خوش رویی و خیرخواهی صفت بارز حاجی ناصر حسینی بود
سایر منابع:
سایر خبرها
امانتی را که خداوند داده بود بازگرداندم
از وضعی که پیش آمده بود ناراحت بودم و کنار دیوار نشستیم. همان لحظه چشمم به سیمای شهیدی که مقابلم بود افتاد. به پسر عمه ام گفتم مو های این شهید شبیه مو های حسنعلی خود ماست. خودم را بالای سر شهید رساندم. از آنجا که مدت زیادی از شهادتش گذشته بود صورتش به راحتی قابل شناسایی نبود. حسنعلی عمل آپاندیس کرده و جای بخیه ها هم روی بدنش مشخص بود برای همین لباس شهید را کنار زدم و آثار عمل روی بدنش مشخص شد. بعد به پوتین های شهید نگاه کردم و دیدم روی زبانه پوتین نوشته است حسنعلی احمدی عباس دستجردی ...
فرمانده بسیجی
ازمن شغل شما راپرسیدند؟ گفتند بگوییدبسیجی است. فردای آن روزوقتی ازمن دوباره سؤال کردندگفتم: بسیجی است، گفتند: (به بسیجیها که خانه سازمانی نمی دهند!) وبعدازشهادت وقتی شهیدکاوه درمراسم ایشان صحبت می کردمتوجه شدم که فرماندهٔ گردان بوده. بعدازگذشت 10 روزکه درارومیه بودیم، شهید بهاری یک جلسه دراهوازباآقای محسن رضایی داشتندوبه اهوازرفتندوبعداز 10 روز برگشتند، ما 6 ماه درخانه های سازمانی ارومیه بودیم که ...
شهیدی که در محرم آسمانی و پیکر مطهرش در محرم بازگشت/ لباس مشکی و زنجیری که سال ها به امید بازگشت شهید در ...
بابیان اینکه برادرم جز تخریبچی ها بوده ادامه می دهد: تا اینکه با پیگیری های پدرم مشخص شد که علی محمد در جزیره مجنون به شهادت رسیده است ولی پیکرش مفقود است. خواهر شهید از نحوه متوجه شدن پدر از شهادت پسر گفت: پدرم از صحبت های آهسته آهسته و درگوشی هم رزمان علی محمد در اهواز متوجه می شود که پیکر پسرش در جزیره مجنون جامانده است ولی هم رزمانش به پدرم می گویند شما به نهاوند برگردید علی محمد ...
برای خدمت به بیماران از جانش گذشت
را به والدینم نداشتیم. به این ترتیب برادرم در 24 مرداد ماه پس از حدود 20 روز مبارزه با این ویروس منحوس به رحمت خدا رفت. در حالی که ما ناچار شدیم تنها سه ساعت مانده به زمان تدفین شهید رنجبر به والدینم مسئله بیماری و فوت وی را بگوییم که با توجه به واکنش آن ها، به نظرم این خبر تلخ ترین و این روز بدترین روز زندگی ما محسوب می شود. برادر شهید درباره نحوه عملکرد فعالان حوزه سلامت با بیماران ...
فرستادن پرستو برای اخاذی از مرد ثروتمند / شاکی از ترس آبرویش 250 میلیون باج داد
استان تهران فرستاده شدند. متهمان روز گذشته پای میز محاکمه رفتند. زن جوان بار دیگر ابراز بی گناهی کرد و گفت که به خاطر پول فریب دو برادر را خورده است اما بعد از اجرای نقشه هیچ پولی به او نداده اند. دو برادر نیز مدعی شدند چک 250 میلیونی را نقد نکرده اند و قبل از نقد کردن بازداشت شدند و گفتند حاضر هستند پول ها را برگردانند. با پایان جلسه دادگاه قضات برای تصمیم گیری در این خصوص وارد شور شدند. ...
از مستندسازی تا نویسندگی
...> یکی دیگر از خاطرات خالقی به زمانی برمی گردد که برای اولین بار با واژه شهادت مواجه می شود: ابتدایی بودم همراه پدرم به مدرسه می رفتم. یک روز صبح که از خانه بیرون آمدم، وسط کوچه پرده بزرگی زده بودند و روی آن این کلمات به چشم می خورد: جلال جان شهادتت مبارک. من با برادر جلال نصیری دوست بودم. آنجا بود که با واژه شهادت آشنا شدم؛ اما هنوز متوجه نمی شدم چرا شهادتش را تبریک گفته بودند. با نصب این پرده ...
بیمارستان امام حسین (ع) خیمه گاه حسین (ع) شد
. نواردوزی حاشیه ای را در بیمارستان انجام می دهد و می گوید: جوان بودم که برادرم سید محسن در جبهه سومار شهید شد. غم از دست دادن برادر آن قدر سنگین بود که نمی دانستم چطور باید دل بی قرارم را آرام کنم به خصوص اینکه دل بستگی عجیبی بین ما خواهر و برادرها بود. هنوز شهادت سید محسن را باور نکرده بودم که سید قاسم نیز در سال 1364 در عملیات فاو شهید شد. حالا باید خودمان را آرام می کردیم و این کار فقط با توسل به ائمه ...
20 ضربه قمه برای تنبیه خواهری که طلاق گرفت!
من تصمیم خودم را گرفته بودم و حاضر نبودم دیگر به زندگی تلخ و سختی که با آن مرد داشتم ادامه دهم. اما برادرانم من را تهدید کردند و گفتند اگر جدا شوم مرا می کشند با این حال توجهی نکردم و مخفیانه با خواهر کوچکم به تهران آمدیم. ما در تهران کار می کردیم و زندگی خودمان را داشتیم تا اینکه یک شب دو برادرم به خانه ما حمله کردند. من می دانم که شوهر سابقم در اینکار دست داشته است. او به من گفته بود که نمی ...
حامد عسگری: افتخار می کنم شروع کارم با نوحه سرایی بود/ این را از سیدالشهدا (ع) دارم
به ایران آمده بود و روزنامه نگاری می کرد. او گفت من دو ماه است اینجا هستم و شما ادبیات و گفتارتان خیلی با ما فرق دارد. در معمولی ترین عبارات کلمات خیال انگیز وشاعرانه دارید. گفتم ما راه رفتن را روی طرح لچک ترنج و حوض نقره فرش کرمان شروع می کنیم و این خیلی با موکت و پارکت فرق دارد. این مواجهه بدون فیلتر با طبیعت را داریم. او افزود: خیلی دلم برای بچه های خودم می سوزد که روی پشت بام ...
ماجرای جسد گم شده زن وسواسی
به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری برنا؛ محمدعلی و مینا زوج خوشبختی بودند که به همراه یک فرزند خود زندگی معمولی اما بدون مشکلی داشتند تا اینکه مینا به یک بیماری روحی مبتلا می شود و یکی از تلخ ترین و پیچیده ترین پرونده های جنایی تهران را کلید می زند. محمدعلی متهم به قتل عمد است صبح روز یکم شهریور ماه جلسه ای برای رسیدگی به پرونده قتل در دادگاه شماره 1 کیفری تهران به ریاست قاضی ...
سخنان جالب امام حسین(ع) هنگام ورود به کربلا+اسناد دقیق
به گزارش خبرگزاری برنا؛ امام حسین(علیه السلام) در دوم محرّم سال 61 هجری به اتّفاق یاران خویش به سرزمین کربلا وارد شد، ابتدا به یارانش رو کرد و فرمود: اَلنّاسُ عَبیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعِقٌ عَلی أَلْسِنَتِهِمْ، یَحُوطُونَهُ ما دَرَّتْ مَعایِشُهُمْ، فَإِذا مُحِّصُوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانُونَ ؛ (مردم، بندگان دنیا هستند و دین همانند چیزی است که بر زبانشان باشد، تا آنگاه که زندگی شان [به وسیله آن] پر رونق است آن را نگه می دارند، ولی هنگامی که با مشکلات آزمود ...
مقتل خوانی| واکنش امام حسین (ع) به شنیدن نام کربلا + فیلم
خدا بود و تو هم بودی. پس گریستی. پیامبر فرمود: فرزندم را رها کن. بعد، شما را در دامان خود نشاند. جبرئیل گفت: او را دوست داری؟ پیامبر فرمود: آری. گفت: امت تو او را خواهند کشت و اگر می خواهی قتلگاهش را نشانت دهم. پیامبر فرمود: آری. پس زمین کربلا را نشان داد و جبرئیل مقداری خاک آنجا را به پیامبر(ص) داد. آنگاه تمام یاران و اهل بیت (ع) خود را جمع کرد. به آنان نگاه می کرد و می گریست. آنگونه ...
بی سر اما سربلند، به دیدار مولایش نائل آمد/حسرت حججی به وصال رسید
....حتی بعد از اینکه برادرم از اعزام اولش از سوریه برگشت، من به شوخی به او گفتم: چرا شهید نشدی پس؟ که مادرم از حرفم ناراحت شد و به شوخی شوخی به ایشان هم گفتم: چطور خودت خواهر شهید باشی من نباشم. ورود شما به حیطه آگاهی درباره فتنه بزرگی که در سوریه اتفاق افتاد به چه شکل اتفاق افتاد؟ اصولاً آیا کنجکاوی و دغدغه مندی خودتان یا فعالیت های برادرتان باعث می شد پیگیر جریانات جاری در این کشور باشید ...
ناگفته های مردی که با جسد زنش به مسافرت رفت
. بعد خودم به تهران بازگشتم. چند هفته بعد دوباره به دزفول آمده و همراه همسرم و دختر بچه ام بازگشتیم. چند روز تهران بودیم، اما همسر و فرزندم به شمال رفتند. شب قبل از جنایت با من تماس گرفت و خواست به دنبالش بروم. به آنجا رفتم و با سوارکردن همسرو دخترم به سمت تهران راه افتادیم. صبح حوالی اتوبان بسیج تهران داخل خودرو دعوایمان شد. تهدید می کرد که باید طلاقش دهم. خیلی عصبانی بود و کمی قرص خورد. بعد یک دفعه ...
وقتی مدافعان سلامت البرز با لباس احرام به طواف بیماران کرونایی رفتند/مرگبارترین پاندمی قرن هم شرمنده ...
فراموش نمی کنم که با آن سن کم هویج رنده می کردیم تا مادرم مربا درست کند. سال ها گذشت تا اینکه بعد از تحصیلات، ازدواج کردم، همسرم نقشه بردار پروژه بود، 23 روز جزیره خارک می رفت و تنها 7 روز در منزل می ماند، سال 90 بود که پسر بزرگترم به علت گرد و خاک خوزستان با علائم آسم مواجه شد، تصمیم گرفتم علی رغم اینکه تمام اقوام من اهواز بودند راهی کرج شوم. در بیمارستان های اهواز ...
برادرم زنم را تحریک می کرد من هم او را کشتم
فوت کرد. پس از اظهارات سمیرا، مأموران برای بازداشت فریدون به خانه آنها رفتند که معلوم شد وی متواری شده است. بررسی ها برای دستگیری متهم به قتل آغاز شد اما نتیجه ای نداشت تا اینکه فریدون بعد از چند ماه خودش را به مأموران معرفی کرد و در همان ابتدا با پذیرش قتل برادرش عنوان کرد: من سال ها معتاد بودم و خانواده ام از این موضوع خبر نداشتند بعد از ازدواجم فقط همسرم سمیرا متوجه این مسأله شد که ...
پزشکانی که بی ادعا از جان خویش گذشتند
فوت ایشان خیلی ها آمدند و گفتند که پدر در آن روزهای سخت پایان اسفند برای ویزیت بیماران به خانه آنها می رفته، پدرم خیلی انسان متعهد و اخلاق مداری بود. لیونا از ماجرای ابتلای پدر می گوید: پدر در فروردین ماه کمی بیمار شد، ولی اوایل فکر نمی کردیم که بیماری کرونا باشد، اما بعد از چند روز که حال جسمی شان رو به وخامت بیشتر رفت، متوجه شدیم که ریه ها درگیر شده است و بعد در بیمارستانی که خودشان ...
حمله هولناک دو برادر با قمه به خواهر مطلقه به خاطر اجاره خانه مجردی!
داشتم ادامه دهم. زن جوان گفت: برادرانم من را تهدید کردند و گفتند اگر جدا شوم، سرنوشت تلخی در انتظارم است. توجهی نکردم و با اینکه آن ها مخالف بودند از همسرم جدا شدم. بعد با خواهر کوچکم به تهران آمدم. من می دانستم اگر خواهرم آنجا بماند سرنوشتی مانند سرنوشت من پیدا می کند؛ به همین خاطر با هم به تهران آمدیم. ما در تهران کار می کردیم و زندگی خودمان را داشتیم تا اینکه یک شب دو برادرم به خانه ما ...
زندگی امام حسین (ع) و واقعه عاشورا در حسین از زبان حسین
عمود آهنینی بر سرش فرود آمد و از اسب بر زمین افتاد و به شهادت رسید. هنگامی که از شهادت عباس اطلاع یافتم به شدت گریستم و گفتم: هم اکنون کمرم شکست و چاره ام کم شد. انتهای پیام/
عیدی 500 تومنی به وزرا و مشاورین، مطالعه اسناد ساواک
...: ناصر غضنفری، انصاف نیوز: دوشنبه 12 فروردین 1370 15 رمضان 1411 1 آوریل 1991 با عفت و فاطی، وقت زیادی صرف خواندن پرونده هایم کردم که توسط ساواک رژیم سابق، در جریان تعقیب ها و بازداشت ها و محاکمات از سال 1342 تا 1357 تهیه شده و اخیراً آن را از وزارت اطلاعات گرفته ام؛ جالب و خاطره انگیز است. مواد خوبی برای تهیه یک تألیف خواندنی دارد. گزارش ها معمولاً برای مقصر شناختن من ...
پیکرش سر و دست و پا نداشت
بدون سر، یک پا و یک دست برگشت. او می افزاید: توی جیب برادرم نامه ای پیدا کردیم که دستخط خودش بود. • عاشورا و خبر شهادت این خواهر شهید ادامه می دهد: روز عاشورا بود که برای دیدن مراسم عزاداری به خیابان شهدا رفته بودم. وقتی برگشتم دیدم نامه ای در حیاط خانه انداخته شده است. وقتی نامه را خواندم متوجه شدم باید فردا به معراج شهدا بروم، باورم نمی شد که برادرم شهید شده است و ...
سایه روشن های جراحی زیبایی در ایران (قسمت اول )
پدرم این بود که ما را سرزنش نمی کرد، بلکه راهکار مناسب را نشان می داد یا راهنمایی صحیح می کرد و تنبیه اصلاً در کار نبود. من جامعه چهل سال پیش را بطور نمونه گفتم. امروزه با گسترش فضای مجازی در اجتماع، خانه و خانواده خطرات بیشتر و عجیبتری فرزندان را تهدید می کند. به نظرم پدر بودن و مادر بودن در این روزگار و در این قرن با این پیشرفت جهان دشوار است و مسئولیت بیشتری ایجاب می کند. در دنیای ...
چه شد که فتاح عذرخواهی کرد؟
شعار سال: پرویز فتاح رئیس بنیاد مستضعفان از افراد و سازمان هایی که علیه آن ها، در تلویزیون سخن گفته بود، عذرخواهی کرد. فتاح در توضیح اظهاراتی که در شبکه یک به زبان آورده بود، گفت: بنده گزارش سالانه بنیاد را میدادم. چون من یک ساله یک ماهه بود به بنیاد آمده بودم و به مردم قول داده بودم گزارش بدهم. وی افزود: گزارش کاملی هم بود. وقتی به بخش املاک رسیدیم سوال این بود که شما قول دادید برای ...
اخلاق در جامعه به شدت افت پیدا کرده است 31 مرداد 1399 ساعت: 01:5
البته به کلاس زبان می رفتم و بعد دو سال خدمت سربازی را طی کردم. سپید: چرا و چگونه امریکا را انتخاب کردید؟ برای رفتن به امریکا آماده شدم که خودش داستان مفصلی دارد. در آن زمان بلیت هواپیما گران و بهای آن حدود پنج هزار تومان بود که برای تامین آن با مشکل روبه رو بودم. لاجرم با یک هواپیمای ارتشی که ملزومات نظامی حمل می کرد و مجوز پرواز با آن را یکی از دوستان پدرم فراهم کرد و پنج شش روز با ...
خبرگزاری حوزه گزارش می دهد: پیوندی با شاهدانی آسمانی/ ازدواج زوج جهادگر برسر مزار شهدای گمنام
زنگ زدند و گفتند برای خاطره نگاری تماس گرفتند، بعد از پاسخ منفی من اصرار کردند و گفتند مگه شما نویسنده نیستند برای اینکه قانعشان کنم گفتم که آقایان جهادی صلاح نمی بینند من این کار را انجام بدهم، مجرد هستم و یکی از آقایون هم 20 روز پیش از من خواستگاری کرده و همان موقع بود که اعتراف کردند که من همان خواستگار بیست روز پیش هستم . قدمهای آغازین شروع زندگی زیر سایه حضرت معصومه(س) من ...
دختر خوانده ای که پدرش را عاقبت بخیر کرد + تصاویر
ایران شب های احیای سال 95 کنارم بود. مشغول آماده کردن سحری ماه رمضان بودم و قرار بود روز یک شنبه به سوریه برود. گفت خانم بیا اینجا بنشین. متوجه شدم حرف مهمی دارد. گفتم می خواهی وصیت کنی. گفت می دانی که من مثل حبیب بن مظاهر حالا حالا شهید نمی شوم، ولی می خواهم چیزی بگویم. شروع به وصیت کرد. بعد از شنیدن حرف هایش دگرگون شدم. اینطور نبود اشک بریزم، روی اعتقادم محکم بودم، اما دلم یکهو ریخت. گفتم آقا مهدی ...