سایر منابع:
سایر خبرها
روایتی از شهادت مظلومانه کودکان در بمباران تهران
. فکر کردم زلزله است. متوجه نشدم که موشک خورده توی کوچه مان. آمدم کوچه، دیدم کوچه کوچه نیست. دیوار خانه ها همه صاف شده بود. نگاه کردم دیدم یک بچه شبیه بچه خودم است. پسر بزرگم را خونی داشتند می بردند. آن قدر گیج بودم که نمی شناختم بچه خودم را. همسایه مان من را صدا زد گفت بچه ات را بردند. باز نفهمیدم چه شده. جمعیت هم زیاد بود. من بی چادر و روسری رفتم بیرون. نگاه کردم مادرم داد می زند: بدو ...
بانوی برازجانی دارنده کلکسیون 500 عروسک از 10 برند معروف کشور (تصاویر+فیلم)
...> دیارجنوب: واکنش خانواده به عروسک هایی که خریده اید چگونه است؟ پدرم وقتی علاقه ام به عروسک را می بیند بسیار همراهی می کند؛ولی مادرم سختگیری می کند بطوری که عروسک هایی را به صورت اینترنتی از سایر نقاط کشور خریداری می کنم،پستچی برای تحویل دادن یواشکیِ عروسک ها با خودم تماس میگیرد. برادرم نیز به عروسک هایم علاقه دارد ولی گاهی اوقات با لحن مزاح گونه می گوید: بالاخره روزی مثل یک بت شکن همه ...
ورود قاچاقی خانواده مدافع حرم به ایران! + عکس
نکردید؟ پدر شهید: نه؛ حقیقتا باور نکردم. گفتم هر کار عشقت می کشد همان کار را بکن. من که از اول هم راضی نبودم بروی به نظام. الان هم که آمدی بنشین ور دل مادرت، کاری ندارد، وقتی خستگی ات دَر شد یا می روی یک جای دیگر یا می آیی پیش خودم کار می کنی دیگر. من هر سال هفت هشت نفر کارگر دارم، یکی اش هم شما، حقوقت را می گیری و زندگی ات را می کنی. **: شما در افغانستان دیگر صاحب کار شده بودید ...
پیمانه ای که سرریز شد
کرده بودم، همه و همه دنبال آمبولانس می دویدند و مرا صدا می زدند. بعد از چند لحظه دوباره از هوش رفتم و دیگر چیزی در خاطرم نماند. تا این که پس از یک هفته که پزشکان گفته بودند به احتمال 99 درصد از اتاق عمل زنده بیرون نمی آیم، به هوش آمدم. حاج آقا می گفت: خودم فکر می کنم این هم دو سومش یعنی، خدا دوبار به من شانس برگشتن به دنیا را داده است. یک بار سال 1366 که در جبهه از دنیا رفتم و در سردخانه ...
ماشین تشریفات فرمانده مشهور سپاه چه بود؟
حاج آقا کار کوچکی دارد. به همین علت سریع لباس ساده ای پوشیدم و با دمپایی سوار خودروی ژیان شدم و به طرف خانه ایشان حرکت کردم. پنج دقیق بعد، جلوی خانه حاجی بودم. یک ماشین تویوتا هم داشتم که آن شب در محل کار مانده بود. همیشه حاجی را با آن خودرو این طرف و آن طرف می بردم. ولی آن روز چون حاج حسین عجله داشت دیگر نرفتم به محل کار تا تویوتا را بیاورم. البته، خودم خجالت می کشیدم حاجی را با ژیان این ...
عزای مشترک هنر، ادبیات و فوتبال؛ حمیدرضا صدر درگذشت خداحافظ عاشقِ بزرگ فوتبال و سینما
و آن به خود وصله کرده ام. تو به من دوخته شده ای و چون سایه همیشه در پی من خواهی آمد ... و من به او آمیخته شدم چون سایه در پی اش رفتم. همیشه، همه جا. مادرم پس از تحویل سال مرا در آغوشش جای می داد و می گفت: ... بهشت بر تو ارزانی باد پسرجان، همه روزت بهار باد. آن صدا از جان عزیزتر و از همه وحشت های دنیا نیرومندتر بود. من به او تعلق داشتم و او به من. در بیم و امید شریک بودیم و قلب مان از همه به ...
نگاهی به زندگی حمیدرضا صدر: پسر حالا غایب روی سکوها
پنج بچه تنها ماند. دخترعمو و پسرعموی من به 30 سال نرسیدند که جان دادند. همیشه فکر می کردم تا 35 سالگی بیشتر زنده نخواهم ماند. زمانی که ازدواج کردیم به همسرم هم همین را گفتم و او هم به طنز گفت نگران نباش! پس از آن فکری خواهم کرد! اما سرنوشت دکتر صدر با آن چه تصور می کرد هم فاصله زیادی نداشت. او در نهایت در 65 سالگی و پس از مدت ها درگیری با سرطان جان خود را از دست داد. دکتر صدر که علاقه ...
وقتی جبهه عاشق می پرورد
. پدر راننده کامیون بود، اهل سیاست نبود. بیشتر دنبال رزق و روزی و معاش حلال بود. تربیت عاشقانه/ پدر عاشق پدر همیشه به دیگران کمک می کرد. به شدت خوشرو و خوش اخلاق بود. الان هم بعد از گذشت سال ها همه از اخلاق خوب او می گویند. اقوام مادری آن قدری که پدرم را یاد می کنند از مادرم نمی گویند. به شدت آدم خیری بود. همه می گفتند با اینکه پدرت در مشکلات بود این پول را به ما داد یا این کار را ...
روزی روزگاری
تا حدی دایره واژگان ایشان گسترده و اطلاعات شان زیاد بود که من حتی علاقه مند به دیدن حضوری و حتی تصویر ایشان شدم. سایه خیال مخاطب را به جاهایی می برد که دکتر صدر آن را تصویرسازی کرده بود. حمیدرضا صدر دارای قلم بسیار شیوا و آموزنده بود که من حتی پیش خودم می گفتم که ایشان در طول شبانه روز چه قدر فرصت برای مطالعه، تحقیق و جست وجو و نوشتن دارد که چنین مطالب پربار و مطلوبی می نویسند؟ زمانه گذشت و اولین ...
بازیگر سریال زندگی زیباست : کاش این سریال سه سال پیش پخش می شد
تهران- ایرنا- بازیگر زن سریال زندگی زیباست با انتقاد از ممیزی های صورت گرفته در این سریال، از برخی رفتارها در این زمینه انتقاد کرد و گفت که اگر سریال در موعد مقرر و همان سه سال قبل پخش می شد، بسیار تاثیرگذارتر بود و بیشتر دیده می شد.
کارشناس فوتبالی که مرگ خود را پیش بینی کرده بود!
صبا ایران به نقل از پارسینه: دکتر حمیدرضا صدر درگذشت ؛ این شاید بدترین و شوک آورترین خبر دیروز بود که مردم ایران را در بهت و حیرت فرو برد. از هفته گذشته بعد از افشای بیماری پیشرفته سرطان دکتر حمیدرضا صدر تقریبا مردم و دوست داران او آماده ی شنیدن این خبر بد بودند اما تصور اینکه دکتر دیگر در بین ما نباشد راستش کمی قابل باور نیست. دکتر حمیدرضا صدر در مشهد به دنیا آمد و بعد از شش ماه به ...
در سوگ حمیدرضا صدر مولف تفسیر های جذاب فوتبال و سینما / شور شیرین فوتبال رفت
اش باشد آن گونه که خودش گفته بود: در خانواده پدری ام خیلی ها خیلی زود به دلیل سرطان جان دادند. پدرم در 60 سالگی فوت کرد و مادرم خیلی جوان بود که با پنج بچه تنها ماند. دخترعمو و پسرعموی من به 30 سال نرسیدند که جان دادند. همیشه فکر می کردم تا 35 سالگی بیشتر زنده نخواهم ماند. زمانی که ازدواج کردیم به خانمم همین را گفتم و او هم به طنز گفت نگران نباش، پس از آن فکری خواهم کرد! صدر مرگ اندیش ...
توفیقات مقام معظم رهبری که از محضر پدرشان کسب کردند
. بنده آن وقت در قم بودم. تدریجاً در نامه هایی که ایشان برای ما می نوشت، این روشن شد که ایشان چشمش درست نمی بیند من به مشهد آمدم و دیدم که چشم ایشان محتاج دکتر است. مدتی ایشان را به دکتر بردم و بعد برای تحصیل به قم برگشتم، چون من از قبل ساکن قم بودم. باز ایام تعطیل شد و من مجدداً به مشهد رفتم و کمی به ایشان رسیدگی کردم و دوباره برای تحصیلات به قم برگشتم، اما معالجه پیشرفتی نمی ...
سفر ابدی صاحب حجره شماره دو /آخوند آرپی جی زن را بشناسید
پیش رئیس جمهور وقت که مقداری تسلیحات بگیریم؛ من با لباسی خاکی و ساده با بنی صدر دیدار کردم. همان لحظه گفت که چه می خواهید؟ گفتم آرپی جی نیاز داریم. ایشان با تمسخر گفت که مگر آخوندها هم آرپی جی می زنن؟ . در این لحظه، به دلیل شرایطی که در خرمشهر و نیازی که در آنجا بود و سختی هایی که رزمندگان در این عرصه متحمل می شدند، ناخواسته اشک از چشمانم جاری شد؛ پس رفتم دست شویی و کمی در آنجا گریه کردم و بعد دست و ...
به بهانه درگذشت حمیدرضا صدر، تحلیلگر مشهور فوتبال و منتقد شناخته شده مشهد
بعد ها هم دبیر بخش سایه خیال مجله شد؛ مجله ای که چند نسل از سینماگران و بازیگران و منتقدان مجله با آن بزرگ شدند. صدر را از مجله فیلم شناختیم به ویژه از بخش سایه های خیال که سال ها در آن نقد نوشت و نسلی از منتقدان جوان تر با خواندن همان ها پرورش یافتند و صاحب دیدگاه شدند. همه واکنش ها به درگذشت حمیدرضا صدر| پرانرژی، کم طاقت و طرف دار جوان ها ببین خانم! من تا سی وپنج سالگی ...
درگذشت حمیدرضا صدر و واکنش های مختلف
طولانی می نوشت. حمیدرضا صدر در ایران و انگلستان تحصیل کرد. صدر دانش آموختهٔ کارشناسی اقتصاد و کارشناسی ارشد شهرسازی از دانشگاه تهران و مقطع دکترا از دانشگاه لیدز بریتانیا بود. او در 25 تیر ماه سال 1400 به علت بیماری سرطان دارفانی را وداع گفت. در تیر ماه سال 1400 برای بار نخست خبر ابتلای او به بیماری سرطان رسانه ای شد. دختر حمیدرضا صدر با اعلام خبر ابتلای پدرش به بیماری سرطان بیان داشت که او ...
حمیدرضا صدر : لحظه را زندگی کردم و لذت بردم چون می دانستم سرطان در کمینم است
...> مردی که در میان همه ترس های زندگی ، احتمالا یک کابوس داشته؛کابوس سرطان: تلاش می کنم از هر چیز کوچکی بهره ای ببرم. نمی دانم شاید دلیلش هم این است که در خانواده پدری ام خیلی ها خیلی زود به دلیل سرطان جان دادند. پدرم در 60 سالگی فوت کرد و مادرم خیلی جوان بود که با پنج بچه تنها ماند. دخترعمو و پسرعموی من به 30 سال نرسیدند که جان دادند. همیشه فکر می کردم تا 35 سالگی بیشتر زنده نخواهم ماند ...
درگذشت حمیدرضا صدر کارشناس فوتبال و منتقد سینما
.... من و همسرم دائما راهی نمایش های تئاتری خصوصا آنهایی که به جوان ها و مستقل ها تعلق دارد، هستیم.تلاش می کنم از هر چیز کوچکی بهره ای ببرم. نمی دانم شاید دلیلش هم این است که در خانواده پدری ام خیلی ها خیلی زود به دلیل سرطان جان دادند. پدرم در 60 سالگی فوت کرد و مادرم خیلی جوان بود که به با پنج بچه جوان ماند. دخترعمو و پسرعموی من به 30 سال نرسیدند که جان دادند. کتاب شناسی حمیدرضا صدر ...
بازنشر | دعای امام خمینی (ره) برای حجت الاسلام اقبالیان چه بود؟
...، وقتی من به قم می رفتم که دوباره طلاب را با خود ببرم، اخبار جبهه را برای طلاب و روحانیون قم می بردم و نیاز جبهه ها را تشریح می کردم. * بنی صدر گفت: مگر آخوند آرپی جی می زند!؟ با سید حسین، پسر شهید سید مصطفی خمینی که با بنی صدر ارتباط داشت، رفتیم پیش رئیس جمهور وقت که مقداری تسلیحات بگیریم؛ من با لباسی خاکی و ساده با بنی صدر دیدار کردم. همان لحظه گفت که چه می خواهید؟ گفتم ...
مهرزاد دولتی همسر حمیدرضا صدر کیست؟
...... و من به او آمیخته شدم چون سایه در پی اش رفتم. همیشه، همه جا. مادرم پس از تحویل سال مرا در آغوشش جای می داد و می گفت "... بهشت بر تو ارزانی باد پسرجان، همه روزت بهار باد". آن صدا از جان عزیزتر و از همه وحشت های دنیا نیرومندتر بود. من به او تعلق داشتم و او به من. در بیم و امید شریک بودیم و قلب مان از همه به هم نزدیک تر. با همان جمله ها طعم شیرین عید را در گرمای تابستان و ...
بیوگرافی حمیدرضا صدر/ قدرت سرطان بیشتر از تحلیل های پزشکان بود + عکسهای خصوصی
خواند ولی بعد انقلاب وقتی به ایران آمد به نقاشی تغییر رشته داد ، ایشان مدتی درگیر سرطان بود که خوشبختانه درمان شد برای همسر 40 ساله حمیدرضا صدر سال 1399 زمانی حضور خود در آمریکا با انتشار عکس مشترک ↑ با همسرش مهرزاد دولتی در شبکه اجتماعی خود نوشت؛ خوشحالم خودم هستم چرا که شبیه تو نیستم تو هم خوشحال باش که خودت هستی چون شبیه من نیستی ...
حمیدرضا صدر درگذشت + علت مرگ
...> پدرم ارتشی و مهندس بود و پنج فرزندش در گوشه کنار ایران به دنیا آمدند. مثلا من در مشهد به دنیا آمدم، ولی شش ماه که بودم به تهران برگشتیم و کمی بعد به سنندج رفتیم و بعد هم راهی کرمانشاه شدیم علایق دوران دانشجویی در سال های دانشجویی دوربین عکاسی بسیار خوبی داشتم و وقتی به امجدیه می رفتم از همان جایگاه تماشاچی ها عکس می گرفتم. بعد با دوربین هشت میلی متری فیلم برداری می کردم ...
حمیدرضا صدر درگذشت + علت مرگ
...> پدرم ارتشی و مهندس بود و پنج فرزندش در گوشه کنار ایران به دنیا آمدند. مثلا من در مشهد به دنیا آمدم، ولی شش ماه که بودم به تهران برگشتیم و کمی بعد به سنندج رفتیم و بعد هم راهی کرمانشاه شدیم علایق دوران دانشجویی در سال های دانشجویی دوربین عکاسی بسیار خوبی داشتم و وقتی به امجدیه می رفتم از همان جایگاه تماشاچی ها عکس می گرفتم. بعد با دوربین هشت میلی متری فیلم برداری می کردم ...
حمیدرضا صدر : لحظه را زندگی کردم و لذت بردم چون می دانستم سرطان در کمینم است
...> مردی که در میان همه ترس های زندگی ، احتمالا یک کابوس داشته؛کابوس سرطان: تلاش می کنم از هر چیز کوچکی بهره ای ببرم. نمی دانم شاید دلیلش هم این است که در خانواده پدری ام خیلی ها خیلی زود به دلیل سرطان جان دادند. پدرم در 60 سالگی فوت کرد و مادرم خیلی جوان بود که با پنج بچه تنها ماند. دخترعمو و پسرعموی من به 30 سال نرسیدند که جان دادند. همیشه فکر می کردم تا 35 سالگی بیشتر زنده نخواهم ماند ...
حمیدرضا صدر از مفسری فوتبال تا منتقدی سینما+ علت فوت، عکس
مصاحبه هایش گفته بود: تلاش می کنم از هر چیز کوچکی بهره ای ببرم، نمی دانم شاید دلیلش هم این است که در خانواده پدری ام خیلی ها خیلی زود به دلیل سرطان جان دادند. پدرم در 60 سالگی فوت کرد و مادرم خیلی جوان بود که به با پنج بچه جوان ماند، دخترعمو و پسرعموی من به 30 سال نرسیدند که جان دادند. همیشه فکر می کردم تا 35 سالگی بیشتر زنده نخواهم ماند، وقتی ازدواج کردم به خانمم همین را گفتم و او هم به طنز ...
حمیدرضا صدر کیست + بیوگرافی و علت فوت
مادرم خیلی جوان بود که به با پنج بچه جوان ماند. دخترعمو و پسرعموی من به 30 سال نرسیدند که جان دادند. همیشه فکر می کردم تا 35 سالگی بیشتر زنده نخواهم ماند زمانی که ازدواج کردیم به خانمم همین را گفتم و او هم به طنز گفت نگران نباش پس از آن فکری خواهم کرد.جلو که آمدیم همسرم در 35 سالگی درگیر سرطان شد. ولی خوشبختانه او برخلاف من آدمی قوی است. حمیدرضا صدر درگذشت ...
تیپ راحت نفیسه روشن کنار رودخونه + عکس
خیلی برای من جذاب بود زمانی بود که ما نامزد بودیم و من برای شرکت در جشنواره نوروزی کیش دعوت شده بودم. من و مادرم قرار بود برویم. بلیط را برای ما صادر کرده بودند و قرار شدکه بلیط ها را از خود فرودگاه تحویل بگیریم. از آنجایی که من خیلی دختر مغروری هستم و هر اتفاقی را با جزییات تعریف نمی کنم، خیلی کلی به بهنام زنگ زدم و گفتم قرار است برویم کیش. او هم گفت سفرتان به سلامت، من هم فردا پرواز ...
حمیدرضا صدر کارشناس معروف فوتبال درگذشت
رامیان کتاب و روزنامه بزرگ کرد. علایق دوران دانشجویی در سال های دانشجویی دوربین عکاسی بسیار خوبی داشتم و وقتی به امجدیه می رفتم از همان جایگاه تماشاچی ها عکس می گرفتم. بعد با دوربین هشت میلی متری فیلم برداری می کردم. الان چند تا از بازی های جام تخت جمشید را هم دارم. سوای بازی های خیابانی که پایم در آنها شکست، هم در تیم دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران و هم در تیم ...
قسمت 16/ وزیر دادگستری دکتر مصدق را در حمام توقیف کردند!
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب ؛ اوایل آذرماه، یک روز یک آمبولانس بهداری ارتش جلوی در اطاق ما ایستاد و پس از لحظه ای آقای لطفی وزیر سابق دادگستری از آن پیاده شد. اثاثیه ی او را که عبارت از یک جامه دان، تشک و رخت خواب و بخاری نفتی و سبد میوه بود به اطاق کریم پور شیرازی انتقال دادند، زیرا لطفی به علت کبر سن و بیماری نمی توانست به تنهایی از عهده ی ا ...