سایر خبرها
راز قتل زن صاحبخانه در اعترافات مستأجر
من واقعا توانایی پرداخت اجاره اش را نداشتم، خصوصا اینکه 3 ماه اجاره عقب افتاده بود و باید 6میلیون تومان یکجا پرداخت می کردم. روز حادثه زن صاحبخانه از من خواست تا به مقابل خانه اش بروم و صحبت کنیم. آن روز وقتی به او گفتم پول ندارم عصبانی شد و داد و بی داد کرد. می گفت پولش را می خواهد. در یک لحظه عصبانی شدم و درحالی که کنترلم را از دست داده بودم هلش دادم. تعادلش بهم خورد و روی موزائیک داخل خانه اش ...
روایت گل محمد تاتاری از روز های اسارت | هر روزش یک عمر بود
کربلای 6 را آماده می کردیم. در همان عملیات گشتی مشغول شناسایی بودیم که به همراه چند نفر از هم سنگرانم روی مین رفتیم و مجروح شدیم و همین امر باعث اسارت ما شد. او که تا سال 69 بیش از چهار سال اسیر زندان های عراق بوده، ادامه می دهد: متولد سال 1338 هستم و در زمان اسارت حدود 26 سال داشتم. آن زمان متأهل بودم و یک دختر شش ماهه داشتم. برای خانواده ام خیلی سخت بود که اسم من جزو مفقودالجسد ها قرار گرفته بود ...
روایت فارس من | مورد عجیب و خاص یک بیمار دو قطبی
متلاشی کرد. بعد از این اتفاق با اینکه دوست داشتم پسر خوبی باشم اما ناخواسته باعث رنج دیگران می شدم. 4 | در 18 سالگی مهربان ترین نامادری دنیا را هم از دست دادم. زنی که معلم نمونه کشوری بود و به من درس می داد. سنش از پدرم بیشتر بود و پدرم به خاطر ما با او ازدواج کرد. سرطان لحظه لحظه بدنش را خورد، حس می کردم بدن خودم دارد تکه تکه می شود؛ یک جور مرگ تدریجی. من در زندگی سختی زیاد دیده ام اما ...
مادر مقتول از قصاص فرزندش نمی گذرد/ قاتل معتاد برادرش را با چاقو به قتل رسانده
مان می آمد. فریبرز همیشه به من می گفت اگر نیاز مالی داشتم به او بگویم. روز حادثه من با برادر شوهرم تماس گرفتم و از او خواستم تا اگر برایش مقدور است برای فرزندم لباس بخریم. نیم ساعت بعد او به دنبالم آمد و من و فریبرز و لاله دخترم به خرید رفتیم و بعد از دوساعت به خانه برگشتیم که دیدیم فریدون با دوستش در حال مصرف مواد مخدر هستند، از دیدن این صحنه بشدت عصبانی شدم و همان موقع به شوهرم گفتم که مرا طلاق ...
ماجرای تلخ قتل زن تهرانی توسط مرد مستاجر +عکس
ثریا در طبقه اول رفتم با هم شروع به صحبت کردیم که جر و بحث بالا گرفت و من در یک لحظه عصبانی شدم و او را به عقب هل دادم. بابک ادامه داد: ثریا در همان راهرو خانه اش روی زمین افتاد و بیهوش شد، ترسیده بودم و فکر می کردم بیهوش شده به همین خاطر قبل از اینکه کسی متوجه شود او را داخل خانه کشاندم و کلید خانه اش را برداشته و به سرعت از خانه خارج شدم و به محل کارم رفتم. مرد مستاجر اظهار ...
به خاطر نامزدم اعتراف کردم
خواهرش داشت سیامک را به قتل رساند. ضمن اینکه پس از این ماجرا مادر آرش و نامزدم از من خواستند تا قتل را گردن بگیرم و به من قول دادند تا من را از زندان آزاد کنند، حتی مرجان هم به من قول داد تا لحظه آزادی ام منتظرم می ماند و همین مسائل باعث شد تا خودم را به عنوان قاتل معرفی کنم که با این کارم آرش آزاد شد و به استرالیا گریخت. پس از اظهارات تازه متهم قضات دیوانعالی حکم قصاص را نقض کردند و پرونده متهم ...
سرنوشت جدال خونین مستأجر با صاحبخانه
جنایت ناخواسته اعتراف کرد و گفت: نمی خواستم او را به قتل برسانم. سه ماه بود که درآمدی نداشتم و نتوانسته بودم کرایه ام را پرداخت کنم. ثریا از من خواست به مقابل خانه اش بروم تا در رابطه با کرایه های پرداخت نشده صحبت کنیم. به او گفتم پول ندارم به من مهلت بده اما ناگهان شروع به داد و فریاد کرد در یک لحظه عصبانی شدم و او را هل دادم. تعادلش به هم خورد و روی سنگ های مقابل در ورودی ...
بهمن مفید: خودم را سرزنش می کنم که چرا رفتم/ بازی کردن طبق قانون حق من است
دوستدار یاد گرفته بودم را به خاطر آوردم و شروع کردم به دوبله کردن. فیلم بعد از توقیف خارج شد و خیلی هم گل کرد. بازیگران دیگر فیلم را می شناختید؟ نه، از همان جا با بهروز وثوقی و پوری بنایی آشنا شدم. فهرست من می گوید در فاصله سال های 50تا57، شصت ودو فیلم بازی کرده اید؟ نه، بیشتر بود. خیلی بیشتر. در خیلی از فیلم ها نقش های یک خطی داشتم. یعنی برای خودم ...
بازگشت بانوی فوتبالیست به میادین
شیدا تخشا در گفتگویی اختصاصی با خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از اصفهان گفت: من دوست داشتم یک حرکت جدیدی را در زندگی شخصی خودم شروع کنم، برای همین پس از اتمام قراردادم با ذوب آهن، به سراغ درس رفتم . او ادامه داد: ما بازیکن حرفه ای بودیم که تمرینات خوبی داشتیم، ولی در پایان فصل پیش، بلافاصله به سراغ درس رفتم، به نوعی میتوانم بگویم به حالت سکون در آمدم، اما وقتی در راه درس ...
جزئیات آخرین جلسه دادگاه عضو شورای شهر
رسید و آنجا دادیار ارجاع به نمایندگی از دادستان با این نظر موافقت نکرد و به دادرسی ارجاع شد و من روز شنبه برای پاسخگویی حاضر شدم. حق شناس با تأکید بر اینکه خواهش کردم یک بار نطق مربوطه را بخوانند، تصریح کرد: در آن جلسه گفتم که این نطق از روی نگرانی بوده و جلسه تمام شد و منتظر رأی نهایی قاضی هستم. او با اشاره به اتهام خود مبنی بر اشاعه کذب گفت: من در دادگاه گفتم که کذب در مقابل یک حقیقت است و شاکی مشخص نکرده حقیقت چیست که من کذب آن را گفته ام. چنانچه من هیچ آماری در مورد مبتلایان و جان باختگان کرونا ارائه نکرده و گفته بودم که آمار باید به صورت تفکیک شده ارائه شود. ...
لاغری شکم و پهلو بدون نیاز به دارو و معجون های لاغری
چیزی از این عنوان ندانید. سایت ارائه رژیم آنلاین من و رژیم اطلاعات شما را به طور دقیق دریافت می کند و براساس همان اطلاعات یک رژیم لاغری در اختیار شما می گذارد که با کمک آن می توانید به رویای تان یعنی، لاغری شکم و پهلو های تان برسید. خودم در ابتدا هم نمی توانستم به این سایت اعتماد کنم چرا که به اصطلاح یک بار مار گزیده شده بودم، اما وقتی تمام سایت رو بررسی کردم و نظرات کاربرهای دیگر را خواندم متوجه شدم که می توانم خیلی راحت تر و بدون متوصل شدن به داروهای لاغری و عمل ها و جراحی های مختلف به آن چیزی که خودم می خواهم برسم! بدون این که در آینده غصه وزنی را بخورم که دوباره بازگشته است!!! ...
بابک مرادی: توهین نه؛ فقط از داور سوال کردم!
به گزارش مدال و به نقل از ورزش سه، این ستاره خط حمله تیم سبزپوش تبریزی در این باره گفته است: اول از همه دوست دارم پیروزی تراکتور را تبریک بگویم و حتی در صفحه شخصی هم به هواداران این تیم تبریک گفتم. ماجرا این بود که من از کارت زردی که گرفته بودم خیلی ناراحت شدم چون چهار کارته شدم و بازی را از دست دادم. بعد از بازی رفتم پیش داوران و فقط پرسیدم که به چه دلیلی به من کارت زرد دادید؟ من که نه اعتراض ...
خانه روزنامه نگاران جوان چرا تاسیس و زائری چرا بازداشت شد؟
عنوان عکاس بود. ؟ باباوند: آقای جواد جزینی معلم خوبم در داستان نویسی قرار بود ویژه نامه ی روزانه ی نمایشگاه کتاب را برای خانه ی روزنامه نگاران جوان در سال 74 دربیاورند. به من گفتند تو بیا برای عکاسی. بعد آقای جزینی این کار را انجام نداد اما من را معرفی کرد و رفتم برای کار در خانه ی روزنامه نگاران که آن روزها دفترش در انتهای خیابان مطهری بود. اتفاقا فهمیدم که آقای زائری همان مجری ...
داستانهای خنده دار و پندآموز
. ملا گفت : ایا در این سفرها چیز نرمی به صورتت نخورده است؟ دانشمند گفت :اتقاقا چرا؟ ملا با تمسخر پاسخ داد: درست است همان چیز نرم دم الاغ من بوده است! داستان خنده دار گم شدن ملا روزی ملا خرش را گم کرده بود ملا راه می رفت و شکر می کرد. دوستش پرسید حالا خرت را گم کرده ای دیگر چرا خدا را شکر می کنی؟ ملا گفت به خاطر اینکه خودم بر روی آن ننشسته بودم و الا خودم هم ...
بانوان عکاس، چراغ قرمز، مستطیل سبز
... واقعیت این است که از پیگیری های بی نتیجه ای که از سال 1395 تا 1398 انجام دادم خسته شدم. سه سال به طور مستمر پیگیر دریافت مجوز بودم. دوندگی زیادی کردم که این اتفاق بیفتد. امیدوار بودم در بازی ایران-کامبوج که برای نخستین بار بانوان وارد ورزشگاه شدند برای ما مجوز صادر شود. اما باز هم نشد و من هم بعد از آن تصمیم گرفتم مدتی از این فضا فاصله بگیرم. البته عکاسی شغل و منبع درآمد من نیست، علاقه و دغدغه ...
مسافرکشی مجری و بازیگر سرشناس
تا به حال به لحظه ای رسیده است که بخواهد شغلش را عوض کند، افزود: نه به این فکر کرده ام که در کنار کارم کار دیگری هم داشته باشم. انجام هم دادم. پشیمان شدم و رهایش کردم. مدت 8 ماه در محیطی اداری به صورت ساعتی کار کردم. آرشیوی داشت که آن را به من سپرده بودند. بعد دیدم نمی توانم وفق پیدا کنم. هر چند که تا بعد از ظهر بودم و بعد به کارهای خودم می رسیدم. 2 سال و خورده ای به صورت جدی مسافر کشی می کردم ...
حمله قاتل به بازپرس ویژه قتل شیراز در اتاق بازجویی
بازجویی آمده بود. من هم گفته بودم دستبندش را باز کنند به مامور بدرقه گفته بود آب بیاورید من خودم از یخچال به او آب معدنی دادم ناگهان حین بازجویی شیشه گل میز را شکست و به سمت من حمله کرد، من خودم را از تیررس ضرباتش دور کردم و از اتاق خارج شدم او که نتوانست به من دسترسی پیدا کند شاهرگ خود را با شیشه زد. بعدها متوجه شدیم قصد فرار داشته و تصورش این بوده که بنده اسلحه ندارم البته فورا با تلاش های انجام ...
به آقا امیرالمومنین(ع) گفتم مگر شما برای یتیمان پدری نمی کنید؟
...! همه دور هم جمع شدند. به این نتیجه رسیدند: حالا که نمیای خونه ما پس یکی از خواهرات بیان پیش تو! آن موقع دو تا خواهر خانه داشتم. آذر تازه رفته بود دبیرستان؛ منظر هم دو سه سالی از من بزرگتر بود. آذر را بردم پیش خودم. اسمش را توی دبیرستان فلسطین نزدیک خانه مان نوشتم، یک روز زود می آمد یک روز دیر. جوش جوش می زدم، غیرت به خرج می دادم. دیدم هر روز باید تنم بلرزد. بعد از چند ماه به مامانم ...
حرف های قاتل قبل از اعدام
سرگذشت خودگفت: سال ها قبل در منطقه گلشهر مشهد بودیم، اما من فقط تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواندم، چرا که هیچ علاقه ای به تحصیل نداشتم. کودکی پر شر و شور بودم و دوست داشتم آزادانه با دوستانم در کوچه و خیابان بازی کنم. با وجود این به فعالیت های هنری و فنی علاقه عجیبی داشتم. آن روز ها برای آن که فردی علاف و بیکار بار نیایم، پدرم دستم را گرفت و مرا نزد یک خیاط ماهر در منطقه گلشهر مشهد برد. من هم که به ...
بیوگرافی تینا آخوندتبار!+عکس
مدرسه را می پیچاندم و در حیاط با بچه ها والیبال بازی می کردم بعد از اینکه وارد دانشگاه شدم به خاطر حجم سنگین درس ها کمی از ورزش غافل شدم اما به محض اینکه شرایط فراهم شد رفتم سراغ تنیس. هر هفته دست کم سه روز به باشگاه می رفتم و به خاطر ورزش های مختلف و بدنسازی، آمادگی جسمانی خوبی داشتم به سرعت در یادگیری تنیس پیشرفت کردم، در حدی که با مربیان مسابقه می دادم تینا آخوندتبار، خیلی ها وقتی من ...
آن پیرمرد اصفهانی کجاست؟
یکی از دوستان که مدت ها ساکن آمریکا بود، می گفت از دکتر حامد الگار که شخصیتی جریان ساز و مدافع و مبلغ جدی اسلام است، پرسیدم: عامل و انگیزه ابتدایی شما برای تحقیق درباره اسلام و سپس آشنایی علمی و روی آوردن شما به اسلام چه بود؟ و ایشان پاسخ داد: من که به عنوان توریست به ایران آمده بودم، روزی در میدان نقش جهان اصفهان قدم می زدم و یکی از آثار هنری و صنایع دستی ایرانی را در ویترین مغازه ای دیدم و خریدم. ...
قاتل برادرزن در مشهد به دار مجازات آویخته شد/ او برای انتقام از خانواه همسر دست به جنایت زد
زمانی که برای تامین هزینه های اعتیادم دست به سرقت زدم، دیگر خانواده او از من رویگردان شدند و سال گذشته همسرم با همان وکالت طلاق گرفت. بعد از این ماجرا خیلی تلاش کردم که او را به زندگی ام بازگردانم، ولی پدرزنم اجازه نمی داد. آن ها دختر هشت ساله ام را نیز نزد خود برده بودند و من 10 ماه بود که نتوانسته بودم دخترم را ببینم! حتی مادرزنم را تهدید کردم که روی او یا همسرم اسید می پاشم،ولی باز هم ...
قاتل مربی بدنسازی در ولنجک اعدام نمی شود؟!
کرده بودم و همسرم را هم خیلی دوست داشتم، اما بعد از اینکه این قتل اتفاق افتاد، همسرم در کنار من نماند تا بتوانیم زندگی مان را نجات دهیم.او به من گفت نمی تواند با اضطراب اعدام من زندگی کند و مرا ترک کرد. تصور کنید فردی در زندان منتظر قصاص باشد و چنین وضعیتی برای او رقم بخورد. من از درون خرد شدم، همه چیز را باخته بودم و اصلا میلی به زندگی نداشتم، اما پدر و مادرم من را رها نکردند، آن ها روز های سختی ...
اعلام گذشت از قاتل با دیه میلیاردی
برداشتم قصد داشتم آنرا به پای مقتول بزنم، اما دوستش او را به سمت خودش کشید و میله ناخواسته به سرش برخورد کرد. متهم در آخر گفت: برای پرداخت پول دیه خودم و خانواده ام خیلی به سختی افتادیم. قبل از حادثه آرایشگر بودم و با همسرم زندگی می کردم. اما وقتی بازداشت شدم همسرم از من جدا شد و رفت. از دادگاه تقاضا دارم در مجازاتم تخفیف قائل شوند تا هرچه زودتر آزاد شوم. در پایان هیئت قضایی وارد شور شد. ...
قتل بی رحمانه زن و شوهر پیر به دست خواهرزاده
...> رئیس پلیس آگاهی استان البرز با اشاره به اعترافات متهم به قتل گفت: مرد 38 ساله که متاهل است به پلیس آگاهی فردیس منتقل شد و در بازجویی ها با اعتراف به قتل درباره انگیزه اش مدعی شد؛ نقاش ساختمان هستم. مدتی قبل که به خانه خاله ام آمده بودم، متوجه شدم او و همسرش مقداری پول و طلا در خانه دارند. همان موقع وسوسه شدم آنها را به قتل برسانم و طلاهای خاله ام را سرقت کنم. به همین خاطر به شوهرخاله ...
آزاده ای پشت پنجره فولاد
مشهد تلفنی صحبت کردم. به هر حال با هماهنگی مسئولان مربوط به امور آزادگان در تاریخ 31 مرداد 1369 با هواپیما وارد مشهد شدم و ابتدا به حرم مطهر رضوی رفتم. دقیقاً یادم نیست از کدام مسیر خودم و پدرم به پشت پنجره فولاد رسیدیم. پس از هشت سال، حرم را زیارت کردم. لحظه فراموش نشدنی بود. دست به سینه و از روی ادب و با چشمانی پر از اشک شوق، سلامی به امام رضا(ع) دادم. حرف های دلم را به امام هشتم(ع) گفتم. پدرم ...
آخرین اتوبوس اسرا در راه وطن/ خاطرات شفاهی رهبر اجتماعی کمپ 13 رمادی
را به کمپ 13 رمادی فرستادند، ده روز در قاطع دو کمپ سیزده بودم بعد از مدتی که مجروحان را به قاطع سوم آوردند؛ گفتند چه کسانی امدادگری بلد هستند چون دو تن از دوستان ما در آن قاطع بودند من خودم را داوطلب کردم. و یک سال در قاطع سوم ماندم. آنجا بود که اثرات شیمایی خودش را نشان داد، تمام آن یک سال بیمار بودم. غذا که می خوردم بالا می آوردم و بیست کیلو وزن کم کردم. بخاطر فعالیت هایی که داشتم من را بعنوان ...
تنها فوتبالیست ایران که پزشکی می خواند !
رفتم و آن سال پنجم لیگ شدیم. بعد که لیگ تمام شد، در فکر درس خواندن بودم و مصمم شدم که درس بخوانم. شیدا تخشا در مورد قبول شدن در رشته پزشکی حرف هایش را اینطور آغاز کرد و گفت: من دوست داشتم یک حرکت جدیدی را در زندگی شخصی خودم شروع کنم، برای همین پس از اتمام قراردادم با ذوب آهن، به سراغ درس رفتم. اما این نکته را فراموش نکنید که خیلی اذیت شدم. ما بازیکن حرفه ای بودیم که تمرینات خوبی داشتیم ...
تابستان خود را با پیشنهاد ازدواج کرونا گذراندم
این سوال در می آمد. مدرسه که می رفتم هر سال مجبور به تکرار یک انشا با لهجه خارجی بودم که مثلاً بگویم؛ رفتم کلاس موسیقی، کلاس زبان، کلاس شنا و چند روزی هم استانبول و آنتالیا را با مامی و ددی گشتیم. همه لوازم تحریر و دفتر و دستک و کتابم را هم از همان پاساژهای ترکیه خریدم؛ حتی یونیفرم مدرسه ام. مثلاً این مقنعه ای که شماره صف صبحگاهی در گوشه پایین اش گلدوزی شده را از ...