پاسخ حاج قاسم به پرسش ویل دورانت (یادداشت روز)
سایر منابع:
سایر خبرها
تجویز دلخوشی های کوچکِ ملکیان و عاشقانه هایی در کتابخوانی ملی
گرانبها که در نزد انسان به ودیعه گذاشته شده در کتاب ها و شعرها آمده است. وی ادامه داد: من قصد دارم در پویش کتابخوانی ملی، مطالعه کتاب های عاشقانه از جمله کتاب دوستت دارم؛ هزار سال دوستت دارم در شعر ایران نوشته ، دوست عزیزم و هنرمند گرامی را پیشنهاد کنم. این کتاب را نشر دوران منتشر کرده است و من با خواندن این اشعار لذت بردم. چکناواریان تصریح کرد: شاعران بسیاری درباره عشق شعر ...
آدم ها هم مثل خوراکی ها تلخ و شیرین دارند!
دارد مصرف کردنشان. بعضی آدم ها اما بادام تلخ اند. همینطور که غرق دنیای درون خودت یا متوجه چیزی در بیرون خودت هستی و داری بی هوا و با لذت بادام ها را فرو می دهی ناگهان زیر دندانت در می آیند و تو را از دنیای درون و پیرامونت بیرون می کشند و متوجه خودشان می کنند. ناگهان تمام حواست به دهان و زبان می رود و به موجودی که ترا از آنچه در آن غرقی بیرون می کشد. ناگهان می بینی ...
با شیوه حاج قاسم خانه به خانه دنبال ویروس کرونا گشتیم
جگرگوشه اش را از دارد از دست می دهد، به جای قسم جلاله اول از من می پرسد تو را به روح سردار سلیمانی، بچه ام خوب می شود؟ چه چیز اینگونه مهر تو را در دلها نشاند؟ چه کردی که این جمعیت عظیم از همه گروه ها، اندیشه ها و خطوط به عشق تو راه افتادند و به کرمان آمدند؟ دکتر نمکی یادآور شد: در شهادت امثال سلیمانی که مرد خدا است، غیر از رستگاری خودش در اوج شهادت، اولین اتفاقی که می افتد، تحقیر و فروپاشی ...
مردم از حاج قاسم سلیمانی می گویند/ بخش پایانی
...> لحظه شنیدن خبر شهادت سردار سلیمانی یکی از بدترین لحظات عمرم بود؛ صبح همین که دست خونی حاج قاسم رو دیدم مات و مبهوت موندم، تمام بدنم یخ کرد. من هنوزم براش گریه می کنم، یعنی اصلا یادم نرفته، متاسفانه بخاطر شرایطم که روستا هستم و بچه کوچیک هم دارم مراسم نرفتم؛ از خدا می خوام تقاص خون اون شهید که یکی از اولیای مخلص خدا بود رو از قاتلینش بگیره. زارعی؛ 32 ساله کارشناس مدیریت، علیصدر ...
درونگراها؛ ذهن های پرهیاهو و ظاهر کاملا آرام
. یه ویژگی که بر اساس مدل های انتخاب افراد شکل می گیره. اما خجالتی بودن، تجربه احساسات منفیه مثل اضطراب در حضور جمع (یا حتی تصور حضور در جمع). مثلا شما ممکنه دوست داشته باشید یا دوست نداشته باشید یه کاری رو انجام بدین. اما اگه به دلایلی لازم باشه اون کارو بکنین، آیا می تونین بدون مشکل ذهنی و جسمی انجامش بدین؟ لزوما همه درونگرا ها خجالتی نیستن. خجالتی بودن، ترس از پذیرفته نشدن در جمع یا ...
عکس متفاوت الهام حمیدی در اینستاگرام
تقدیم کرد ای در دل من، میل و تمنا، همه تو ! / وَندَر سر من، مایه ی سودا، همه تو ! / هر چند به روزگار در مینگرم امروز همه تویی و فردا همه تو وقتی مادر شد خانم حمیدی در 14 خرداد 1399 خبر به دنیا آمد فرزند پسرش بنام الوین را رسانه ای کرد که نام خاصی این پسر برای طرفداران ایشان جالب بود بازیگران مورد علاقه از بین بازیگران ایرانی علاقه فراوانی به ...
مؤلفه هایی که زبان ادبی را از متن غیر ادبی متمایز می کند
... ایستاده ایم و من گوش تیز کرده ام تا بشنوم. پیرمردی زیر لب زمزمه می کند: بگو پناه می برم به پروردگار مردم. و کودکی بلند به پدرش می گوید: انگار همه چی وایساده. ما تکان می خوریم، ما راه می افتیم، ما بیرون می آییم از جمعیت، ما نگاه هایمان سمت جمعیت است. دوست دارم کسی زیر لب بخواند: به روز مرگ چو تابوت من روان باشد گمان مبر که مرا درد این جهان باشد برای من مگری و ...
روایت سرهنگ قصه آقازاده از حضور در این سریال
و سعید داخ را به سریال می شنیدم خیلی دوست داشتم من هم در آن بازی کنم. همیشه فکر می کردم چقدر این ترکیب را دوست دارم و از خوبی فیلمنامه اش هم شنیده بودم. بهرنگ هم از حال من خبر داشت و صلاح نمی دانستم خودم اشاره ای به این علاقه مندی کنم. از طرفی اعتقاد دارم نقش ها باید قسمت آدم شوند و اگر نقشی قسمتت نباشد هزار تلاش هم بکنی نمی شود. کرونا آمد و این کار هم متوقف شد تا اینکه اردیبهشت ماه بود که دیدم ...
روزها می گذرد و همچنان مرد این میدان تویی...
جز زیبایی چیزی ببینیم... ظاهر ماجرا این بود مهر پایان بر زندگی شما خورده است اما تو و یارانت زنده تر از همیشه شهر به شهر می گشتید و یوسف وار دل از همه می ربودید... حتی آن ها که نمی شناختنت محو تماشای شکوه رفتن تان بودند و راه و رسم شرافت و مردانگی تان را با هم نجوا می کردند... در آن سوی میدان اما صدای هلهله دشمن می آمد که وقیحانه از افتخار کشتنت می گفت غافل از آنکه تو سال هاست جامانده از ...
گفت وگو با فرح اصولی/ سینایی در فیلم سازی زیر بار هیچ قانونی جز قوانین خاص خودش نمی رفت
خودش می خواست، دربیاید. یک لحظه یک تکه از پرده که آتش گرفته بود، پایین و روی سیم برق افتاد. جان همه مان در خطر بود و مرگ را جلوی چشمانمان دیدیم. به آقای سینایی می گفتم تو این کارها را می کنی، اما من دوست دارم زنده بمانم و به نقاشی ادامه دهم. هیولای درون در جشنواره فیلم فجر هم مورد توجه قرار گرفت و برنده سیمرغ شد. دلیل این موفقیت به نظرتان چه بود و خود آقای سینایی از این اتفاق چقدر ...
داستان ضرب المثل قربون بند کیفتم تا پول داری رفیقتم
شیعه نیوز : در روزگاران قدیم مردی بود ثروتمند و این مرد فرزندی داشت عیاش. هرچه پدر به فرزند خود نصیحت می کرد که با دوستان بد معاشرت مکن و دست از این ولخرجی ها بردار که دوست ناباب بدرد نمی خورد و اینها عاشق پولت هستند، جوان جاهل قبول نمی کرد تا اینکه مرگ پدر می رسد پدر می گوید فرزند با تو وصیتی دارم من از دنیا می روم ولی در آن مطبخ کوچک را قفل کردم و این کلیدش را به دست تو می دهم، در توی آن مطبخ ...
دستخط سردار سلیمانی در دمشق
نویسم چون می دانم مقدسانه مرا دوست داری نمی دانم چرا این حرف ها را برایت می نویسم اما احساس می کنم در این تنهایی و غربت و غم نیاز دارم با کسی عقده دل باز کنم آه مرگ خونین من، عزیز زیبای من، عروس حجله من کجایی؟ چقدر مشتاق دیدارت هستم، آه وقتی بوسه انفجار تو همه وجود مرا در خود محو می کند، دود می کند و می سوزاند، چقدر این منظره را دوست دارم. در راه عشق جان دادن چه زیباست، خدایا سی سال برای این لحظه مبارزه کرده ام، با همه رقبای عشق درافتاده ام ده ها زخم برداشته ام، این نو عروس حق من است.../فارس انتهای پیام/ ...
عصر شعر شهید سلیمانی برگزار شد/ حاج قاسم هنرمند اصلی روزگار ماست
شمر بود او ماند/ چون در سرش فکر دفاع از حرم را داشت هم در عراق او داشت می جنگید هم در شام/ پس حاج قاسم حکم شمشیر دو دم را داشت من از ته قلبم یقین دارم چنین مردی/ در لحظه ی جان دادنش تنها نمی ماند تشییع روی دست میلیون ها نفر یعنی/ ارباب زیر بار نوکرها نمی ماند در بخش دیگری از این مراسم شب شعر، فاطمه نانی زاد، شعرخوانی کرد. او سروده خود که در وصف شهید سلیمانی بود را چنین ...
مردم از حاج قاسم سلیمانی می گویند/ بخش دوم
اشک و بی تابی... خیلی ها تو گروه دوستیمون دیرتر فهمیدن و رفتن و اومدن ولی من تا ساعت10،11 گوشی به دست اشک می ریختم و سردرد شدیدی داشتم که دلم می خواست داد بزنم ولی به دوستانم که خیلی بدحال بودن روحیه می دادم که آرام گریه کنید! در خفا! دشمن رو شاد نکنید ولی دست خودمون نبود و شاید خودم از همه بدتر بودم. خانواده هم همینطور با این تفاوت که پای تلویزیون نشستن و تکون نخوردن و اشک و آه... بعد سه ...
غروب بهروز، طلوع عاشقی در فوتبال
متفاوت تر از گذشته بود. او صحبت هایش را ادامه داد: بهروز به خانه بازگشت و تلفن همراهش را خاموش کرد و به اتاقش رفت اما ساعت 8 صبح دیگر از خواب بیدار نشد و مشخص شد که برادرم ساعت 5 صبح به دلیل سکته مغزی جان خود را از دست داده است. همه در شوک بودیم و برای مان باورکردنی نبود اما به هر حال این اتفاق افتاد و چاره ای نداریم جز اینکه با آن کنار بیاییم. او یک ماه پیش از برگزاری فینال استرس داشت ...
اعتراض خانم بازیگر به افزایش عجیب و غریب قیمت شیر/ تصویر و دلنوشته بابک جهانبخش پس از عمل قلب
بررسی شرایطم بهم اجازه پرواز دادن و من برگشتم خونه خدا رو شکر روند بهبودیم هم خوبه و وضیعت فعلیم هم تا یکی دو ماه دیگه ایشالا تموم میشه کامل و همه چی عالی میشه به امید خدا و با انرژی های خوبی که از اطرافم می گیرم حالم بهتره فقط یه آرزو دارم اونم اینه که ایشالا این شرایط موجود با واکسن حل شه و سال دیگه بتونیم باز عادی همدیگه رو ببینیم و نمی دونید چقدر دلتنگ کنسرت و اجرا دیدار با شما هستم ...
پدرم نام مرا روی کتابم ننوشت
. بعضا هم دیگران مجددا آنها را بازی میکنند. هر چیزی ممکنه برای ما لحظه های خاصی رو به وجود بیاره، لحظه هایی که فراموش کردنشون غیر ممکنه. سوال اینجاست: آیا همه ی خاطره ها خوبند؟ آیا همه ی خاطره ها لبخند به همراهشون دارند؟ اصلا خاطره ها صرفا متعلق به لحظه های شاد و هیجان انگیز ما هستند و یا گاهی اینقدر غم انگیزند که رجوع به آنها غم گذشته را زنده میکند. حتما شده خاطره ای رو برای همیشه تو دفترچه ای ثبت ...
متن کامل وصیت نامه سردار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی
. من به امیدی از این شهر به آن شهر و از این صحرا به آن صحرا در زمستان و تابستان می روم. کریم، حبیب، به کرمت دل بسته ام. تو خود می دانی دوستت دارم. خوب می دانی جز تو را نمی خواهم. مرا به خودت متصل کن. خدایا وحشت همه وجودم را فرا گرفته است. من قادر به مهار نفس خود نیستم. رسوایم نکن. مرا به حرمت کسانی که حرمتشان را بر خودت واجب کرده ای، قبل از شکستن حریمی که حرم آن ها را خدشه دار می کند، مرا ...
سلیمانی بود نه فقط به اسم که به رسم!
دیدارت هستم. وقتی بوسه انفجار تو، تمام وجود مرا در خود محو میکند، دود میکند و میسوزاند. چقدر این لحظه را دوست دارم. آه! چقدر این منظره زیباست! چقدر این لحظه را دوست دارم! در راه عشق جان دادن خیلی زیباست. خدایا! 30 سال برای این لحظه تلاش کردم. برای این لحظه با تمام رقبای عشق در افتادهام. زخم ها برداشتهام، واسطه ها فرستادهام. چقدر این منظره زیباست! چقدر این لحظه را دوست دارم! ...
نامه ای غریبانه برای فاطمه/دستخط سردار سلیمانی در دمشق+ عکس
برای تو می نویسم چون می دانم مقدسانه مرا دوست داری نمی دانم چرا این حرف ها را برایت می نویسم اما احساس می کنم در این تنهایی و غربت و غم نیاز دارم با کسی عقده دل باز کنم آه مرگ خونین من، عزیز زیبای من، عروس حجله من کجایی؟ چقدر مشتاق دیدارت هستم، آه وقتی بوسه انفجار تو همه وجود مرا در خود محو می کند، دود می کند و می سوزاند، چقدر این منظره را دوست دارم. در راه ...
حاج قاسم؛ انتقام تو کابوسی شده که ستون های کاخ سفید را می لرزاند
... تو هنوز هم در سنگر ها می جنگی ، و همه فهمیده اند که خون تو بیهوده خونی نبوده که ریختنش هیچ معنایی نداشته باشد ، و حتی پس از شهادت هم سنگر ها را نگه می داری ، و تانک های اسرائیلی از تو است که می ترسند . و چقدر وحشت در صورتشان رسوخ کرده ، که تو را می بینند ، که پشت هر انفجار مشکوک ، هر شورشی ، و هر موشکی هستی ، و هیچ راداری نمی تواند تو را بگیرد ، که چه سریع پیشرفته ترین موانع را ...
شرح بی نهایت
من از دیده زیر کاه تو دید/یقین شناخت که بر باد خرمنی است مرا به دام عشق تو درمانده ام چو خاقانی/اگر نه بام فلک خوش نشیمنی است مرا خاقانی شروانی صید ناوک منع مهر غیر نتوان کرد یار خویش را/هر که باشد دوست دارد دوستدار خویش را هر نگاهی از پی کاری ست بر حال کسی/عشق می داند نکو آداب کار خویش را غیر گو از من قیاس کار کن این عشق چیست/می کند بیچاره ضایع روزگار خویش را ...
همسر نخستین شهید هسته ای کشور: سردار سلیمانی الگوی بزرگ زمانه است
به گزارش خبرگزاری حوزه از تهران، منصوره کرمی، همسر دکتر مسعود علیمحمدی، در آستانه سالگرد شهادت سردار دل ها سپهبد حاج قاسم سلیمانی گفت: تلاش، مجاهدت خالصانه، صبر و شجاعت از ویژگی های بارز سردار سلیمانی بود و با همین ویژگی ها توانست وجود منحوس داعش را از منطقه پاک کند. وی اظهار کرد: با بردن نام داعش ترس و وحشت بر وجود انسان سایه می افکند؛ اما سردار سلیمانی با توکل بر خدا و شجاعت هر چه ...
واکاوی 2 نقشه در ترور سردار شهید سلیمانی
... شهید سلیمانی، گفته بود و به گفته خود مومن بود که "ما ملت شهادتیم؛ ما ملت امام حسینیم". برای همین، در ادای انجام مسئولیت، سر از پا نمی شناخت. او به بلوغ طراحی و تدبیر رسیده بود؛ چون مرگ را مغلوب ساخته بود و برای شهادت لحظه شماری می کرد. نه تنها مرقدش را از سی سال قبل تدارک کرده و کفنش را به امضای علمای صالح رسانده بود، بلکه به جایی رسیده بود که کیفیت شهادت را هم انتخاب کند: ...
هجر حبیب|شعر در فراق سردار سلیمانی/ مثل چشمانش که در دل ها نفوذی ژرف داشت، خون او گیراست بسم الله الرحمن ...
هلا ! لباس شهادت به تو چقدر می آید/ خدا کند که برایت علی الدوام بگویم از آن طلوع که آغاز فتح مسجدالاقصی ست/ و دیر نیست شبی که، از انتقام بگویم فاطمه عارف نژاد عشق بی پرواست، بسم الله الرحمن الرحیم هرکسی با ماست، بسم الله الرحمن الرحیم رودِ جاری از ستیغ کوه های گریه خیز مقصدش دریاست، بسم الله الرحمن الرحیم ... خون نمی ...
دلیل خشم و داد زدن
کرده باشد، تنهای مان گذاشته، به او می گوییم که آنقدر محتاج عشقش هستیم که بدترین لحظه ها هم نمی تواند ما را به فکر قطع محبت مان بیندازد. وقتی ما پیراهن مردی را اتو می کنیم که احساسات مان را جریحه دار کرده تا به او بگوییم چقدر دوستش داریم، این پیغام را منتقل می کنیم که من تو را فارغ از اینکه خوب باشی یا سنگدل دوست دارم و چون می ترسم محبتت را از دست دهم، هرچه با من رفتار بدتری بکنی، به تو ...
مردم از حاج قاسم سلیمانی می گویند
. تو جمعیت خیلی از دوستان و آشنایان و فامیل رو هم دیدیم که همگی یا مثل ما با ماشین شخصی اومده بودن و یا اتوبوس کرایه کرده بودن. اونجا فقط جمعیت و گریه ها آدم رو مجذوب می کرد، انگار همه عزیزترین عضو خانواده شون رو از دست داده بودن. بعد شهادت سردار معتقدم که دیگه آمریکا باید نابود بشه و اثری ازش روی کره زمین نمونه؛ از وصیت نامه سردار هم قسمت اول آن که سردار عارفانه نوشته بودن، بی نظیر و ...
چشم های پدرم
فرزند شهید که باشی همیشه دلت تنگ است. مادرم از همه بیشتر بوی پدرم را می دهد اما یک جفت چشم دیگر هم بود که مثل پدرم نگاه می کرد. نه آن طور که تو تشخیص بدهی، آن طوری که خودم می فهمم فقط! یعنی من قاب عکس پدرم را تکثیر کرده ام! همانی که زنده مانده بود، راه می رفت و نفس می کشید تا وقتی که از شهدا حرف می زدم و کسی باور نکرد با انگشت نشان بدهم و بگویم پدرم اگر بود شبیه او بود. من ...
پلکِ درشتِ بشارت؛ بازخوانی تطبیقیِ نگرش عرفانی مولوی و نگاه اگزیستانسیالِ سپهری
...، مقوله های متافیزیکی سنگین سر بر نمی آورند و لزوماً تمام مبانی ای که مدّ نظرعرفای کلاسیک است، پیش چشم او نیست. مرگ اندیشی[42] فیلسوفان اگزیستانسیالیست به ما گفته اند که: “همه موجودات می میرند، اما انسان تنها موجودی است که می داند که می میرد یا دست کم ما چنین فکر می کنیم که فقط انسان درباره مرگ خویش، تأمل و اندیشه می کند.” مرگ اندیشی از نکاتی است که در نزد عارفان ...