سایر منابع:
سایر خبرها
رزمی کار نونهال مشهدی: کرونا برود شادی برگردد
الگوی تو بوده اند؟ پدر و مادرم و هم چنین دایی عزیزم که یک قهرمان واقعی بود و در دفاع از کشورش شهید شد. • به جز ورزش به چه فعّالیّت دیگری علاقه مند هستی؟ به یادگیری قرآن علاقه ی زیادی دارم. مدّتی در مهدالرضا در این رشته فعالیت داشتم و حکم و تقدیر نامه هم دریافت کردم. هم چنین خیلی دوست دارم در کلاس های زبان و کامپیوتر شرکت کنم. • ورزش چه تأثیری بر درس هایت گذاشته است؟ ...
محاکمه رپر ایرانی به اتهام قتل پدرخوانده/ "حمید صفت" روانه زندان شد
: وقتی پدر و مادرت از هم جدا شدند با چه کسی زندگی می کردی؟ حمید پاسخ داد: چند سال با پدرم زندگی می کردم. سپس پیش مادرم رفتم. اما این اواخر بیشتر در استودیو می ماندم. در ادامه جلسه دادگاه قاضی از مادر حمید صفت خواست روبه روی قضات قرار بگیرد و از او پرسید: هوشنگ چند سال قبل عمل قلب انجام داده بود؟ مهناز پاسخ داد: حدود 5 یا 6 ماه قبل از این ماجرا. قاضی رو به ...
مادرانه شهید محمدرضا تورجی زاده
. برشی از کتاب: نویسنده در صفحه 9 کتاب از زبان مادر شهید چنین خاطره ای را بیان می کند و چنین می نویسد: پدرم به بیماری سختی مبتلا شد. هر روز حالش بدتر می شد. هرجایی می بردندش، نمی دانستند دردش چیست. یک سالی با بیماری اش دست وپنجه نرم کرد تا اینکه آبان سال 1320، به رحمت خدا رفت. آن موقع مادرم من را باردار بود. خودش برایم تعریف می کرد: - پابه ماه بودم. حال ...
سرگذشت تلخ سارق سیم برق
من که به سوی رفیق بازی کشیده شده بودم، از 20 سالگی مصرف مواد مخدر را به طور پنهانی شروع کردم ولی بعد از مرگ پدرم به مصرف مواد مخدر صنعتی روی آوردم و با آن که دو سال بیشتر از ازدواجم نمی گذشت، وضعیت آشفته و بی سر و سامانی پیدا کردم. مدتی بود که دیگر از معرق کاری دست کشیده بودم چرا که به خاطر اعتیادم نمی توانستم به درستی کار کنم و درآمد چندانی نداشتم. این بود که در کنار هم بساطی هایم به جمع آوری ...
دفاعیات خواننده معروف در برابر اتهام قتل ناپدری
را نکردم. اگر اعتراف کردم برای این بود که نمی خواستم مادرم پایش به دادسرا باز شود. او تا به حال در چنین شرایطی قرار نگرفته بود و می دانستم خیلی دچار اضطراب می شود. به همین دلیل گفتم من با هوشنگ درگیر شدم تا از مادرم تحقیق نکنند. در ادامه رئیس دادگاه از متهم خواست تا درباره زندگی خصوصی اش صحبت کند. حمید گفت: بعد از جدایی پدر و مادرم، چند سالی با پدرم زندگی می کردم، اما بعد تصمیم گرفتم پیش ...
خواننده رپ در انتظار صدور حکم
زندگی می کردی، اما خبر نداشتی که او عمل قلب کرده است؟ متهم گفت: پس از جدایی پدر و مادرم چند سال با پدرم زندگی می کردم و بعد از آن 10 سال پیش مادرم بودم و این اواخر هم در استودیو می ماندم. البته، چون زیاد به خانه نمی رفتم و مادرم و همسرش هم بیشتر آلمان بودند اطلاعی از عمل قلب او نداشتم. حتی نمی دانستم که او بیماری زمینه ای هم داشته. قاضی پرسید: تحصیلاتت چقدر است و آیا ورزش می ...
150 دقیقه محاکمه جنجالی حمید صفت در دادگاه جنایی
خانه دایی ام رفتم. آنجا بود که مادرم گفت هوشنگ در بیمارستان بستری شده چون دارو مصرف می کرده و دچار خونریزی مغزی شده است. قاضی: یعنی نمی دانستید که مقتول عمل قلب کرده و در قلبش فنر گذاشته اند؟ متهم: خیر. خبر نداشتم. قاضی: شما چه مدت با مقتول و مادرتان زندگی می کردید؟ متهم: وقتی پدر و مادرم از هم جدا شدند، من سال های زیادی را پیش پدرم زندگی کردم. بعد از ...
بازداشت حمیدصفت در دادگاه
... رئیس دادگاه: چند سال با او زندگی می کردید؟ متهم به قتل : 10سال. بعد از جدایی پدر و مادرم، مدتی پیش پدرم بودم و بعد نزد مادرم آمدم. این اواخر هم بیشتر شب ها در استودیو می خوابیدم. رئیس دادگاه: مادرتان می گوید مقتول شش ماه قبل عمل قلب انجام داده بود، شما چطور اطلاع نداشتید؟ متهم به قتل: آنها بیشتر آلمان بودند و من هم این اواخر در استودیو می خوابیدم. ...
گلیان: مسئولیت پذیری و تعهد را باید به صورت عملی به نسل بعد آموزش دهیم
درس می دادم. علاوه براین در دانشکده پرستاری دانشکده علوم تربیتی در حدود 20 الی 25 سال استاد مهمان بودم و کمک های اولیه را به دانشجویان آموزش می دادم. از والدین خود برایمان بگویید؟ پدر و مادر من خدای مهربانی و محبت بودند. به یاد دارم در منطقه قلهک برف بسیار زیادی بارید به قول معروف تا شانه انسان می رسید پدرم بارها بدون لباس گرم خود به خانه می آمد علت را که می پرسیدیم میگفت دیدم ...
خاطراتی طنز از دوران دفاع مقدس
تمام شد. می روم حلیم بخرم؛ آن قدر کوچک بودم که حتی کسی به حرفم نمی خندید، هر چی به بابا و ننه ام می گفتم می خواهم به جبهه بروم محل آدم بهم نمی گذاشتند، حتی در بسیج روستا هم وقتی گفتم قصد رفتن به جبهه را دارم همه به ریش نداشته ام خندیدند، مثل سریش چسبیدم به پدرم که حتما باید بروم جبهه، آخر سر کفری شد و فریاد زد: به بچه که رو بدهی سوارت می شود، آخه تو نیم وجبی می خواهی بروی جبهه چه ...
پسر خوش تیپ دانشکده هنر
دنیا تمام می شود. فکر می کردم خانه ما در انتهای جهان قرار دارد. بعدها که قدری بزرگ شدم و داشتم کم کم به سن دبستان می رسیدم به محله دیگری نقل مکان کردیم. دانستم که نه، آن گونه نیست که تصور می کردم و دنیا در ورای این دیوار و دیوارهای دیگر وجود دارد. خدا را شکر، هرچه زمان گذشت و بزرگ تر شدم عقلم هم رشد کرد و چیزهای بسیاری آموختم و کشف کردم؛ فهمیدم زندگی زیباست و پر از مهربانی و گاهی زشت است و نامهربان ...
پا به پای همسرم همراهش بودم
، امّا من اهمیت نمی دادم؛ چون مطمئن بودم که شوهرم اهل این کارها نیست. بعد از مدتی که گذشت همسایه مان آمد و گفت تلفن با تو کار دارد. خانمی بود و با فحش و ناسزا گفت شوهرت مرده و تو در خانه راحت نشستی! بدون مقدمه گفت شوهرت را کشتند و من بی هوش شدم. آن موقع من 26 سالم بود و پنج فرزند داشتم. با گریه و زاری به خانه برگشتم و بچه هایم از من پرسیدند چه اتفاقی افتاده است! دلم نیامد بگویم پدرشان ...
تاوان عشق خیابانی به یک زن مطلقه
مرد 37 ساله که مدعی بود همسر و دو فرزندش او را به شدت کتک زده و از خانه بیرون انداخته اند، درباره قصه عاشقی خود به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: روزی که با مهرانه آشنا شدم، دو دختر 2 و 4 ساله داشت و به دلیل اعتیاد همسرش از او طلاق گرفته بود. در همان روزهای اول آشنایی چنان شیفته اش شدم که هیچ گاه به مشکلات آینده نمی اندیشیدم. اصلا برایم مهم نبود که من جوانی مجرد هستم و همسرم شش سال از من بزرگ تر ...
کاش کشاورز می شدم اما کتاب می خواندم
پسرجان برو خانه. چه کسی تو را این قدر زود فرستاده مدرسه! فقط کلاس نهم کمی شیطنت کردم. با دوستانی افتادم که درس خوان نبودند. من 15 ساله بودم. سال های بحرانی عمرم؛ بلوغ. خوشبختانه رفوزه شدم. ناگهان خودم را پیدا کردم. دیدم درس خواندن و شیطنت با هم جمع نمی شود. داستان کتاب خوان شدن او ماجرای جالبی دارد که برمی گردد به زلزله ای که اوایل دهه 40 اتفاق افتاد. زلزله ای که سرنوشت او را عوض کرد. ...
حمید صفت دوباره راهی زندان شد
دانستم او بیماری قند دارد و چند مرتبه از کیش برای او انسولین فرستادند تا اینکه شب قبل از فوتش مادرم گفت هوشنگ خونریزی کرده و در بیمارستان است. آنجا بود که فهمیدم او بیمار بوده است. قاضی: از عمل قلب و گذاشتن فنر اطلاع داشتی؟ متهم: خیر قاضی: وقتی پدر و مادرت از هم جدا شدند با چه کسی زندگی می کردی؟ متهم: چند سال با پدرم و سپس با مادرم، این اواخر هم بیشتر در ...
از پرسپولیس رفتم و در زندگی صفر شدم!
میلیون پانصدهزار یورو رسیده بود. ولی من به خاطر قرادادی که با پرسپولیس داشتم نتوانستم هیچکدام از این پیشنهادات را بپذیرم. حتی با آقای دایی هم مشورت کردم علی آقا گفتند: تو فعلا پرسپولیس بمان. به خاطر اینکه من خودم هم در هرتابرلین بازی کردم بعدا از طریق ارتباطاتی که دارم کانال میزنم تا با شرایط بهتری به آلمان بروی. ولی متاسفانه نتایج هفته هشتم لیگ خیلی جالب نبود آقای دایی از هدایت تیم برکنار شدند. بعد ...
دختران 18 ساله به دستور مسعود رجوی دست به دست می شدند + فیلم
.... وی گفت: زمانی که می خواستم بروم به من گفتند تمامی خانواده تو اعدام شدند؛ اما زمانی که با خانواده ام مواجه شدم دیدم پدر و مادرم شکسته شده بودند و نصف بدن پدرم فلج شده بود و پس از 8 ماه درگذشت. سعیدی عنوان کرد: بخاطر دارم در اردوگاه شخصی به نام سادات دربندی ما را کف اردوگاه می نشاند و انواع و اقسام توهین ها را می کرد. وی گفت: یکی از دوستانم به نام محمد گموش را با ...
نقشه سرقت،3 جنایت برجا گذاشت | پسر 20ساله و همدستش جنایت هولناک پایتخت را رقم زدند
می کند. من عاشق مونا بودم و می خواستم با او ازدواج کنم. هرچند که مادرم مخالف این ازدواج بود. محسن: می دانستم که پدر و مادر مونا سال ها قبل از یکدیگر جدا شده بودند. مونا هم سال ها با پدرش زندگی می کرد و از مادرش بی خبر بود تا اینکه از طریق یکی از بستگانش 4سال قبل مادرش را پیدا کرد و تصمیم گرفت با او زندگی کند. او در این 4سال پیش مادر و خواهرش بود اما خیلی با هم اختلاف داشتند. مادرش خیلی ...
پدر فاطمه دخترش را نمی پذیرد! / من سرراهی بودم + فیلم و گفتگوی تراژدی
مادر خوانده ام صاحب دو فرزند دختر هم شده بودند و پدرم قبول کرد.اما وقتی با پدرم روبرو شدم او به کلی منکر شد که پدر من است.گفت تو فرزند برادرم هستی.بعد با پرس و جو سراغ مادرم رفتم.او هم خیلی سرد با من برخورد کرد و گفت اینقدر در زندگی ام مشکل دارم که دیگر نمی توانم به تو هم برسم.اما من دلم می خواست هر طور شده هویتم را اثبات کنم.سختی های زیادی کشیده بودم و دلم می خواست حالا دیگر پدر و مادر واقعی ام ...
قاتل پدر و نامادری بالای چوبه دار
بودم می توانستم سه برادرم را که شاهد جنایت بودند به قتل برسانم ولی این کار را نکردم. از آنجایی که نمی خواستم اجساد جلوی چشم برادرهایم باشد، آنها را به حیاط خانه بردم و پس از حفر گودالی اجساد را در آنجا آتش زدم. چون زخمی شده بودم فردای آن روز به بیمارستان رفتم که دستگیر شدم. با اعتراف مرد جوان، او در دادگاه به دوبار قصاص محکوم شد. با گذشت 10 سال از جنایت، برادران متهم از خون پدرشان گذشت کردند اما پسرهای نامادری خواهان قصاص او شده و در نهایت مرد جوان در زندان رجایی شهر به دار مجازات آویخته شد. ...
طلاق بعد از سرقت طلافروشی شوهر
بود که مرا فریب بدهی تا فکر کنم مرد دست و دلبازی هستی وگرنه من اگر می دانستم تو و خانواده ات اینقدر خسیس هستید هرگز حاضر نمی شدم با تو وصلت کنم.مازیار جواب داد: مگر تو با پول من وصلت کرده بودی؟! اصلاً فکر کن من از اول پول نداشتم. مگر عاشق من نبودی؟! سمیرا گفت: اگر از اول پول نداشتی مشکلی نبود چون من زن تو نمی شدم. مگر دیوانه بودم که خانه پدری ام را که در آن با ناز و نعمت زندگی می کردم ...
قتل عام توسط دختر مطلقه / جسد خواهر در بشکه اسید / جنازه های مادر و ناپدری در خانه لوکس تهران
ای در پارک آشنا شدم و تصمیم به ازدواج با هم داشتیم اما او بیکار بود و به پسر جوان پیشنهاد دادم که مادرم وضعیت مالی خوبی دارد و کلی پول و طلا دارد که می توانیم همه آنها را برای خودمان کنیم. مونا گفت: پدر و مادرم سالها قبل از هم طلاق گرفتند و من با پدرم زندگی می کردم تا اینکه 4 سال قبل مادرم را که سالها از او بی خبر بودند پیدا کردم و با مادرم شروع به زندگی گرفتم اما همیشه با هم اختلاف نظر ...
ایده جالب یک لبنانی برای آشنا کردن فرزندش با امام خمینی(ره)/ خبرگزاری حوزه
چیست؟ پدرم می گفت اسمش "روح الله "است و آرزو داشتم مثل این قهرمان اسطوره ای بشوم. قصه ها را تکرار می کرد تا من عاشق او شدم. یکبار یکی از دوستانم در حالی که پدرم هم حضور داشت از من پرسید اسم مردی که عکسش را در خانه دارید چیست؟ به او گفتم اسمش امام خمینی است. پدرم پاسخ داد البته او نام دیگری هم دارد و با لبخند هوشمندانه ای به من پاسخ داد اسمش روح الله است. یادم می آید خون در رگ هایم به جوش آمد و قلبم تند می زد و در حیرت و شیفتگی کامل بودم. پدرم لبخند زد و به من گفت بله این قهرمان اسطوره ای تو روح الله است. ما این چنین تربیت شدیم. انتهای پیام/ ...
سرالکس فرگوسن از شرارت هایش می گوید
، مادربزرگ های تان هم در آن کار سهیم بودند. آنها باید معنی این حرف را می فهمیدند. و تمام جام هایی که من به دست آورده ام و بازیکنان بزرگی که داشتم را فراموش می کردند. به نظرم این درس زندگی است. اینکه از کجا آمده ایم خیلی مهم است و واقعیت زندگی همین است. شما همگی یک هویت برای خودتان دارید. سرالکس در این مستند در مورد اینکه 80 درصد احتمال داشت پس از خونریزی مغزی در سال 2018 بمیرد هم صحبت می کند. ...
مسعود رجوی از زنان سازمان بهره برداری جنسی می کرد
های شخصی و اجتماعی از کشور خارج شدم و به رابطین گروهک در ترکیه وصل شدم؛ گروهک از سال 64 دچار یک دگردیسی شد و به یک فرقه تبدیل شد. در سال 75 به طور غیررسمی وارد عراق شدم؛ چون ورود غیرمجاز در عراق 8 سال زندان داشت آن ها ما را به طور غیررسمی وارد می کردند تا نتوانیم از آن ها جدا شویم. من با موضوع تجرد اجباری مشکل داشتم، 7 مهر ماه سال 76 من را وارد اتاقی کردند و گفتند تو نفوذی جمهوری اسلامی هستی. کتکم ...
خدایا غرور و خودبینی ساکن شده در قلب ما را بشکن
و همچنین کتاب های استاد شهید دستغیب و استاد و عالم بزرگوار آیت الله مشکینی و آقای قرائتی و دیگر علما را بخوانید، مخصوصاً مجله سپاه را. من میل ندارم در سوگ بنده گریه کنید و اگر خواستید به شهدای کربلا و مفقودین گریه کنید و مردم را از تبلیغات و ارشاد خود بی بهره نکنید. عزیزانم، من از خداوند می خواستم که برادری داشتم تا بعد از من، اسلحه بر زمین افتاده مرا بردارد و مواظب پدر و مادرم باشد. ولی افسوس، شاید خواست خداوند بود و دستمالی در نزد یکی از برادران دارم، موقع دفنم به سرم ببندید و در آخر سلام مرا به تمام فامیل و آشنایان برسانید. ...