سایر منابع:
سایر خبرها
آتش زدن پسر هفت ساله به دست زن همسایه
دخترم که در خانه بود، تماس گرفتم و گفتم که همه حرف هایش و خواب هایی که دیده بود، درست بوده است. بعد سوار ماشین شدم و به خانه مان در ماهشهر برگشتم اما وقتی رسیدم دیدم که آمبولانس مقابل خانه مان است. دلم ریخت و دوان دوان خودم را به خانه رساندم. دختر 18ساله ام خودش را حلق آویز کرده و به زندگی اش پایان داده بود. او نوشته بود حالا که بعد از 10ماه حرف ها و خواب هایش ثابت شده، دیگر طاقت دوری از برادرش را ...
گلایه فرشته حسینی بازیگر سینما از خدمات دهی به افغانستانی ها
مادر و خواهرش رخ داده است گلایه کرد. او در صفحه اینستاگرامش نوشت: امروز صبح وقتی خواهر کوچکم نتوانست در مدرسه ی آنلاین شرکت کند، مادرم متوجه می شود که سیم کارتش مشکلی برایش پیش آمده، به مخابرات می رود و مشکل را می گوید و طبق معمول به مادرم می گویند “صاحاب سیم کارت باید بیاد! ” حالا این صاحابِ سیم کارت یک فردی بوده که قادر به خرید سیم کارت بوده و برای مادرم زمانی سیم ...
توضیحات جهرمی درباره مساله فرشته حسینی+عکس
حل می کنند. چهارم اینکه به سازمان تنظیم مقررات دستور دادم که اولا دفتر متخلف شناسایی، برخورد قانونی با ایشان، به عمل آید. در سامانه 195هم امکان ثبت شکایات اتباع سایر کشور ها از دفاتر خدماتی فراهم آید. گلایه فرشته حسینی: امروز روز خوبی برای مادرم نبود به گزارش برترین ها، روز گذشته فرشته حسینی بازیگر سینمای افغانستانی الاصل سینمای ایران از اتفاقاتی که برای مادر و ...
شهادت ورد زبانش شده بود
. از آنجایی که مادر و مجید هر روز با هم در تماس بودند، مجید با خود این طور فکر کرده بود که در نبودش قطعاً مادر نگران خواهد بود و پیگیرش خواهد شد. برای همین به مادر گفته بود خودش به محض بازگشت از خان طومان تماس خواهد گرفت. مادر و مجید خیلی به هم وابسته بودند، اما همین رفتن و بی خبری چند روزه از مجید باعث شد مادرم دلشوره عجیبی بگیرد و نگران حال مجید شود. مادر هم که خواب شهادت مجید را دیده بود، با خود ...
راز پنهان قتل فجیع پسر دانش آموز تبریزی +عکس
؟ مادرمحمد امین بی تاب و بیقرار است. حرف هایش را با گریه و گلایه آغاز می کند. سکوت می کنم تا حرف بزند و آرام شود. داغی که بر دل دارد با چند دقیقه حرف زدن کم نمی شود، اما کمی که از بیقراری اش کم می شود در مورد روز حادثه می گوید: آن روز جمعه، می خواستیم به خانه مادرم برویم. تازه از خواب بیدار شدیم و داشتیم کم کم آماده می شدیم که متوجه شدم محمد امین سرجایش نیست. اول فکر کردم شاید برای خرید ...
پدر و مادر از قصاص پسرشان گذشتند
: آن روز وقتی از بیرون آمد شروع به فحاشی به پدرم کرد و بعد هم به سمت او حمله کرد و ضربات زیادی بر بدن نحیف پدرم که مردی سالخورده است زد. من او را گرفتم تا پدرم را کتک نزند، اما دست بردار نبود تا اینکه او را زدم و قصد داشتم از خانه بیرونش کنم که از جیبش چاقویی درآورد و پدرم را تهدید به مرگ کرد، همین کار او سبب شد آنقدر عصبانی شوم که کنترلم را از دست دادم. بعد چاقو را از او گرفتم و به سمتش پرتاب ...
پلیس مرزبانی دختر ربوده شده را به کشور بازگرداند
هایش را پاک می کرد، ادامه داد:" برایتان دعا می کنم! عزت و سرافرازی شما پایدار! " با دعاهای این مادر، لبخندی بر لبان سردار شجاع نشست که از فاصله ای دور نظاره گر این دیدار عاشقانه بود. آدم ربایی چگونه رخ داد؟ مادر سارینا ظهر روز گذشته بعد از آن که با دستور قضایی دخترش را تحویل گرفت در تشریح ماجرای آدم ربایی به خبرنگار خراسان گفت: چند سال قبل زمانی که وارد ایران شدیم ...
چشم راننده تاکسی در درگیری بین 2 زن کور شد
شهریار را صادر کرد و پسر 28 ساله روز گذشته بازداشت و برای تحقیقات به شعبه سوم دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد. شهریار گفت: من راننده لودر هستم و با مادر و پدرم زندگی می کنم. ساعت 5 بعد از ظهر بود که از محل کارم به خانه آمدم. دو عمویم و دامادمان نیز در خانه مان میهمان بودند. از ماجرای دعوای مادرم با زن همسایه هم بی خبر بودم. در حال صحبت با میهمان ها بودم که صدای داد و فریاد مادرم را ...
دختر جوان: شوهرم مرا می فروخت
فکر می کردم هم سن و سال خودم باشد. از او در مورد تفریحاتش پرسیدم و گفتم خیلی دلم می خواهد در یک مهمانی مختلط شرکت کنم و ببینم موادکشیدن و خوردن مشروب چه حسی دارد. حامد گفت: اگر به تهران بیایی و زن من شوی می توانم تو را به پارتی ببرم و حسابی خوش بگذرانی! من که از وعده های ازدواج حامد ذوق زده شده بودم و پنهانی مقداری پول و طلا از خانه مان برداشتم و راهی تهران شدم. وقتی طبق ...
قتل مادر در یک تصادف عمدی
پسری که با همدستی دوستش مادر خود را به قتل رسانده است، در زندان در انتظار برگزاری جلسه محاکمه به سر می برد. او اعتراف کرده اختلافات مالی باعث شد دست به این جنایت بزند. این پرونده زمانی تشکیل شد که پسری جوان نزد مأموران پلیس استان فارس رفت و از ناپدیدشدن مادرش خبر داد. او که نگران به نظر می رسید، به مأموران گفت: مادرم طبق معمول برای خرید از خانه بیرون رفت، اما هر چه منتظرش ماندم، برنگشت ...
زن 35 ساله: شوهرم با شنیدن اعتیادم خوشحال شد
...، به همین دلیل آواره و سرگردان شدم و هر روز به منزل یکی از بستگان مادرم می رفتم. اگرچه من به خاطر اشتباه بزرگ ترها همواره تحقیر می شدم و مورد سرزنش قرار می گرفتم اما چاره ای جز گریه و سکوت نداشتم تا این که بالاخره مادربزرگم سرپرستی مرا به عهده گرفت. او ادامه می دهد: چند سال بعد در حالی که قدم در پانزدهمین بهار زندگی ام گذاشته بودم، مرا به اولین خواستگاری دادند که در منزل مادربزرگم ...
از بهترین روش های کسب و کار در دنیا، کار خانوادگی است/ در پنجاه سالگی قوی ترین زن جهان خواهم شد
از تاسیس این موسسه متوجه آن شدم این بود که من در فرهنگ کشورم به عنوان یک زن، مادر سه فرزند و تمام حواشی که پیرامون کار یک زن در جامعه وجود دارد کار سختی پیش رو داردم. مثلا بسیاری از افراد به خاطر اینکه نمی توانند از ماندگاری یک زن دارای مسئولیت در حوزه صنعت مطمئن باشند به کار مستقل یک زن در این حوزه اطمینان نمی کنند. من در مطالعاتم متوجه شدم که بسیاری از زنان صاحب کار موفق در دنیا در ...
قتل مادر با همدستی دوست صمیمی
دو نفری سوار بر خودرو جلوی در خانه کشیک دادیم. وقتی مادرم از منزل بیرون آمد، تعقیبش کردیم و در فرصتی مناسب و در حالی که کسی در خیابان نبود، به او کوبیدیم و فرار کردیم. بعد من برای اینکه باعث شک نشوم، به مأموران خبر دادم مادرم تصادف کرده است.کارآگاهان بعد از شنیدن حرف های این جوان تحقیقات خود را برای دستگیری نیما پی گرفتند و فهمیدند او از مجرمان حرفه ای است که علاوه بر مشارکت در این جنایت در چند ...
آتش زدن پسر هفت ساله به دست زن همسایه
...: با شنیدن این خبر داغم صدبرابر شد. درحالی که گریه می کردم با دخترم که در خانه بود، تماس گرفتم و گفتم که همه حرف هایش و خواب هایی که دیده بود، درست بوده است. بعد سوار ماشین شدم و به خانه مان در ماهشهر برگشتم اما وقتی رسیدم دیدم که آمبولانس مقابل خانه مان است. دلم ریخت و دوان دوان خودم را به خانه رساندم. دختر 18ساله ام خودش را حلق آویز کرده و به زندگی اش پایان داده بود. او نوشته بود حالا که بعد ...
جزئیات قتل هولناک برادر در حمایت از پدر
ضربات چاقو را زدم و برادرم روی زمین افتاد، آن قدر ترسیدم که نفهمیدم باید چه کنم. به پدرم گفتم من را تحویل پلیس ندهد و او هم قبول کرد. قرار شد بگوییم یک نفر برادرم را کشته و ما خبر نداریم و شاید ماجرا به اختلافاتش در فروش مشروب برمی گردد. بعد از اعترافات متهم کیفرخواست علیه او صادر و پرونده برای محاکمه به دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد. در جلسه رسیدگی پدر و مادر مقتول اعلام کردند هیچ ...
روایتی از یک شهید جهادگر مدافع سلامت
مارستان بگیرم و مادر گفت: حال مصطفی خوب است. اما دلم آرام نمی گرفت نماز شب را خوانده و تا نماز صبح به راز و نیاز مشغول بودم که به یکباره خوابم برد. در رویا دیدم حال آقا مصطفی خوب شده و دارند از بخش مراقبت های ویژه منتقلش می کنند. احساس کردم جوانتر شده است محو تماشای همسرم شده بودم که با صدای آیفون بیدار شدم و مادر خبر شهید شدنش را به من داد. هنوز باور ندارم که آقا مصطفی به شهادت رسی ...
کوری چشم بر سر ریختن آب!
کوچه می پاشد که مقداری زیادی از آن روی مادرم می ریزد و همین موضوع باعث درگیری آن ها می شود. وقتی متوجه درگیری آن ها شدم، همسرم را آرام کردم و از او خواستم موضوع را فراموش کند، اما خبر نداشتم که درگیری آن ها کوری چشم مرا به دنبال دارد. وی ادامه داد: چند ساعتی از مشاجره لفظی آن ها گذشته بود و به خیال اینکه درگیری تمام شده است به کوچه رفتم و جلوی خانه ام نشسته بودم که دقایقی بعد بهمن پسر ...
جزییات زندگی، مهاجرت و مرگ خانواده ایران نژاد
.... آخرین دیدار بود. مادرم را در آغوش گرفت و گفت می خواهد به تهران برود تا کنار برادرزنش کار کند. بهانه دیگری نداشت. نمی خواست مادر و پدرم نگران بمانند. برادرزنش یک سالی بود که به انگلیس رفته بود. مادرم این را نمی دانست که اگر می دانست مانع می شد. تماس از ایران چند روز گذشت که خانواده رسول از ایران با او تماس گرفتند؛ خانواده ای که بسیار دلگیر بودند و از مهاجرت پسر، عروس وسه ...
شب نشینی های کثیف شوهر
شده بودم. بالاخره کار به جایی رسید که مرا تهدید می کرد اگر در کنار آن ها موادمخدر مصرف نکنم، طلاقم می دهد! با این تهدیدها، روزی از خواب غفلت بیدار شدم و تصمیم گرفتم از این اعتماد و امیدهای واهی دست بردارم و به دنبال حقیقت زندگی باشم. با این حال فقط دلم به حال پسر کوچکم می سوزد که آینده اش در هاله ای از ابهام قرار می گیرد و نمی دانم سرنوشت او چگونه رقم خواهد خورد. به دستور سرهنگ باقی زاده حکاک (رئیس کلانتری میرزاکوچک خان) این پرونده توسط مشاوران و کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی و با احضار همسر این زن جوان مورد رسیدگی ویژه قرار گرفت. ...
مردم چه می گویند؟
بیشتر می شد و خبر مبتلا شدن بقیه اعضای فامیل که در مراسم عروسی شرکت کرده بودند نیز یکی پس از دیگری در حال مخابره شدن بود تا جای که آمار مبتلایان به کرونا از میان شرکت کنندگان در این مراسم به بیش از 50 نفر رسید. حالا بماند که هر کدام از اینها خدا می داند که موجب ابتلای چند نفر دیگر شده و بدتر از همه اینکه شاید موجب مرگ تعدادی نیز شده باشند و اینجا بود که فهمیدم این روزها هر کسی می توان ...
همسر شهید: به روح الله گفتم خوب شد شهید شدی
بپوشد و برود. متوجه چیز بیشتری نشدم. پدرم سریع رفت و من و مادرم چند کلمه ای با نگرانی با هم حرف زدیم. مادر می گفت حنما حال مادربزرگت بد شده است. چند دقیقه بعد دیدم برادرم هم از خانه بیرون رفت. باز از مادرم پرسیدم چی خبر شده؟ و باز مادر گفت چیزی نشده است. خدا هم انگار نمی خواست من چیزی متوجه شوم. شاید هم خود آقا روح الله می خواست یک شب دیگر آرام بخوابم. برخلاف همیشه آن شب بدون اینکه تلفن همراهم را چک ...
نقشه زن شیطان صفت برای پسر 18 ساله
آبرومندانه ای برای خودم درست کنم. الان 5 سال از این ماجرا می گذرد و در یک کارخانه کار می کنم. با کمک شوهرخواهرم، ازدواج بسیار موفقی کرده ام و همیشه به درگاه خداوند برای سلامتی شوهرخواهرم دعا می کنم. من مغازه هایی را که چند سال قبل از آن ها سرقت های جزئی کرده ام می شناسم و حالا پیش قدم شده ام تا بار گناه را از دوش خودم بردارم و برای مالباختگان جبران خسارت کنم. نمی دانم بعد از مرگ پدرم، اگر شوهر خواهرم در زندگی ام نبود چه بلایی به سرم می آمد و حالا در چه وضعیتی قرار داشتم. ...
ناقووس مرگ در مرداب!
چهارم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی ارسال شد و توسط قضات با تجربه دادگاه مورد رسیدگی قرار گرفت. مهرداد عامل اصلی این جنایت هولناک پس از اقرار صریح به قتل احمد- ج (مقتول) چگونگی و جزئیات ماجرای آشنایی خود با زنی متاهل را شرح داد و گفت: چند ماه بعد از پایان خدمت سربازی بیکار بودم تا این که با "ز" در میوه فروشی آشنا شدم و شماره تلفنم را به او دادم این گونه بود که رابطه شیطانی بین من و او شکل ...
طبیبی که طبیب می خواست!
، مادر، پدر یا خانواده، درک میشن و با بیان بهتر دیده میشن. دلم طاقت نیاورد آقای دکتر و همسرش رو نبینم و از اینجا برم. با کمک پسرم یه کیک خونگی درست کردیم و یک روز قبل از اسباب کشی رفتیم طبقه پایین، اما هرچقدر زنگ زدیم کسی باز نکرد. روزی که اسباب می بردیم، از طریق مدیر ساختمون متوجه شدم آقای دکتر برای یه جراحی به بیمارستان رفته و همسرش هم از اون پرستاری می کرده برای همین کسی خونه نبوده. ...
چشم روشنی ؛ تصویری متفاوت از قهرمانان ملی
! همین همسایه روبرویی! ما تازه رفته بودیم توی آن کوچه، آن هم نصف شب، اصلاً دلم نمی خواست زنگ همسایه روبرویی را بزنم. داشتم دست دست می کردم که توی آن اوضاع چه کنم. لیوان آب را دادم دستش؛ حالا یه دونه قرص بخور شاید خوبشی. خیلی عصبانی سرم داد زد: میگم بروووو. . چند بار دکمه زنگ را فشار دادم تا بالاخره در را باز کردند. همسایه روبرویی هستم. آقای ما خیلی حالش بد هست، می رسونیدش بیمارستان؟! آن شب با ...
سوء استفاده از دختر 14 ساله در پی عشق اینستاگرامی
. از دخترک که تینا نام داشت خواستم برایم از علت فرارش بگوید و اتفاقاتی در این چند روزه برایش افتاده. تینا گفت: چند ماه پیش از طریق اینستاگرام با پسری ساکن تهران آشنا شدم که فکر می کردم هم سن و سال خودم باشد. از او در مورد تفریحاتش پرسیدم و گفتم خیلی دلم می خواهد در یک مهمانی مختلط شرکت کنم و ببینم موادکشیدن و خوردن مشروب چه حسی دارد. حامد گفت: اگر به تهران بیایی می توانم تو را به پارتی ...
پای خاله آمریکا به کتابفروشی ها باز شد
به گزارش سرویس کتاب و نشر خبرگزاری رسا ، خاله آمریکا نوشته لئوناردو شاشا با ترجمه صنم غیائی از سوی انتشارات ققنوس روانه بازار نشر شده است. لئوناردو شاشا این کتاب را در سال های 1957 تا 1958 نوشته است ، در ابتدا کتاب شامل سه داستان بود خاله آمریکا، مرگ استالین و چهل و هشت که شاشا در سال 1960 داستان آنتیموان را نیز به آن اضافه کرد. هر داستان بخش هایی از زندگی مردمان سیسیل را در ...