سایر منابع:
سایر خبرها
قتل در عشق ممنوعه به زن متاهل تهرانی
بیمارستان منتقل شد و ماموران تحقیقات خود را از فرزانه آغاز کردند. زن جوان در تحقیقات ابتدایی به ماموران گفت: همسرم خواب بود و من برای خرید از خانه خارج شده بودم وقتی به خانه بازگشتم با شوهرم که غرق خون روی زمین افتاده بود روبرو شدم وقتی از او پرسیدم چه کسی تو را زخمی کرده به من فحاشی کرد و من در زمان خارج شدن از خانه و بازگشتن هیچ کسی را ندیدم و نمی دانم چه کسی دست به این کار زده چون من و ...
دختر 14ساله: شوهرم مرا می فروخت
با حامد روبرو شدم به جای یک نوجوان هم سن و سال خودم با یک جوان 30ساله روبرو شدم. حامد گفت مرا صیغه می کند پس از عقد مرا با خود به خانه دوستانش برد و به جای پارتی سر از خانه های کارگری و مجردی اطراف بازار تهران درآوردم. دو هفته سرگردان بودم و حامد به من مواد مخدر داد و کاری کرد که دست به دست بین افراد منحرف و سواستفاده گر بچرخم و در آخر مرا در خیابان رها کرد. خسته و مستاصل ...
شوهرم می گوید که تو هوایم را نداری!
مشاوره زندگی سوال: شوهرم 25 ساله است و خودم 23 ساله هستم. شش ماه پیش عقد کردیم و همچنان، عاشقانه یکدیگر را دوست داریم. مشکلم با خانواده است که بد می دانند با همسرم باشم. به همین دلیل، شوهرم می گوید که تو هوایم را نداری. نمی دانم این مشکل را چطور مدیریت کنم. پاسخ: مخاطب گرامی، از زمان عقد شما فقط شش ماه گذشته است. توجه داشته باشید که دوران عقد، دوران ...
زن 35 ساله: شوهرم با شنیدن اعتیادم خوشحال شد
گنجید چرا که تصور می کرد من به زندگی با او باز می گردم و هم بساطش می شوم. مدت ها بعد وقتی در آینه چهره ام را می دیدم، خودم را نمی شناختم. همه زیبایی و جوانی ام به یغما رفته بود و با روحی افسرده و روانی پریشان دست به گریبان بودم. در همین شرایط دوست صمیمی و هم بساطی همسر سابقم به منزلم آمد و گفت: غلام دزد مرا فرستاده است تا شما را نزد او ببرم من هم پذیرفتم و سوار خودروی دوست همسرم شدم اما او ...
از بهترین روش های کسب و کار در دنیا، کار خانوادگی است/ در پنجاه سالگی قوی ترین زن جهان خواهم شد
درباره چیزهایی که از کار یاد گرفته بودم و تجربیاتی که در این زمینه داشتم نوشتم. این کاری بود که همیشه دوست داشتم انجام بدهم و آن ایام فرصت مناسبی برای آن بود. همسرم هم در کنار مادرم در کار بچه داری به من کمک می کردند. این را هم بگویم که شیوه تربیت من اینطور نبود که اعتقاد داشته باشم بچه حتما باید تمام 24ساعت روز در کنار مادر باشد و لحظه ای از او جدا نشود. درحالی که من معتقدم بچه می تواند ...
دو زن با هم دعوا کردند،شوهر یکی ازآنها کور شد
کوری یک چشم مرد میانسال در ادامه به بازپرس شعبه سوم دادسرای جنایی تهران گفت: در بیمارستان تحت درمان قرار گرفتم اما به خاطر ضربه چاقویی که شهریار زده بود، چشم چپم را از دست دادم. از او و خانواده اش شکایت دارم. خواهان قصاص چشم پسری هستم که مرا به این روز انداخت.با شکایت این راننده تاکسی؛ تحقیقات به دستور بازپرس ساسان غلامی آغاز شد. در بررسی های اولیه تیم تحقیق به سراغ خانواده شاکی به نام هومن ...
ماجرای زنی که دزد شد!
در گرداب مواد افیونی گرفتار شدم. غلام دزد با شنیدن ماجرای اعتیادم، دیگر در پوست خودش نمی گنجید چرا که تصور می کرد من به زندگی با او باز می گردم و هم بساطش می شوم. مدت ها بعد وقتی در آینه چهره ام را می دیدم، خودم را نمی شناختم. همه زیبایی و جوانی ام به یغما رفته بود و با روحی افسرده و روانی پریشان دست به گریبان بودم. در همین شرایط دوست صمیمی و هم بساطی همسر سابقم به منزلم آمد و گفت: غلام ...
رابطه پنهانی زن متاهل با سوپری محله خون به پا کرد
در بازجویی های اولیه اعلام کرد ضارب را نمی شناسد .اما پس از ترخیص از بیمارستان مرد میانسالی به نام علی را به عنوان ضارب معرفی کرد . وی گفت : مدتی است با زن جوانی به نام مریم آشنا شده ام. ما به یکدیگر علاقه مند بودیم و مریم که همسر دارد ، می خواهداز همسرش جدا شود. اما وقتی پدر او به رابطه دوستانه ما پی برد مرا به شدت کتک زد. چند روز بعد چون رابطه ام را با مریم تمام نکرده بودم ...
خرس برلین، شکم اعضای خانواده را سیر نمی کند
که چهار جایزه بین المللی دریافت کردم، ولی در کشورم تحویلم نگرفتند و مسئولان برایم ارزش قائل نشدند، خیلی ناراحت هستم. من که چهار جایزه جهانی گرفته ام، یک سال و نیم بیکار بودم. تصمیم گرفتم بازی را کنار بگذارم و به فکر شغل دیگری باشم اما نشد. بعد از این مقطع تبریز حرکتی انجام داد و رئیس اداره فرهنگ و ارشاد آن سینمایی ساخته بود که نام مرا روی آن گذاشت و از من تقدیر کرد و شهردار آن زمان هم به ...
چشم راننده تاکسی در درگیری بین 2 زن کور شد
درگیری دو زن همسایه در کوچه با دخالت سایر اعضای خانواده به نزاعی خونین تبدیل و منجر به کوری یک چشم شد. 11 مهر زن جوانی در حال رفتن به خانه اش در یکی از محله های خیابان های تهران بود که ناگهان در خانه همسایه باز شد و زن میانسالی به نام بیتا بی توجه به عبور زن جوان از مقابل خانه اش ظرف آبی که در دست داشت را به سمت کوچه پاشید. اما آب روی لباس های زن جوان به نام شقایق ریخت و او ...
زن 32 ساله: شوهرم با برادرش زنان غریبه را به گاوداری می آورد
حرف های دیگران توجه نکنم و در کنار شوهرم باشم. هنوز یک هفته از آغاز زندگی مشترک مان نگذشته بود که فهمیدم فریمان تنها کارگر آن دامداری است و صاحب آن جا برای کمک به همسرم و همچنین نگهبانی از گاوهایش، آن اتاقک را در اختیار او قرار داده بود. با این حال باز هم سکوت کردم و دوشادوش همسرم در حالی مشغول کار شدم که بوی تعفن فضولات حیوانی در فاصله سه متری از محل زندگی ام به شدت آزارم می داد . این زن ...
بوسه مرگ کرونایی بر گونه 2 خواهر کرمانی
روزش بودم تا اینکه متوجه شدم خاله ام با علائم تنگی نفس و سرفه به بیمارستان منتقل شده است. یک روز بعد از انتقال خاله 62 ساله ام به بیمارستان، خبر فوتش تن همه اهل خانواده را لرزاند، اما از این موضوع به مادرم چیزی نگفتیم و قرار شد چند روز بعد که حال مادرم بهتر شد این موضوع را به او اطلاع بدهیم. صبح سرد یک روز پاییزی متوجه سرفه های پیاپی مادرم شدم، برای همین بدون معطلی او را به ...
تجاوز پسر شیطان صفت به زن همسایه
گریز پلیسی موفق به دستگیری وی شدند. مأموران پس از دستگیری حامد 29 ساله ادعای زن علیه وی را به او تفهیم کردند. حامد در جریان تحقیقات اولیه به عمل شوم خود اقرار کرد و گفت: اظهارات فهیمه را قبول دارم. او درتوضیح ماجرا همچنین گفت: ساعت 6 صبح روز حادثه شیشه کشیده بودم و حال مساعدی نداشتم. به خر پشته ساختمان رفتم و منتظر ماندم شوهر فهیمه سر کار برود. بنابراین لحظاتی بعد از اینکه ...
سرنوشت تلخ دختر نوجوان عشق پارتی در پارک شهر
داشتیم در پارک شهر با حامد روبرو شدم به جای یک نوجوان هم سن و سال خودم با یک جوان 30 ساله روبرو شدم. حامد مرا با خود به خانه دوستانش برد و به جای پارتی سر از خانه های کارگری و مجردی اطراف بازار تهران درآوردم. دو هفته سرگردان بودم و حامد به من مواد مخدر داد و کاری کرد که دست به دست بین افراد منحرف و سوءاستفاده گر بچرخم و در آخر مرا در خیابان رها کرد. خسته و مستأصل مانده بودم و ...
سکته قلبی هم حریف عشق معلمی نشد
دهد تا جایگزینی برای من قرار دهند، مدیر نیز به خانواده ها اعلام کرده بود اما خانواده ها گفته بودند که ما صبر می کنیم آقای بخشنده مرخص شود، با توجه به شیوع کرونا امکان ملاقات در CCU فراهم نبود و از طرفی همسرم اصرار داشت که به توصیه پزشکان باید از تلفن همراه دوری کنم. فداکار نیستم؛ وظیفه ام را انجام دادم این معلم فداکار تأکید کرد: نگران دانش آموزان بودم و نمی خواستم از درس دور ...
رشید مظاهری: از پرسپولیس پیشنهاد داشتم ولی دلی استقلالی شدم
رشید مظاهری پیشنهاد پرسپولیس و استقلال همزمان به دستم رسید ولی واقعاً دلی استقلال را انتخاب کردم و آبی پوش شدم. رشید مظاهری دروازه بان تیم فوتبال استقلال تهران گفت: نمی خواهم شو بازی کنم و به هواداران دروغ بگویم چون آنهایی که مرا از نزدیک می شناسند می توانند شهادت دهند که دروغ در ذاتم نیست. من نه پرسپولیسی بودم و نه استقلالی ولی حالا جانم را برای استقلال و هوادارانش می گذارم ...
شوهرم حتی کلاه پدرم را برداشت
گروه حوادث: زن جوان در حالی که بیان می کرد به دختران جوان بگویید آشنایی های احساسی در فضاهای مجازی، آینده آن ها را نابود می کند درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری مشهد توضیحاتی ارائه داد.او گفت: 16 ساله بودم که در یکی از گروه های اجتماعی با داوود آشنا شدم. آن روزها احساسات و هوس را که نام عشق بر آن گذاشته بودم،چشمانم را به گونه ای کور کرده بود که به چیزی جز ازدواج با آن جوان 28 ساله نمی ...
شوهرم حتی کلاه پدرم را برداشت
داوود شیوه های کلاهبرداری را از دوست هم دانشگاهی اش آموخته بود و به هیچ کس رحم نمی کرد. او که در کار معاملات املاک بود، با همان زبان چرب و نرمش ریسک های بالا انجام می داد و طوری دیگران را فریب می داد که هیچ کس باورش نمی شد. او مرا نیز چنان فریفته بود که گاهی مجبور می شدم در کلاهبرداری های خانوادگی به او کمک کنم. او حتی به پدر و مادر پیر من هم رحم نکرد و با سند منزل ویلایی آن ها وام کلانی برداشت ...
آرزوی نان رسانی به 100 خانوار
. همسرم اول مردد بود، ولی وقتی پافشاری و اصرار مرا دید، راضی شد. وقتی مشغول برنامه ریزی بودیم، همین آقای عطاری که ما را راهنمایی کرده بود، کسی را معرفی کرد به نام آقای سعیدی که می خواست وسایلش را بفروشد. من هم قرار گذاشتم و تمام وسایل ایشان را به منزلی در کوچه پشتی، یعنی سلمان 7، بردیم. بعد از 2 ماه شراکت در سال 1397 کارگاه را از ایشان خریدیم و کار را به طور مستقل اداره کردیم. حالا صفر تا صد کار را خودم ...
نقشه زن شیطان صفت برای پسر 18 ساله
خودش را از دست داد. پس از مرگ پدرم من که خودم را آزاد می دیدم با مادرم سر لج بازی گذاشتم و ترک تحصیل کردم. متاسفانه همنشین دوستانی شدم که مرا به سیگار آلوده کردند و دله دزدی را خوب یادم دادند. یک سال به همین شکل گذشت و 18 سال نداشتم که من با زن معتادی رابطه مخفیانه برقرار کردم. این زن قصد داشت مرا به موادمخدر معتاد کند، اما پلیس ما را به اتهام رابطه نامشروع دستگیر کرد. مدتی در بازداشت ...
عروس سیاه بخت شیراز به کلانتری پناه برد
کنی به خانه پدرت برگرد. با همه این شرایط سوختم و ساختم. در طی این مدت صاحب 4 فرزند شدم، 3 پسر و یک دختر. بعد از تولد بچه ها و با بزرگتر شدن آنها، اوضاع شوهرم بدتر شد. دیگر به راحتی در خانه مواد مصرف می کرد. در کار خرید و فروش مواد و خلاف های دیگر هم دست داشت. پسر اولم کم کم آلوده به کارهای شوهرم شد و در 21 سالگی به دلیل مصرف زیاد مواد مخدر، جان خود را از دست داد. دخترم نیز الان ...
ماجرای قتل برادرزن به خاطر بدهی به داماد
را پس بدهد توجهی به حرف هایم نکرد احساس کردم او از من باج گرفته است، همین موضوع مرا عصبانی کرده بود. بعد هم منکر بدهی اش شد و شروع به فحاشی کرد، با چاقو به من حمله کرد و من از شدت عصبانیت با او درگیر شدم، پس از گرفتن چاقو چند ضربه به او زدم و فرار کردم. پس از اعترافات متهم، کیفرخواست علیه او صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه 2 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد، سرانجام صبح دیروز متهم ...
روایت زندگی ملای مکتب خانه و یکی از اولین آموزشیاران نهضت سوادآموزی
. دستم جمع شد و تا 2 سال بعد آن ماجرا به گردنم آویزان بود و توان انجام کار دیگری را نداشتم. دایی ام روحانی و ملای روستا بود. پدرم مصمم شد مرا قرآن خوان کند. هوش زیادی داشتم و زود همه چیز را یاد گرفتم. خانواده ام خوش حال بودند از تصمیمی که برایم گرفته بودند. کم کم آموزش دیگران را هم به من سپردند. آموزشیار نهضت شدم دوازده سالگی سن زیادی نیست و ابتدای نوجوانی است، اما مکتب داری را از ...
همسر شهید: به روح الله گفتم خوب شد شهید شدی
و پاسدار به دنیا آمدم. پدرم از ابتدا پاسدار بودند و جانباز شیمیایی. مادر هم معلم بودند و به نوعی یک خانواده نظامی فرهنگی به شمار می رفتیم. از ابتدا می دیدم که پدر مشغول کارهای نظامی و بعد از آن بسیج و مادر هم مشغول فعالیت های فرهنگی و بسیج بودند در نتیجه با سیره و روش زندگی در خانواده های نظامی آشنا بودم. در خانواده ای بزرگ شدم که از کودکی با سرفه های پدر که شیمیایی بودند متوجه شده بودم جنگی ...
خطوط عاشقانه قلم زنی بر صفحه فلزی!
دیپلم در دانشگاه قبول شدم، اما نتوانسته بودم به دانشگاه بروم. این ماجرا را با همسرم در میان گذاشتم. همسرم با روی باز و درایت کامل گفت: خب چرا الان ادامه تحصیل نمی دهی؟ این را از همسرم به عنوان تعارف تلقی کردم، اما وقتی اصرار او را دیدم، مجاب شدم که مسئله را جدی بگیرم. در امتحان ورودی دانشگاه ها شرکت کردم و قبول شدم. آن زمان هم باید کاروکاسبی را ادامه می دادم و هم وظایفم را به عنوان مردی که همسر و ...