سایر منابع:
سایر خبرها
الغدیر ارائه دهنده تصویر واقعی از شیعه است
آثاری دیگر نیز اشاره کرد. علامه امینی در دوره ای زندگی می کرد که هجمه های مختلفی علیه شیعه وجود داشت. جرجی زیدان در کتاب تاریخ آداب اللغه العربیه که به فارسی هم ترجمه شده (با عنوان تاریخ تمدن اسلام ، علی جواهرکلام)، در آن کتاب، هیچ ذکری از شیعه اثنی عشری نکرده است؛ لذا برخی علمای شیعه عمر شریف خود را در پاسخ به این رویکرد جرجی زیدان اختصاص دادند. آقابزرگ تهرانی دو کتاب عظیم الذریعه و ...
بیک زاده: چند بازیکن استقلال به هواداران خیانت کردند
؟ کار فردوسی پور خوب نبود! من بیرون می رفتم از زن و پیرزن تا بچه مرا که می دیدند با تمسخر می گفتند یارگیر مسی !... و همین باعث شد چشم بخورم و مصدوم شوم و بازی جام جهانی را از دست بدهم. دیگر از فردوسی پور گله ای ندارم! پس از این مدت هنوز از فردوسی پور دلگیر هستی؟ آن زمان ناراحت بودم ولی الان دیگر نه. چون فکر می کنم شوخی و خنده حد و اندازه دارد ولی آن موضوع از حدش گذشت و من از کسی ...
بافتن پارچه در پشته، فروش در تهران
قدس آنلاین : دورترین تصویری که من از فَرَت و فرت بافی یا همان تُن بافی دارم، مربوط می شود به روزهایی که هنوز مدرسه نمی رفتم. کودک بودم که یکی دوبار، مادرم دستم را گرفت و من را با خودش به کارگاه فرت بافی اش برد. در دنیای کودکانه ام، نمی دانستم آن همه نخ که از این طرف سالن گنبدی تا آن طرف سالن کشیده شده اند، صدای رفت وآمد ماکو در بین نخ ها و حرکت پاهای مادرم روی پدال ها قرار است چادر شبی شود یا حو ...
وصیت فرمانده تخریب لشکر 27 برای تشییع پیکرش
کردم نتوانستم او را به یاد بیاورم. اتوبوس در دست اندازهای جاده شنی، بالا و پایین می شد و او می خندید و با همان لفظ حرف می زد. وقتی دید بدجوری نگاهش می کنم، با خنده گفت: مشتی، ما رو نشناختی؟ گفتم: نه. گفت: بابا منم، حاج محسن. گفتم: حاج محسن! فهمید هنوز نشناختمش، گفت: منم حاج محسن دین شعاری. گفتم: جل الخالق! به حق چیزهای ندیده! معاون گردان تخریب، آن هم با این قیافه! پس آن همه ریش حنایی چی شد ...
وصیت فرمانده تخریب لشکر 27 برای تشییع پیکرش
او را به یاد بیاورم. اتوبوس در دست اندازهای جاده شنی، بالا و پایین می شد و او می خندید و با همان لفظ حرف می زد. وقتی دید بدجوری نگاهش می کنم، با خنده گفت: مشتی، ما رو نشناختی؟ گفتم: نه. گفت: بابا منم، حاج محسن. گفتم: حاج محسن! فهمید هنوز نشناختمش، گفت: منم حاج محسن دین شعاری. گفتم: جل الخالق! به حق چیزهای ندیده! معاون گردان تخریب، آن هم با این قیافه! پس آن همه ریش حنایی چی شد؟! ...
خسرو سینایی و میراث مستقل بودن
پرفورماتیو یا مستند اجرایی است. که مستند ساز می کوشد تا داستان و دکوپاژ خود را از ذهنیت شخصیت مورد مطالعه یا مشارکت جو بیرون بکشد. [8] دسته دوم مردمان بی نام و نشان اند که یا با رفتار خویش مثل زن سرخ پوش(تهران امروز سال 1356) در خاطره زمانه مانده اند. یا مثل بچه های فیلم مستند- داستانی آن سوی هیاهو(1347)در جمع مدرسه ناشنوایان باغچه بان و کوشش های معلمانشان شناخته می شوند. دسته سوم: آنهایی که همواره مورد ...
مصطفی ردانی پور ستاره آسمان نصف جهان/ مادری که در قبر خالی فرزندش آرام گرفت
که برای سرکشی به خط رفته بود طلبه جوانی به او گفت: بچه ها نق می زنند که سفیدی عمامه استتار ستون را به هم می زند، جواب داد: یک گونی بکِش روی عمامه ات اما وقتی به دشمن رسیدی آن را بردار، عراقی ها عمامه تو را که ببینند فرار می کنند. اوج رشادتش در عملیات چذابه بود که همه درمانده شده بودند، دفاع سخت شده بود و دشمن هجوم سنگینی را به نیروهای خودی در تنگه چذابه وارد کرده بود و با قدرت بر منطقه ...
مکه من ایران است
طیب سال 1366 که به مکه مشرف شدم، عضو کاروانی بودم که قرار بود شهید بابایی هم با آن کاروان اعزام شود؛ ولی ایشان نیامدند و شنیدم که به همسرشان گفته بودند: بودن من در جبهه ثوابش از حج بیشتر است. در صحرای عرفات وقتی روحانی کاروان مشغول خواندن دعای روز عرفه بود و حجاج می گریستند، من یک لحظه نگاهم به گوشه سمت راست چادر محل استقرارمان افتاد. ناگهان شهید بابایی را دیدم که با لباس ...
حاج محسن در عید قربان، قربانی شد + عکس
ایستاد و حاجی یه غذای قاطی پلو که توی پلاستیک بسته بندی شده بود برایم گرفت و گفت: "اینم ناهارت. امروز روز عید قربون قراره من قربونی بشم." این حرف را گذاشتم به حساب شوخی های حاجی و رسمش توی گردان که روز عید قربان، گوسفند قربانی می کرد و به همه کباب می داد و توجهی به صحبتش نکردم. به میدان مین رسیدیم، یکی از بچه ها گفت: حاجی، فکر کنم این میدان از آن میدان مین های بهشتی بهشتی هست! ...
دیدم که جانم می رود!
ملحق نشدند و ما با مشورت و سخنرانی آقای ناصح و فرمانده گردان دو تا از گردان های خسته نبی اکرم که در شب قبل نیز عملیات کرده بودند و تعدادشان هم حدود 30 یا 40 نفر بود و چند تا از بچه های اطلاعات عملیات آماده شدیم و دوباره به خط عراق زدیم. سازماندهی ساعت 10 انجام شد و توپخانه و بچه های شناسایی را آماده کردیم. حدود ده دقیقه به 11 با توکل به خدا و فریاد الله اکبر با یک آتش تهیه سنگین که تابه حال در ر ...
روایت زنان نجات یافته از دست بوکوحرام
می دارند و شستشوی مغزی می دهند. بعد از آن حتی می توانید پدر خود را بکشید. عایشه یکی از دخترانِ نجات یافته می گوید: بعد از آنکه من را دزدیدند برای یکسال و نیم محبوس بودم. بعد به من دو انتخاب دادند. یا باید با یکی از جنگجو های بوکوحرام ازدواج می کردم یا خودم را منفجر می کردم. گفتم ترجیح می دهم که خودم را بکشم تا با او ازدواج کنم. جنگجو های بوکوحرام به او جلیقه انتحاری بستند و ...
صرفه جویی جالب شهید بابایی در استفاده از امکانات جنگنده!
هواپیمای اف 14 شدم و در نهایت در پایان همان سال با تدبیر شهید بابایی از هواپیمای اف 5 به اف 14 آمدم و تا زمان شهادت شان شاگردی ایشان را کردم. تا چند روز قبل از شهادت شان که از سفر حج انصراف دادند من با ایشان ملاقات داشتم. قبل از شهادت شان من از شهید بابایی سؤال کردم و گفتم چه زمانی به حج می روید؟ ایشان هم یک نگاه تعجب آمیز کرد و گفت: چو دانی و پرسی سؤالت خطاست و ادامه داد تو که می دانی من نه حج رفته ام ...
پیام روشنگر شهداء به مجریان گام دوم انقلاب
خدایی باشد و ارواح طیبه آن ها را جریحه دار نکنید. جریان نفاق سعی می کند از میان شما سربازگیری کند و اینجاست که باید همواره کلام امام علی (ع) را آویزه گوش کنید که فرمود: ((کن فی الفتنته کابن اللبون، لاظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب)) نهج البلاغه کلمات قصار شماره 1 هنگام رویارویی با فتنه ها همچون بچه شتر باش که نه پشتی دارد که بر آن سوار شوند و نه پستانی که از آن شیر بدوشند؛ و ...
خاطرات عملیاتی که در روز روشن انجام گرفت / تجربه شیرین ؛ دیدم که جانم می رود!
گردان دو تا از گردان های خسته نبی اکرم که در شب قبل نیز عملیات کرده بودند و تعدادشان هم حدود 30، 40 نفر بود و چند تا از بچه های اطلاعات عملیات آماده شدیم و دوباره به خط عراق زدیم. سازماندهی ساعت 10 انجام شد و توپخانه و بچه های شناسایی را آماده کردیم. حدود ده دقیقه به 11 با توکل به خدا و فریاد الله اکبر با یک آتش تهیه سنگین که تابه حال در روز انجام نداده بودیم، توانستیم 4 قله و ارتفاعاتی را که ...
شهیده ای که کفنش حرم امام رضا (ع) را طواف کرد
خوام برم امیدیه، دیدن مادر مریم. حکیمه شولی گفت: اتفاقاً ما هم می خواستیم با چند تا از خانواده شهدا بریم. گفتم: من اصلاً طاقت ندارم، همین الآن می خوام سوار مینی بوس بشم و برم. آن ها هم با من آمدند تا امیدیه. امیدیه هم که رفتم هنوز باور نداشتم؛ گیج بودم. شهر پرُ از پلاکارد بود؛ همه ارگان ها و ادارات پارچه زده بودند. رفتم خانه شان. از شهادت مهدی هنوز پیراهن مشکی تن مادر مریم بود؛ لباس مشکی اش را ...
ماجرای توصیه امام زمان(عج) برای مراجعه به هاشمی!/ شمخانی اصرار داشت دست من را ببوسد ولی مخالفت کردم/ ...
ستایش های اغراق آمیز از من داشت و دسته جمعی لوح را و هدیه ای از روزنامه اطلاعات را به من دادند. یکی دیگر از موارد جالب توجه در این باره روایت تحلیل عجیب عبدالله نوری وزیر کشور کابینه جدید از نوع نگاه جریان راست درباره فضای سیاسی کشور و جایگاه هاشمی در آن است. آنطور که در خاطرات روز 31 مرداد 76 مرحوم هاشمی آمده عبدالله نوری تاکید می کند که جریان راست بعد از ناکام ماندن تلاش های مجلس برای ...
شهیده ای که کفنش حرم امام رضا (ع) را طواف کرد
گریه کردیم و عقده هایمان را خالی کردیم. گفتم: می خوام برم امیدیه، دیدن مادر مریم. حکیمه شولی گفت: اتفاقاً ما هم می خواستیم با چند تا از خانواده شهدا بریم. گفتم: من اصلاً طاقت ندارم، همین الآن می خوام سوار مینی بوس بشم و برم. آن ها هم با من آمدند تا امیدیه. امیدیه هم که رفتم هنوز باور نداشتم؛ گیج بودم. شهر پرُ از پلاکارد بود؛ همه ارگان ها و ادارات پارچه زده بودند. رفتم خانه شان. از شهادت مهدی هنوز ...
اگر بودم جلوی ارز 4200 تومانی می ایستادم
...> بعد هم با فاصله از انقلاب تیم 80-70 نفره را در بازرسی ویژه وزارت کار تشکیل دادید. در همان تیمی که بودیم، تغییر جهت دادیم. آن زمان تشویق می کردیم اعتصاب کنند و بعد از انقلاب حضرت امام فرمودند همه سرکار بروند. انگار سخت شان بود سرکار بروند. یکسری از مدیران هم از کشور رفته بودند و تیم های سه نفره درست می کردیم که یک نفر از کارشناسان وزارت کار، یکی از بچه های ما و یک روحانی بود. این تیم سه ...