سایر منابع:
سایر خبرها
شگردم را از شب های زندان دارم
باخبر شدم. باور کنید اعتیاد و خماری و نشئگی اجازه نمی دهد که به جوانب امر فکر کنی. حتی اجازه نمی دهد فکر کنی که ممکن است دستگیر شوی. به تنها چیزی که فکر می کنی فرار از خماری مواد است و همین. ولی وقتی از این ماجرا باخبر شدیم حسابی عذاب وجدان گرفتیم. چه مدت است این کار را می کنید؟ دو یا سه ماهی می شود. چند هفته بعد از این که از زندان آزاد شدیم رفتیم سراغ سرقت دریچه فاضلاب. ...
در آخرین لحظات چاوشی جلوی اعدامم را گرفت
.... بعد از دو سال حضور در زندان و دادگاه های مختلف همه را می شناختم. یک آقایی به نام آقای سهرابی، رئیس اندرزگاه(سالن زندان) بود. یک بار اتفاقی با هم صحبت می کردیم. او گفت برای این که این روزها سخت نگذرد، باید کاری انجام بدهی و خودت را مشغول کنی. او گفت که به خاطر جرمت فقط می توانی در کارگاه فرش فعالیت کنی. من هم قبول کردم و چندوقتی را به آن جا رفتم. مدتی رفتم و آمدم ولی قالی نبافتم. در عوض، فکر ...
بازگشت حمید صفت به زندان
.... آنجا بود که مادرم گفت هوشنگ در بیمارستان بستری شده، چون دارو مصرف می کرده و دچار خونریزی مغزی شده است. قاضی: یعنی نمی دانستید که مقتول عمل قلب کرده و در قلبش فنر گذاشته اند؟ متهم: خیر. خبر نداشتم. قاضی: شما چه مدت با مقتول و مادرتان زندگی می کردید؟ متهم: وقتی پدر و مادرم از هم جدا شدند، من سال های زیادی را پیش پدرم زندگی کردم. بعد از آن تقریبا سه سال هم با ...
گلیان: مسئولیت پذیری و تعهد را باید به صورت عملی به نسل بعد آموزش دهیم
1373 در حالی که پدرم آخرین مراحل سرطان را می گذراند و دو ماه بعد هم فوت کرد از تزم دفاع کردم و بعد از آن در سال 1374 عضو هیئت علمی دانشگاه شدم. البته قبل از هیات علمی شدن در تمام این سال ها مدیر گروه بخش گروه نوزادان و کودکان بودم. بعد از فارغ التحصیلی در مقطع کارشناسی ارشد مدیر گروه بهداشت مادر و کودک شدم و سال های طولانی هم عضو شورای پژوهشی و آموزشی گروه بودم وبه دانشجویان کارشناسی و کارشناسی ارشد ...
خاطراتی طنز از دوران دفاع مقدس
نیاوردم که آن شیر پاک خورده من بوده ام. به احترام پدرم؛ نزدیک عملیات بود و موهای سرم بلند شده بود باید کوتاهش می کردم مانده بودم معطل توی آن برهوت که سلمانی از کجا پیدا کنم، تا اینکه خبردار شدم که یکی از پیرمردهای گردان یک ماشین سلمانی دارد و صلواتی مو ها را اصلاح می کند. رفتم سراغش دیدم کسی زیر دستش نیست طمع کردم و جلدی با چرب زبانی قربان صدقه اش رفتم و نشستم زیر دستش ...
کشف 9 کیلو ترقه از پسری که چشمش را در چهارشنبه سوری از دست داد
های آن به چشم چپم خورد. فورا مرا به بیمارستان بردند و نمی دانید چه عذابی کشیدم. تمام عید را در بیمارستان و تحت درمان بودم تا اینکه در آخر به من گفتند چشم چپت را از دست داده ای و دیگر نمی توانی با آن جایی را ببینی. تلخ ترین چهارشنبه سوری زندگیم بود. اما درس عبرت نگرفتی؟ من چهارشنبه سوری های سال های بعد از تهران خارج می شدم مبادا وسوسه شوم که به خیابان بروم. می رفتم تا دوستانم ...
جرائم در پایتخت مهار شده است
...! رامین 24 سال سن دارد. او سه سال پیش در شب چهارشنبه سوری یکی از چشمانش را از دست داده بود، اما برایش درس عبرت نشده بود و دوباره بعد از خرید 9 کیلو مواد سازنده محترقه از سوی کلانتری 112 ابوسعید دستگیر شد. رامین در حالیکه دستبند به دست داشت پشت شمشاد های حیاط ستاد فرماندهی در حال کشیدن سیگار بود که او را صدا کردم. او سیگارش را روی زمین انداخت و بعد از اینکه زیر پایش له کرد ...
اعتراف مربی مشهور فوتبال به شیطنت های سال های جوانی
پیش می آید. به همین دلیل هم 2 سال از سال 1961 تا 1963 با هم صحبت نمی کردیم. فرگی در ادامه گفته: یک شب بیرون رفتم و آن قدر نوشیدنی خوردم که از زندان سردرآوردم. به دادگاه رفتم و 3 پوند جریمه شدم. یک گوسفند سیاه (کسی که فایده ای ندارد) بود. همیشه در ذهنم این مسئله وجود دارد.
پیام و ابومسلم مثل آب خوردن از بین رفتند
پانزده شانزده سالگی برای تیم محلی اصغر رحیمی به نام اطلاعات بازی می کردم. پدرم به رحمت خدا رفته بود، اما مادرم با فوتبال بازی کردن من مخالف بود و می گفت باید بروی کار کنی. به خاطر همین یواشکی لباس های ورزشی ام را می شستم تا مادرم متوجه نشود. بعد از آن بود که اصغر رحیمی من را به جواد مرادنژاد معرفی کرد و وارد تیم پیام شدم. چند سالی را برای پیام بازی کردم و بعد به خاطر استخدام در شرکت برق به ...
از پاهای قطع شده تا انقلاب طلاق
ضمن اعلام رسمیت جلسه از محمدرضا شمسی یکی دیگر از خواهان این پرونده خواست جهت ارائه توضیحات در جایگاه قرار گیرد. شمسی ضمن قرارگیری در جایگاه گفت: برای پیدا کردن کار در سال 81 به ترکیه رفتم که توسط اعضای فرقه رجوی ربوده شدم. آنها بعد از حمله امریکا به عراق و سرنگونی دولت عراق در کوهستان سرگردان بودند. وی گفت: دو نوبت مرا زندانی کردند؛ چند بار اعتراض کردم و مرا به زندان انداختند ...
بازداشت حمیدصفت در دادگاه
... رئیس دادگاه: چند سال با او زندگی می کردید؟ متهم به قتل : 10سال. بعد از جدایی پدر و مادرم، مدتی پیش پدرم بودم و بعد نزد مادرم آمدم. این اواخر هم بیشتر شب ها در استودیو می خوابیدم. رئیس دادگاه: مادرتان می گوید مقتول شش ماه قبل عمل قلب انجام داده بود، شما چطور اطلاع نداشتید؟ متهم به قتل: آنها بیشتر آلمان بودند و من هم این اواخر در استودیو می خوابیدم. ...
انقلاب طلاق در منافقین چگونه راه افتاد؟
اعلام رسمیت جلسه از محمدرضا شمسی یکی دیگر از خواهان این پرونده خواست جهت ارائه توضیحات در جایگاه قرار گیرد. شمسی ضمن قرارگیری در جایگاه گفت: برای پیدا کردن کار در سال 81 به ترکیه رفتم که توسط اعضای فرقه رجوی ربوده شدم. آن ها بعد از حمله امریکا به عراق و سرنگونی دولت عراق در کوهستان سرگردان بودند. وی گفت: دو نوبت مرا زندانی کردند؛ چند بار اعتراض کردم و مرا به زندان انداختند و ...
اشرف، زنی از سلاخ خانه شماره 28
توجه به آشنا بودن با خانواده او، ازدواج کردیم. بعد از سه ماه با هم ازدواج کردیم و آرام آرام مشکلات ما بیشتر شد. همسرم شکاک بود و مصرف مواد مخدر، او را شکاک تر می کرد. وضعیت مالی خوبی نداشت و همیشه برای تأمین معاش روزانه دچار مشکلات زیادی بودیم. بعد از مدتی به دلیل مشکلاتی که داشتیم، پدرم وادارم کرد به خانه پدری برگردم. آن زمان باردار بودم، فرزندان دوقلویم را در شکم داشتم و شرایط روحی ...
آن چه که از کبودِ صبح های اعدام نمی دانید
متصدی انتخاب سربازان برای مأموریت اعدام. برای همین هم حرف از آن روز ها زیاد است؛ دلهره و صدای لرزان و چشم هایی که هر چند دقیقه یک بار پر اشک می شوند، اگر بگذارد. روزی که رفته بودم میدون سپاه واسه کارای سربازی، گفتن هرکی می خواد بره سپاه، ارتش، سازمان زندان ها و ... بره جا های مخصوص بشینه. من خیال کردم تو زندون آدم راحت تره، بهش می رسن. رفتم قسمت سازمان زندان ها و سرباز زندان شدم. دو سال و ...
تاوان عشق خیابانی به یک زن مطلقه
ولی مجبور به سکوت بودم. زندگی برایم به جهنمی ترسناک تبدیل شده بود. وقتی به یاد عشق و عاشقی هوس آلودم می افتادم، با خودم می گفتم این حداقل تاوانی است که باید بپردازم. خلاصه این مشاجرات و کتک کاری ها ادامه داشت تا این که چند شب قبل، آن ها به شدت مرا کتک زدند و نیمه شب از خانه بیرون انداختند. با چشمانی گریان و چهره ای شرمگین دست دخترم را گرفتم و به منزل پدرم رفتم . با خودم فکر کردم چگونه روزهای ...
خواننده رپ در انتظار صدور حکم
زندگی می کردی، اما خبر نداشتی که او عمل قلب کرده است؟ متهم گفت: پس از جدایی پدر و مادرم چند سال با پدرم زندگی می کردم و بعد از آن 10 سال پیش مادرم بودم و این اواخر هم در استودیو می ماندم. البته، چون زیاد به خانه نمی رفتم و مادرم و همسرش هم بیشتر آلمان بودند اطلاعی از عمل قلب او نداشتم. حتی نمی دانستم که او بیماری زمینه ای هم داشته. قاضی پرسید: تحصیلاتت چقدر است و آیا ورزش می ...
قرار بود قشنگ ترین لحظه زندگی ام را تجربه کنم اما...
...، زمانی که یک زن جوان 19 ساله قرار بوده قشنگ ترین لحظه زندگی اش را با به دنیا آمدن فرزند اولش تجربه کند. او می گوید: من مادر نداشتم و آن زمان اوضاع اقتصادی همسرم خوب نبود. دردم شروع شد همراه پدرم به بیمارستانی در رشت رفتم چون همسرم در ماموریت کاری بود. تنهای تنها پا به اتاق زایمان گذاشتم بماند که از ساعت 7 شب دردم شروع شد و زایمانم ساعت 5 صبح روز بعد بود! ازخاطرات درد و بی کسی و بی ...
خواننده مشهور رپ دوباره به زندان برگشت/حمید.ص:دیپلم نقشه کشی دارم|قتل را قبول ندارم
زندگی می کردی؟ آنها حدود 10سال قبل ازدواج کردند. من چند سال با پدرم زندگی می کردم و بعد با مادرم و متوفی زندگی کردم. حدود 3 سال با آنها بودم و بعد از مدتی که دفتر کار گرفتم خودم تنها زندگی می کردم و گاهی به مادرم سر می زدم. چقدر درس خوانده ای؟ من دیپلم نقشه کشی دارم. چه ورزشی می کردی؟ قبل از اینکه این اتفاق بیفتد بدنسازی می رفتم و فوتبال بازی می کردم. اتفاقا ...
بازداشت دوباره حمید صفت؛ ماجرا چیست؟
سرنگ قلمی انسولین خریدم. من همان شب که با هوشنگ درگیر شدم، فهمیدم که او بیمار است. همان شب به خانه دایی ام رفتم. آنجا بود که مادرم گفت هوشنگ در بیمارستان بستری شده، چون دارو مصرف می کرده و دچار خونریزی مغزی شده است. هر چند فرزندان مقتول این مسئله را قبول ندارند و معتقدند که حمید صفت از بیماری زمینه ای پدرشان آگاه بوده است. سهیل فرزند مقتول می گوید: از حمیدصفت بابت قتل عمدی پدرم ...
سالروز شهادت امام موسی الکاظم علیه السلام تسلیت باد
سکوت او علم و دانش است و اوست که روشنگر مسائل اخلاقی بین مردم میباشد. (3) 3 عبد الرحمن پسر حجاج چنین تعریف می کند: بمنزل امام و پیشوای خود حضرت صادق (ع) رفته بودم او را در اطاق مخصوصش که نماز خانه بود مشغول عبادت و اطاعت الهی دیدم و نخواستم آن حال خلوص و حضور را برهم زنم، او رو به قبله بر روی سجاده نشسته بود و پسرش موسی کمی عقب تر از او رو به قبله ایستاده بود امام (ع) دعا میکرد پسرش موسی آمین ...
مربی بوکس حمید صفت چه کسی است؟
بیفتد بدنسازی می رفتم و فوتبال بازی می کردم. اتفاقا گاهی متوفی هم با من فوتبال می آمد و وضعیت قندش هم با فوتبال بهتر شده بود. بعد از اینکه از زندان هم آزاد شدم با امیر علی اکبری بوکس کار می کنم. امیر علی اکبری متولد 1366،کشتی گیر فرنگی و مبارز هنرهای رزمی است . او برنده مدال طلای قهرمانی کشتی فرنگی جهان در سال 2010، برنز قهرمانی جهان 2009 و مدال طلای قهرمانی آسیا است. او در قالب ای سی ای ...
آخرین دفاع خواننده رپ/ یکی از فرزندان مقتول: درخواست قصاص دارم
از کیش برای او از این خودکارها فرستاده بودم . من شب بعد از حادثه در خانه دایی ام بودم که مادرم با من تماس گرفت و گفت هوشنگ خونریزی کرده و در بیمارستان است. قاضی پرسید: منظور از خودکار قلم داروی انسولین است؟ آیا می دانستی مقتول عمل قلب انجام داده و داخل رگ هایش فنر دارد؟ حمید صفت در پاسخ به قاضی گفت: من در آگاهی گفتم می دانستم اما در واقع بعد از این ماجرا متوجه شدم. ...
حمید صفت؛ قصاص در انتظار آوازه خوان؟
حمید. ص، پس از محاکمه به اتهام قتل شوهرِ مادرش بازداشت شد
کاش کشاورز می شدم اما کتاب می خواندم
هکتاری داشت که پر بود از درختان پرتقال. یک ماه آخر تابستان می رفتم برای سم پاشی باغ و 300 تک تومان عایدم می شد که هزینه یک سال تحصیلم را با همان پول می دادم. اهل درس بودم. موقع دیپلم گرفتن، شاگرد اول استان مازندران شدم. ما اگر کار نمی کردیم، زندگی خانواده نمی چرخید. گاه تا نیمه شب باغ داری می کردیم. بزرگ ترین آفت کاهوکاری، حلزون است. حلزون ها با تاریکی هوا بیرون می آیند و بوته های کاهو را ناقص می کنند ...
گفت وگوی خواندنی تسنیم با نویسنده کتاب کریسکان؛ ماجرای هدیه رهبر انقلاب به سعید سردشتی چه بود؟
ایجاد کند به ما می گفت که وی در رودخانه برده سور غرق شده و ما حتما جنازه او را می آوریم تا برای شما و دیگران عبرت شود همیشه هم شعارشان این بود که پرنده هم نمی تواند از زندان کومله فرار کند، تصور ما هم این بود که او فرار کرده است. گلزار راغب تصریح کرد: بعد از آزادی شنیدم که او آزاد شده و بعد از چاپ کتاب شنام با گذشت 30 سال بابنده تماس گرفت و خود را معرفی کرد که یک لحظه دلم ریخت و گفتم سعید ...
داستان زندگی و اعترافات نخستین قاتل زنجیره ای ایران در 87 سال پیش/ اصغر قاتل سکوت بره های واقعی است
...، اما چه فایده! روز ها در قهوه خانه برادر کاسبی می کند و روزی شانزده قرانی را که درمی آورد همه را شب هنگام صرف آن کار دیگر خود می کند. کمی بعد فکر بهتری به سرش می زند، فکری که دستیابی به کودکان را برایش راحت تر می کند، طَبَق آجیل فروشی بر سر می گذارد و مدتی جلوی در مدارس زیر این پوشش جدید به کار کثیف خود ادامه می دهد تا این که به اتهام تعرض به پنج نفر از کودکان افراد متمول شهر به 9 سال زندان ...
امدادگر کردستان؛ پرواز در ماووت
. از منظر اخلاق و ادب شخصیت کاملی داشت. مدتی به عنوان امدادگر در کردستان بود. بسیار احساس وظیفه کرد، همان اوائل جنگ تحمیلی به عنوان رزمنده به جبهه رفت. تنها 21 سال داشت که به شهادت رسید. وی ادامه داد: خاطره ای که از او به یاد دارم این است که یک روز از جبهه زنگ زد. طی یکی از عملیات ها ترکش خورده و ...... را از دست داده بود و صدایش گرفت بود و بیمارستان شرق تهران خوابیدم و به ملاقاتش رفتم در ...
نور امیدی که از پشت دیوارهای سنگی روشن می شود
مشغول کار شوند. به خودم آمدم متوجه صدای مسؤول تعاونی و صنایع زندان های استان شدم که همکارانم برای گرفتن خبر دور او جمع شده بودند، جلوتر رفتم تا از اخبار عقب نمانم؛ 13 هزار متر مربع سوله اشتغال حرفه آموزی در زندان های استان وجود دارد که 17 کارگاه اشتغالزایی را در برمی گیرد. او می گفت: اشتغالزایی در رشته های فنی از جمله خیاطی، فلز کاری، صنایع دستی، دوزندگی، چرم دوزی، تولید ماسک ...
دفاعیات خواننده معروف در برابر اتهام قتل ناپدری
پرتاب شده، ضمن اینکه تکه های گلدان شکسته هم وجود داشته است؛ بنابراین به سمت مقتول چیزی پرت شده و این حرف شما نمی تواند درست باشد. سپس متهم ادامه داد: بعد از آن جروبحث من از خانه خارج شدم و دو روز در خانه دایی ام بودم تا اینکه مادرم تماس گرفت و گفت هوشنگ در بیمارستان بستری شده است. من اصلا قصدی برای واردکردن صدمه به او نداشتم. ضمن اینکه ادعای وکیل اولیای دم درباره اینکه من بوکسور بودم و مشت ...