اولین مستندساز جنگی بعد از انقلاب هستم
سایر منابع:
سایر خبرها
از بانگ آزادی تا خجسته باد این پیروزی ؛ سرودهای انقلاب چگونه ساخته شد؟
درست عکس هم حرکت و به نت واحد می رسید انگار یک آهنگساز آن را ساخته است... بعد از مدتی که با آقای سبزواری بیشتر آشنا شدم یک روز به ایشان گفتم مردم شعاری دارند من می خواهم روی آن موسیقی بگذارم وقتی کمی از آن را برایش خواندم دیدم ایشان تأمل کوتاهی کرد و گفت این که همان بانگ آزادی من است و به سرعت توی کیف چرمی اش گشت و یک کاغذ بیرون آورد: این بانگ آزادی است، کز خاوران خیزد ...
روایت تسهیلگران باشگاه های کتابخوانی در دوران کرونا
پروسه را طی کنم. خدا را شکر در این طرح با نظم و انسجام بیشتر کتاب های خوبی خوانده شد. او در ادامه گفت: به اعتقاد من کارهای متعددی برای ترویج کتابخوانی میان کودکان و نوجوانان می توان انجام داد، اضافه شدن ساعت کتاب به مدرسه به جای ساعت املا، طرح مساله و معرفی کتاب به عنوان پاسخ به کودکان و دانش آموزان، معرفی کتاب های خوب و انتخاب روش های موثر در خوانش کتاب و دادن کارت اعتباری مخصوص خرید کتاب به دانش آموزان از جمله اقدام های موثر برای ترویج و حمایت از کتابخوانی کودکان و نوجوانان است. به اعتقاد من فعالیت باشگاه های کتابخوانی تا این جا خیلی خیلی موثر بوده است. انتهای پیام ...
91سال عمر، 78سال نشرِ کتاب
بدو تأسیس شرکت انتشار در سال 1337، بنده نیز به دعوت آیت الله طالقانی، در عداد هیأت مؤسس قرار گرفتم و بعد از مسافرت دکتر کاظم یزدی، مدیرعامل شرکت به اروپا، به عنوان جایگزین او انتخاب شدم و در این سمت غیر از چند سال دوران مدیریت عاملی مرحوم عزت الله سحابی، تا به حال در این سمت حضور دارم. خوانده ام که در سال های پیش از انقلاب، شرکت توقیف و منحل شد. در آن سال ها، زندان را هم تجربه کردید؟ ...
تکبیرهایی که از پشت بام باید به آمریکا می رسید
بعد شاید وقتی هفده هجده ساله بودم،متوجه شدم که چه می گویند. یک بار هم بعد از پیروزی انقلاب ما را برای تظاهرات بیرون از مدرسه بردند.نزدیک پاسگاه که رسیدیم فرمانده پاسگاه بیرون آمد و ما چند تا دانش آموز با دیدن او پا به فرار گذاشتیم به تصور این که می خواهد ما را دستگیر کند، ما که فرار کردیم چند نفر از آدم بزرگ ها هم فرار کردند، بعدها به ما گفتند فرمانده پاسگاه برای ادای احترام به ...
دحتر 22 ساله: از خواستگارهایم شانس نیاوردم
مدرسه در کارخانه های تولیدی کارگری می کردم تا به خواسته ها و آرزوهایم برسم. از نظر پوشش و وضع مرتبی که داشتم، یک سر و گردن از همه دختران فامیل بالاتر بودم و به این موضوع افتخار می کردم. روزها به همین ترتیب سپری می شد تا این که در 15 سالگی یک روز وقتی از مدرسه به خانه آمدم، زن ناشناسی را دیدم که کنار مادرم نشسته بود و سرگرم گفت وگو بودند. من هم سلامی به آن زن کردم و داخل اتاقم رفتم. ساعتی بعد وقتی ...
خط فرضی از زشتی دروغ و پنهانکاری می گوید
درس خواندن، معتقدم برای اینکه یک فرد فیلمساز خوبی شود باید به جهان بینی برسد و رسیدن به این جهان بینی برای من مهمتر از درس خواندن و فیلم ساختن است. در سال 2013 فیلمنامه یک فیلم کوتاه را نوشتم و یکی از همکلاسی هایم که فیلمسازی می کرد آن را ساخت. از همان زمان به بعد با علی عسگری فعالیت های زیادی در عرصه سینما کردیم و فیلمنامه اولین فیلم بلند او با نام ناپدید شدن را من نوشتم و از همان زمان تا امروز هم ...
کودکان آنلاین طعمه جدید تبهکاران
، پویا درباره اتفاقی که برایش رخ داده بود چیزی نمی گفت و مدعی می شد که همه چیز خوب است و مشکلی ندارد. این ماجرا ادامه داشت تا اینکه پدر پویا متوجه شد که پسرش تبلت و حتی گوشی گران قیمتش را فروخته و درعوض یک گوشی معمولی خریده که از کلاس های آنلاین مدرسه عقب نماند. او حالا مطمئن شده بود که اتفاقی برای پسرش رخ داده، اما نمی دانست که این اتفاق چیست تا اینکه چند روز بعد حقیقت فاش و معلوم شد که پسر 16ساله ...
از دیوار مرگ تا رستگاری با 2 جوان برزیلی و کلمبیایی تازه مسلمان شده
میلاد ثانی، فعال فرهنگی زحمت ترجمه را عهده دار شدند. در دیوار مرگ به ترس فکر نمی کنم به عنوان اولین سوال از محمد (چیکینیو) درباره حرفه اش می پرسم. همان طور که در ابتدای مطلب اشاره کردیم محمد سال های طولانی در کره (دیوار) مرگ موتورسوار بوده است. او درباره انتخاب این شغل ترسناک و هیجانی می گوید: پدر و مادرم در سیرک کار می کردند و من هم از بچگی در سیرک بزرگ شدم. کار اصلی ام موتورسواری ...
شکوفه های سرمازده فوتبال زنان | 9 بازی 67 گل خورده
به گزارش همشهری آنلاین روزنامه همشهری در گزارشی نوشت: تکرار نتیجه ایران-مالدیو! هفته گذشته با این تیتر خبری، نام تیم قشقایی شیراز بعد از مدت ها در رسانه ها مطرح شد. تیمی که به اندازه مالدیو گل خورده، تیم زنان قشقایی است که آخرین بازی اش در لیگ برتر با شکست 17 بر صفر به پایان رسیده است. داستان تیم فوتبال زنان قشقایی، قصه عجیب و پرغصه ای است. این تیم فصل گذشته در لیگ 12تیمی زنان به مقام دهم رسید و ...
تکواندوکایی که رویای طلای المپیک 2024 را دارد | تمرین که می کنم زمین می لرزد
کرده بودند 20 مشت زده بودند و من 70 مشت، با همان حرکت جهش خیلی خوبی داشتم و مقام دوم را کسب کردم. تمرین که می کنم زلزله می آید از او می پرسم کدام مدال ها برایت بیشتر ارزش را دارد. می گوید: مدال های با ارزشم بعد از جهانی و کشوری؛ لیگ انفرادی بود که یکی دو سال پیش طی 40 روز، هر هفته یا دوهفته یک بار برگزار شد. شرکت کنندگان از کل استان خراسان بودند و در وزن خودم نفر اول استان شدم. مشکل ...
چطور یک گاو صندوق سرنوشت سارقش را تغییر داد
همسرم به تازگی خانه ای خریده ایم. “این روزها اتفاقات شگفت انگیزی در زندگی من می افتد. همه این تغییرات برای من از زندان شروع شد. جالب است بدانید وقتی موفق به خرید خانه شدم اولین چیزی که به ذهنم آمد این بود که درست ده سال پیش در سلول بودم اما حالا در خانه خودم زندگی می کنم .” هان می گوید بزرگترین پشیمانی اش صدماتی است که طی این سال ها به افرادی که نمی شناخته وارد کرده است و آرزو می ...
کتابخانه ها؛ جایی که واقعیت و خیال یکدیگر را ملاقات می کنند
چه دلت خواست می خوانی. همیشه بعد از مدرسه سوار دوچرخه می رفتم کتابخانه عمومی محل. حتی در تعطیلات می توانستید آنجا پیدایم کنید. هر چه دم دستم می آمد می بلعیدم. از رمان گرفته تا زندگی نامه و تاریخ. وقتی همه کتاب های کودکان را خواندم رفتم سراغ قسمت عمومی و کتابهای بزرگسالان. شاید خیلی وقت ها چیز چندانی از آنها دستگیرم نشد. تصورش را بکنید پسربچه ای که دلش نمی خواهد به خانه برود، چندان جایی ...
انقلاب در قلب تهران شکوفا شد
.... مردم فریاد می زدند و نیروهای ارتش مقابلمان ایستادند. مردم فریاد می زدند ارتش به این... هرگز ندیده ملتی. همان زمان، یکی از دوستانم، محسن طباطبایی ، تیر به دستش خورد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی یکی از اعضای کمیته شهید شاه آبادی بودم. سال 59 یکی از برادران سپاه به منزل ما آمد و گفت: اعضای یک خانه تیمی را به همراه مجموعه ای از اطلاعاتشان گرفته ایم؛ نام شما جز افرادی بود که منافقان قصد ...
مبارز انقلابی که در درگیری مردم عباس آباد کرج با گارد شاه نابینا شد/ وقتی فرمانده سربازش را هم در ...
! یا علی گفتم و بلند شدم. شروع کردم به سر و صدا کردن. التماس و ناسزا را در هم آمیخته بودم و فریاد میزدم: شما را به خدا نزنید!... نکشید، یکی از فرمانده ها که چهار ستاره روی دوشش بود، متوجه من شد. نزدیک من آمد و به تندی گفت: برای چه سر و صدا میکنی گفتم: چرا تیراندازی میکنید؟ خب تیراندازی نکنید! لگدی حواله ام کرد و من خودم را کنار کشیدم. احساس کردم یکی از پاهایم دیگر دنبالم نمی آید. متوجه ...
از ایده تا اختراع در پژوهش سراهای محلی
بوده و حالا هم دبیر جشنواره ملی علمی پژوهشی شیمی یادگار است که قرار است هفته اول اسفند برگزار شود. با او درباره پژوهش و اینکه چطور می توان در محله ها پژوهش سراهایی کاربردی داشت، صحبت کرده ایم. پژوهش را از چه زمانی شروع کردید؟ حدود 15 سال است پژوهش انجام می دهم. در شروع فعالیتم شیمی تدریس می کردم و برای کارهای پژوهشی که در دوران لیسانس و فوق لیسانس انجام داده بودم و به خاطر ثبت اختراع ...
تصویر تلخ زندگی مهاجران در آمریکا
...> خیلی چیزها خواندم. هر مطلبی را که درباره سه کشور شمالی آمریکای مرکزی توانستم پیدا کنم، خواندم و همچنین درباره علل گریز مردم در جامعه امروز مکزیک که آنها را به مهاجرت از این کشور به آمریکا سوق می دهند، مفصل تحقیق کردم. همه فیلم های مستندی را که درباره این موضوع تهیه شده بودند، تماشا کردم. همان موقع که این تحقیقات را انجام می دادم، کم کم شروع کردم به طراحی شخصیت ها و ایده های طرح داستان، اما خوب از کار ...
روزهای عاشقانه مدیر سایت شرط بندی رنگ باخت
گرفتم و با این که نوجوانی 14 ساله بودم به سختی کار می کردم چون پذیرفته بودم که زندگی برای من معنایی متفاوت از هم سن و سالانم دارد . بعد از مدتی کارگری ساختمانی را کنار گذاشتم و به عنوان فروشنده پوشاک مشغول کار شدم. همیشه از درآمدی که کسب می کردم مبلغی را برای خرجی خانه به مادرم می دادم و مبلغی را نیز برای خودم پس انداز می کردم من پسر کوشا و زرنگی بودم به این ترتیب پس از گذشت چند سال به طور مستقل ...
پشیمانی فروتن از طلاق
در من وجود داشت. به دلیل اینکه بچه درس خوان بودم می خواستم پزشکی بخوانم. در گذشته هر دانشگاه برای خودش کنکور می گرفت. در چند شهر کنکور دادم و هیچ جا قبول نشدم. فروتن عنوان کرد: در ادامه به خدمت سربازی رفتم و این موضوع خیلی به من کمک کرد خودم را پیدا کنم و آنجا بیشتر مطالعه می کردم. موسیقی و رادیوگوش می دادم. تصمیم گرفتم هنر بخوانم و بعد از سربازی در رشته های هنر های دراماتیک، هنر های ...
پشیمانی مسعود فروتن از طلاق همسرش در دورهمی
صحبت های مسعود فروتن مهمان برنامه دورهمی درباره پشیمانی از طلاق همسرش به شبکه های اجتماعی کشید. فروتن کارگردان، مجری و هنرپیشه تلویزیونی روز نهم بهمن مهمان مهران مدیری در برنامه دورهمی بود و صحبت هایی کرد که شنیدنشان خالی از لطف نیست. با پنج زاری کتاب خوان شدم معسود فروتن گفت: در خانواده ام، مطالعه جا افتاده بود. یک بار پدرم از من خواست کتاب بینوایان را بخوانم و آخر هفته از ...
3 هزار و 900 مدرسه کانکسی؛ آدم های بزرگ و رقم های کوچک
از انصاف نباید گذشت و جمله و نقل قول را باید کامل خواند. آقای وزیر عدد 4 هزار را در قیاس با 115 هزار مطرح کرده و آن را عدد کوچکی دانسته و بر حل مشکل تاکید کرده است. من اما حتی با این ملاحظه هم نتوانستم با آقای وزیر همراه و هم دل و هم داستان شوم. کانکس برای بچه ها مدرسه نمی شود. باید مسئله را نه از بالا، که از زاویه دید و از داخل مردمک چشمِ آن دانش آموز داخل کانکس نگاه کرد؛ که همه آینده ...
ترکیب عشق و وطن دوستی در چشم باد را همیشه دیدنی نگه می دارد
به گزارش روابط عمومی شبکه آی فیلم، اسکندری حضور در عرصه بازیگری را با سینما و متولد ماه مهر احمدرضا درویش آغاز کرد. سریال خاک سرخ ابراهیم حاتمی کیا نیز نخستین تجربه بازیگری سریال برای او بود. کارنامه کاری اسکندری تغییر و تحول زیادی دارد؛ اما در چشم باد در این میان جایگاه ویژه ای داراست. سریالی که او پنج سال درگیر آن بود و یکی از نقش های اصلی اش را برعهده داشت. او درباره علت پذیرفتن حضور در در چشم ...
تکرار دهقان فداکار در مشهد
...، گروه دوران طلایی: اگر آن روز محمدمهدی و دوستانش در حوالی ریل راه آهن بلاک زوج خط قطار تهران-مشهد فوتبال بازی نمی کردند شاید کسی متوجه آسیب دیدگی ریل نمی شد و شاهد خروج قطار تهران - مشهد از ریل می بودیم. باگذشت 53 سال از فداکاری ریزعلی خواجوی، معروف به دهقان فداکار، داستان او دوباره توسط یک پسر نوجوان مشهدی تکرار شد. این بار محمدمهدی عباسی، نوجوان 14 ساله مشهدی با مشاهده ریل ...
قرار نیست همه فرشچیان یا داوینچی شوند
دورتادور آن پرچین و پر از گل بود. هر صبح در مسیر مدرسه درخت های اقاقیا و گل های زیبا را می دیدیم. او ادامه می دهد: سیما بینا اولین مربی نقاشی من در مدرسه مهرکودک بود. آن موقع خانم سیما بینا دانشجوی نقاشی بود و در مدرسه به ما آموزش می داد. از خانه ما تا مدرسه فاصله زیادی نبود و با برادر خدابیامرزم به مدرسه می رفتم. همان جا بود که متوجه شدم استعداد نقاشی دارم. پدرم مذهبی و انقلابی بود و برای ...
فرهنگ فاطمی، جانمایه شعر انقلاب (بخش دوم)
کربلا می خوانَدَم در سال های خاطره انگیز دفاع مقدس سروده است، به خوبی محسوس است. حسینی در این غزل با بیانی وصفی- روایی، داستان وداع یک رزمنده با مادر خویش را با سادگی تمام روایت کرده است. خواننده هنگام خوانش شعر، حضور معنوی حضرت فاطمه زهرا(س) را در مصرع به مصرع این غزل حس می کند. هر چند خطاب شاعر در ظاهر با مادر خویش است، ولی با توجه به اینکه شاعر خود از خانواده سادات است، درک این دقیقه که روی سخن ...
خاطره ای شیرین از محمد مایلی کهن
در یکی از روزهای سرد زمستان، در کمپ تیم ملی، برای اینکه از سرما نلرزم، یقه کاپشنم را بالا داده و زیپ آن را به طور کامل بسته بودم. پنجشنبه روزی بود. خبرنگار دیگری حضور نداشت. من بودم و تمرین تیم ملی امید. تیمی که یک دنیا به آن امید داشتیم. تیمی مملو از ستاره هایی چون جواد کاظمیان، مهرزاد معدنچی، ایمان مبعلی، امیرحسین صادقی، محرم نویدکیا و کلی اسم دیگر. سرمربی مان محمد مایلی کهن بود. تمرین چیزی ...
روایت محمود مدبّری از پیوستنش به لغت نامۀ دهخدا
نمی شناختم اما بعد فهمیدم که ایشان احیاگر آثار شیخ احمد جام ژنده پیل است و ارادتم به ایشان صدچندان شد. یک استاد بسیار بزرگی هم داشتم که به نظرم در طول دوران تحصیلم، بهترین معلم بود برای من، یعنی ویژگی های مفهوم معلم را که عبارت باشد از نظم، انضباط، علم و تقوا به تمامی داشت و ایشان، مرحوم دکتر حسین کریمان بود که خدا رحمتش کند. ما خوشبختانه از همان سالِ اول چندین درس با ایشان داشتیم. دیگر استادِ ما ...
می توانم یک رمان 500 صفحه ای را به راحتی طی 20 روز بنویسم!
اتفاق افتاد و بعد از پنج سال معطل ماندن، تازه متوجه شدم به نام کتاب ایراد می گرفتند. متاسفانه کارشناسان نامرئی مسائل را به نویسندگان نمی گویند. با توجه به تجربه زیسته خودتان به عنوان یک همسر، مادر و یک نویسنده، به نظرتان فضای جامعه برای فعالیت های ادبی زنان از چند دهه گذشته تاکنون تغییری داشته است؟ زمانی که من شروع به نوشتن کردم شرایط با الان خیلی متفاوت بود. در حال حاضر زمینه ...
صحنه های دردناک تر از جبهه را در مدرسه زینبیه دیدم
...، ولی بالاخره خونم را در راه این انقلاب می دهم. جشنی به رنگ خون 11 بهمن 1365 و یک روز قبل از بمباران مدرسه زینبیه، جشن تولد یکی از دوستان شهلا بود که در پی بمباران شهر میانه توسط بعثی ها، بمبی به منزل دوست شهلا هم اصابت می کند و تعدادی از همکلاسی هایش به شهادت می رسند. شهلا بعد از اطلاع از این حادثه گفت: ای کاش من هم به جشن تولد می رفتم و شهید می شدم. در همان روز 11 ...