حسین و راز درخت بلوط در کوه های یاسوج
سایر منابع:
سایر خبرها
جنایت پسر خشمگین در روز سیزده بدر
...> چند ساعت بعد به مادرم زنگ زدم و گفتم پدر را کشته ام. خیلی پشیمان بودم و دلم می خواست زمان به عقب بازمی گشت و من می توانستم خشمم را کنترل کنم. فکر می کنم حدود 12شب بود که مرتکب قتل شدم و تقریبا تا 7صبح بالای جسد پدرم بودم و با حسرت به او نگاه می کردم اما دیگر پشیمانی من سودی نداشت و پدرم برنمی گشت. ...
قتل دکتر روانپزشک به دست پسر
به خودم آمدم، تازه متوجه شدم چه کار وحشتناکی انجام داده ام. خیلی پشیمان شده بودم و ساعتی بالای سر پدرم گریه کردم و بعد با مادرم تماس گرفتم و به او گفتم که پدرم را کشته ام. تا صبح بر بالین پدرم بودم تا دوست پدرم وارد خانه شد. چاقو را از کجا آوردی؟ از زمانی که افسردگی گرفتم احساس ترس و ناامنی داشتم و به همین خاطر همیشه با خودم چاقو حمل می کردم. ...
بهشت در همین حوالی
می گوید بچه زرنگ به این میگن، برای شهادت می دود. این فرد یک الگو به نام سید میرافضلی، سید پا برهنه، بیسیم چی شهید همت، داشت. دو برادر شهید میرافضلی به شهادت رسیده بودند. یک روز در لب حوض به مادرش می گوید ناراحت نباش. مادر در پاسخ به او می گوید تو هم باید فدا شوی. بعد از آن سید میرافضلی بچه رفسنجان، پا برهنه در تمام جبهه این طرف و آن طرف می رفت. وقتی به او می گویند چرا پا برهنه هستی؟ می گوید من پا ...
فاطمی زیست و حسینی رفت
نیاز مالی نبود که مهدی انجام می داد. او با دوستانش به محله های فقیر نشین می رفت و اگر نیاز به بنایی داشتند این کار را می کرد. مادر به تنها دارایی مهدی اشاره می کند؛ مهدی من یک موتور داشت که با آن ارزاق برای نیازمندان می برد. چند ماه قبل از شهادتش دزدیدند. با اینکه یادگار پسرم بود اما خوشحالم که به سرقت رفت چون طاقت دیدن آن را گوشه حیاط نداشتم. تربت و دستمال اشکم را در کفنم بگذار با ...
افغان ها اگر عاشورا بودند پشت امام را خالی نمی کردند
.... گفت فکر کنم تو را دیده یک کاری کرده که پیدایش نکنی. هیچی نگو، برو زیارت، دوباره برو و بیا، هر وقتی اتوبوس ها حرکت کرد، آن وقت من می روم داخل اتوبوس یقه اش را می گیریم. گفتم باشد. رفتیم این طرف و آن طرف. زنگ زد به ما گفت کجایی؟ گفتم همین جا. گفت بیا که اتوبوس ها می روند؛ رفتیم از اتوبوس اولی تا سومی، داخلشان را نگاه کردیم اما نبود؛ او گفت اشتباه می کنی، شاید هم نرفته باشد، گفتم نه، اطلاع دارم ...
منصور به روایت حمیده: خاطرات خواندنی همسر شهید ستاری
از ازدواج گفت: من و تیمسار ستاری تا لحظه دبیرستان کمتر همدیگر را می دیدیم چون رفت و آمد زیادی نداشتیم. بعد از اینکه پدر به تهران منتقل شد بعد از چند سال همدیگر را دیدیم، آن موقع شهید ستاری تازه می خواستند وارد دانشکده افسری شوند. البته ناگفته نماند که در آن روزها قصد ازدواج نداشتیم و بحثی هم مطرح نشده بود. شاید دلیلش هم این بود که من 3 سال از منصور بزرگتر بودم و این وصلت به فکر من و ...
فاطمه شایان پویا: خبر خوب مطالعه کتابم توسط حضرت آقا را عنایت امام رضا(ع) می دانم
خبرنگار روزپلاس این بار به سراغ شاگردی رفته است که زندگی نامه استاد شهیدش را نوشته. فاطمه شایان پویا از شاگردان دکتر مجید شهریاری که بعد از شهادت دکتر، تصمیم می گیرد زندگی ایشان را از زاویه دیگری بنویسد. برای بیشتر آشنا شدن با ایشان و کتاب شان، خواندن این گفتگو را به شما پیشنهاد می کنیم. 1 . لطفا خودتان و کتاب تان را برای مخاطبان عزیز معرفی کنید. بسم الله الرحمن ...
قتل 6 زن و مرد در تعطیلات نوروزی پایتخت
مرجان همایونی | آخرین روز های سال گذشته و همچنین نخستین روز های سال 1401 با حوادث تلخ و عجیبی همراه بود از جمله اینکه در 6 حادثه جنایی چهار مرد و دو زن به قتل رسیدند که نام شان به عنوان آخرین قربانیان سال گذشته و همچنین نخستین قربانیان سال جدید در تعطیلات نوروزی پایتخت ثبت شد. آخرین قتل در سال 1400 ساعت 3 بامداد پنجشنبه 26 اسفند 1400 زمانی که ساکنان خانه ای قدیمی در یکی از ...
دعای ابوحمزه ثمالی همراه با تفسیر
حکم کننده ترین حاکمان وَاَکْرَمُ الاْکْرَمینَ سَتّارُ الْعُیوُبِ غَفّارُ الذُّنوُبِ عَلاّمُ الْغُیوُبِ تَسْتُرُ و گرامی ترین گرامیان و پوشاننده عیوب و آمرزنده گناهانی گناه را به کرمت می پوشانی الذَّنْبَ بِکَرَمِکَ وَتُؤَخِّرُ الْعُقوُبَهَ بِحِلْمِکَ فَلَکَ الْحَمْدُ عَلی حِلْمِکَ بَعْدَ و کیفر را به واسطه بردباریت به تاءخیر اندازی پس تو را ستایش سزا است ...
چشم هایی که همیشه زیبا بود!
بالغ کافی بود. چشم هایم را به کش شلوارم دوخته بودم که نبینم، اما فریاد ها را می شنیدم. مادر یا علی می گفت. نام همان کسی را صدا می زد که خیلی قشنگ بود؛ همان مردی که ریش های مرتب مشکی و شمشیر دوسر داشت و عکسش را در اتاق پذیرایی زده بودیم. وقتی همه روزه بودند و مادر در حال آماده کردن افطار، با شمشیرم می رفتم و زیر عکسش می نشستم و به شمشیرش زل می زدم. مادر هم قربان صدقه ام می رفت و مرا به آن ...
گفت وگوی ایسنا با خانواده تیزپروازان قهرمان که در راه نجات مردم، آسمانی شدند
پیش فاطمه رفت. فاطمه هنوز خواب بود و اکثرا در این زمان، پدرش را در خواب طرد می کرد اما آن روز، فاطمه هم پدرش را در آغوش گرفت. وی می گوید: چون من مطمئن بودم که همسرم پرواز ندارد، خوابیدم. تا این که بعد از ساعتی برادر همسرم به من زنگ زد که آیا صادق پرواز رفته است. گفتم که صادق اصلا آن روز پرواز ندارد. بعد از قطع کردن تلفن متعجب شدم که چرا برادر همسرم این حرف را گفت. با صادق تماس گرفتم ...
شوماخر کوچک ایران به دنبال کشاورزی| لاله صدیق: از طریق مراجع تقلید اجازه مسابقه با مردان را گرفتم
گروه ورزشی جی پلاس، فعالیت در چند رشته از جمله اتومبیل رانی، سوارکاری و خلبانی را تجربه کرده، سابقه قهرمانی در مسابقات اتومبیلرانی رالی و سوارکاری زنان را در کارنامه کاری خود دارد و اولین زن بعد از انقلاب اسلامی است که در رشته اتومبیل رانی با آقایان به رقابت پرداخته است. در ادامه صحبت های لاله صدیق بانوی ورزشکار 44 ساله و معروف به "شوماخر کوچولو" در مورد اتفاقاتی که باعث شد اتومبیلرانی ...
قطعه شهدا دریچه ای رو به آسمان
به دنبال آن می رود تا آن را به دست آورد. شهید بعد از شهادت هم امر به معروف می کند سر خاک شهید خلیلی بودم. با گروهی هماهنگ شده بود و آمدیم. خانمی که مسئول این گروه بود، یک ماه بعد پیش ما آمد و گفت برای عرض تشکر می آیم. یک بسته بزرگ شیرینی هم به همراه خود آورده بود. من فکر کردم اشتباه می کند، اما دیدم درست می گوید؛ تصاویر آن روز را دیدیم و به یاد آوردم. می گفت: دخترم وقتی پایش به ...
حوادث جنایی که نوروز را تکان داد
ربایان وارد عمل شدند. در حالی که تحقیقات درباره این حادثه ادامه داشت روز دوم فروردین ماه به مأموران پلیس خبر رسید آدم ربایان زن ربوده شده را آزاد کرده اند. زن جوان به مأموران گفت: روز حادثه برای خرید به منطقه سرسبیل رفته بودم و پس از خرید سوار خودروی پرایدی شدم. کمی آن طرفتر راننده سه مرد دیگر را سوار کرد که یکی از آن ها چاقویی زیر گلویم گذاشت و بعد مرا به خانه ای منتقل کردند. آن ها سه روز ...
سختی های سرپا نگه داشتن پشت جبهه به روایت یک فرزند شهید
توجه به من آن را برداشت. من هم به روی خودم نیاوردم آن را دیده ام. آدم سرسخت و مقاومی بودم، ولی خیلی اذیت شدم. آن تصویر مدام جلوی چشمم بود. شام نخوردم، رفتم بخوابم. به یاد پدرم آن قدر گریه کردم که بی حال شدم. بعد از عملیات رمضان، وضع خانه ما مثل آمادگاه نظامی شده بود. یک روز می گفتند پدرم شهید شده، روز دیگر می گفتند اسیر است. کلاس چهارم بودم. با مادرم می رفتم رخت شویی. سن مهم نبود. پسر ...
آرمان های انقلاب، نیاز به محافظ دارد
اصلی ام را بر روی ایلام گذاشته ام و سعی کردم مشکلات موجود در ایلام را به عنوان یک منطقه استراتژیک در مجلس بیان کنم. وظیفه نمایندگان، طرح موضوع است که من این کار را انجام داده ام. چند روز به نوروز مانده بود که قرار بود ایرادهای وارد به شورای نگهبان را درخصوص بودجه سال بعد مشخص کنیم؛ من به همراه دو نفر دیگر که نماینده مردم ایلام در مجلس هستیم، تا ساعت 23:30 بخشی از بودجه مربوط به ایلام را در سال ...
توکلی: بنی صدر فریب منافقین را خورد
ور به خصوص وقتی رجایی نخست وزیر شد و فرد افتاده ای بود، خیلی برجسته تر و آشکارتر شد. بعد هم که به سمت مجاهدین خلق رفت و آن سخنرانی 14 اسفند را کرد که به نظر من خیانت بود و خودش را در معرض سقوط قرار داد. این بحث خیانت هم مهم است که دوباره برمی گردیم به آن. آقای توکلی اولین انتخابات ریاست جمهوری برای نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران مهم بوده است. فرجام آن هم البته تجربه خوشایندی نشد. شما هم ت ...
مقبره شیخ صفی الدین کلکسیون کامل معماری اصیل دوران صفوی
حیدر مشگین شهر و محوطه تاریخی شهر یئری، قلعه اولتان پارس آباد، مجموعه بازار اردبیل، کاروانسرای شاه عباسی نیر، خانه صارم السلطنه نمین، مساجد، قلعه ها، پل ها، خانه های تاریخی و کاروانسراها، نشان دهنده اهمیت تاریخی این استان است. بقعه تاریخی شیخ صفی الدین اردبیلی یکی از بناهای ارزشمند و مکان های باستانی و تاریخی کشور محسوب می شود که بعد از ثبت جهانی این آثار باستانی، نظر و نگاه بسیاری از ...
شهیدجعفر حمیدی: با حجابتان ادامه دهنده خون شهدا باشید
خروارها خاک و همه و حتی زن و فرزند و پدر و مادرم که نزدیکترین کسان بنده بودند رفتند نه تو خود بهتر می دانی تنهای تنها هم نیستم من هستم تو هستی و اعمالم و میزان حسابت ولی شرمنده ام که دستم خالیست و در دنیا هیچ چراغی برای تاریکی قبر روشن نکرده ام . تو بخشنده ای کریمی پس ببخش بنده گناهکار تو را و با دست پر و شفاعت ائمه اطهار مرا در صحنه عظیم روز محشر و یوم الحساب که هر کس به اندازه ذره ای نیکی ...
سرنوشت فرزندان تروریست مشهور پس از اعدام پدرشان چه شد؟
مادرم افتاد بی خبر بودم. آخرین بار که مادرم را به خاطر دارم با پدرم دعوایش شده بود. گفت می خواهم بروم ایران و ما از او خواستیم تا ما را هم با خود ببرد. مادرم قبول کرد. روز بعد از شهادتش از پدرم پرسیدم مادرم کجاست؟ گفت مادرتان به ایران رفته است. بعد می آید و شما را هم می برد. یک خانه دوطبقه در پاکستان داشتیم. همان شب شهادتش، پدرم، مادرم را در طبقه بالا گذاشته بود تا ما متوجه چیزی نشویم ...
ردی از شهدای غواص در معراج شهدا
گروه استان های دفاع پرس - سیداحمد اصغری ؛ برای کاری به معراج شهدا رفته و منتظر یکی از دوستانم بودم. با این که قرار بود در دفترش بمانم و منتظرش باشم اما با خودم گفتم در محوطه قدمی بزنم و یادی از همرزمان شهیدم کنم. در حالی که مشغول قدم زدن و ذکر گفتن بودم، متوجه سالنی در محوطه معراج شدم که در آن نیمه باز بود و عطر و بوی خاصی از درون آن به مشام می رسید که تا به حال اینچنین عطری را حس نکرده بودم. ...
سرزمین دشت های سرسبز میزبان میهمانان نوروزی در روز طبیعت
شده که در اکثر اوقات پوشیده از مه است. گردنه حیران در جاده آستارا – اردبیل، از یک سو مشرف به کوه هایی پوشیده از جنگل های انبوه است و از سویی مشرف به دره ای نه چندان عمیق که از میان آن رود ارس عبور می کند. این رود تعیین کننده مرز ایران و آذربایجان است. این گردنه زیبا تقریباً بیشتر مواقع زیر لایه ای از مه پنهان است و پیش دره ها و کوهپایه های پوشیده از گل ها و گیاهان جنگلی و ...
این شهید جان حاج قاسم را نجات داد + عکس
...: دفتر خاطرات مدیر کل سابق بنیاد شهید و امور ایثارگران استان کرمان پر است از خاطرات تکریم فرزندان شهدا توسط سردار دل ها. حالا هم خوب می داند برای پیدا کردن این خاطرات، باید سراغ نورانی ترین برگ های این دفتر قطور برود. نیم ساعت در کوچه منتظر ماند تا مادر شهید موحدی کرمانی به خانه رسید. خودش پشت فرمان ماش ...
ام خاک ؛ داستان زنی از خطه جنوب
...، سرخ شد و گفت عاشقم است. بعد موتور رِکسش را دواند و دواند تا روشن شد و رفت. دو روز بعد با اُم سلمان در آن هوای خاکستری خرمشهر بالای قبر ایستاده بودیم و گنگ به دست های زمخت گورکن نگاه می کردیم. کلنگ می زد به خاک. بعد خاک های کوبیده را پرت می کرد بیرون و تپه شده بود کنار هردویمان. نعش سلمانم را با یک پتوی خاک آلود و خون شتک زده به سختی تا تپه قبرستان رساندیم. با اُم سلمان و چند زن ...
رد پیشنهاد وسوسه انگیز اماراتی ها به عشق خلیج فارس/ 84روز شنا کردم تا بگویم این خلیج تا ابد، فارس می ماند
، یک بانوی دغدغه مند بوده: شنا را از 6، 7 سالگی به تشویق مادرم شروع کردم. او مرا در کلاس های استخر مجموعه ورزشی شهید پناهی در محدوده میدان خراسان ثبت نام کرد و همین اتفاق ساده، مسیر آینده زندگی مرا رقم زد. آنقدر به این رشته علاقه مند شده بودم که دیگر عملاً هر روز در استخر بودم. دوست داشتم علاوه بر شنا، فنون نجات غریق را هم یاد بگیرم اما دلم نمی خواست بار مالی اضافه ای روی دوش مادرم بگذارم که بعد از ...
از شبکه مخفی مبارزان اصفهان چه می دانید؟/ خاطرات مردی که ساواک بدن او را اره کرد!
مساله اقتصاد اسلامی را مطرح کنیم و بچه های مارکسیست دانشگاه اصفهان می آمدند و در این مباحث شرکت می کردند. رئیس وقت دانشگاه اصفهان در این جلسات سعی می کرد من را به چالش بکشد و می گفت به دلیل حرف فلان دانشمند، مارکسیست بر اسلام برتری دارد. اما چون من همه کتاب های مارکسیست را خوانده بودم و شاگرد شهید بهشتی در مباحث اقتصادی و تئوری حکومت اسلامی در قم بودم و در این زمینه مطالعه می کردم، گفتم ...
مسیر های صعب العبور شهری برای مادران/ روایت مادران از چالش تردد با کودکان
. تا وقتی که من دانشجو بودم وسیله نقلیه ای داخل دانشگاه نبود و باید پیاده می رفتم. ترم آخر اساتید اجازه داده بودند سرکلاس نروم. در مقطع ارشد هم ترجیحم این بود که بچه در خانه پیش همسرم باشد؛ یا به یکی از دوستانم بسپرم تا اینکه بخواهم با سختی زیاد بچه را به دانشگاه ببرم. زهرا نیز به تازگی مادر شده است و یک نوزاد سه ماهه دارد. او در خلال صحبت های خود به دوره بارداری اشاره مختصری می کند و می گوید ...
استقلالی ام اما از قهرمانی های پرسپولیس ناراحت نشدم
* در گود زورخانه بزرگ شدم اما به کشتی آمدم * هر وقت مشکلی در مسابقات دارم به کمیل قاسمی زنگ می زنم * خانواده ام دوست داشتند پزشک یا وکیل شوم * هیچ وقت از راهی که در آن هستم پا پس نمی کشم * تاج قهرمانی را سر همه مردم ایران گذاشتم * دوست داشتم با بومگارتنر آمریکایی کشتی می گرفتم تا انتقام بگیرم * دوست دارم همی ...