سایر منابع:
سایر خبرها
تجاوز معلم خصوصی به دختر 18 ساله پشت کنکوری / او خودکشی کرد
بردم و پس از پایان کلاس به دنبالش می رفتم و هر روز آینده خوب و خوشی را در ذهنم برای دخترم رقم می زدم تا این که در اوسط بهمن سال گذشته متوجه تغییر رفتار هایی در دخترم شدم. او مثل سابق از استادش تعریف نمی کرد. از آن دختر پرشور و حالی که قبلا وقتی از موسسه می آمدیم با ذوق و شوق شروع به تعریف کردن از کلاسش می کرد، دیگر خبری نبود. ساکت شده بود و گوشه گیر و چند جلسه ای هم بود که به بهانه های ...
محرم امسال ،بسیجی مجاهد باشیم
شعار سال :چندسال قبل برای کاری علمی مجبورشدم روز عاشورا به یکی ازکشورهای همسایه سفرکنم هواپیما نبود با ماشین به مرز رفتم خیلی نارحت بودم نمیدانستم برای امام حسین ع چیکارکنم..سرآخرتصمیم گرفتم آنروز بسیجی مجاهد باشم. از مرز با ماشینی با دو نفر زن و شوهر غیرشیعه بسمت پایتخت آن کشور حرکت کردیم.بدجوری بوی مشروب توی ماشین پیچیده بودقدری با تلخی به راننده گفتم مشروب خوردی؟ حرکت نکنیم؟ او که ...
خوش رویی و خیرخواهی صفت بارز حاجی ناصر حسینی بود
خانه پدری بودم، چندین بار به خوابم آمد و وقتی ازدواج کردم و فرزندم به دنیا آمد، خواب دیدم که پدرم به در منزل ما آمد و فرزندم را بوسید و به دستم داد. موقع خداحافظی پدرم به مدرسه ام آمد و به آموزگارانم سفارش کرد که دقت کنید فرزندم درس خوان باشد. یادم هست که در کودکی هم که پیش ملا می رفتم و قرآن را یاد می گرفتم. یک روز ملا مرا کتک زد و من به مادر و پدرم گفتم و پدرم دست من را گرفت و به درب ...
وقتی مدافعان سلامت البرز با لباس احرام به طواف بیماران کرونایی رفتند/مرگبارترین پاندمی قرن هم شرمنده ...
کودکی که زمین می افتاد باند و بتادین می آوردم و او را پانسمان می کردم، حس نوع دوستی و التیام دردهای دیگران را همه در وجود من دیده بودند. ورودی 69 بودم و همزمان با دانشجویی شروع به کار کردم، از کلاس های درس که می آمدم لباس فرم پرستاری را می پوشیدم و راهی بیمارستان می شدم، اصالتا اهوازی و به قول معروف بچه جنگ بودم. 9 ساله بودم که جنگ شد، یا تمام وجود همیاری و همدلی مردم را لمس کردم. ...
پیام های رسیده به شهرونگ
کنم ازشون. یه روز به خودم گفتم پسر! شهرام شهیدی رو نگاه کن. 10 تا شرکت کار می کنه، ساختمون سازی می کنه، همش تو سفره، این همه هم متن می نویسه. از اون طرف، آقای عربانی از زمانی که بچه بودم داشته کار می کرده، هنوز هم دود از کُنده بلند میشه، اون وقت تو میخوای 10 کیلو لاغر کنی همش میگی از شنبه ... و این طوری بود که متحول شدم و الان خیلی احساس بهتری دارم.زود برگرد خانم زارع. من اینجا دست تنهام. فکر کردی ...
مهناز خائن بخاطر عشق قدیمی اش شوهرش را کشت اما سروش زنده ماند
طلاق بده اما من او را دوست داشتم و راضی به جدایی نبودم تا اینکه یک شب همسرم شام مفصلی آماده و حتی کیک هم درست کرد و گفت می خواهد به خاطر رفتارهای بدی که در این مدت داشته از من عذرخواهی کند و او را ببخشم. مرد جوان گفت: بعد از خوردن غذا حالم بد شد و همسرم با دیدن حال جسمی من شروع به سر و صدا کرد. تنها چیزی که به خاطر دارم چهره های هراسان همسرم و همسایه ها بود و بعد از آن بی هوش شدم. 10 روز بعد که به ...
اکبری:بازی کردن در لیگ والیبال پرتغال برایم جالب است
...> والیبال را از کجا و چگونه شروع کردید؟ من در شهری به دنیا آمده ام که از سوی فدراسیون جهانی والیبال شهرعاشقان والیبال وعنوان پایتخت والیبال آسیا را به آن داده اند. در اینجا والیبال تنها یک ورزش نیست بلکه مردمان شهری که من در آن هستم با والیبال زندگی می کنند! من هم مثل اکثر مردم شهرم از خردسالی عاشق والیبال بودم و همواره آرزو داشتم در سطح لیگ های حرفه ای (خارجی) و ملی والیبال بازی کنم واین ...
بیوگرافی مهسا کرامتی بازیگر محبوب و همسرش + تصاویر خانوادگی
سال داشت، سپس بعد از سالها و اتمام تحصیلات، دوره های بازیگری را در کانون سینماگران جوان گذراند. اولین حضور حرفه ای او در سینما بازی در فیلم محیا بود. شهرت مهسا کرامتی با سریال خط قرمز اولین حضور حرفه ای او در سریال خط قرمز بود، این سریال باعث مشهور شدن تعدادی از بازیگران جوان شد که مهسا کرامتی هم جز این بازیگران در سال 1380 در چند هفته به شهرت رسید. سینمایی های مهسا ...
قاتل: با جسد همسرم به مسافرت رفتم!
به گزارش پیک نکا، 15 سال پیش با هم ازدواج کردند و زندگی عاشقانه شان شروع شد. ثمره زندگی شان دو دختر 11 ساله و 23 ماهه بود. اما آنها به جای حل مشکلات خانوادگی پیش آمده برایشان، خشم را جایگزین آن کردند و باعث شد، مادر خانواده به قتل برسد و پدر به اتهام قتل او روانه زندان شود. در پشت صحنه یک جنایت این هفته سراغ علی 34 ساله رفتیم که به اتهام همسرکشی بازداشت شده و در ادامه نظر بازپرس پرونده ...
تاوان سنگین نخستین سرقت
شد و بعد هم تعدیل نیرو کردند و اسم من هم در لیست تعدیل نیرو بود. برای پیدا کردن کار به هر جایی که فکرش را کنید سر زدم اما هیچ کاری نبود که بخواهم آن را انجام دهم. تا اینکه یک روز که سوار خودروی عبوری شده بودم راننده که پسر جوانی بود وقتی آشفتگی مرا دید، شروع به صحبت کرد و من هم سفره دلم را باز کردم. راننده گفت اگر کمی دل و جرأت داشته باشی، کاری برایت سراغ دارم که می توانی کلی پول به جیب بزنی. بی ...
تجربه شیرین عکاسی در کابل
راحتی با شرایط جدید کنار بیاید، اما شب قبل انتخابات تصمیمم را گرفته بودم. باتری های دوربین را به شارژ زدم، مموری ها را بررسی کردم، دوربین را تمیز کردم و موبایلم را برای ساعت 6 کوک کردم که فردا از جریان انتخابات عکاسی کنم. صبح وقتی از خانه بیرون آمدم، کابل بارانی بود. به یکی از اصلی ترین شعبه های رأی گیری رفتم و بعد از هماهنگی با مسئولانش شروع کردم به عکاسی. آن لحظات را هیچ ...
خبرگزاری حوزه گزارش می دهد: پیوندی با شاهدانی آسمانی/ ازدواج زوج جهادگر برسر مزار شهدای گمنام
جهادی آقا درمورد من پرس وجو کرده، از سمت مسئول جهادی خواهران حرف هایی زده شد اما قبل از اینکه مرحله به دیدار و صحبت برسد مبتلا به کرونا شدم ، روز هفتم فروردین ماه بود که احساس تب و لرز داشتم و موقع تنفس قفسه سینه ام درد می کرد و از نظر گوارشی بهم ریخته بودم که بعد از سی تی اسکن متوجه شدم که ریه ام درگیر شده است . سختی بیماری کرونا یک طرف و اجبار به ترک بیمارهایی که به او عادت کرده بودند ...
طمع و طعمه// اطلاع رسانی یزد
بالا برود و درب را به رویم باز کند و بعد با پارچه ای که از قبل تهیه کرده بودم صورتم را پوشاندم وارد اتاق پیر زن شدم بیچاره خیلی ترسیده بود با ترس و لرز از من خواست که دست ازسرش بردارم ولی نمی دانم چرا دلم همانند سنگ شده بود. با سیم چینی که به همراه داشتم با زور و تهدید النگوهایش را از دستش در اوردم و سریعا از محل متواری شدم بعد از بیست روز که برای فروش النگوها به بازار زرگری رفتم توسط پلیس ...
خون بس: حراج عمر زن بی گناه برای نجات مرد گناهکار!
میره هم دعوا میشه بین خانواده ها. 12 سالم بود که پا خون رفتم روزی که فهمیدم خون بس چیه و من پا خونی ام، دوم دبستان بودم، بعد از اون روز هیچ وقت نتونستم شاد باشم، بازی کنم و حتی خوب درس بخونم، حس می کردم با همه دختر ها فرق دارم حس می کردم مثل یه شی معامله شدم، فکر می کردم همه در مورد من حرف می زنند. هر وقت بچه های زن بابام به من زور می گفتن و کتکم می زدن از ترس اینکه توی دعوا های ...
اخلاق در جامعه به شدت افت پیدا کرده است 31 مرداد 1399 ساعت: 01:5
البته به کلاس زبان می رفتم و بعد دو سال خدمت سربازی را طی کردم. سپید: چرا و چگونه امریکا را انتخاب کردید؟ برای رفتن به امریکا آماده شدم که خودش داستان مفصلی دارد. در آن زمان بلیت هواپیما گران و بهای آن حدود پنج هزار تومان بود که برای تامین آن با مشکل روبه رو بودم. لاجرم با یک هواپیمای ارتشی که ملزومات نظامی حمل می کرد و مجوز پرواز با آن را یکی از دوستان پدرم فراهم کرد و پنج شش روز با ...
آرزوی بزرگ سمیه؛ هر روستا یک کتابخانه
سترسی داشتم و بعد کتابخانه تعطیل شد. کسی هم برای راه اندازی مجدد آن کاری نکرد. درسم که تمام شد وارد دانشگاه شدم. از آنجایی که به شدت به معلمی علاقه مند بودم، تصمیم گرفتم معلم شوم. برای همین چند سال خرید خدمت معلم بودم و به تازگی در آزمون قبول شده ام. فکر می کردم حتماً باید معلم شوم و بالاخره معلم هم شدم. در همان ایام بود که انجمن حامی برای معلمان کلاس هایی را در پلان برگزار کرد؛ یکی از این کلاس ه ...
مجبور شدم از تئاتر به اینستاگرام بروم
...> بیشتربخوانید: رضا رویگری: از کرونا نمی ترسم! به نوعی سلبریتی پادگان بودم خواجوی که دوران سربازی سختی را سپری کرده، درباره روند معروف شدن از پایان سربازی خود تا امروز که در سریال سرباز به ایفای نقش پرداخته و بیش از دو میلیون فالوئر در اینستاگرام دارد، گفت: رشته تحصیلی من سینما بود و چندین سال دستیاری و تدوین کرده ام. همچنین بعد از مدتی از دانشگاه انصراف دادم و تئاتر خواندم. به ...
بانوی طلبه ای که ثواب مشارکت در طرح مومنانه را به شهید سلیمانی هدیه کرد
یک مرده هم از نزدیک ندیده بودم، ولی با توکل به خدا رفتم. وی می گوید: در یکی از روزها باید برای غسل یک میت باید به شهر فرمهین می رفتم، یادم هست آن روز باران و تگرگ شدید می بارید، وارد غسالخانه شدم، غسالخانه خیلی ترسناک بود، مرده را تحویل گرفتم، هیچ کس حاضر نشد کمکم کند، حتی از اطرافیان نزدیک میت پشت درب غسالخانه هم نیامدند، باید به تنهایی میت را جابه جا می کردم، ترس عجیبی داشتم، سکوی ...
بفرمایید آبمیوه مسموم
نگذشته بود که دچار سردرد و سرگیجه شدم و دیگر متوجه هیچ چیز نشدم. آنطور که بعد فهمیدم چند ساعت بیهوش در آنجا افتاده بودم و وقتی که به هوش آمدم متوجه شدم همان مرد، گوشی تلفن همراه و همه پول هایی را که همراهم بود سرقت و خودش هم فرار کرده است. این مرد در ادامه گفت: هر طور که بود به سفر رفتم اما وقتی به تهران برگشتم تصمیم گرفتم هرطور که شده سارق را پیدا کنم. وقتی کمی در محوطه ترمینال گشت زدم او را ...
هر چقدر که اطلاعاتم نسبت به اسلام بیشتر می شود، بیشتر تشنه یادگیری می شوم
. یادگرفتن نماز برایم خیلی سخت بود. زمانی که مسلمان شدم، از مسجدی که در آن شهادتین را گفتم یک سجاده هدیه گرفتم. روی این سجاده، عبارات و اعمال نماز نوشته شده بود، بنابراین هر زمان که قسمتی از نماز را فراموش میکردم با نگاه به آن، نماز را ادامه می دادم. حسی که بعد از اولین نماز به من دست داد فوق العاده بود ؛ حس آرامش و سکونی که تا به حال تحربه نکرده بودم. خواندن پنج نوبت نماز در روز و اینکه ...
شکوفه های درخت نارنج
و ناچار بودیم در خانه بمانیم، بهترین فرصت بود. آن روز هم هوا بارانی بود و ما در خانه ماندیم. مادر مثل همیشه چادر به دوش، مشغول شستن استکان، نعلبکی ها بود. پس، دلم را به دریا زدم و رفتم تا کنارش بنشینم و پاسخ سؤالی را که مدت ها در پی یافتنش بودم، از او بگیرم. ناگهان دیدم داد و هوارش بلند شد: اِ اِ اِ ! مگه بارون رو نمی بینی؟! برو تو خیس می شی. حوصله مریض خونه بردنت رو ندارم. ...
رواق منظر
زهرا مشتاق روزنامه نگار دختری ده دوازده ساله بودم . در حوالی خیابان جمهوری در خانه ای قدیمی و پر از درختان میوه با سه خانواده دیگر زندگی می کردیم. در یکی از خانه ها، عمه ای با برادرزاده اش زندگی می کرد. مهین خانم سنتور می نواخت و برادرزاده اش مهراندخت صدایی آسمانی داشت. من درست حوالی یک تابستان از آوازی که ا و می خواند عاشق صدای کسی شدم که نامش شجریان بود . ای کبوتر از آشیان ...
بازگشت بانوی فوتبالیست به میادین
آن خیلی سخت است. مخصوصا وقتی که بتوانید بازی کنید. مثلا وقتی یک نفر مصدوم میشود و رباط صلیبی پاره میکند، تکلیف خودش را می داند، ولی کسی مثل من که فقط به دلیل تحصیل، به ناچار مجبور به فراموش کردن فوتبال برای مدتی شدم، اصلا نتوانستم با این موضوع کنار بیایم این فوتبالیست اصفهانی در پایان گقت: درست است که از فوتبال دور بودم، اما خدا را شکر تمرینات آماده سازی خودم را فراموش نکردم و به صورت اختصاصی کار کردم تا فرم عالی خودم را حفظ کنم، چرا که شرایط فوتبال بانوان، روز به روز درحال پیشرفت و سخت می شود. انتهای پیام/ ...
از تجمع خانواده ها تا تخلف داوطلب کرونایی کنکور سراسری
رفتم و با ارائه معرفی نامه وارد محوطه دانشگاه شدم، کمی آرام تر شدم، داوطلبان با فاصله وارد می شدند بعد از تب سنجی برخی از داوطلبان به سمت میزی می رفتند که ماسک و پدهای الکلی چیده شده بود و بعد با رد شدن از تونل های ضدعفونی که در گوشه ای دیگری تعبیه شد به سمت سالن های برگزاری آزمون می رفتند. اما با وجود اینکه در این مدت کوتاه کنکور دکتری و سراسری را پوشش داده بودم اما این بار با وجود شیوع ...
سوزش ادرار زنان، داخل تشت بتادین بنشینم؟
سوال مخاطب نی نی بان: سلام چند ساعت پیش ک با همسرم رابطه داشتم بعد از رابطه یکم دل پیچه گرفتم ولی اهمیت ندادم و خوابیدم بعد با حس ادرار داشتن بیدار شدم رفتم دستشویی ادرارم با سوزش و درد خارج میشد دراز میکشم ادرار میگیرم میرم دستشویی درد دارم تحتانی شکمم درد می کنه چکارکنم خوب شم؟ داخل تشت بتادین و آب ولرم بشینم بهتر میشم؟ ...
راز قتل زن صاحبخانه در اعترافات مستأجر
که تلفن هایم را بی پاسخ بگذارد، حتی به مقابل خانه اش هم رفتم و هرچه زنگ در را زدم کسی ازآیفون جواب نداد. ساکنان طبقه دوم و سوم مستأجران خواهرم هستم و از آنها نیز سراغ او را گرفتم اما می گفتند اطلاعی از او ندارند. کشف جسد مأموران تحقیقات برای پیدا کردن زن گمشده را شروع کردند.آنها به جست وجو در بیمارستان و پزشکی قانونی پرداختند تا اینکه مشخص شد روز 17مرداد ماه جسد زنی با مشخصات زن ...
بهمن مفید: خودم را سرزنش می کنم که چرا رفتم/ بازی کردن طبق قانون حق من است
دوستدار یاد گرفته بودم را به خاطر آوردم و شروع کردم به دوبله کردن. فیلم بعد از توقیف خارج شد و خیلی هم گل کرد. بازیگران دیگر فیلم را می شناختید؟ نه، از همان جا با بهروز وثوقی و پوری بنایی آشنا شدم. فهرست من می گوید در فاصله سال های 50تا57، شصت ودو فیلم بازی کرده اید؟ نه، بیشتر بود. خیلی بیشتر. در خیلی از فیلم ها نقش های یک خطی داشتم. یعنی برای خودم ...
داستان تحقق یک رویا؛ از درد تا دماوند
داشتم اما از عید 93 به بعد همه ترکم کردند و من با خانواده و خاطراتم تنها ماندم، به همین دلیل افسردگی گرفتم و داشتم از بین می رفتم اما با موافقت هیات مدیره به محل کار سابقم برگشتم. پیش از آسیب دیدگی ورودی و خروجی های یک مجتمع مسکونی را کنترل می کردم که سخت نبود که بعد از مدتی دوباره به کارم برگشتم. از همین جا به آدم فعلی تبدیل شدم چون رفتارهایی دیدم که درست نبود؛ با هزار سختی خودم را به ...
عکاسی به شیوه قدیم ، درآمد زا نیست
اما با شروع آموختن این حرفه نسبت به آن علاقه مند شدم و با کسب تجربه آن را هم به عنوان شغل و هم هنر انتخاب کردم. وی که جانباز جنگ تحمیلی نیز می باشد و در سال 60 در عملیات فتح المبین به درجه جانبازی نائل آمده گفت: در زمانی که در جبهه بودم با دوربین کوچکی که داشتن از بچه ها عکس یادگاری می گرفتم اما آن زمان هنوز عکاسی را یاد نگرفته بودم. عکاس پیشکسوت میبد ادامه داد : بعدها که به ...