بر اثر شدت گرما و اذیت و آزار عراقی ها شروع به شعار الموت صدام گفتن کردیم، آنها با کابل ما را می زدند تا اینکه پس از یک روز به سمت موصل حرکت کردیم. عراقی ها مقداری غذا به ما دادند و فکر می کردند ما در اثر گرسنگی شدید به آنها حمله کنیم، اما ما خیلی خونسرد مواد غذایی داده شده را می خوردیم، بعد از 12 ساعت که به موصل رسیدیم تازه یادشان افتاده بود که با ما مصاحبه نکردند و مجدداً ما را برای مصاحبه به بغداد بازگرداندند، در آنجا هرکس خود را معرفی می کرد و باید می گفت که من اهل کجا هستم و الان به اسارت درآمده ام. وقتی بنده برای مصاحبه می رفتم یادم است که بشکه ای از گچ، خاک و آب در آن نزدیکی بود که من از فرط تشنگی از آن آب خوردم؛بالاخره مجدداً ما را به سمت موصل حرکت دادند و مقداری وسایل شخصی به ما دادند. *از حیاط اردوگاه ما را تنبیه کردند تا به آسایشگاه رسیدیم در موصل چند پادگان بود که ما در موصل یک بودیم؛ آنجا اسرا را با کابل می زدند، وقتی نوبت به ما رسید سعی می کردیم فقط کابل ها به صورتمان نخورد. از حیاط اردوگاه ما را تنبیه کردند تا به آسایشگاه رسیدیم، هر آسایشگاه 150 نفر ظرفیت داشت و بالاخره 8 سال تمام در اردوگاه موصل یک بودم و بعد از گذشت 7 سال فقط یکبار بیرون آمدیم آن هم پس از پذیرش قطعنامه، به زیارت امام حسین(ع) رفتیم. در اردوگاه موصل یک حاج آقا ابوترابی نیز بعد از مدت دو ماه به ما ملحق شد و حدود 2 سال در آسایشگاه همراه ما بود، بعد از این مدت او لو رفت و اتهامش این بود که آسایشگاه را به پایگاه بسیج تبدیل کرده است، او را از آنجا به آسایشگاهی که مربوط به بچه های آشپز بود انتقال دادند و در نهایت پس از حدود 3 سال او را از آنجا بردند. *در اردوگاه تبدیل به مدرس عربی شدم در اردوگاه موصل با اینکه سنی نداشتم هنگامی که وارد آن فضا شدم خدا را شکر کردم؛چرا که برخلاف عراقی ها، داوطلبانه به جبهه رفته بودم، در آنجا بنده شروع به خواندن عربی کردم و صرف و نحو را نزد افرادی که در این خصوص تجربه داشتند فرا گرفتم به طوری که پس از مدتی خود به یک مدرس تبدیل شدم. *حفظ کل قرآن در 4 ماه آرزو می کردم اگر زود به کشور برگشتم درس حوزوی بخوانم و می گفتم اگر دیر برگشتم پزشک شوم؛بالاخره شروع به قرآن حفظ کردن کردم و در مدت 4 ماه، قرآن را حفظ کردم که در سطح اردوگاه رکوردشکنی بود و جشنی توسط اسرا برایم برگزار کردند؛ در اردوگاه ورزش رزمی نیز انجام می دادم و بنده مسئول امور فرهنگی آسایشگاه بودم. برنامه کاری در اردوگاه از ساعت 8 صبح تا 3 بعدازظهر بود، برای ناهار 7 قاشق برنج و چند قاشق آب خورشت به ما می دادند و گوشت دو گوسفند یخی را برای 2 هزار نفر تقسیم می کردند. *10 هزار نیروی لباس شخصی عراقی مأمور اسرا در زیارت کربلا وقتی به کربلا رفتیم دستور دادند از ارتباط با مردم خودداری کنیم، عراقی ها 10 هزار نیروی لباس شخصی را بین مردم پخش کرده بودند، اسرا در آن روز زیارت عاشورا و ادعیه مختلف را از حفظ می خواندند، وقتی به حرم امام حسین(ع) رسیدیم مردم همه اطراف ما جمع شده بودند اما نیروهای عراقی به ما گفته بودند با کسی صحبت نکنیم، وقتی پیاده شدیم سینه خیزکنان به سمت حرم امام حسین (ع) حرکت کردیم که صحنه بسیار جالبی بود. بالاخره تبادل اسرای ایرانی با عراق انجام شد و من جزو هزار نفر دومی بودم که در 27 مرداد 69 از اردوگاه موصل یک آزاد شدم و در سن 23 سالگی به وطن بازگشتم. پس از آزادی از عراق ادامه تحصیل و خواندن سال سوم دبیرستان را شروع کردم و مدرک دیپلم خود را گرفتم، پس از آن در کنکور دانشگاه شهید بهشتی در رشته پزشکی در سال 1372 قبول شدم؛ سال 79 فارغ التحصیل شده و به عنوان دانشجوی نمونه کشوری انتخاب شدم، لوح تقدیری از رئیس جمهور وقت دریافت کردم و بورسیه پزشکی کشور کانادا را به دست آوردم. در سال 70 مسئول تربیت بدنی شهرستان کوهدشت را به عهده گرفتم و زمانی که در دانشگاه قبول شدم کارمند تربیت بدنی بودم، به دلیل درگیر شدن با مسائل کاری و سمت های ریاست فدراسیون پزشکی ورزشی و دبیر کل ستاد مبارزه با دوپینگ عملاً فرصت استفاده از بورسیه کانادا را پیدا نکرده و 4 سال بعد در سال 83 متوجه شدم مهلت استفاده از بورسیه از بین رفته است. بنده در رشته دکترای تخصصی تغذیه ورزشی یا رژیم درمانی شهید بهشتی در سال 90 پذیرفته شدم و در حال حاضر نیز در حال دفاع از پایان نامه خود هستم. اولین کارمند پزشک رسمی سازمان تربیت بدنی وقت هستم و الان نیز اولین کسی هستم که متخصص تغذیه ورزشی در وزارت ورزش و جوانان است. * ویژگی های دانش آموزان زمان جنگ بنده زمانی در کنکور درس می خواندم که در پیاده روی خیابان و زیر تیر چراغ برق تا هنگام صبح مطالعه می کردم روزها به عنوان اولین مربی کانگ فو و مسئول تربیت بدنی شهرستان کوهدشت فعالیت کرده و این روال کاری ام بود و با این پشتکار به اینجا رسیدم. مطالعه در آن زمان بسیار سخت بود و تنها منبع، خود معلم بود و دسترسی به کتاب کمک آموزشی وجود نداشت، اما الان کاملاً درس خواندن فرق می کند و اطلاعات دانش آموزان زیاد است و فرقش با آن زمان این است که آن زمان پشتکار بسیار زیاد بود، اما الان پشتکار وجود ندارد. * پیام به دانش آموزان پیامم به دانش آموزان این است که باید طوری برنامه ریزی کنند که هر چه می خواهند را درست یاد بگیرند و باید الان وقت بیشتری صرف کنند؛ چرا که رقابت زیاد است، باید برنامه تفریح و سرگرمی مشخص باشد و دانش آموزان بدانند بعد از رسیدن به مدارج علمی، فرصت کافی برای تفریح وجود دارد. درج شده توسط : امین آزادبخت (مدیر سایت ) ...
گفت وگوی رسا با یادگاران آیت الله مؤیدی قمی
به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، آیت الله محمدرضا مؤیدی قمی از علمای اخلاق و رییس مجمع تفسیر حوزه علمیه بود که در فاجعه منا به دیدار باقی شتافت. آن عالم ربانی عمر خود را در راه خدمت به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) سپری کرد که در این باره می توان به تدریس دروس مختلف حوزه همانند برگزاری درس خارج اصول ، فقه ، تفسیر ، شرح نهج البلاغه و صحیفه سجادیه اشاره کرد. این موضوع بهانه ای شد ...
رییس مجلس شورای اسلامی درگذشت پدر صادق آهنگران را تسلیت گفت
به گزارش ایرنا از خانه ملت، علی لاریجانی رییس مجلس شورای اسلامی در این پیام ضمن تسلیت، برای آن مرحوم رحمت و مغفرت واسعه از خداوند متعال مسالت کرده است. *متن پیام رییس مجلس به این شرح است: جناب آقای حاج صادق آهنگران درگذشت ابوی بزرگوارتان مرحوم حاج غلامرضا آهنگران موجب تاثر و تالم گردید. آن مرحوم که در زمره خادمان اهل بیت (ع) بود، در ایام عزاداری سید و سالار شهیدان حضرت امام حسین ...
مداح باید در معنویات جلوتر و در مادیات عقب تر از دیگران باشد
، اگر آن طرف دنیا اهل دلی باشد، متوجه می شود. *شما خودتان چه اساتیدی در این زمینه داشتید؟ اگر ما چیزی داشته باشیم از طریق همان ها و دعای پدر مادر است، نفس مرحوم آقای حق شناس و شیخ محمود تحریری است، نفس شهید شیخ محمود غفاری است، نفس حضرت آقای جاودان است، نفس مرحوم حاج آقا جواد و حاج حسن محبی است که شغلش معلمی بود و در ورود ما به این مسائل خیلی نقش داشت و به هر جهت بیشتر در مقابل ...
جدول/دهه سوم محرم 94 هیئت کجا برویم؟
/8/16 18:30 - 22:00 جنت الرسول حجت الاسلام مرتضی کدخدایی مداحان اهل بیت جنت آبادشمالی، شهرک مبعث، بهارستان نهم مسجد حضرت رسول (ص) 1394/8/12 1394/8/21 06:00 - 08:00 نام هیئت سخنران مداح نشانی زمان حومه روضه کربلا حجت الاسلام بخشایش حاج علیرضا علیزاده,کربلایی سعیدرضا زغل,کربلایی مجتبی حبیبی تهران_اسلامشهر_20متری امام خمینی(ره)_کوچه 20_پلاک علامت پرچم روضه کربلا 1394/8/17 20:00 - 23: ...
زندگی به سبک یک مجاهد
های چپ و راست و منافقین، جوان 18 ساله محل، روزی لباس رزم به تن کرد و در اردوگاه بسیج محل و جنگ تحمیلی اسلحه بردوش گرفت و درپایان جنگ عزمش را جزم کرد تا در اردوگاه دیگری خدمت کند و با بتن و آهن و مصالح، سدها و پل ها و راه ها را آباد کند. تا نوبت به تحریم رسید و ارتقای علمی آرزوی دیرینه اش شد، دانشگاهش سنگری زیر توپخانه جنگ نرم، چون نوبت به تهاجم سایبری و فرهنگی رسیده بود و درنهایت بال ...
مدال طلای قطر را به عشق همسرم و برای شادی روحش به دست آوردم
کردم که خوشبختانه به لطف خدا روز به روز شاهد پیشرفت و افزایش رکوردها بودم. صالح فرج زاده خاطر نشان کرد: عاملی که بیش از هر چیز من را به ادامه دادن این مسیر ترغیب می کرد، عشق به همسرم بود و آرزو داشتم با کسب خوشرنگ ترین نشان در مسابقات جهانی، روح آن مرحوم را شاد کنم و خوشحالم که این اتفاق افتاد. وی افزود: هنگامی که در قطر بودیم متاسفانه پدرم را از دست دادم و به همین خاطر بعد ...
روایتی از مادرها و پدرهای کهریزک
به گزارش ستاره ها؛ حتی نوای آن ترانه شلوغ که از رادیو ضبط پرتابل پخش می شود هم به لب پدرها و مادرهای محکوم به زندگی در کهریزک لبخند نمی آورد. اینجا لبخند دیگر اعتبار خودش را از دست داده است. لبخند مال آن روزهایی بود که خانه ای بود. حالا، در این حکایت رانده شدن، لبخند دیگر جایی ندارد. از راهروهای بخش های آسایشگاه که بگذری، پدرها و مادرها، مبهوتند. مادرها مبهوت مانده اند به گل روسری همدیگر. پدرها مبهوت مانده اند به تاب خوردن تسبیح های ار ...
مدال طلای قطر را به عشق همسرم و برای شادی روحش به دست آوردم
کردم که خوشبختانه به لطف خدا روز به روز شاهد پیشرفت و افزایش رکوردها بودم. صالح فرج زاده خاطر نشان کرد: عاملی که بیش از هر چیز من را به ادامه دادن این مسیر ترغیب می کرد، عشق به همسرم بود و آرزو داشتم با کسب خوشرنگ ترین نشان در مسابقات جهانی، روح آن مرحوم را شاد کنم و خوشحالم که این اتفاق افتاد. وی افزود: هنگامی که در قطر بودیم متاسفانه پدرم را از دست دادم و به همین خاطر بعد ...
راه های افزایش برکت و رزق و روزی
برای دولتمندی و خوش خلقی برای فراوانی نعمت ها کافی است. (نهج البلاغه ،حکمت 229) 7-احسان به مردم، بویژه به اهل خانه امام صادق (علیه السلام) فرمود: هر که با خانواده ی خود نیکوکار باشد، روزیش زیاد می شود. (همان، ح7185) 8- خوش اخلاقی امام علی (علیه السلام) فرمود: گنجهای روزی، در اخلاق خوش نهفته است. (همان، ح 7188) 9- اطعام کردن پیامبر خدا (صلی الله علیه ...
تکلیف تمامی مفقودان حادثه منا طی ده روز آینده مشخص می شود
داده و بهترین پاداش را برای آنها در نظر می گیرد. در ادامه همچنین سردار محسن انصاری، رئیس بنیاد شهید و پدر یکی از خانباختگان حادثه منا با بیان اینکه 40 روز از حادثه منا گذشته و بسیاری از مردم ما و مسلمانان جهان در آن جان باخته اند سعودی ها باید پاسخگوی این مسئله باشند که عید مسلمان را به عزا تبدیل کرده و کسانی را که برای زیارت خانه خدا و انجام فریضه حج به آن دیار مشرف شده بودند مظلومانه و در ...
خاطره سردار از یک شهید داش مشتی / تصویر
؛ دفاع از حریم گسترده ای است، دفاع از حریم اسلام است و دفاع از حریم اهل بیت و انسانیت است. یقین بدانید شما برای این انتخاب شده اید. چه این را حفظ کنید چه نکنید. اما برادران جاهدوا فی الله حق جهاده در راه خدا جهاد می کنید، حقش را می گیرید. حقش صفات مجاهدان را داشتن است. صفات مجاهد را امیرالمومنین (ع) در دوره غربت خود در کوفه و عراق ذکر می کرد، این صفات خیلی مهم است و شما با خیلی از آنها ...
تعیین سرنوشت مفقودان فاجعه منا/ دولت به نفوذ حساس است/ مشکلات مسکن مهر نمایان شد/ شکایت مظلومی از مجری ...
از موهبت الهی رهبری امام خمینی، به تدریج آگاه و آگاه تر شد و با نهضت اسلامی، حکومت وابسته پهلوی و حامی اصلی او یعنی امریکا را هدف گرفت. رهبر انقلاب با استناد به سخنان امام خمینی(ره) در سال 42 درباره نفرت عمیق ملت از رئیس جمهور امریکا افزودند: آن رهبر مقتدر و مصمم که به وعده های الهی، ایمانی عمیق داشت از همان ابتدای شکل گیری نهضت برای مردم تبیین کرد که هرچه شرارت و توطئه است زیر سر ...
سلوک طیب تا بی مخی شعبان
این ادعا را بکنند. من پانزده سال تمام در خدمت آیت الله کاشانی بودم و حتی یک بار هم به خاطر ندارم طیب به آنجا آمده باشد! حتی شعبان جعفری هم بعد از یکی دو بار که آمد، داش مشدی های پامنار مثل امیر انگوری، امیر اوس ولی بقیه حسابی کتکش زدند و دیگر نیامد. یکی دو بار هم چاقو خورد. می گفتند: این محله قرق ماست و تو از جای دیگری آمدی و در کار ما دخالت می کنی!شعبان آدم عجیب و غریبی بود. یک بار دکتر ...
نرمش آهن در دستان عارف
ماندن امام و هم اینکه حق بودند و روی مسیر حق تا آخر حرکت کردند؛ همه به واقعیت پیوسته بود. آیت الله خزعلی اضافه می کنند: "وقتی مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی، امام خمینی (ره) را دید، رفت مشهد را شعله ور کرد و تحریک مشهد برای انقلاب به وسیله ایشان شد؛ فانی در حقایق دین بودند و آنی بودند که من دوست دارم در زندگی ام ببینم. یا همان "احِبُّ الصّالِحین" بدین معنا که دوست دارم بویی از اینها به ما برسد ...