مؤلفه هایی که زبان ادبی را از متن غیر ادبی متمایز می کند
سایر منابع:
سایر خبرها
زورگیری های محترمانه در بازار تهران
خودش یه داستان بود. بعضی وقتا از جیب خودم می رفت. اما یه سریا راحت میان تو بازار چون یا به نگهبانا پول میدن یا آشنا دارن یا برگه پارکینگ می گیرن که برگه پارکینگ هم به هر کسی نمیدن. راستش خودِ منم آشنا پیدا کردم. حتی یه مدتی هم رفتم با پیکایی که اپلیکیشن شونو نصب می کنن کار کردم چون قیمتاشون پایین تره مشتری بیشتری دارن اما واقعا نمی صرفید چون یه درصدی ازت می گیرن. همین الانشم شما چند دقیقه کنار ...
حکایت مرگ و زندگی
به گزارش جام جم آنلاین به نقل از بیتوته ،گویند صاحب دلی، وارد جمعی شد. حاضرین همه او را شناختند و از او خواستند که پس از انجام کارهایش آنان را پندی گوید. پذیرفت. کارهایش که تمام شد همگی نشستند و چشم ها به سوی او بود. مرد صاحب دل خطاب به جماعت گفت: ای مردم ! هر کس از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد! کسی برنخاست. گفت: حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است، برخیزد! باز کسی برنخاست. گفت: شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید و برای رفتن نیز آماده نیستید! ...
پسرم را از روی انگشترش شناسایی کردم/ شهدا برای ما عزت و سربلندی را هدیه داده اند
نیمه های شب نماز شب می خواند و با خدای خود راز و نیاز می کرد. گریه هایش را در هنگام عبادت هیچ وقت فراموش نمی کنم. با دیدن حالات معنوی پسرم، به داماد بزرگم گفتم این سیداحمد در این در این دنیا ماندنی نیست، شهید خواهد شد. پدر شهید موسوی اصل با بیان اینکه پسرش برای رفتن به جبهه وی را تهدید کرده بود، ابراز داشت: خودم تازه از جبهه برگشته بودم و همه را برای رفتن به جبهه تشویق می کردم. روزی برگه ...
یادداشت دانشجویی | تعابیر وارونه و بُغضی که خیابان ها را لرزاند!
تر از جان هنری عرضه نمی کنند یا در جشنواره ها حضور نخواهند داشت. برخی حتی کشور عزیز را هم ترک گفتند. یک لحظه صبر کنید... بیایید فیلم را به عقب برگردانیم؛ وطن چیست؟! چگونه می توان آن را تعریف کرد؟ وصفش باید در چه جملات وزینی بیاید تا بتوان به آن بارکدی با شناسه ملی زد؟ مگر قرار بر این نیست که درد ها و شادی های اهالی یک فرهنگ مشترک باشد و اگر کسی افتخاری کسب کرد همگی به او ...
روغن و تخم مرغ می خواهید تشریف ببرید تلویزیون!
شفاآنلاین سلامت تخم مرغ را هم دانه ای می فروشند هم کیلویی، هم شانه ای هم کارتنی! منتها این دانه ای، کیلویی، شانه ای و کارتنی؛ ربط بسیاری به قیمت دارد. یعنی یک وقت تخم مرغ ارزان است به مغازه دار می گویی مثلا 2 کیلو یا یک شانه یا حتی یک کارتن اما وقتی قیمت یک دانه تخم مرغ رسیده به قیمت یک شانه تخم مرغ در همین حوالی چند ماه قبل! لابد واحد شمارش تخم مرغ در سبد خانوار و سفره ی مردم، دانه ای ...
معماهای جالب و جذاب مختص کودکان
... 23. اون چیه که همیشه روبروته اما نمی تونی ببینی؟ جواب : آینده 24. یه خونه یه طبقه هست که همه چیزش زرده . دیوار زرد، درهای زرد ، لوازم زرد ؛ حالا به نظر تو پله ها چه رنگین ؟ جواب : هیچ پله ای وجود نداره چون که این خونه یک طبقه است. 25. اون چیه که همیشه بالا می ره اما هرگز پایین نمیاد؟ جواب : سن 26. تصور کن یه مردی بدون چتر زیر ...
طی 40 روز از اجرای طرح شهید سلیمانی در مبارزه با کرونا به یک دستاورد بزرگ ملی رسیدیم
کرمان بودم و دیدید که چه صحنه هایی از عشق، عاشقی و دلبستگی به سردار رشید اسلام خلق شد. وی بیان کرد: یکی از صحنه هایی که خیلی مرا متحول کرد این بود بعد از اینکه تعدادی از مردم در مراسم تشییع در زیر دست و پا مشکل پیدا کردند و نفس گرفته به بیمارستان فرستاده شدند، به تک تک آن ها سرکشی کردم و به دیدار کودکی حدود 7 تا 8 ساله که در آی سی یو در کما بود، رفتم و وقتی بیرون آمدم، دیدم که مادر این ...
شوخی با مسئولین
فزول باشی: ایرلند در فهرست بدهکارترین کشورهای جهان فزول باشی: هَععععععع تو بدهکاری هم اول نشدیم؟ -------- درخواست کمک از پلیس با درخواست چلوکباب و نوشابه فزول باشی: منم فردا ظهر درخواست کمک با یه دوغ آبعلی دارم. -------- رئیس مجمع نمایندگان استان بوشهر: مردم استان بوشهر محرومیتشان را در کنار ذخایر و ظرفیت ها می بینند. فزول باشی: قربون شما برم ...
هزار جان گرامی ؛ روایت نامه بدرقه حاج قاسم سلیمانی
تمام شوی. و دیدار بعدی بماند به قیامت. همان لحظه معجزه ای رخ داد. بعدِ سه روز بی قراری، لحظه ای احساس آرامش کردم. انگارْ آقا گوشه ای از نور نگاهش را تاباند روی قلبم و تمامِ آتش درونم را خاموش کرد. حس کردم هیچ اتفاق بدی نیفتاده است. تو رسیدی و در اَمانی. ما هم خواهیم رسید. کمی دیرتر. کاهلانه تر. اما خواهیم رسید. و تو ای نفْس مطمئنّه، ما را به مجلس ارباب خواهی برد. جایی که چهرۀ دلربایش را بهشت می نامند. منبع: مهر ...
روزها می گذرد و همچنان مرد این میدان تویی...
به گوش فرزندان شهدای مدافع حرم برسانیم و با چه زبانی از یتیم شدن دوباره با آن ها سخن بگوییم... با اندوه علی در فراق مالک چه باید می کردیم... اندوهی که بغض پنهانش در هنگامه گفتن اللَّهُمَ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیرًا شکست و اشک را از چشمه جوشان چشم ها جاری ساخت... دل هایمان در غم از دست دادنت در تب و تاب بود اما به گواه سخن تو ما ملت امام حسینیم و نمی توانستیم در این عروج عاشقانه ...
یادداشت/ پیشینه گیاهخواری در روزگاران کهن
آسایش را از او می ستانند. این بار اهریمن در جامه و آرایش پزشکان به نزد دهاک ماردوش می آید. می گوید که چاره این درد و رنج و آزار نزد من است. دهاک می پرسد آن چاره چیست؟ همه پزشکان در درمان این گزندگران درمانده اند. حتی زمانی که ما این ماران را می درویم و با تیغ از میانه می بریم، دیگر بار آن بخش بریده می روید. دیو به دهاک می گوید که چاره آنکه این ماران آرام بگیرند و تو را نیازارند این است که هر روز از ...
شهید سلیمانی خار چشم دشمنان و امید مستضعفان عالم بود
مکتب سلیمانی جاویدان خواهد ماند. وی گفت: شهادت گوارای وجودت ای سردار دل های میلیون ها ایرانی تو که گمشده ی چهل ساله ات را در آغوش کشیدی، سردار عزیز به خونت قسم می خوریم ما مرد و زن ساحل نشین خلیج تا ابد فارس اجازه نخواهیم داد خون تو هدر رود انتقام خون پاکت را خواهیم گرفت و یاد، راه و مکتبت را تا همیشه زنده نگه خواهیم داشت. رئیس شورای فرهنگ عمومی شهرستان بندرلنگه تاکید کرد ...
ما ملت امام حسینیم ....
هم مهمان آمده بود تنها به عشق حضور و بدرقه ی سردار، خوب یادم هست دختر نوجوانی که با اشک چشم می گفت من و پدرم از کرمانشاه آمده ایم، فقط به عشق دیدن یک لحظه پیکر سردار، این حجم از ارادت بازتابی از علاقه ی سردار به مردم بود، مردمی از خطه ی جنوب که حضور سردار در روز های سخت سیل را به یاد داشتند و از جنوب کشور خودشان را به قم رسانده بودند تا بتوانند جواب دل بی تابشان را بدهند، دل هایی که گرم به حضور ...
مادر طاهره، فقط مادر طاهره نیست
دکتر نرفتی؟ می گوید: حوصله داری پسر جان. از صبح تا شام دست ها و شانه هام را بذارم بالای کیست شکم مردم، هر کسی که به خانه ام آمد مجبورم و توی رودربایستی کیستش را می گیرم، شکمش را می گردانم، کام بچه اش را برمی دارم، شانه پهلو می کنم و لوزه هم برمی دارم، ولی جای دیگر نمی روم. درباره شانه پهلو می پرسم، می گوید: دست راست و پای چپ و دست چپ و پای راست نوزاد را آهسته جلو می آورم و کمر و پاهایش را می مالم ...
مردم از حاج قاسم سلیمانی می گویند/ بخش پایانی
ایشان بود، انجام این همه کار بدون چشم داشت و توقع و فقط برای رضای خدا. شاید مهم ترین چیزی که باعث تسخیر قلوب مردم شد اخلاص ایشان بود. لیلا 27 ساله؛ قم *نگران زندگی بدون سردار بودم شب شهادت سردار ما رفتیم خونه برادر شوهرم، می خواستیم برگردیم که دیدیم برف می باره و برادر شوهرم خیلی اصرار کرد که شب بمونیم اونجا. صبح برای نماز بیدار شدیم اما چون اونجا بودیم دیگه تلویزیون ...
امرالله جلالوند: در همه حال با ظلم مبارزه کنید
نمایم؟ خدایا! گناهانم را ببخش هرچند که می دانم خیلی گناهکار بوده ام اما لطف و کرم و مهربانی تو را هرگز فراموش نکرده ام حال خود کوچک تر از آن هستم که حرف بزنم ولی چکار کنم درد دلم سنگینی می کند ولی مجبورم برای اینکه به گریه نیفتم حرفم را بزنم. ای مردم شهیدپرور جبهه ها را خالی نکنید و در همه حال با ظلم مبارزه کنید. پدرم هیچگونه گریه و زاری نکنید و مادر مهربان و ایثارگرم امیدوارم ...
بداهه سرایی شاعران یزد در سالگرد شهادت سردار دلها
... در قلب جوان ها و عشق همه پیرانی تو نور سماواتی، من واله و حیرانم بعد از تو پر از دردم، ای مردترین مردم لبنان و فلسطینم، سوریه و ایرانم اشک است که، چون آیه نازل شده برچشمم با سوره ی لبخندت، هر لحظه ببارانم در ظلمت سنگر ها، تصویر تو می تابد برخیز و ببار ای نور، اینگونه نرنجانم. چون جسم تو را دیدم، تا علقمه شعرم رفت با روضه ی چشم و دست، دلتنگ خراسانم ای پادشه خوبان، وقت است که باز آیی با لشکرِ تو سردار، می آید و می دانم انتهای پیام/ ...
سختی ها را با یک اتفاق خوب تمام می کنم
برم و تمام تمرکزم را گذاشتم روی این که به آمادگی کامل برسم. خداراشکر تا امروز همه چیز خوب پیش رفته. ان شاا... اول بتوانم در گزینشی المپیک و بعد هم در المپیک 2021 توکیو با آمادگی بالا حضور پیدا کنم و تمام این سختی های یک سال گذشته با یک اتفاق خوب به اتمام برسد. رضا پورعالی - ورزش / روزنامه جام جم ...
دلنوشته دختران شهیده مراسم تشییع شهادت حاج قاسم برای مادر؛ دعا کن در مسیر ولایت و شهدا بمانیم
اشکبار راهی کرمان شدی. کوچه آخرین رفتنت را تماشا می کرد و دلهای داغدار ما لحظه های تلخ اندوه تو را می دید. چشم به راه بودیم. منتظر، که با سبزترین نشانه ها برگردی اما تو برای تشییع روی شانه ها می آمدی... و تو با آن همه بیقراری به همه سر زدی. به همه آنها که به جبر زمانه مدت ها تو را ندیده بودند و ندیده بودیشان. رفتی و با سوزِ دل و اشک روان از داغ فراق سردار گفتی و مهیای استقبال از او شدی. نمی ...
حافظه ی ما تو را شانه به شانه ی آفتاب دیده است
به گزارش شبکه اطلاع رسانی هرمز ؛مجتبی صفدری، از شهرستان رشت دل نوشته و اشعار زیر را در وصف سردار دلها سروده است: هدایت زمین بی دست وپا ، هنوز سردرنیاورده است که خواب پادشاه چندم را می دید، چشم وا کرد و دید از دوش آب ها بالا رفته ای و داری اذان اجابت سر می دهی . آب راهش را کج کرده بود از وسط تاریخ – تو را در خواب زمین دیده بود – تا بغل دست تو باشد ، وقتی تاریخ را ...
تخفیفات ویژه درباره فرش 500 شانه کاشان
که می خواهند فرش را در زیر پای خود احساس کنند و به اصطلاح فرش گوشتی بخرند، باید فرش 500 شانه را انتخاب کنند. قیمت: این دسته از فرش ها یعنی فرش های 500 شانه از لحاظ قیمت مناسب هستند، زیرا هرچه شانه و تراکم فرش های ماشینی بالا می رود به دلیل تعداد گره بالایی که در فرش ها زده می شود، ضخامت فرش ها کم اما بر ظرافت و زیبایی فرش ها افزوده و به قولی فرش دست بافت گونه می شوند. ...
گپ وگفت با علی حسینی، شاعر کوهستان که بر این باور است دیگر کسی از عشق نمی نویسد
...، تصور می کنم، هر شعری که می نویسم آخرین اثرم است و به همین دلیل، تمام نوشتن هایم را جدی می گیرم. به ویژه نوشتن از زیبایی و آن را عنصر فراموش شده در شعر ایران می دانم. اهمیتی هم ندارد که از اندوه و طردشدگی عشق بنویسم. چون این اندوه ها، تقصیر عشق نیست و از زیبایی اش کم نمی کند. مهم خلق زیبایی است و اینکه در روزگار سختی، عشق را تخطئه نکنیم و از بین نبریم. کاری که ادبیات و سینما و ترانه های امروز ...
شهادت نگاشت هایی که به تیغ سانسور رفت!
سرویس تاریخ جوان آنلاین: این قلم گاهی و البته از سر احساس ضرورت و نه تفنن، در فضای مجازی نکاتی را به اشتراک می گذارد. هم از این روی از آغازین ساعات شهادت سپهبد قاسم سلیمانی نیز چنین کرد، اما تمامی آن ها پس از لَختی و به تیغ داعیه دارانِ گردش آزاد اطلاعات، حذف می شدند! اکنون که سالی از آن رستاخیز عظیم فاصله گرفته ایم، خوانش تحلیلی آن تک نگاری ها، به نظرم جالب آمد. آنچه در پی می آید، درنگ هایی در حاشیه و متن شهادت سردار است که در آن روزها، نویسنده اشارت بدان را بهنگام دانسته است. این اندک را به روح بلند سردار ملی ...
روایت دست اول از آزادسازی بوکمال/ تاکتیک هایی که کمر داعش را شکست
مشغول صحبت بودند و تقریباً می دانستم راجع به مسئله خیلی مهمی گفتگو می کنند. با این حال رفتم جلو و سلام کردم. راستش حاج کامل که فرمانده خودم بود حسابی بد نگاهم کرد که چرا تو آمدی؟ برعکس حاج قاسم چنان سلام گرمی کرد و دستم را محکم گرفت و به گرمی فشرد، انگار من را چندین سال است که می شناخت. من چنین انتظاری نداشتم. چنان چشم در چشم شد که آن لحظه قابل توصیف نیست. تمام مو های بدنم به اصطلاح مور مور شده بود ...
وقتی که قلم سلاحی برای انتقام می شود/ اشعار شاعران هرمزگانی در وصف شهید سلیمانی
طولِ تاریخ پّهلوان سردار دلها رّفتیِ یوُ ، دِل هّمیشهّ وایادِتن ما ملت شهادتیم . تّگو هّمیشهّ ، یادتن خدا بُکُنت که بِتونیم قّدم تو راهت وُاگِریم حاج قاسم دستِمو بِگه ،که ما هّمه مُسافرِیم سیِزدّهُم دی کهِ اّبُوت قّلبوُم هِزار پارّه اّبُوت تُو اِنتقام سّختِ ما امریکا بیچارهّ اّبوُت محمد شجاعی : پهپادِ بیداد کمین کرد ...
تحول در جریان ادبی با نگاه نیما یوشیج به شعر فارسی
را دریافت که باید تغییراتی اساسی صورت پذیرد. نیما در نامه ای به یکی از دوستانش نوشته است: شاعربودن یعنی همه کس بودن، به جای همه کسان فکر کردن و در رنج آوردن در دل همه کس و همه چیز بودن و با زبان حال همه کس و همه چیز حرف زدن. زبان کومه هایی که گاوبان ها آن را خالی و خلوت گذاشته و رفته اند؛ زبان درخت ها، درختی که تنها در دامنه کوهی قرار گرفته، زبان تمیزها، ناتمیزها...شاعر چشم جهان و چشم ...
غروب بهروز، طلوع عاشقی در فوتبال
مرحوم خورشیدیان باعث شد تا سامی احیا شود. هادی خورشیدیان در خصوص حضور یحیی گل محمدی در خانه مرحوم بهروز خورشیدیان گفت: من از ابتدای حضور آقا یحیی تا رفتنش در کنار ایشان بودم. زمانی که آقا یحیی را به فرودگاه می بردم، سامی به درخواست گل محمدی با ما آمد و گل محمدی به او گفت که درگذشت پدرت برای من ناراحت کننده بود و آنقدر که از درگذشت او ناراحت شدم از باخت در فینال ناراحت نبودم. مسئولیت تو سنگین تر شده ...
نظر اهالی ورزش درباره حاج قاسم
حرفش بود 1- اینقدر خوب و محبوب زیستی که به ما هم جرأت می دهی بخواهیم مثل تو باشیم. وقتی خبر شهادتت رسید، اولش باورم نشد، دلم نمی خواست باور کنم که دیگر رفتی ... هر بار که سخنرانی ایشان را در جایی می شنیدم، حال دلم خوب می شد، چون می دانستم حاج قاسم حرفی بزند پای حرفش می ایستد. افتخار می کردم به این همه ابهت و صلابت؛ از اینکه این شخص یک ایرانی است و برای خاک ایران مبارزه می ...
مردم از حاج قاسم سلیمانی می گویند/ بخش دوم
آرامگاه و بعد امامزاده عبدالله. من البته آرامگاه جدا شدم چون باید می رفتم محل کارم. ولی بی نظمی بود یا خروش اجتماعی دلی مردم، نمی دونم. از میدان امام تا آرامگاه بوعلی مردم خودشون به دست کار بودن و شعار می دادن. صداهای پیچیده تو هم و شعارهای غیرواحد و متفاوت... مردم در هیچ چارچوبی جا نمیشدن انگار. و اما از وصیت نامه حاج قاسم همه ش عجیبه. از شکر و سپاس های زیبای اولش که از نگاه ...