از کولبری تا زندگی در پارک با فردین رابط
سایر منابع:
سایر خبرها
کول بری که بازیکن استقلال شد را بشناسید!
تبریز هم وقتی تست دادم، قبول شدم اما گفتند خوابگاه نداریم و خطم زدند. با صد هزار تومانی که از دوستم قرض کرده بودم و چادری که از دوست دیگرم قرض کرده بودم در پارک می خوابیدم و با ساقه طلایی و نان 22 روز زندگی کردم تا در نهایت مرا پذیرفتند. وقتی حسن دخت، مسئول مرحوم تیم های پایه تراکتور در روز آخر تمرین دید که با چادر به محل تمرین آمده ام پرسید این چیست؟که مجبور شدم حقیقت را به او بگویم. خدابیامرز به من دویست هزار تومان داد و برایم خوابگاه را از آن به بعد هماهنگ کرد تا اذیت نشوم. ...
تست گویندگی رادیو و ماجرای خوش گذرانی در تهران
تست گویندگی رادیو و ماجرای خوش گذرانی در تهران به گزارش گلونی ماجرای سفر به تهران و تست گویندگی را به قلم بیتا اشکانیان در ادامه این یادداشت می خوانیم. خلاصه به تهران آمدم. خودم خندم می گرفت. پیش خودم عذاب وجدان داشتم که الکی وقت آن بندگان خدا را می گیرم. آخر من را چه به تست صدا دادن. خلاصه که اصلا جدی نگرفته بودم و فقط داشتم به برنامه های بعدم فکر می کردم. یکی از ...
مهدی پور: دو بار تستم مثبت شد ولی الان حالم خیلی خوب است
خبرورزشی / لیگ برتر ایران ؛ مهدی مهدی پور هافبک جدید تیم فوتبال استقلال یکی از نفراتی بود که چند روز قبل تست کرونایش مثبت شد و در حال حاضر در قرنطینه خانگی به سر می برد. از همین رو با این بازیکن اصفهانی تماس گرفتیم که در خصوص آخرین وضعیتش به خبرورزشی گفت: چند روز قبل که تستم مثبت شده بود حال جسمی ام خوب بود ولی حس بویایی و چشایی ام را از دست داده بودم بلافاصله وارد قرنطینه شدم و تا ...
رفاقت با یک شهید مرا از منجلاب گناه بیرون کشید/ از بی بندوباری به خدمت در اردوهای جهادی رسیدم
...؛ حواست نبود و من چند دقیقه داشتم تماشایت می کردم؛ انگار تا حالا انقدر زیبا ندیده بودمت. مادرم یک ماجرای عجیب دیگری هم تعریف کرد و گفت که “وقتی وارد خانه شدم؛ عطر گلاب و بوی خوش عجیبی به مشامم رسید که تا حالا انگار عطری به این خوبی حس نکرده بودم و گریه ام گرفت”. در دلم گفتم: مگر می شود؟ عطر گلاب؟ چه ربطی به شهید دارد؟ با خودم گفتم شاید مادرم برای دل خوشی من این طور تعریف ...
علی اکبر بدرقه کردم علی اصغر تحویل گرفتم!
گرفت من در میان آغوشش گم شده بودم. ماشاءالله قوی هیکل بود، اما وقتی بعد از شناسایی پیکرش به معراج شهدا رفتم و پیکرش را دیدم با خود گفتم علی اکبر رفتی و علی اصغر برگشتی. تازه شده ای هم اندازه روز های اول تولدت. من علی اکبر بدرقه کردم علی اصغر تحویل گرفتم و این هم فدای دل حضرت زینب (س). ایشان چند فرزند داشت؟ دخترش فاطمه سه سال داشت و الان 9 سال دارد. محمدصدرا هم دو ماه بعد از ...
بومرنگ/افراد افسرده ماسک نمی زنند
خودم هم سرایت کرده. خیلی دیر به خودم آمدم، اما به محض آنکه از موضوع آگاه شدم، نزددرمانگر رفتم و برای بهبود وضعیتم کمک گرفتم. همزمان تصمیم گرفتم هر چه زودتر از آن خانه خارج شوم. با آنکه تمام وسایل خانه را خودم خریده بودم، اما تمام تجهیزات را بخشیدم و زودتر بیرون آمدم. هرقدر بیشتر از آن روز می گذرد، بیشتر و بهتر متوجه می شوم که چطور امواج منفی او انرژی من برای زندگی را نابود می کرد. در ...
زمانی که مربی تراکتور شدم بلیت آمدن مربی خارجی هم گرفته شده بود/ جدایی از این تیم تاوان اشتباه خودم بود
آن طرف هم اگر بازی مساوی می شد همه چیز سر مربی خراب می شد. بعد هم شرایط طوری شد که اخراج شدم. الهامی در واکنش به طرح این موضوع که به نوعی از تراکتور نیز اخراج شد، بیان کرد: از باشگاه تراکتور اخراج نشدم. بعضی مواقع شاید یک نفر یک کار خوب انجام دهد و بعدش هم چند کار بد، اما آن کار خوبش جاودانه می ماند. من به هر حال محروم بودم. من جزو مربیانی هستم که اگر شش ماه محروم شوم، خودم دیگر در تیم ...
بردیا سعادت: به خاطر اهداف بزرگی که دارم لژیونر شدم/ با غربت غریبه نیستم اما بار هم دلتنگ خانواده ام می ...
خبرگزاری میزان- بردیا سعادت متولد سال 1381 (2002 میلادی) در ارومیه است. این پشت خط زن 205 سانتی متری، با درخشش در رقابت های قهرمانی نوجوانان آسیا و انتخابش به عنوان بهترین قطر پاسور توانست نامی برای خود دست وپا کند و موفق شد پله های ترقی را روز به روز طی کند. وی پس از درخشش در رده نوجوانان، در رقابت های جوانان جهان نیز موفق شد به همراه تیم ملی به عنوان قهرمانی جهان دست یابد تا بیشتر از پیش نامش ...
روایت فارس من | زندگی و زمانه یک دامپزشک؛ حیوانات هم مخلوقات خداوند هستند
ماه و نیم است که کتاب هایم دارد خاک می خورد. جو ترسناکی ایجاد شده و همه ناامیدند و از انصراف حرف می زنند. 5- با همسرم دچار مشکل شدم. برای اینکه تمام مدت مجبور بودم درس بخوانم. همسرم می گوید تو دوباره نشستی کتاب دست گرفتی. من کار خودم را به روزی سه ساعت تبدیل کرده بودم. صبح تا شب درس می خواندم. حالا لطمه های شدیدی به زندگی شخصی ام وارد شده و احساس درماندگی می کنم. با خودم می گویم این ...
همواره آرزو می کردم تا بهترین راه عبادت و اظهار عشق به خدا را پیدا کنم
توحید را در آنجا تقویت کردم. مدتی آن انجمن را ترک کردم، اما دوباره به آن جا برگشتم. در آن دوران به اسلام خیلی نزدیک بودم، اما گفتن شهادتین برای همانند یک پرتگاه عمیق بود، و من در همان مکان مانده بودم. در مدتی که عضو آن کلیسا بودم خیلی چیزها یاد گرفتم؛ فهمیدن درس های زندگی، قدرت دعای روزانه، زیبایی وجدان پاک. در نهایت، با سوال های بدون جواب زیادی آن کلیسا را ترک کردم و چند سال بعد پاسخ هایم را در ...
خاطرات بازجویی های مرتضی بشیری از افسران عراقی در کتاب پوتین قرمزها
.... یک مرتبه دستی از پشت یقه ام را گرفت. تا به خودم بجنبم، چشم هایم را بستند و سوار ماشینی کردند و بردند. وقتی چشم هایم را باز کردند، دست بسته روی یک صندلی توی یک اتاق خالی و تاریک نشسته بودم؛ در حالی که نورافکنی مستقیم به چشم هایم می تابید. با این شیوه می خواستند حالت های صورتم را، که یک متهم بودم، زیر نظر داشته باشند. از طرفی، با تاباندن طولانی مدت نور باعث به هم ریختن اعصابم بشوند ...
گزارش اندوه ؛ محمود جوانبخت؛ نشر نیستان آخر قصه ی نسل ما خواندنی است
" افتادم... (راستی از همان ابتدای نوشته شدنش اسمش گزارش اندوه بود)... خواستم بگویم من کاری را 6، 7 سال پیش نوشتم ولی گذاشتم کنار... اما نگفتم... نمی دانم چرا؟... القصه شنبه بود آن روز و همان شبش نشستم پای لپ تاب و یکی یکی هاردهایم را جستجو کردم و گزارش اندوه را پیدا کردم و بعد از چند سال یک بار دیگر خواندمش... تا صبح خواندم و تمام که شد بسم اللهی گفتم و شروع کردم به دوباره نوشتن...البته فقط ...
ماجرای درگیری فیزیکی دخترِسگ گردان با شهروند رشتی/ آیا پارک های رشت جای خانم های محجبه نیست؟!
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از 8دی ، ماجرای درگیری فیزیکی دختری که سگ هایش منجر به ایجاد ترس و آزار و اذیت شهروند رشتی که برای پیاده روی به یکی از پارک های شهر رشت رفته بود، با حاشیه هایی در فضای مجازی همراه شده است. خانم زینب رشیدی یکی از شهروندان شهر رشت است که عصر روز یکشنبه 27 مهرماه سال جاری در یکی از پارک های شهر رشت در حال پیاده رو ...
راستین عزیزپور: بازیگری شخصیتم را پخته تر کرده است اما هنوز هم بچگی می کنم
به عرصه بازیگری چگونه بوده است؟ من از خردسالی دوست داشتم وارد عرصه بازیگری بشوم چراکه استعداد بازیگری را در خود می دیدم. ماجرای ورود من به عرصه بازیگری از آنجایی شروع شد که از طریق یکی از آشناهایمان به یک فیلم سینمایی که نیاز به یک نوجوان 13 ساله داشتند، معرفی شدم و برای تست بازیگری نزد کارگردان رفتم. آن زمان تنها 6 ساله داشتم اما چون قد بلندی داشتم بیشتر از سن خودم نشان می دادم. برای ...
حمله تند قلعه نویی به عضو شورای شهر تهران
رقم مربیان داخلی واقعا همین است، اما آن ها ایثار می کنند و کمتر می گیرند. سرمربی گل گهر در ادامه گفت: باید امروز را که روز تاج گذاری امام زمان (عج) است تبریک بگویم، فراموش کرده بودم، آنقدر دغدغه کرونا داریم که فکرمان مشغول است. قلعه نویی در مورد اظهارنظر حجت نظری عضو هیأت مدیره باشگاه استقلال که گفته بود برای لیگ قهرمانان آسیا با امیر قلعه نویی اصلاً صحبتی نکرده بودیم عنوان ...
قلعه نویی: آقای نظری جایگاه شما استقلال نیست
مرحله بعد صعود کردم. با ذوب آهن، سپاهان، تراکتور و استقلال، حتی مربی خارجی هم نداریم. چهل سال است آدم ها سرجای خودشان نیستند او حرف هایش را از سر گرفت و افزود: این بنده خدا اصلاً فکر کنم مطالعه نکرده، مگر من گفتم کاندیدا بودم. گفتم اگر من را پیشکسوت می دانستید یک مشاوره از من می گرفتید. آدم تاسف می خورد که این آدم ها چطور سر از فوتبال درمی آورند؟ آقای نظری! آیا جایگاه شما و ...
انتقاد از فدراسیون تشویش اذهان عمومی است؟
خبرگزاری ها مصداق تشویش اذهان عمومی است. قرار شد که من ظرف چند روز این لایحه را آماده و تقدیم فدراسیون کنم که صبح سه شنبه با من تماس گرفتند و اعلام کردند که 2 شکایت جدید هم به پرونده من اضافه شده است. جالب اینجاست که دوستان آنقدر برای محرومیت من عجله داشتند که اجازه ندادند من از خودم دفاع کنم و عصر بدون اینکه به من اطلاعی بدهند متوجه شدم که به صورت موقت از فعالیت های فوتبالی محروم شده ام. ...
دلم می خواهد قدمی برای جوانان با استعداد بوشهری بردارم
امسال به استقلال رفته نوشته است: همان طور که پارسال به بازیکنی مثل متین کریم زاده میدان دادیم و حالا او را با پیراهن استقلال می بینیم و حالمان خوب می شود، امیدوارم روزی که از شاهین هم جدا شدم، چندین بازیکن جوان و آینده دار را به فوتبال معرفی کرده باشیم. این را گفتم که بدانید امسال و در حالیکه کمتر از بیست روز تا شروع مسابقات باقی مانده و مسلمأ زمانی هم برای آماده سازی و حتی بازی های تدارکاتی وجود ...
جایی میان زمین و زمان
ورم کرد. گوشه ای نشستم و مشغول نگاه کردن به اطراف شدم که یکی از آن سفیدپوش ها سراغم آمد و گفت: از کجا اومدی؟ ایتوکاوا؟ این ایتوکاوا دیگر چه کوفتی بود؟ قرقیزخان و باسلق السلطنه کم بودند ایتوکاوا هم بهشان اضافه شد. گفتم: نه جناب. من نه جاسوس قرقیزخان هستم نه از اون جایی که تو گفتی اومدم. فقط تو یکی از اتاق های فرار بودم که این بلا سرم اومد. ...
ریشه های خیانت در زندگی زناشویی کجاست؟
بلند شدم و خودم را به سختی به تخت رساندم و بعد از چند دقیقه انگار دوباره بیهوش شدم. از صدای مامان مامان به زور چشمانم را باز کردم دیدم دخترانم با چشمانی گریان بالای سرم ایستاده اند، همه زورم را جمع کردم و لبخندی به صورتشان پاشیدم و دستانم را باز کردم و آن ها را بغل کردم قلب کوچکشان عین گنجشک می زد؛ دختر بزرگم که احساس کرده بود اتفاقی افتاده با چشمانی مضطرب مرا نگاه می کرد. با حرکت سر و ...
قلعه نویی: آقای نظری جایگاه شما استقلال نیست!
هستم که چه ایرانی و چه خارجی با 4 تیم به مرحله بعد صعود کردم. با ذوب آهن، سپاهان، تراکتور و استقلال، حتی مربی خارجی هم نداریم. چهل سال است آدم ها سرجای خودشان نیستند او حرف هایش را از سر گرفت و افزود: این بنده خدا اصلاً فکر کنم مطالعه نکرده، مگر من گفتم کاندیدا بودم. گفتم اگر من را پیشکسوت می دانستید یک مشاوره از من می گرفتید. آدم تاسف می خورد که این آدم ها چطور سر از فوتبال درمی ...
آزادی مرد اعدامی بعد از 13 سال
خودشان و دو فرزند مقتول درخواست قصاص کردند. بعد از آن ها متهم در جایگاه قرار گرفت و گفت: همسرم من را دوست نداشت و طلاق می خواست. من دو بچه از او داشتم و نمی خواستم جدا شوم. همیشه از من ایراد می گرفت و می گفت تو پیری و دلم نمی خواهد با مردی که دندان هایش زرد است و به سلامتی و ظاهرش نمی رسد زندگی کنم. من را طلاق بده تا با یک مرد جوان و زیبا ازدواج کنم. وقتی این حرف ها را گفت خیلی ناراحت شدم. درست است که ...
کریم زاده: از رقابت با نادری، میلیچ و زکی پور نمی ترسم
کردی استقلالی ها در پایان فصل دنبالت بیایند؟ در اواسط فصل بود که به اردوی تیم المپیک دعوت شدم و از همان زمان چند پیشنهاد داشتم. من در قطر بیشتر دیده شدم و چند تیم از جمله سپاهان و تراکتور به من پیشنهاد دادند ولی واقعیت این است که منتظر پیشنهاد استقلال بودم. من و پدرم استقلالی دوآتشه هستیم و پدرم خیلی دوست داشت که به استقلال بروم. این آرزوی دوران بچگی من بود و خوشحالم که حالا در استقلال هستم ...
پیانیچ: فقط برای بارسلونا از یوونتوس جدا می شدم
کردم و این یک لذت واقعی برایم خواهد بود. من همچنین به خودم گفتم رویارویی با یوونتوس در این مرحله بهتر از فینال خواهد بود. من همیشه سپاسگزار یوونتوس خواهم بود. در حقیقت من این فرصت را داشتم که زودتر هم به بارسلونا بروم، اما در گذشته فکر نمی کردم مقطع مناسبی باشد. این تصمیم ممکن است به دوران حرفه ایم آسیب رسانده باشد، اما من همیشه تمام تلاش خود را برای یووه انجام دادم و پشیمان نیستم. تنها باشگاهی که می توانست مرا برای جدایی از یوونتوس وسوسه کند بارسلونا بود و بعد از چهار سال، شاید زمان تغییر فرا رسیده بود. ...
عکس دیده نشده از مریم مومن در لباس عروس حاشیه ساز شد + عکس
دوست داشتند که من دکتر یا مهندس شوم اما همیشه ته دلم دوست داشتم که به بازیگری برسم و پنهانی کلاس های بازیگری می رفتم و کاراته هم کار می کردم و زمانی که بیرون می رفتم برای ورزش در این کلاس ها شرکت میکردم تا اینکه اول دبیرستان بودم و به خانواده ام از علاقه ام گفتم و برای من شرط گذاشتند که باید مهندسی پزشکی قبول بشوم. من مهندسی پزشکی اصفهان قبول شدم اما نرفتم و پنهانی با خاله ام برای دوره ...
قلعه نویی: آیا جایگاه امثال حجت نظری مدیریت در استقلال است؟/ دلیل تأخیر در آغاز لیگ برتر مبهم است!
ها چطور سر از فوتبال درمی آورند؟ آقای نظری! آیا جایگاه شما و امثال شما مدیریت در ورزش و باشگاه بزرگ استقلال است؟ چرا باید این آدم ها را به ورزش بیاورند؟ *آقای نظری! اول ببین من راجع به استقلال چه گفتم، ضمن این که اگر قرار باشد کسی در مورد استقلال حرف بزند، من و امثال من باید صحبت کنیم. من جوانی ام را در استقلال گذاشتم، 12 بار جراحی کردم، دسته سه، نهمی و سیزدهمی تیم برای من بوده، ک ...
بی نهایت زیبا بود، شوخ و رند
و جالب اینکه این دو بازیگر زیباترین صحنه های بازی فیلم را خلق کردند و در حالی که هر دو در تردید توانستن و نتوانستن بودند، بر هیجان و تردیدشان غلبه کردند. نیکو خردمند سرانجام در 26 آبان ماه 1388 در تهران پس از یک دوره بستری در بیمارستان درگذشت. خودش در گفت وگویی گفته بود: سال 87 به لحاظ جسمانی وضعیت خوبی نداشتم و مرتب میان خانه و بیمارستان در رفت و آمد بودم و بعد از چند روز بستری شدن در ...
شهید بی سر
.... یعنی بعد از این همه مدت می توانستم جنازه برادرم را تشخیص دهم؟ واقعاً نمی دانم. وقتی رسیدیم، بسم الله گفتم و به خدا توکل کردم و از ماشین پیاده شدم. سعی می کردم یاد خدا را فراموش نکنم و برای غلبه بر اضطرابم صحرای کربلا و حضرت زینب سلام الله علیها را با آن همه مصیبت در ذهنم تداعی می کردم. ما را بالای سر جنازه ای بردند که روی آن را با یک پارچه سفید پوشانده بودند. احساس عجیبی ...