برای همه بچه های ایران بازی می سازیم
سایر خبرها
حرف های عجیب ژاله صامتی به خانم بازیگر | دلیل رفتار عجیب ژاله صامتی روی آنتن زنده چه بود؟
نسبتا کم باعث شد در ابتدا مادر شدن برایم شکل خاله بازی باشد. (می خندد) به خصوص اینکه فانتزی های بامزه ای از مادر شدن در ذهن داشتم و یاس برایم هم حکم بچه را داشت و هم مانند عروسک و اسباب بازی ام بود. (می خندد) داشتن یاس برایم تجربه ای هیجان انگیز بود که تا مدت ها وقتی او را تر و خشک می کردم و شیر می دادم با خود می گفتم یعنی این بچه منه؟ و باورم نمیشد که صاحب یک دختر کوچولو شده ام. ژاله ...
فرزند ششم مان در کربلا به دنیا آمد
این حال آیا زمانی هم برای خودتان و کار هایی که دوست دارید انجام بدهید می ماند؟ می گوید: مسلما اولویت اصلی زندگی من خانه و فرزندان هستند، ولی با برنامه ریزی سعی کردم به اهداف خودم هم نزدیک شوم سخت هست اما باور کنید شدنی است. ادامه می دهد: من فعالیت های فرهنگی و اجتماعی دارم و علاوه بر تحصیل در دانشگاه در حوزه علمیه نیز تحصیل می کنم و همچنین پژوهشگر طب سنتی هم می باشم. ...
چتر حمایت باباقاسم بر سر 14هزار کودک کار
خیابان را با باسواد کردن آنها زد، فکرش را نمی کرد که با 18 کودک شروع کند و بعد از 20 سال بتواند به زندگی 14 هزار کودک، ایرانی و غیرایرانی، سروسامان بدهد، آن هم چه سروسامانی. برخی از این کودکان که هیچ آینده ای برای شان متصور نبود، الان برای خود کسی شده اند؛ به دانشگاه رفته اند، در مدارس ممتاز درس می خوانند، زندگی خوبی دارند و.... حسنی که خودش از 10 سالگی به دلیل شرایط و موقعیتش، هم کار کرده ...
پسرم هر روز برای زیارت به حرم مطهر امام رضا(ع) مشرف می شد
شد و شهید شدیم و این عکس برای حجله مان استفاده شود. دو روز بعد دانیال به آرزویش رسید و شهادتی که دنبالش بود، نصیب و روزی اش گشت. آن لحظاتی که دانیال به شهادت نزدیک می شد، حس مادرانه شما به این واقعه آگاه بود؟ تصور اینکه دانیال شهید شود، من را می ترساند. این ترس برای شهادت او نبود، بیشتر برای تنهایی خودم بود. همیشه با خودم فکر می کردم این جمعیت باشکوهی که برای تشییع جنازه شهید ...
الهامی: 5، 6 بازیکن هوادار پیشنهاد دارند/ شجاعی تا 2 سال دیگر یکی از بهترین های ایران است
شناختی که از شجاعی داشتم این بازیکن به جمع ما اضافه شد. او جزو نوابغ فوتبال ماست و ان شاءالله بتوانیم از وجود این بازیکن استفاده کنیم. *پنج، شش بازیکن ما پیشنهاد دارند و تیم هایی برای آنها نامه زدند. نمی دانیم به آنها می توانیم رضایت نامه بدهیم یا نه. اسم تیمی را نمی برم، ولی با توجه به اینکه خودمان به این بازیکنان احتیاج داریم تا جایی که بتوانیم روی ماندن آن ها پافشاری می کنیم، ولی یک ...
داعشی ها همسر این زن ایرانی را زنده زنده سوزاندند | از بوی گوشت سوخته حالم به هم می خورَد | به اسم مشهد ...
دوست افغانی در کارگاه بازیافت پلاستیک دارد که همکارش هستند اما فکر نمی کردم آن طور کمکش کرده باشند که به تیپ فاطمیون برسد. هر روز می نشستم و بچه ها را دور خودم جمع می کردم و دعای توسل می خواندیم بلکه برگردد. دیگر باورم شده بود مُرده. با خودم می گفتم در راه مشهد تصادف کرده و مُرده. دستم به جایی بند نبود. منصور غیبش زده بود. تا اینکه بعد از دو هفته مرگ و زندگی و امید و انتظار، ساعت دوازده شب تلفنم زنگ ...
الهامی: 5، 6 بازیکن هوادار پیشنهاد دارند/ شجاعی تا 2 سال دیگر یکی از بهترین های ایران است
بتوانیم از وجود این بازیکن استفاده کنیم. پنج، شش بازیکن ما پیشنهاد دارند و تیم هایی برای آن ها نامه زدند. نمی دانیم به آن ها می توانیم رضایت نامه بدهیم یا نه. اسم تیمی را نمی برم، ولی با توجه به اینکه خودمان به این بازیکنان احتیاج داریم تا جایی که بتوانیم روی ماندن آن ها پافشاری می کنیم، ولی یک دفعه امکان دارد نشود کاری کرد. بچه هایی که می خواهیم جذب کنیم قبلاً با من کار کردند و از آن ...
بانوی استقامت بعد از 31 سال با فرزندش دیدار کرد
گمنام را در ایام فاطمیه تشییع می کرد با همان سؤال همیشگی. یک روز یک مرد آمد توی محله و به یکی از کسبه محل گفت که از توخبرهایی دارد و مژدگانی می خواهد. حاضر بودم فرش زیرپایم را هم بدهم اما دوباره تو را ببینم. یک مادر ساده دل و سخت منتظر از کجا باید بداند که بعضی هایی که تعدادشان خیلی کم اما همان کم شان هم زیاد است، با این شیوه کاسبی می کنند. گاهی به خودم می گفتم من شدم یعقوب و بهروز یوسف. ...
بیعت رضوان
مناسب نبود رفتم پیش آقامهدی باکری، جریان را توضیح دادم و گفتم که ایام عملیات نیاز شدید به پوتین داریم، آقامهدی پیش من با تدارکات لشکر صحبت کرد و آمار موجودی پوتین را از تدارکات را جویا شد اندکی بعد خبر دادند که حتی یک جفت پوتین هم در انبار تدارکات نمانده است، آقا مهدی رو کرد به بگویید که پوتین نداریم. آمدم بچه ها را جمع کردم و عین قضایا را همین طورکه اتفاق افتاده بود، طبق فرمایش ...
آقای رئیسی من ماله کش نیستم!
. رسوندم بهش. بهترین هدیه بود برامون که هدیه مونو رسوندیم دست رئیس جمهور. افتتاح یک بیمارستان هم جزو برنامه ها بود. وقت نیست. لغو کردند. رفتیم در ساختمان ستاد نیروی انتظامی. همه وضو گرفتند و پشت سر آقای رئیسی نماز خواندند. در رکعت اول بعد از حمد سوره جمعه خواند و در قنوتش دعای سلامتی امام زمان(عج). مناسب روز جمعه. بیرون که آمدیم تعدادی خانم ایستاده بودند. صدا بلند کردند بسیجی های خاتم از شما ...
یک بار نگفت به فکر بچه من باش
... خانواده های نیرو را برای دوره های بصیرت به مشهد می بردیم؛ هم تفریح، هم آموزش. یک روز از حاج قاسم خواستم خانواده اش را هم به دوره مشهد بفرستد. گفتم؛ اگر خانواده شما بیاید، دیگران هم بیشتر توجه می کنند. گفت: من خانواده ام را فقط خودم تربیت می کنم. دست شماها نمی دهم! متوجه شوخی یا جدی بودن حرفش نشدم. گفتم؛ کوچک تر از آن هستم که بخواهم خانواده شما را تربیت کنم. خواستم بیایند تا دیگران تشویق شوند ...
سرقت میلیاردی از خانه پدرشوهر | وقتی می گویند راست را از بچه بشنو | نوه 7 ساله مادر دزد را لو داد
سرشان داشتند. دزدان نقابدار به راحتی و با در اختیار داشتن کلید وارد ساختمان شده و توانسته بودند نقشه سرقت را عملی کنند. این در حالی بود که همه شواهد نشان می داد پشت پرده این سرقت فردی آشنا بوده که کلید خانه شاکی را در اختیار داشته و از محل مخفی شدن گاوصندوق نیز باخبر بوده است. در این شرایط ماموران تحقیقات خود را روی آشنایان مرد برج ساز متمرکز کردند اما سرنخی از سارقان به دست نیامد تا اینکه چندی بعد ...
جرأت شیشه ای
کرده بودم. منی که جرات نمی کردم به کسی تو بگویم، حالا توان دعواکردن پیدا کرده بودم. خانه دوستانم، پاتوق شده بود و هر موقع می خواستم تریاک بکشم، همان جا می رفتم. لذت ها برای اوایل مصرف بود اما با گذشت زمان، اخلاق و رفتار حبیب هم تغییر کرد و با همه جنگ و دعوا می کرد: مادرم بو برده بود اما نمی خواست قبول کند. یک روز مچم را گرفت و من که وحشت کرده بودم، گفتم این مواد نیست و فقط دارم یک چیزهایی را ...
شهید غوابش مدافع حرمی که از مسجد رشد کرد/بابا عاقبت به خیر شد
نگو سوریه ام بگو رفته تهران و کسی را نگران نکن . وقتی حاجی رفت و خودم تنها شدم از اعماق وجود گریه کردم، احساس کردم دلم را از جا کند و با خود برد، در حالی که حاجی پیش از این بارها به مأموریت های سخت و دور در مرز رفته بود ولی این بار واقعاً مثل همیشه نبود. 19 خردادماه 94 اعزام شد و دو روز بعد تماس گرفت با صدای شاد و بشاشی از پشت تلفن داد می زد: نایب الزیاره شما هستم. در تمام ...
الهامی: شجاعی جزو نوابغ فوتبال ما است/ تا جایی که بتوانیم پافشاری می کنیم بازیکنان ما بمانند
اینکه از جایگاه فعلی هوادار راضی هستید یا خیر، گفت: جایگاه با کیفیت فوتبال فرق دارد، ما هوادار هستیم و باید به اندازه هوادار انتظار داشته باشند. روز اولی هم بودم گفتم امسال چالش سختی داریم و تلاش من و بچه ها این است که تیم را قابل احترام بکنیم. به نظر من انصافا به این چیزی که می خواستیم رسیده است و مدیریت باشگاه و بازیکنان هم زحمت می کشند. امیدوارم با وجود شجاعی که با تجربه است و خودم عاشقانه ...
سرقت میلیاردی از خانه پدرشوهر | وقتی می گویند راست را از بچه بشنو | نوه 7 ساله مادر دزد را لو داد
سرشان داشتند. دزدان نقابدار به راحتی و با در اختیار داشتن کلید وارد ساختمان شده و توانسته بودند نقشه سرقت را عملی کنند. این در حالی بود که همه شواهد نشان می داد پشت پرده این سرقت فردی آشنا بوده که کلید خانه شاکی را در اختیار داشته و از محل مخفی شدن گاوصندوق نیز باخبر بوده است. در این شرایط ماموران تحقیقات خود را روی آشنایان مرد برج ساز متمرکز کردند اما سرنخی از سارقان به دست نیامد تا اینکه چندی بعد ...
این مرد ریشو با دل ابوالفضل چه کرد؟
تومان بود که با حقوقمان پول زیادی می شد. یک شب قاسم آمد خانه و به من گفت: می خواهی عیدی مان را با خدا تقسیم کنیم؟ در حالی که ما یک سال چشم مالیده بودیم برای این عیدی، اما من هم گفتم آره. البته به من قبلش گفته بود اگر مخالف بودی می توانی مخالفت کنی. بعد گفت: ابوالفضل می خواهد برود شهرستان پیش پدر و مادرش لباس هم ندارد. بیا با پولی که داریم، او را مهیا کنیم تا پر و پیمان برود شهرستان. من در دلم کمی ...
لطفا بیش از حد مادر نباشید!/ چقدر به عنوان مادر وقت صرف کنیم ؟
تمام وقت در کنار بچه باشد،بعد از آن باید برای خود و پیشرفتش برنامه ریزی کند. به خودتان احترام بگذارید! مادر بودن برخلاف تصوراتی که وجود دارد مانع پیشرفت نیست. حتما دیده اید که برخی از خانم ها لذت مادرشدن را از خود می گیرند چون احساس می کنند با مادر شدن، هم از کار و پیشرفت شان جا می مانند و هم نمی توانند درس و مسئولیت های دیگرشان را مدیریت کنند. اما این باور اشتباه نتیجه همان ...
بچه ها انتظار داشتند فرمانده شان یک کپه ریش داشته باشد!
گردان باید سریع آماده و برای اعزام به غرب کشور مهیا می شد. آموزش نیرو ها در شهرک به صورت گردانی و گروهانی هر روز ادامه داشت. یک روز بعد از صرف صبحانه، شهید بهرامی گروهان را به خط و به اطراف شهرک برای آموزش برد. هوا بسیار گرم و آفتاب سوزانی بود. در حین آموزش نیروها، از دور موتورسواری گرد و خاک کنان به طرف ما نزدیک و نزدیک تر می شد. برادران اصغر شفیعی و فرزانه خو بودند. موتور کنار بچه های گروهان توقف کرد، ظاهراً حامل خبری بودند. تصور همه این بود که باید زود به شهرک برگشته و آماده رفتن به منطقه غرب کشور می شدیم. برادر اصغر شفیعی م ...
پرسپولیس به من رسماً پیشنهاد داد/ مربی تیم از طرف گل محمدی با من تماس گرفته است!
هستم چون یک فصل و نیم دیگر از قراردادم با این تیم باقی مانده است. با این وجود می خواهی بگویی که حضورت در پرسپولیس منتفی است؟ باید حرفه ای فکر کرد. من هم با تیمم یک فصل و نیم دیگر قرارداد دارم و اگر پرسپولیس هم مرا می خواهد باید با باشگاهم مذاکره کند و رضایت آنها را جلب کند، به همین دلیل نمی توانم در خصوص خودم تصمیم بگیرم و همه چیز به تصمیم باشگاه ژیل ویسنته بستگی دارد. ...
کودکانی که قربانی جنایت پدر و مادرخوانده ها می شوند
خیره شده است. پیرمرد خونسرد با اعتراف به این که همسر و فرزند خوانده اش را کشته است، گفت: بعد از مرگ همسرم مدتی تنها بودم اما با همسر دومم آشنا شدم و ازدواج کردم. چون نمی توانستیم بچه دار شویم به پیشنهاد او خواهرزاده اش را به عنوان فرزندخوانده پیش خودمان آوردیم. از وقتی پای پسر شش ساله به خانه مان باز شد، رفتار همسرم زیرورو شد. او تمام توجهش به خواهرزاده اش بود و هیچ توجهی به من نمی کرد. چند بار از او ...
جهانگیر در چند قدمی خودم ناپدید شد!
با شهید جعفرزاده کجا آشنا شدید؟ ما هر دو از پاسدار های دوره اولی سپاه بودیم. در پادگان ولیعصر (عج) که آن موقع هنوز اسمش پادگان عشرت آباد بود با هم آشنا شدیم. ولیعصر (عج) دست عملیات سپاه بود و اغلب بچه های عملیاتی آنجا جمع می شدند و ستاد فرماندهی سپاه هم در محله پاسداران بود. جهانگیر مو های مجعدی داشت و عینک می زد. قیافه مان تا حدودی شبیه هم و بچه تودار و آرامی بود. از رفتار های متین و با وقارش خوشم می آمد. چون من قدیمی تر گردان بودم، گاهی در مأموریت ها من را سرتیم یا سردسته می کردند و من هم همیشه دوست داشتم جهانگیر در تیم من باشد. از همان زمان آشنایی در پادگان ولیعصر (عج) با هم دوست و رفیق شدیم تا اینکه همراه شهید وصالی به کردستان ...
ماجرای ضرب و شتم دو بانوی محجبه در اتوبوس
فحاشی می کردند و وسط حرف مادرم می پریدند؛ من بلند شدم و به طرف آن ها رفتم تا صدایم به آن ها برسد. گفتم مادر من درباره چادر حرفی به شما نزده که این گونه فحش می دهید و مادرم فقط به شما گفت در اتوبوس جای رقاصی و سر و صدا کردن نیست . حدود دو سه ایستگاه در حال عبور اتوبوس در خیابان این ماجرای فحاشی دختران ادامه یافت و من یک عکس نامحسوس از آن ها گرفتم که متوجه نشوند ولی بعد متوجه شدم عکس واضح ...
مادر که باشی، با بچه های دیگر مهربان تری
از اینکه مادر خوبی نباشم. خیلی کار ها را می خواستم برای بچه ام بکنم و نکردم؛ اما نتوانستم. همیشه با خودم می گویم اگر وضعیت مالی اجازه می داد، شاید الان بچه ام حرف می زد و راه می رفت. با همه سختی هایی که از بدو تولدش تا الان کشیده ام، اگر زمان به عقب برگردد، باز مادرشدن را انتخاب می کنم. سخت است، اما به سختی هایش می ارزد. اگر بچه نداشتم، زندگی ام یک چیزی کم داشت. حتی همین ابوالفضل با وضعیتی که دارد ...
مادام مارکو: علاقه به رهبری، مسلمان و ارمنی نمی شناسد
که بیافتم، خلاصه ببخشید که میوه نداریم. اصلا خانه ام شبیه خانه های اول سال نیست، ناخوشی پسرم هیچ روحیه ای برای من نگذاشت ولی اشکالی نداره، 2 ماه دیگر نوروز است و خانه را آن موقع می شورم و میسابم. ساعاتی با مادام مارکو، مادر آزاده هشت سال دفاع مقدس مادام من فقط آمده ام تا خود شما را ببینم و روز مادر در دین خودم را به مادام مارکو تبریک بگویم، دوباره لبخندی بر لبانش نشسته و از ...
ماجرای آخرین هدیه روز مادر که ختم به شهادت شد
روز مادر که می شود، خانه مادران مان حال و هوای دیگری دارد. بلند می شوند خانه را آب و جارو می کنند. گرد و غبار از عکس های قدیمی می گیرند. سبد میوه ای می چینند. غذایشان را زودتر از همیشه آماده می کنند و آن وقت می نشینند منتظر زنگِ خانه، چشم به راه فرزندان شان. نه اینکه، چون روز مادر است این همه تدارک ببینند. نه! چون بهانه ای است برای آمدن و دیدار بچه هایشان این قدر دلشان شوق و ذوق دارد. ...
آخرین هدیه روز مادر که ختم به شهادت شد!
مادرانی هستند که روز مادر هرچه نگاه به در کردند و چشم به راه بودند کسی از راه نرسید. روز مادر که می شود، خانه مادران مان حال و هوای دیگری دارد. بلند می شوند خانه را آب و جارو می کنند. گرد و غبار از عکس های قدیمی می گیرند. سبد میوه ای می چینند. غذایشان را زودتر از همیشه آماده می کنند و آن وقت می نشینند منتظر زنگِ خانه، چشم به راه فرزندان شان. نه اینکه، چون روز مادر است این همه تدارک ...
کتک خوردن مادر و دختر چادری توسط 8 دختر بی حجاب ! / غوغا در اتوبوس !
با هم سر و صدا و فحاشی می کردند و وسط حرف مادرم می پریدند؛ من بلند شدم و به طرف آن ها رفتم تا صدایم به آن ها برسد. گفتم مادر من درباره چادر حرفی به شما نزده که این گونه فحش می دهید و مادرم فقط به شما گفت در اتوبوس جای رقاصی و سر و صدا کردن نیست . حدود دو سه ایستگاه در حال عبور اتوبوس در خیابان این ماجرای فحاشی دختران ادامه یافت و من یک عکس نامحسوس از آن ها گرفتم که متوجه نشوند، ولی بعد ...
این جملات اضطراب آور را به مادران شاغل نگویید!
هم هست؛ با این حال هر وقت برای تحویل گرفتن پسرم می روم، یک جمله ناخوشایند به من می گوید که واقعا مرا می رنجاند. مثلا اینکه: هزار ماشالله جاریت به همه کاراش می رسه! خونه اش مثل دسته گله! بچه هاشو خوب تربیت می کنه! من از این جمله ها واقعا می رنجم؛ برای اینکه زندگی خوبی دارم و با تمام توان برای این زندگی می جنگم... همیشه در حال دویدنم! ملیحه، یک مادر 40 ساله و استاد دانشگاه است ...
زندگی ساده به سبک شهدا
.... نمی خواهم در کارهای مربوط به نیرو وارد شود. گفتم اجازه بده خودم در کار شهدا به کارش بگیرم. گفت: نه. شما هم مرتبط با نیرو هستی، موافق نیستم! باز هم خودش ادامه داد؛ دامادم که به خواستگاری فاطمه[دختر دوم حاج قاسم] آمد، به او گفتم تو پاسداری. اگر می خواهی دامادم شوی، باید از سپاه بیرون بیایی. نمی خواهم وابسته به من باشی. به هیچ یک از بچه هایم هم اجازه نمی دهم در کار سپاه وارد بشوند ...