سایر منابع:
سایر خبرها
شکوه ایستادگی مردم شاهین شهر در راهپیمایی 22 بهمن
به گزارش صاحب نیوز به نقل از شاهین نا ، جشن طلیعه سی و هشتمین سالگرد پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی با حضور پرشور مرد و زن، پیر و جوان در سرمای بهمن ماه 94 با جلوه های باشکوه در شاهین شهر برگزار شد. مردم انقلابی شاهین شهر در طول مسیر راهپیمایی با در دست داشتن پلادکارد و دست نوشته ها و فریاد “مرگ بر آمریکا” و “مرگ بر اسراییل” سردادند و سی و هشتمین بهار انقلاب را جشن گرفتند و با حضور خود ...
جمع آوری بنرهای هاشمی در راهپیمایی!/دستور ناجا برای مقابله با ولنتاین/ اردوغان سوار بر اسب قدس را نجات ...
رابطه با حضور مردم در راهپیمایی یوم الله 22 بهمن گفت: بحمدالله هر ساله مردم پرشورتر ازسال قبل در راهپیمایی حضور پیدا می کنند و این حضور پیامی که برای غرب دارد این است که مردم با صلابت پای انقلاب و نظام ایستاده اند و زیر بار سلطه دشمنان نمی روند. وی ادامه داد: ان شاءالله مردم با تکیه بر دانش داخلی کشوری محکم و قوی خواهند ساخت. رئیس سازمان اطلاعات سپاه پاسداران در رابطه با انتخابات مجلس خبرگان و ...
وحید جلیلی: جریان روشنفکری، هر حرفی از انقلاب در عرصه هنر را سانسور می کند
خاطرنشان کرد: ادعای غرب زده ها در اول انقلاب این بوده که خون دادن از شما و جهت دادن از ما؛ می گفتند شما با فریاد یاحسین، شاه را بیرون کنید ولی فرهنگ و هنر را به ما بسپارید تا ما یا از مارکس و یا از لیبرال ها بگوییم و یک تقسیم کاری اینگونه کردند اما وقتی ملت این تقسیم کار را قبول نکردند، تصمیم به سانسور مردم گرفتند و گفتند اگر ما یک فن یا حرفه ای را داریم، آن را به سمت انقلاب نمی آوریم بلکه حتی اگر شما ...
ماجرای زن سیاهپوست پناهنده به بیت امام در پاریس
زمان انقلاب و هشت سال در جبهه های کردستان در فرماندهی سپاه همدان حتی یک بار هم به بنده نگفتند که چرا این همه به خودم فشار می آوردم چرا که به انقلاب اعتقاد داشتند. این مبارزه و نماینده مجلس می افزاید: اگر معتقد باشیم که انقلاب ما با سرمایه خون شهدا و دل سوختگان در اختیارمان قرار گرفته دیگر خسته و وامانده نمی شویم، به مزخرفات برخی نیز گوش نمی دهیم که می گویند حال که بچه هایتان رفته اند ...
با ساره بیات، درد را حس می کنید!
کارنامه تان وظیفه ایجاد سمپاتی با تماشاگر بر عهده شما بوده اما در این فیلم شاهد چنین وضعیتی نیستیم. خب، من نقش را زیاد به این شکل ندیدم. اتفاقا چون شخصیت مهتاب باید با تمام چالش های فیلم رو به رو شود، به نظرم رسید که مخاطب باید با او هم ذات پنداری زیادی داشته باشد و فکر می کنم این اتفاق هم افتاده است. وقتی هم در مورد فیلم نامه با آقای ابراهیمیان اصحاب می کردیم، من گفتم که به نظرم این ...
روش های داعشی شدن!
داعش پیوسته، گفته بود چون از این طریق می تواند توانمندی های مهندسی اش را در راه درستی به کار بگیرد. یک نکته دیگر را هم باید در نظر داشته باشیم. تبلیغات ضدداعش، صرفاً این گروه را وحشی و منحرف معرفی می کنند. همه این ها درست است، اما هیچ کس کاری به فرهنگ داعش ندارد؛ فرهنگی که کاملاً سه بعدی و شامل شعر، دعا، مناجات، شعار و حتی تکنیک های تعبیر رؤیا ست. این ها عناصری هستند که در دنیای مدرن ...
بهترین فیلم های ادوار گذشته جشنواره فیلم فجر/ سیمرغ سی وچهارم به چه فیلمی می رسد؟
به گزارش مشرق، سی وچهارمین جشنواره فیلم فجر، امسال در حالی کار خود را از 12 بهمن ماه در تهران آغاز خواهد کرد که 24 فیلم نامزد دریافت عنوان بهترین فیلم این جشنواره خواهند بود. در میان این 24 فیلم، 22 اثر مستقیماً وارد این رقابت شده اند و دو فیلم دیگر نیز از میان آثار شاخص کارگردان های کار اولی، راهی این رقابت خواهند شد. البته این جشنواره در طول سی و سه دوره گذشته خود در گاهی از موارد ...
روایت خاطراتی از رشادت زنان اصفهان در روزهای سرد بهمن 57
؟ شهادت را یک فوز عظیم می دانستیم به این خاطر که انقلاب ما همه اش نشات گرفته از راه امام حسین بود. و این قضیه را؛ ما باور داشتیم. تسنیم: بعدازاینکه روز عصر عاشورا که همدیگر را گم کردید چه اتفاقی افتاد؟ فاطمه السادات سجادی: عصر عاشورا وقتی رفتیم خانه شوهرم هنوز نیامده بود. آن روز هم وسایل پختن آش رشته را فراهم کرده بودیم تا ان شاءالله مسیر انقلاب را به راحتی پیش ببرد ...
یکی از اهداف بازآفرینی، کاهش فقر شهری است/مدیریت خدمات شهری ما، جزیره ای است/بدون مشارکت اجتماعی کار ...
ریل داشتیم و حالا آخرین شهری هستیم که ریل به ما می رسد. چرا اولین شهری نباشیم که راه آهن ریلی داشته باشیم؟ واقعیت این است که ما باور داریم که بدون مشارکت اجتماعی کار بازآفرینی انجام نمی شود، و موقعی هم مشارکت اجتماعی ایجاد می شود که مردم بفهمند بحث بازآفرینی یعنی چه؟ رئیس طرح بازآفرینی ادامه داد: هر چیزی که باقیمانده ی میراث باید حفظ شود؛ این دغدغه ی همه باید باشد، حداقل از این به بعد ...
پرویز پرستویی: مردم الکی حالشان خوب است!
سناریو را خواندم بی تردید گفتم که این کار باید بشود. چون در مسیر که سوار یک پیکان بودم، از جمالزاده انقلاب تا سه راه افسریه که کیپ تا کیپ ترافیک بود، فیلم نامه را خواندم و زار زدم؛ و پنج صفحه اش مانده بود که آن را هم در خانه خواندم و با حاتمی کیا تماس گرفتم و گفتم: من فیلم نامه را خواندم و دست شما درد نکند؛ و او تعجب کرد و فکر کرد که مشکلی برای من پیش آمده است و گفت: تو کی سناریو را خواندی؟ تو دو ساعت ...
فرهنگ در رسانه
.... تصویری که کمتر در سینمای ایران دیده شده است. از این رو با بهروز شعیبی درباره تجربه کارگردانی سیانور گفت وگو کردیم. فیلم اول شما دهلیز یکی از پدیده های جشنواره فجر در زمان خود معرفی شد و اتفاقا مورد توجه داوران و منتقدان قرار گرفت. پس از آن سراغ ساخت سریال موفق پرده نشین رفتید که اتفاقا محبوب مردم و منتقدان شد. اما برای فیلم دوم تان سراغ ساخت یک فیلم در ژانر سیاسی رفتید. این ژانر در ...
هیئتی ها سردمداران انقلاب بوده و هستند / تبعیت از مقام معظم رهبری، راه بقای و پیشرفت انقلاب
را که قبول کرده موافق میلش بوده، و یک آیه را که قبول نکرده مطابق میلش نبوده. پس میل خودش را قبول کرده است نه قرآن را! کسی مطیع درست مقام معظم رهبری است که، همه ی حرفهایش را قبول نکند و بگوید اینجا باید اینطور باشه و...رهبری را درست و حسابی چه بسا قبول ندارد. راه پیشبرد و بقای انقلاب، حداقل یک راه بسیار مهمش، تبعیت از رهبری است. وارث: اگر خاطره ای از آن دوران دارید بفرمائید؟ ...
مایلی کهن:زندان اوین مثل کویت بود/ می خواستم خودکشی کنم
به من زنگ زد و گریه می کرد و می گفت که شما یک CD از تمرین تیم ملی دارید و می گویند که این فیلم را من به شما داده ام. به خانبان گفتم با مترجم کی روش تماس بگیرد تا من به کی روش بگویم که این فیلم را شما به من نداده اید. خدا شاهد است این فیلم از سوی آنالیزور تیم ملی به دست من نرسیده بود. همه اینها را گفتم تا به اینجا برسم که آقای کی روش حتی حاضر نیست یک CD از کارش به دست مربیان برسد. حتی به این دلیل ...
گفتگویی متفاوت با ابراهیم حاتمی کیا
فضا به سوریه هم گریز زدید. حاتمی کیا: گفتم چون هوایی می شوم. وقتی می بینم که بچه ها سوریه می روند و وقتی خبرش را شنیدم، غصه برم داشت. سر فیلم هویت سال 65 همین غصه بود. دقیقا خجالت کشیدم که فیلم من در جشنواره فجر بود و همه بچه ها به منطقه رفته بودند. عملیات کربلای 5 بود. 23 بهمن یعنی روز بعد از جشنواره رفتم منطقه. این قدر آیت الله هیچکاک را بر سر فیلمسازها کوبیدی، اعتراف کن ...
رونمایی از سیانور و به دنیا آمدن در سانس پایانی /
این فیلم انتقاد می کنم و اتفاقا این فیلم جزو 5 اثر برتر مردمی است، اینجاست که دم خروس بیرون می زند. تو از کجا می گویی نظر مردم هستی؟ نمایندگی از مردم را از کجا و با کدام منطقی ادعا می کنی؟ وجود این آسیب بسیار جدی است. - درباره همین زرق و برق و آنچه به شکلی سطحی در حال اتفاق افتادن است، بگذارید مثال بزنم. سال 2001 فیلم سینمایی زیر نور ماه در هفته منتقدین جشنواره کن حضور داشت. این جشنواره ...
موسیقی لری فقط جنگ و تفنگ نیست
این ها در اشعارم منعکس می شد. *اتفاقا این یکی از ویژگی های همه آثار شماست و فکر می کنم در اکثر مناطق، زندگی، کار، آلام و شادی های مردم در آثار موسیقیشان آمده است. حقیقتا هم باید موسیقی اینگونه باشد یا اقلا اینکه اگر اینگونه باشد بیشتر به دل می نشیند... ... کاملا درست است. من همیشه سعی کرده ام اینگونه باشم، حالا نمی دانم موفق بوده ام یا نه و این را مردم باید بگویند. بعد از گل آتش جو جامعه طوری ...
از سقوط مجسمه تا سرنگونی حکومت طاغوت/ کارناوال شادی نیروهای ارتشی در 11 محرم
.... هرچند گفتن و نوشتن از روزهای خاطره انگیز خون و حماسه سال 57 تنها در ایام دهه فجر و بعد هم حکایت تعطیلی این فصل از تاریخ تا بهمن سال آینده! رسم چند ساله رسانه ها شده است، اما شاید ننوشتن در چنین فضای تکراری و کلیشه ای، بهتر از نوشتن باشد، چراکه با طرح حضور مردان در صحنه های انقلاب و پخش تصاویر مختلف از حماسه آنان در شبکه های مختلف تلویزیونی و عدم پرداختن شایسته به حضور زنان و ...
تهاجم فرهنگی از طریق کتاب، یک حقیقت انکارناپذیر است
...، چه مسئولیتی که با آرمان های انقلاب همدلی دارند و چه مسئولینی که اولاً روشن فکر هستند و ثانیاً در مقام مسئول قرار می گیرند، کاملاً این موضوع را نشان می دهد که این افراد ابهام ها، تردیدها و نکاتی دارند که ظاهراً این نکته ها باید گفته شود. حال اینکه ما با گروهی هم روبه رو هستیم که آن ها می دانند و نمی خواهند بفهمند و تظاهر به نفهمی می کنند، بحث دیگری است. بنابراین، بنده صحبتم را در ...
دچار بی اخلاقی شده ایم/ایران تنها کشوری است که استقلال سیاسی دارد
: باید اشاره ای کنیم به راه طی شده این انقلاب و اساسا وظیفه داریم و باید هرازچندی همیشه یک ارزیابی از راه طی شده داشته باشیم که نسبت به آرمان های انقلاب در کجا قرار داریم . وی گفت: آیا به همه آرمان هایمان رسیدیم؟ یا به بعضی رسیدیم ، به بعضی نرسیدیم؟ از بعضی از آنها دور شدیم و همچنان باید یک اصلاح مستمر در خصوص انقلاب اسلامی داشته باشیم . مطهری با بیان این که از آرمان های این ...
مثل برف آب می شویم
افراد نزدیک به رژیم شاه هستید، مسلماً مورد علاقه مردم نیستید. به صلاح شماست که هر چه زودتر بساطتان را در تهران جمع کنید و پس از فروش مایملک خود، آماده زندگی در خارج ایران شوید . • در حالی که مملکت دارد در آتش انقلاب می سوزد، وزیر خارجه اش می خواهد برای یک هفته به لندن بیاید که چه بکند؟ مسأله را این طور توجیه کردم که افشار طبعاً برای حفظ جان خودش درصدد یافتن یک پناهگاه امن برآمده است ...
سرمقاله های روزنامه های 21 بهمن
آرای مردم دارند. امور دنیا به واسطه انقلاب های متوالی و عظیم ارتباطات که از دهه 1940 مدام و مکرر از دست سیاستمداران و حتی دانشمندان در می رود و مسائلی پیش می آید که هیچ راه حلی برای آن ها در دست نیست. از این قرار و از آنجا که سیاست مانند علم و فلسفه و هنر و ادبیات و ... مشغول سرگیجه در مقابل این تحولات بنیان کن و پیاپی است، عده ای به این نتیجه رسیده اند که در سیاست نمی توان سخن مثبتی گفت و مدام ...
پیشوا ی انقلاب در فارس کیست؟/ بازخوانی فتنه ای که نخستین امام جمعه شیراز را مورد هجمه های ناجوانمردانه ...
حافظ نیوز/ سرویس فرهنگی حجت الاسلام مهدی صنعتی - مقاله ی پیش رو، پیش از این در بهمن ماه 1392 در دفتر سوم پژوهش نامه ی انقلاب اسلامی ایران منتشر شده است. پیش از مطالعه ی این متن تذکر چند نکته را لازم می دانم. 1. این مقاله تنها بر اساس اسناد منتشر شده ی ساواک درباره ی شخصیت سیداحمد پیشوا نگاشته شده است. 2. علاوه بر این، مجموعه ی عظیمی از اسناد مبارزاتی شخصیت مورد بحث (حدود هزار سند) به ...
شهید مدافع حرم: چرا باید در سوریه جنگید؟
به گزارش میبدخبر به نقل از فارس: رضا شاعری؛ شهید سید محمد حسین میردوستی از رزمندگان و مدافعان حرم حضرت زینب(س) بود که در عملیات محرم و در روز تاسوعا توسط تروریست های تکفیری به شهادت رسید. از این رو جهت مصاحبه با این خانواده یه منزل شان رفتیم. در همان لحظات اول با روحیه بالا و قابل ستایش پدر شهید سید محمد حسین میردوستی مواجه شدیم. پارچه سبز روی شانه پدر شهید میردوستی نشان از سادات بودنش داشت. دستی به محاسن سفیدش کشید و ما را با احترام مضاعف به آپارتمان ساده اش دعوت کرد. در بین صحبت هایشان مدام به پیش وند نام شان که همان عبارت سید که آن را شناسنامه خانواده شان می دانستند تاکید داشتند و در لحظه به لحظه مصاحبه، شهیدشان را با نام کامل آقا سید محمد حسین خطاب می کردند. سید محمد یاسا فرزند شهید که در یک سالگی پدر را از دست داده در خانه مشغول بازی بود. چند دقیقه بعد مادر شهید(زینب میرشاهی) و همسرش (راضیه سادات میردوستی) به جمع مان ملحق شدند و مصاحبه ما با این عزیزان شروع شد که در ادامه متن آن را خواهید خواند: *شهید میردوستی اولین شهید دهه هفتادی ما چهار فرزند داشتیم و فاصله سنی همه آن ها بین دو تا سه سال بود. دختر اولمان متولد سال 62، آقا سید قاسم متولد سال 64، دختر بعدی مان متولد 68 و محمد حسین هم آخرین فرزند ما و به قول معروف ته تغاری بود. سید محمد حسین 13 تیر ماه 1370 به دنیا آمد که فکر می کنم پسرم اولین شهید دهه هفتادی مدافع حرم باشد. *شیطنت هایش خاص خودش بود محمد حسین خیلی سرزنده بود و شور و حال خاص و شیطنت های به خصوصی داشت و به خواهرش که یک سال و نیم فاصله سنی داشتند خیلی وابسته بود. یک جورهایی عین خواهر و برادر دوقلو همه جا با هم می رفتند. یک روز در حین بازی وقتی بالای رختخواب ها رفته بودند شهید میردوستی از آن بالا افتاد و زبانش کمی آسیب دید و پاره شد. از همان نوجوانی با همین خواهرش پنج شنبه ها بر سر مزار شهید احمد پلارک و دیگر شهدای بهشت زهرا(س) می رفتند. *دوره کامل پزشک یاری عملیاتی را در هفت ماه گذراند سید محمد حسین بسیار فعال و پر تکاپو بود و در سال 90 به عضویت بسیج ویژه صابرین در آمد. او در کنار آموزش های نظامی آموزش پزشک یاری هم دیده بود و مطالعات آزاد در این زمینه داشت. به قول معروف او یک پزشک یار عملیاتی بود و در طی هفت ماه این دوره را فرا گرفته بود و کارهایی مثل بخیه، حجامت، سرم زدن را به طور کامل مسلط شد. حتی گاهی موارد برخی از بیماری ها را هم به خوبی تشخیص می داد. ما برای دیپلم گرفتن آقا سید قاسم خیلی سختی کشیدیم (خنده) اصلا دل به درس نمی داد اما محمد حسین وقتی در دبیرستان وارد شد و قصد داشت انتخاب رشته کند مدیر دبیرستان خیلی از او تعریف کرد که احساس غرور کردم. اولویت اول انتخاب رشته اش هم ریاضی و فیزیک بود. مسئولین مدرسه تاکید داشتند تا در آنجا بماند و این رشته را بخواند ولی فرزندم به رشته کامپیوتر علاقه وافری داشت و به همین دلیل در دبیرستان فنی و حرفه ای ثبت نام کرد. وقتی هم برای ثبت نام در رشته کامپیوتر به مدرسه رفتیم مدیر مدرسه گفت این پسر که نمراتش خوب است به نظرم ببرید همان ریاضی را بخواند اما با اصرار شهید در رشته کامپیوتر ثبت نام اش کردند. *می گفتم تو برای خودت به ما محبت می کنی پدرش مدتی بود که دائما سرفه می کرد. شب ها این این عارضه حادتر می شد و سید محمد حسین برای آقای میردوستی یک لیوان آب می برد. همیشه می گفت: من موظفم به شما خدمت کنم، وظیفه فرزند این است که به پدر و مادرش خدمت کند این جز مسائل اخلاقی مهم است که نباید ساده از کنار آن بگذریم . می گفت: اگر محبت به پدر و مادر زیاد باشد انسان طول عمر پیدا می کند. من هم به شوخی به او می گفتم پس تو برای طول عمر خودت به ما محبت می کنی. *مادر بزرگش نام او را انتخاب کرد پدر بزرگ همسرم نود و هشت سال سن داشت و در تمام عمر نماز شب اش به نماز صبح متصل بود و از نظر اعتقادی خاص بود. مادر شوهرم تنها فرزند این مرد مومن و اهل خدا بود. وقتی محمد حسین به دنیا آمد از من درخواست کرد اگر اجازه بدهی نام پدرم را روی پسرت بگذارم. من هم با کمال میل و با اشتیاق قبول کردم. او هم روی اسم کاملش یعنی سید محمد حسین خیلی حساس بود و کلا عاشق اسم اش بود، اگر کسی محمد خالی صدایش می کرد حتما تذکر می داد. *این پسر من هم یک خشوی دیگر است محمد حسین برخی از تکه کلام های کودکی اش را حفظ کرده بود و در صحبت هایش به کار می برد. مثلا به خرگوش می گفت خَشو و یا به جریمه کردن می گفت: الان پلیس جمیله اش می کنه. گاهی به محمد یاسا هم می گفت این پسر من یک خشوی دیگر است. *با پودرهای سفید محدودشان می کردم محمد حسین و خواهرش که پشت هم بودند خیلی شیطنت می کردند و بعضی اوقات خیلی خسته می شدم، تنها راه چاره ای که پیدا کردم این بود که آن ها را می نشاندم گوشه ای از خانه و با این پودرهای سفید رنگ، یک دایره دورشان می کشیدم و می گفتم نباید بیرون بیایید با این ترفند در همان جا بازی می کردند و فقط وقت هایی که می خواستند دستشویی بروند بیرون می آمدند(خنده) اما بعد دوباره به محدوده ای که برایشان ترسیم کرده بودم بر می گشتند. وقتی کوچک بود عین چارلی چاپلین راه می رفت، می گفتم محمد یاسا هم عین خودت راه می رود. چند روزی بود که بعد از شهادت پدرش اصلا همان چند کلمه را هم که می گفت ادا نمی کرد. وقتی رفقای پدرش برای سر سلامتی آمدند منزلمان محمد یاسا خوشحال شده بود. حس می کردم پدرش را در جمع دوستانش می بیند، خیلی رفتارش تغییر کرد و سرحال شد. شاید این مطلب خیلی شعاری باشد اما ما غائل به این هستیم که شهدا زنده اند و وقتی رفتار محمد یاسا را بعد از چند روز سکوت دیدم بیشتر به این آیه ایمان آْوردم. *شهادت فرزندم بدترین داغ بود اما مطمئنم بهترین راه است برادرم شهید شد و داغ مادر هم دیده ام اما هیچ داغی مثل داغ اولاد نیست. با این حال افتخار می کنم که فرزندم در راه اسلام به شهادت رسیده است. درست است که شهادت و نبودن فرزندم بدترین داغ است اما مطمئنم بهترین راه را انتخاب کرده ایم. *چرا باید در سوریه بجنگیم پدر شهید میر دوستی در ادامه این مصاحبه گفت: پدرم روحانی و اصالتا اهل استان گلستان بود. او با گروه فدائیان اسلام همراهی می کرد و در دوران انقلاب اسلامی نیز فعالیت های چشمگیری داشت. بنده معتقدم شهادت محمد حسین جان برکتی برای خانواده ماست و این شهید برای عموم ملت ایران و متعلق به اسلام است. برخی در این روزها می گویند چرا ما باید به صورت نیابتی در سوریه بجنگیم و باید در جواب این هم وطنان تاکید کنم که قطعا مرزهای ما امروز مرزهای جهان اسلام است و هر جا اسلام تهدید شود وظیفه ماست که در آنجا حضور داشته باشیم و خدمت بکنیم. بنده خودم پاسدار هستم الحمدالله در زمان جنگ هم توفیق جانبازی داشتم و در آن دوران با شکوه با پدر و برادرانم به جبهه می رفتیم و برادرم آقا سید مجتبی میردوستی در عملیات بازی دراز به شهادت رسید و علی اصغر میرشاهی برادر همسرم نیز قبل از عملیات بیت القدس 6 به شهادت رسید. شوهر خواهرم که از رزمندگان غواص بود نیز در عملیات فاو به شهادت رسید. به نظرم برجسته ترین شاخصه آقا سید محمد حسین اخلاق او بود و سپس بحث تحصیلی او که خداروشکر وضعیت مطلوبی داشت. اما از ویژگی های او علاقه خاص اش به بسیج و هیئت بود. ولایت مداری و پاکار نظام بودن در ایام فتنه 88 هم نباید از قلم انداخت. وقتی درگیری های سال 88 به اوج خود رسیده بود شهید میردوستی آمد و گفت می خواهم با بچه های پایگاه برای سرکوب این آشوبگران بروم و خودم او را به حوزه معرفی کردم و اتفاقا به مسئول حوزه سفارش کردم که محسن از پس درگیری برمی آید و از او در مناطق درگیری که سخت تر است می توانید استفاده کنید. بلافاصله سید محمد حسین برادر بزرگترش هم آمد و به اتفاق هم رفتند. *در راه شهادت گوی سبقت را از من ربود قدیم ها در منزلمان یک هیئت هفتگی داشتیم و پسرانم نوجوان بودند. شهید میردوستی به دلیل اینکه کوچک تر بود به قول بچه هیئتی ها خارج سینه می زد. در همان عوالم کودکی و نوجوانی محمد حسین رفت بیرون هیئت و برادر کوچکش سید محمد حسین را دعوا کرد و گفت: وقتی نمی توانی با جمع هماهنگ سینه بزنی خب سینه نزن. داداشش می گفت ما که تو هیئت منظم سینه میزدیم جا موندیم اما او از ما جلو زد. بنده سال ها سابقه جنگ دارم و همیشه آرزوی شهادت داشته و دارم. به هر حال به لحاظ سن و سال و سابقه هم حساب کنید من از پسرم بیشتر در فضای جنگ بودم. الغرض! آقا سید محمد حسین توی هیئت منظم سینه نمی زد اما به قول آن شعر که حضرت آقا خواند ما مدعیان صف اول بودیم، از آخر مجلس شهدا را چیدند... فرزندم که حدود 30 سال از من کوچکتر بود گوی سبقت را ربود و به این مقام عظیم دست یافت. حکایت محمد حسین و من حکایت آیه السابقون و السابقون اولئک المقربون است. *آقا جان برایت آب آوردم یکی از خاطرات خوبی که از آقا محمد حسین به یاد دارم این است که به علت عارضه ای که داشتم شب ها درخواب سرفه های مکرر داشتم و در آن مدت تا صدای سرفه من را می شنید با یک لیوان آّب بالای سرم حاضر می شد و می گفت: آقاجان برایت آب آوردم . *آرروی شهادت در آخرین روز زندگی محمد حسین جوان و پویا بود و آرزوهای زیادی در سر داشت. برای خانه ای که به تازگی از مسکن مهر گرفته بود برنامه هایی جهت زیبایی نمای داخلی خانه آشپزخانه داشت. آپارتمان جمع و جوری که با هزار مشقت برای رفاه حال خانواده اش تهیه کرده بود وسایلی نظیر کابینت و برخی از وسایل گرمایشی نداشت. قبل از سفرش به همسرش گفته بود وقتی برگشتم آشپزخانه را کابینت می زنم و باقی کارهای که نیمه تمام را تکمیل می کنم. حالا همین جوان که این آرزوها را داشت یک شب قبل از شهادت به رفقایش گفته بود: من دیگر آرزویی جز شهادت ندارم او در آخرین روزها به نقطه ای می رسد که هیچ آرزوی دنیایی نداشت و خدا را شکر همچون مولایش حضرت ابوفاضل در روز تاسوعا به شهادت رسید. موقع رفتن فرصتی برای دیدار نبود و تلفنی زنگ زد و خداحافظی کرد. وقتی پیکرش را آوردند صورتش خیلی سالم بود احساس می کنم برای اینکه ما دوباره ببینیم اش چهره اش سالم مانده بود. نحوه شهادتش هم این طور که می گویند موشک به همسنگرش شهید امجدیان اصابت کرده و پیکر آن شهید عزیز کاملا متلاشی شده بود سپس ترکش هایش به محمد حسین خورده و پیکرش آسیب شدیدی خورده بود. وداع با پیکر شهید امجدیان همزمان با سید محمد حسین ما در تهران انجام شد اما شهید امجدیان را به زادگاهش کرمانشاه بردند و در آنجا دفن کردند. خانواده شهید امجدیان ساکن کیان شهر هستند. *مایه قوت قلب همرزمان همرزمان شهید می گفتند: آقا سید، محمد حسین شما روحیه بالایی داشت صحبت هایش و حضورش باعث قوت قلب بچه ها بود. وقت هایی که می خواستیم با خانواده هایمان تماس بگیریم شهید میردوستی الویت تماس را به دوستانش اختصاص می داد و در این زمینه ایثار می کرد. بنده به عنوان پدر محمد حسین معتقدم که پسرم از من سبقت گرفت و به من نشان داد که هنوز باب شهادت باز است. من در پیچ و خم این دنیا گیر کردم و به این سعادت بزرگ که آرزویش را داشتم نرسیدم. گاهی اوقات هم کارهایی می کرد که جای دعوا کردن داشت اما چون رفتار هایش با شوخ طبع خاصی همراه بود، اصطلاحا دلم نمی آمد و نمی توانستم تنبیه اش کنم. *آماده جهاد هستم در یگان نظامی آن ها بین رزمندگان تی شرت توزیع کرده بودند و به شهید میردوستی ذکر یا اباالفضل(ع) افتاده بود و مثل حضرت عباس(ع) در روز تاسوعا به شهادت رسید. در طول جنگ تحمیلی چند تن از پسرعموها، برادرم و الان هم پسرم را از دست دادم اما هیچ وقت از عملکردم پشیمان نبودم و ان شاءالله به وقت نیاز حتما خودم برای جهاد می روم. *سید محسن خدمتگزار جمهوری اسلامی است با توجه به اینکه جانباز بودم و 36 ماه سابقه جنگ دارم، آقا سید محمد حسین بخش عمده ای از خدمتش را معاف شد. حدودا هفت ماه خدمت کرد. با فرمانده پادگان آشنا بودم. یک هفته بعد از اینکه شهید میردوستی در محل خدمتش مستقر شد زنگ زدم پادگان تا جویای احوالش بشوم. مسئول پادگان که از دوستانم بود گفت: آقا سید اگر زنگ زدی اینجا سفارش محمد حسین را بکنی باید بگویم رفتار و اخلاقش مورد تایید ماست. با اینکه خیلی جوان است اما خیلی مردانه برخورد می کند در همین مدت کوتاه خودش را ثابت کرده و به معنای واقعی کلمه خدمتگزار جمهوری اسلامی است. شهید میردوستی سرباز نمونه تشکیلات بود و از همان جا جذب نیرو ویژه صابرین شد. خیلی مسئولیت پذیر بود و همیشه در تلاش می کرد مسایل و مشکلات زندگی اش را خودش سر و سامان بدهد. بیست ساله بود که گفت می خواهم ازدواج کنم. گفتم کمی تحمل کن اما مصر بود و همان موقع دست به کار شدیم و دخترعمویش را خواستگاری کردیم. *محمد یاسا پاک و دور از گناه همسر شهید میر دوستی: محمد حسین پسرعموی من بود. ما هفتم مهر سال 90 عقد کردیم و یک سال بعد هم به خانه خودمان رفتیم. برای انتخاب نام محمد یاسا کلی تحقیق کردیم. یاسا به معنی پاک و دور از گناه است. همسرم به ندرت عصبانی می شد و اگر هم به آن نقطه می رسید پس از ناراحتی و عصبانیت برای اینکه از دلم در بیاورد هرکاری از دستش بر می آمد انجام می داد و جبران می کرد. اما وقتی عصبانی و ناراحت می شد. کمی طول می کشید تا دلش را به دست بیاوری. او با برادرش آقا سید قاسم باجناق هم بود. سید محمد حسین به شوخی می گفت: من هر کاری بکنم از دست سید قاسم نمی توانم فرار کنم. او برادرم بود حالا چند سال ست باجناق هم شده ایم، اخیرا در سپاه هم همکار شدیم و متاسفانه به هیچ وجه از دست قاسم نمی توانم راحت بشوم . دفعه اولی بود که به سوریه رفت قبل از این سفر در مبارزات و جنگ هایی که با گروهک های تروریستی زاهدان، شمال غرب کشور بود حضور فعال داشت حتی در این عملیات ها دستش آسیب دید و گچ گرفته بود و برای اینکه اختلالی در سفر سوریه اش پیش نیاید گچ دستش را باز کرد. *اگر نروم هزاران کودک یتیم می شوند وقتی گفت می خواهم بروم سوریه خیلی بی قرار شدم. محمد حسین گفت: اگر امثال من برای جنگ نروند هزاران محمد یاسا یتیم می شوند و خدای ناکرده اگر جنگ به اینجا کشیده شود فرزندان ما مثل کودکان سوری قتل عام و آواره می شوند . طبیعی ست که هیچ کس دوست ندارد اول زندگی و در جوانی همسرش را از دست بدهد اما به خاطر این حرف هایش قبول کردم و با این صحبت ها متقاعدم کرد. توی همان دست نوشته مختصرش که چند وقت قبل از شهادتش نوشته با محمد یاسا درد و دل کرده و از نبودنش معذرت خواهی کرده و تاکید داشته که به پسرش بگوییم به چه دلیل این راه را انتخاب کرده است. *خانم ها در معراج الشهدا پیکر شهید را تشییع کردند وقتی رفتیم معراج الشهدا با همه نزدیکانم گفتم وقتی پیکر محمد حسین را آوردند اگر داد و فریاد و ناله بزنید مدیونید. محمد حسین دوست ندارد. لطفا وضو بگیرید و برایش دعا بخوانید. وقتی چهره اش را دیدم احساس کردم از همه زمان هایی که دیده بودمش خوش سیماتر و زیباتر شده بود. رفتیم بالای سرش نشستیم و دعای توسل خواندیم. جالب است که بدانید پیکر و تابوت محمد حسین را در معراج الشهدا خانم ها و محارم اش مانند عمه ها و خواهرهایش تشییع کردند. *درایت و مدیرتش در امورات خانه مایه قوت قلبم بود زمان ازدواج شهید میردوستی بیست سال بیشتر نداشت اما در مسائل اقتصادی خیلی خوش فکر بود. همین که اول راه بودیم و پس انداز خاصی نداشتیم طبیعتا خرید وسایل زندگی و بحث مسکن و تشکیل زندگی کار دشواری بود. اما با درایت و برنامه ریزی همسرم این مسائل حل می شد. همیشه در تنگناهای مالی خیالم از بابت محمد حسین راحت بود با رفتارهای مردانه اش خیلی امیدوارم می کرد به او ایمان داشتم که مشکل را حل می کند و تا جایی که ممکن بود نمی گذاشت شرایط سخت شود. کار در آژانس و یا در سوپرمارکت و کارهای متنوع از جمله این موارد بود. *تاسیس سوپرمارکت برای تامین مخارج در مناسبت های متنوع یک وسیله که نیاز خانه بود می خرید. مثلا وقتی محمد یاسا به دنیا آمد وقتی بیمارستان آمد هدیه برایم نخریده بود و من خیلی ناراحت شدم اما وقتی به خانه رفتیم دیدم یک کارتون بزرگ آوردند و من که متعجب شده بودم دیدم که یک ماشین ظرفشویی خریده است. برای تامین هزینه های خانه در سوپرمارکت، آژانس و دیگر مکان ها کار می کرد. حتی همین چند وقت پیش یک مینی سوپر دم منزل مان باز کرده بود. *بی قراری پسر در شب شهادت محمد حسین خواهر شوهرم که به همسرم خیلی وابسته بود همیشه به من دلداری می دهد. همیشه می گوید حس می کنم داداشم هست اما گاهی دلم برای جر و بحث های خواهر و برادری مان تنگ می شود. محمد حسین به محمد یاسا خیلی وابسته بود برای دندان در آوردنش کلی ذوق کرد و خودش را می زد. (خنده) گوشی هوشمند داشت آن را به من داد و می گفت در طول روز از کارهایش برایم عکس و فیلم بگیر تا ببینم و شب ها با چه لذتی نگاه می کرد. این روزها که همسرم نیست احساس می کنم محمد یاسا خیلی دلتنگی پدرش را می کند. به خصوص وقت هایی که کودکان هم س ...
نیم نگاهی به خدمات مرحوم صحفی از زبان خودش
آنها قبول کنند، مردم به پیروی از آنها، می پذیرند، شما چرا همه را رها کرده، و یک شهر کوچک را برای ارشاد انتخاب کرده اید. در این جلسه مردم فهمیدند، این ها تو خالی اند، من هم گفتم، ادامه برنامه در منابر... *سخنرانی در مجلس ختم یک بهایی! نراق از مراکز مهم بهایی ها بود روزی مرحوم آیت الله بهاءالدینی، کسی را نزد من فرستاد گفته بودند که شما سفری به نراق بروید. نراقی ها مرید ...
ماجرای سیلی پلیس ترک به صورت دختر ایرانی /به نام جوان ایرانی به کام جوان فرانسوی
به این هدف ها هنوز نرسیده ایم و در نیمه راه این هدف ها هستیم. بایستی حادثه انقلاب و حقیقت انقلاب، دائم در ذهن و دل ما زنده باشد، باقی باشد. جبهه دشمن اتفاقاً روی همین نقطه تکیه دارد. شرکت در راهپیمایی 22 بهمن، پاسداشت خون شهدای انقلاب اسلامی، اعلام آمادگی برای دفاع از ارزش ها و آرمان های انقلاب و در اصل تقویت قدرت بازآفرینی انقلاب اسلامی است. مردم، معیار انقلاب در ...
کوزو ای دیگر به ایران نیاید
نیمساعت در روز چهارشنبه 21 بهمن 700 واحد سقوط کرده واین روند نزولی باشدت ادامه دارد . امروز همه فروشنده اند !!!!!!!!!! خودتو به یک روانشناس (ببخشید چشم پزشک) نشون بده. مطلب درباره مسکن هست. نظرت درباره بورس. طبق نرخهای دستکاری شده ضدمسکنی ها میانگین قیمت یک مترآپارتمان نوسازدرتهران 4میلیون تومان اعلام میشود حال اگر حداقل قیمت مسکن در کم بهاترین منطقه تهران رامتری 2میلیون ...
اعتراض اعضای شورا به حمله کارواش دریا
با تمسک به روش های غیرمنطقی که نمی توان از آن دفاع کرد؛ زیرا این رفتارها با هیچ معیاری تطبیق ندارد و با هیچ دلیلی قابل توجیه نیست. حافظی همچنین در گفت وگویی به عادت شهرداری در استفاده از روش های غیرمعمول و غیرقابل پذیرش اشاره کرد و گفت: نگرش مدیران شهرداری در ورود به این مسائل انحراف اساسی دارد و در چندین دهه حتی قبل از انقلاب، مانده است و گمان می کنند هنوز هم این رویه ها در برخورد با مردم جواب می ...
سایت و دوهفته نامه با هم تبدیل به سونامی شد/ جشنی که حالاحالاها از یادمان نمی رود/ از حالا کیوسک های ...
حضار را به حضور در راه پیمایی 22 بهمن دعوت می کند. فضا کاملا انقلابی است... مجری مراسم خود را شاگرد دکتر نصیری معرفی می کند و اینکه زمانی که سایت هراز نو راه افتاد، فکرش را هم نمی کردیم که امروز به این جایگاه معتبر برسد. به گفته او "هراز امروز" افتخار رسانه ای آمل است. متفاوتیم در ادامه برنامه، روزبه نصیری، صاحب امتیاز و مدیرمسئول سایت هراز نو و نشریه هراز امروز پشت ...
فرهنگ در رسانه
؟ تماشاگر ردیف چپ می گوید: بحث را منحرف نکنید دوست من. با پیش کشیدن بحث ارزش ها ، بحث را ایدئولوژیک نکنید. هر چند احیای ارزش های انقلاب توجه دولتی نمی خواهد. توجه مردمی می خواهد. هنرمند هم جزئی از مردم است، نه دولت. اتفاقا در دوران احمدی نژاد تلاش گسترده ای صورت گرفت تا هنرمندان را هم زیرمجموعه دولت کنند. به همین دلیل هم نهادهای مدنی آنها را تعطیل کردند تا به جایش سازمان دولتی بسازند. نمونه اش تعطیل ...
عبور از ویرانه ابتذال به خانه ایمان و مبارزه
هایی که در پیاده رو اجرا می شد، تجاوز به عنف بود که به طور کامل (نه به طور نمایشی و وانمودسازی) به وسیله یک مرد با یک زن که پیراهنش به وسیله مرد متجاوز چاک داده می شد در مقابل چشم همه صورت گرفت. ولی موضوع به شیراز محدود نشد و توفان اعتراض که علیه این نمایش برخاست، به مطبوعات و تلویزیون هم رسید. من به این خاطر موضوع را با شاه در میان گذاشته و به او گفتم اگر چنین نمایشی به طور مثال در شهر منچستر انگلیس ...