قتل زن 16 ساله باردار به دست شوهر معتاد
سایر منابع:
سایر خبرها
نقشه سیاه زن جوان برای شوهر ثروتمندش
من بود زندگی می کرد. سیما که گویی از همه چیز اطلاع داشت رو به من کرد و گفت: آن ها مدتی است با هم ارتباط دارند اما من نمی توانستم این ماجرا را بازگو کنم. وقتی سخنان سیما را شنیدم دیگر به جدایی از شیما مصمم شدم چرا که فهمیدم این زندگی همان طور که پدرم گفته بود فرجامی نخواهد داشت. خیلی زود شیما را طلاق دادم و او هم مدتی بعد با همان پسر غریبه ازدواج کرد و چون فرزندم خردسال بود ...
عشقی که زندگی جوان نخبه دانشگاه تهران را تباه کرد! | نقشه طلاق عروس جوان
از عزیمت به استرالیا دادخواست طلاق بدهد، همه لوازم زندگی را فروختم و پول ها را به حساب همسرم واریز کردم تا امور اداری به سرانجام برسد. خودم نیز که حالا بی خانمان بودم به منزل مادر زنم رفتم اما در این میان، یک روز وقتی به خاطر موضوعی کم اهمیت و خانوادگی با ترنم بحث کردیم او از من خواست برای مدت کوتاهی از یکدیگر فاصله بگیریم من هم به ناچار در خانه مجردی یکی از دوستانم ساکن شدم اما تماس های ...
حمله دختر 13 ساله به مادرش در مشهد / پای پلیس به وسط کشیده شد
این ها بخشی از اظهارات دختر 15 ساله ای است که به همراه مادرش و با راهنمایی پلیس به دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد مراجعه کرده بود. مادر این دختر ابتدا به کارشناس اجتماعی گفت: دخترم به دلیل یک موضوع کم ارزش طوری عصبانی شد که به سمت من حمله کرد و با جیغ و فریادهایش همه همسایگان و اهالی محل را به خانه ما کشاند به گونه ای که از شدت شرم با پلیس 110 تماس گرفتم. دختر 15 ...
ازدواج سیاه داماد بی شرم با خواهر عروس ! / عاشق خواهرزنم شدم !
: آن ها مدتی است با هم ارتباط دارند اما من نمی توانستم این ماجرا را بازگو کنم. وقتی سخنان سیما را شنیدم دیگر به جدایی از شیما مصمم شدم چرا که فهمیدم این زندگی همان طور که پدرم گفته بود فرجامی نخواهد داشت. خیلی زود شیما را طلاق دادم و او هم مدتی بعد با همان پسر غریبه ازدواج کرد و چون فرزندم خردسال بود نخواستم او را از مادرش جدا کنم ولی یک روز پسرم با همان لهجه شیرین کودکانه اش در یک تماس ...
پدر خبیث همسر و دوقلوهایش را رها کرد!
به گزارش جهان نیوز به نقل از خراسان، زن 26 ساله درحالی که بیان می کرد یک عاشقی احمقانه در دوران نوجوانی همه عمرش را به تباهی کشید، اشک ریزان به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری امام رضا (ع) مشهد گفت: در یکی از شهرک های حاشیه نشین تهران به دنیا آمدم. پدرم راننده تریلر بود و روز و شب های زیادی را در جاده های کشور به سر می برد اما درآمد زیادی نداشت به طوری که روزگار ما به سختی می گذشت. با ...
زائران خارجی آرامش خاصی در حرم مطهر رضوی دارند
به من سفارش کرده بود که بعد او به مشهد بیایم. متأسفانه در سن 13 سالگی پدرم را از دست دادم. بنابراین در سن 24 سالگی که مدرک لیسانس خود را در رشته ترجمه انگلیسی گرفتم، تصمیم خود را برای آمدن به مشهد با مادرم درمیان گذاشتم و او هم حاضر شد خواسته من را بر تمام خانواده و فامیل ترجیح دهد و در این مهاجرت همراه من به مشهد بیاید. ما سال 1377 به مشهد آمدیم و چون منبع درآمدی نداشتیم، دو سال در چند ...
اشک های رتبه 422 کنکور زیر طناب دار / او همکار زنش را کشته بود!
و به من امید می داد. هدفم این بود که تلاش کرده باشم و به نتیجه اش فکر نمی کردم، به مرگ فکر نمی کردم. در زندان دور تختم پرده کشیده بودم و تا ساعت 3 صبح درس می خواندم. روز جمعه ای که کنکور ارشد را دادم فردا صبحش به قرنطینه رفتم تا برای اجرای حکم قصاص آماده شوم. به من می گفتند تو فردا می خواهی بروی قرنطینه برای اجرا، آن وقت کنکور ارشد می دهی، اما من گوش نمی کردم و تلاشم برایم مهم تر از ...
خیلی ها در دانشگاه جبهه و جنگ پخته شدند
جبهه رفتم، مجروح شدم و دوستانم کنارم شهید شدند. همه آن فضا را با عمق وجودم درک کردم و مجددا برایم مرور شد؛ البته تمام اینها به دلیل عظمت حوادث دفاع مقدس است. زمانی که از خاطرات فاصله می گیریم، از حس وحال آن کم می شود؛ ولی خاطرات دفاع مقدس به قدری عظمت دارد که بعد از 40 سال هم که توصیف می کنید، هم جذابیت دارد و هم مانند یک مغناطیس قوی، انسان را به سمت خودش می کشد. تمام روح و دل را تحت الشعاع خودش ...
شهادت بچه ها را مدیون جلسات مرحوم کافی می دانم
را گرفتم. گفتم حمید کو؟ گفت حمید می آید. داود آمد، اما نتوانست خبر شهادت برادرش را به من و پدرش بدهد و باز به جبهه برگشت. از یکی از همرزمانش خواسته بود که خبر شهادت حمید را به ما برساند. همرزمش به تهران آمد و شهادت حمید را به همسرم اطلاع داد. خود داود هم دو روز بعد بازگشت. وقتی آمد صبورانه به استقبالش رفتم و بی تابی نکردم. نمی خواستم گریه و ناله هایم در فراق حمید دل داود را بلرزاند و ناراحتش کند ...
لزوم نظارت بر فعالیت و پوشش شاخ های اینستاگرام
...، به جهنم رفتم و برگشتم... به همین دلیل از وقتی که از خدا طلب هدایت کردم و توفیق توبه نصیبم شد و با عنایت حضرت مهدی(عج) هدایت شدم، دلم می خواهد از هیچ کاری برای آشتی دادن امثال خودم با خدا دریغ نکنم چون دوست ندارم هیچ کس مثل خودم آنطور بسوزد و رنج بکشد... *پس از همان اول برایمان بگویید. مگر شما چه سبک زندگی داشتید که کارتان به توبه کشید؟ - تا 10 سال قبل، در خانه ماهواره ...
مادر باش نه خدمتکار
رسیدگی می کنند و اگر یکی بیمار باشد آن یکی حواسش است. وقتی لحن کلامش با بچه ها را شنیدم دلم به حال خودم سوخت. با خود فکر کردم تمام این مدت خدمتکار خوبی بودم، نه یک مادر نمونه و دوست داشتنی! سال ها با همه خستگی جور آن ها را کشیدم و نگذاشتم آب توی دلشان تکان بخورد. سعی کردم با بها دادن به آن ها کمتر بودنم در خانه را تلافی کنم. می خواستم مادر خوبی باشم ولی راهش را اشتباه رفتم. تبدیل شدم به ...
صدای آقای هاشمی برایم چالش داشت
20دقیقه گریم شما را شبیه آقای هاشمی می کنم. سال ها گذشت و در سریال های قبلی امین امانی که یکی از دوستان نقش یک روحانی را بازی می کرد، من وارد اتاق گریم شدم و لباس نقش روحانی را پوشیدم. زمانی که عمامه بر سر گذاشتم با توجه به این که ریش و سبیل هم نداشتم، دیدم چقدر شبیه آقای هاشمی رفسنجانی شده ام. همان زمان عکسی از خودم گرفتم و به امین امانی نشان دادم و حالا بعد از چهار سال در سریال راز ناتمام این نقش را ...
خرده روایت های یک جامانده از اربعین
فقط زمزمه کردن اسمش در نوحه ای دلنشین و پرشور. و من بارها و بارها کنار جابر در عالم خیال قدم گذاشتم در راه عاشقی و در عالم واقع، به دل پدرم راه آمدم. احضاریه که تکانم داد سالی دیگر اما سر رسیده بود و من هنوز مشتاق پیاده روی اربعین بودم. دوستانم یکی یکی می رفتند و همه می پرسیدند کی می خواهی بیایی؟ موعد رفتنت نرسیده؟ و بغضی که در گلویم جا خوش کرده بود را با اشک شوق از رسیدن ...
جوان های تحصیلکرده ایی که نعش کشی می کنند!
تدریس نمی شود. تنها چیزی که دراین چند سال برای محسن هنوز جای تعجب دارد، رفتار نزدیکان نسبت به متوفی است: هر روز برایم تکرار می شود. آدم هایی که بعد از مرگ عزیران شان از آنها می ترسند و حتی حاضر نیستند به آن دست بزنند. متوفی همان عزیزی است که از دست رفته، خواهر، برادر، مادر، پدر، همسر و یا فرزند است. برایم سئوال است چرا از او می ترسند؟ مُرده چرا ترس دارد؟ هر سه نفر به ...
روضه ی خانگی خانم خبرنگار/ در مجلس یار، بچه ها می خندند!
بست و پذیرایی های مخصوصشان را می آورد. مداح داشت روضه می خواند و من از تعجبِ حوصله ی سمیه چشم هایم گرد شده بود. چند دقیقه بعد یک هدیه را کنارم گذاشت، به نشانه ی تشکر و طوری که متوجه نشود منم سری تکان دادم و هدیه را کشیدم زیر عبا؛ حدس می زدم کتاب باشد، آخر مثل خودم خوره ی کتاب است؛ آخرین بار که با هم رفتیم نمایشگاه کتاب، آنقدر کتاب خریدیم که چوب خطمان پر شد، ولی ته سالن دوباره کتاب هایی ...
از ربودن دختربچه 6 ساله تا خاطره گویی که بلای جان آدم ربا شد
اما خانواده مقتول تن به خواسته او ندادند و من از او خواستم دیگر بی خیال شود چون احتمال می دادم خانواده مقتول پلیس را در جریان قرار داده اند و زندگی ما هم در خطر بود. سرانجام دوستم راضی شد که بی خیال شود و مدتی بعد از ترسش از ایران فرار کرد و رفت. در همه این سال ها راز این اتفاق را نزد کسی فاش نکردم تا اینکه یک شب در یک محفل شبانه برای خودنمایی ماجرای گروگانگیری مرگبار سه سال قبل را فاش ...
قتل زن 16 ساله باردار به دست شوهر معتاد
دوستان ناباب رفتم و خودم را به تباهی کشاندم. هرکسی کوچک ترین توجهی به من می کرد، من هم با او دوست می شدم! -بعد از ترک تحصیل چه کردی؟ پدرم چون خودروی سنگین داشت با یکی از تعمیرکاران کامیون آشنا بود و مرا به او معرفی کرد تا حرفه مکانیکی را بیاموزم و در آینده خودم استادکار شوم. حدود دو سال در آن جا کار کردم اما بعد اخراجم کرد.چون آن زمان آرام آرام مصرف مواد مخدر سنتی از قبیل تریاک و ...
آنها بعد از مرگ هم زنده اند!
آرامش می رسد. رویایی که محقق نشد مهتاب موسوی دختربچه دیگری است که او هم بر اثر تصادف جانش را از دست داد، اما توانست زندگی چند نفر را نجات دهد. پدر مهتاب 11ساله در ماجرای تلخ دختر را روایت کرد: روز چهارم مرداد ماه بود. به پارک کاخ شمس مهرشهر کرج می رفتیم. از خیابان رد می شدیم، دخترمم همراه مان بود. ناگهان یک خودروی پراید با سرعت سمت مان آمد و با ماشین محکم به دخترم زد. خیلی شوکه ...
غیبت، همه عبادت ها را از بین می برد
...، در رابطه با نتیجه غیبت کردن بیان کرد: گاهی پرسیده می شود کسی که غیبت فرد دیگری را کند و آبروی او را ببرد، همه عبادت های او از بین می رود؟ که در پاسخ باید گفت: بله. در این خصوص حدیث داریم و همان فرد می گوید: آیا خداوند عادل است؟ من پنجاه سال جان کَندم و عبادت کردم و زحمت کشیدم و به حج و مشهد رفتم و روزه گرفتم و افطاری دادم و بسیار نماز و قرآن خواندم و همه این ها به خاطر یک غیبت من از بین می ...
دنبال کارگردانی رفتم، فیلمبردار شدم!/انجام چندکاربرای هزینه کمتر
، طراحی صحنه هم بلدم اما برای طراح لباس یک دستیار می آوردم که به من کمک کند. بعد احساس می کنم خودم می توانم مجری طرح فیلم هم باشم چراکه روابط آن را هم دارم. بچه های جوان گاهی همین مدلی فیلم می سازند. وقتی طرف می بیند همه این کارها را خودش بلد است، با خودش می گوید چرا دورم را شلوغ کنم. به ویژه که برای فیلم کوتاه نیازی نیست این همه عوامل دور هم جمع شوند و این کار فرآیند تولید را هم اقتصادی تر می ...
مرد33ساله شیشه ای: همسر 16ساله باردارم گفت کمی پول بده برای بچه مان سیسمونی بخرم؛ او را هل دادم؛روی زمین ...
متوجه اعتیادت شد؟ بله، یک ماه بعد فهمید اما پدرم مرا به مرکز ترک اعتیاد (کمپ) برد و هزینه های زندگی ام را پرداخت تا دنبال مواد نروم. او حتی یک دستگاه پراید برایم خرید تا با آن مسافرکشی کنم .ولی غرق در مواد بودم. فقط دو یا سه روز بعد از ترک، دوباره به مصرف ادامه می دادم. زندان هم رفته ای؟ بله، هشت سال از عمرم را پشت میله های زندان گذراندم. همسرم می گفت: من حاضرم با نان خشک زندگی کنم ...
کتاب یاد نئون به خیر، نوشته دیوید فاستر والاس – معرفی و پیشنهاد
ساک پارچه ای آزمایشگاه خرید سرور مجازی بعد ها سراغ روانکاو رفتم، مثل بیشتر آدم های بیست سی ساله ای که پول جمع کرده اند یا خانواده تشکیل داده اند یا هر چیز دیگری را که فکر می کنند می خواهند داشته باشند دارند و با این حال خوشبخت نیستند. خیلی از آدم هایی که می شناسم سراغ روانکاو رفته اند. بی فایده بود. فقط باعث می شد نسبت به مشکلاتشان آگاه تر به نظر بیایند و کلمه ها و ...
ماجرای پیامک وحشتناک خودکشی چه بود؟
دیگر چند ماه از این ماجرا می گذشت و من هیچ خبری از ناصر نداشتم تا این که روز گذشته وقتی برای خرید به بازار رفته بودم ناگهان پیامی از طرف همسرم روی گوشی تلفنم نقش بست از خواندن جملات آن پیام به وحشت افتادم و هراسان به پدرم خبر دادم که ناصر قصد خودکشی دارد او هم بلافاصله ماجرا را به پدر ناصر خبر داد. در همین حال من و پدرم نیز به طرف منزل پدر شوهرم حرکت کردیم. دقایقی بعد با حضور نیرو های ...
اعتراف مرد شیشه ای به قتل زن باردار
همسرم بسیار عصبانی شدم و با زدن ضرباتی بر پیکرش او را به طرف چارچوب آلومینیمی حمام هل دادم به طوری که در حمام کنده شد و او روی زمین افتاد، وقتی دیدم حال وخیمی دارد او را با کمک دخترم سوگند که حاصل ازدواج با همسر قبلی ام است به بیمارستان بردم ولی او نه تنها فرزندش را سقط کرد بلکه خودش نیز جان سپرد. این گزارش حاکی است: با گزارش این ماجرا به پلیس 110، دقایقی بعد قاضی دکتر صادق صفری در جریان ...
آخرین جزئیات ناپدید شدن دختر 22 ساله اصفهانی در شیراز
طور است؟ همه نابود شده ایم. هر روز اشک می ریزیم. مادر و پدرم دیگر توانی برایشان نمانده است. امید دارند و چشم انتظارند که شاید خبری از سما شود. دیگر نمی دانیم باید چکار کنیم. من خودم هرجایی که فکرش را کنید رفتم و گشتم. 45 روز تمام در شیراز ماندم. هر روز و هر شب از خانه بیرون می زدیم و در جست وجوی سما بودیم. وجب به وجب شیراز را گشتیم اما هیچ خبری نیست. سما رفته بود چه چیزی ...
به یاد محسن میهن دوست؛ شاعر، اسطوره شناس و پژوهشگر فرهنگی | راوی اوسنه ها خاموش شد
ما شعر ارثی است. همه خواهران و برادران من شعر می گفتند، اما در مورد من به همان کودکی برمی گردد. پدرم من را مجبور می کرد که صبح به صبح شعر بخوانم. وقتی به مکتب خانه می رفتم و انگور و پنیر با خودمان به مکتب می بردیم، قبل از آن باید چندبیتی از شاهنامه می خواندم. من با ادبیات کلاسیک خیلی خوب آشنا شدم و همه متون کهن را خواندم و همراه با آن با ادبیات جهان هم آشنا شدم تا جایی که به شعر نیمایی رسیدم و یک ...
خبر خوب| روایت پلیس وظیفه شناسی که ناجی مادر بیمار و فرزندانش شد
حدوداً یک ساله در آغوشش بود درخواست کمک می کند. با دیدن این صحنه بلافاصله خودرو را متوقف کرده و از آن پیاده شدم و به سراغ فرد مذکور رفتم، راننده گفت: خانمی با 2 کودک خردسال از من خواست تا سرویس مبلی را به منزلش ببرم که در بین راه ناگهان دچار تشنج شده و از دهان و بینی او خون آمد؛ پرسیدم: به اورژانس زنگ زدی؟ گفت: زنگ زدم اما هنوز خبری از آن ها نیست. خودم را بالای سر فرد مصدوم رساندم ...