سایر منابع:
سایر خبرها
اسم اباعبدالله که می آمد اشک سالار سرازیر می شد
فعال انقلابی بود تا اینکه انقلاب پیروز شد و از بدو شروع جنگ هم به فکر رفتن به جبهه افتاد. سال 59 فقط 14 سال داشت. الان گفتنش برای ما آسان است، اما چطور می شود که یک نوجوان 14 ساله قصد رفتن به جبهه کند، شما و خانواده مشکلی نداشتید؟ اتفاقاً چرا، سالار علاوه بر اینکه سنش کم بود، جثه کوچکی هم داشت. خود من هم که خواهر بزرگ ترش بودم با رفتنش مخالفت می کردم. یادم است یک بار آمد خانه ...
برادرم با دست خالی 3 عراقی را اسیر کرد
رفت که از حوزه جذب سپاه شد. ابتدای استخدامش در سپاه قم و جزو بچه های عملیاتی سپاه قم بود. سال 59 برای حفاظت بیت آیت الله مشکینی انتخاب شد. جزو اولین کسانی بود که برای حفاظت از امام(ره) آموزش دیده بودند. برادرم در بیت مراجع قم و بیت امام راحل بود، اواخر سال 60 بعد از اعلام جنگ مسلحانه منافقین در بابل نارنجک انداختند. وقتی به ما خبر دادند دو تا از بچه ها شهید شدند یوسف درخواست داد تا به سپاه بابل ...
خرید عید
علی دوست صمیمی امید بود و بچه زرنگ کلاس، اکثر اوقات هم در درس ها به امید کمک می کرد. امید و مادرش پس از رساندن علی به خانه رسیدند. بعد از ناهار مادر امید رو به او گفت: امید جان استراحت کن و تکالیف مدرستو زودتر انجام بده چون پدرت که بیاد باید باهم بریم خریدهای عیدت رو بکنیم . امید که انگار از خستگی دیگر حر ف های مادرش را نمی شنید به اتاقش رفت و روی تخت دراز کشید. همین طور که ...
فرزندم برای حفظ دین و دفاع از حرم حضرت زینب(س) شهید شد
؟ گفتم: اگر اسم دیگری انتخاب کردند چه؟ روی حرفشان نه میاری؟ گفت: نه. احترام به پدر و مادر که می گفتم در چنین مواردی خودش را نشان می داد. محمد در بیمارستان به دنیا آمد، آنجا درباره اسمش صحبت نکردیم به خانه که آمدیم، گفت: به پدرم گفتم: نظر شما برای اسم بچه چیست؟ گفت: نظر خودتان چه اسمی است؟ گفتم: محمد. گفت: بسیار عالی. گفتم: خدا را شکر که همین را تأیید گرفتی و اسم بچه دو تایی نشد. ...
قتل همسر به دلیل بیرون رفتن از خانه
: روز حادثه هم دوباره با همسرم جروبحث کردیم و من به او گفتم حق ندارد از خانه بیرون برود و می خواهم برای همیشه در خانه بماند. اما زنم به حرفم گوش نکرد و دوباره بیرون رفت، به خانه مادرش رفته بود. بعد از چند ساعت تماس گرفت و گفت می خواهد به خانه بیاید تا با هم صحبت کنیم و مشکل را حل کنیم من هم قبول کردم. وقتی آمد دیدم بچه ام را با خودش نیاورده. او بچه را خانه مادرش گذاشته بود. به نظرم می خواست ...
بنیاد در آینه مطبوعات
. خبر شهادتش را برادر کوچکترم علی آورد. او راننده آمبولانس بود و کار جا به جایی مجروحان را در مناطق جنگی انجام می داد. خبر که رسیده بود، طاقت نیاورده و رفته بود خانه مادرم. همه که جمع می شوند، او می نشیند پشت در و بدون هیچ تاملی می گوید: اسماعیل شهید شد. مادرم هم می گوید: روزی که به جبهه رفت، منتظر خبر شهادتش بودم. خدا قبول کند. پیکرش را که آوردند، نصف بدنش نبود. برای همین نشد که غسلش بدهیم و درحالیکه به خون خضاب بود، کفنش کردیم و در همان روستای خودمان به خاک سپردیمش. "انتهای پیام" ...
کراماتی از فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
خواهد کرد و دیگر اگر همسرم ، سراغ فرزندم را بگیرد چه جواب دهم ؟ غرض در یک حالت بی هوشی افتاده بودم . ناگهان دیدنم کنیزم مرا صدا می زند که شما را در خانه می خواهند. به کنیز گفتم : برو ببین کوبنده در کیست ؟ کنیزم رفت و در مراجعت گفت : کوبنده در می گوید: من فاطمه ، دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) هستم ، به مولای خود بگو بیاید و پسرش را بگیرد و فرزند ما را به ما رد کند. آمدم ...
مفسر سوره معراج با ترور منافقین به معراج رفت
آن منطقه عکس برادرم را در خانه هایشان به یادگار نگه داری کرده و از وی به نیکی یاد می کنند که این ها نشان ازموثربودن کلام و رفتار ایشان است که پس از سال ها هنوز الفت ها حفظ شده است. برادر این شهید می گوید: قدرت الله در انجمن ناشرین حق ، هیات جانبازان حسینی و مجمع علمی و اسلامی جوانان فعالیت چشمگیری داشت اما هر سه این مجموعه ها توسط ساواک تعطیل شدند. وی تشکیل انجمن اسلامی در مسجد ستوده و ...
اگر ولی خدا را تنها بگذاریم سیاه بخت می شویم/ محمدرضا قبل از شهادت، مکان تدفینش را نشان داده بود
اجازه بده عکسی از تو بگیرم. مهدی؛ برادر شهید: بعد از اربعین که از سفر کربلا برگشتم دیدم محمدرضا همه ی کارهای رفتنش را انجام داده است. روزی هم که می خواست برود با من روبوسی کرد و گفت مهدی جان این آخرین رفتن من است، مراقب مامان و بابا باش که بعد از من زیاد گریه نکنند، وقتی این را گفت ته دلم لرزید. گفتم این حرفا چیه داداش ان شاء الله به سلامت میری و بر می گردی...روبوسی کردیم و رفت. ...
آماده اعزام پسرم به سوریه هستم
که نزد خدای خودشان رزق و معاش دارند . با عرض سلام به پیشگاه حضرت ولی عصر امام زمان (عج) و نایب بر حقش امام خمینی و با عرض سلام و درود به مجروحین و معلولین و با عرض سلام خدمت مردم حزب الله و مردم شهید پرور ایران . اول از همه باید از پدر و مادر عزیزم تشکر کنم برای اینکه در طول این چند سال برای من زحمت کشیده اند و مرا به این سن رسانده و تا این سن من را در راه خدا تربیت کردند تا ...
بعد از شهادتم خوشحال باشید؛ چون به آرزوی دیرینه ام رسیده ام
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از پیشمرگ روح الله ، شهید اسدالله قائم پناه از شهدای شاخص شهرستان بیجار یک سال قبل از شهادتش در وصیت نامه اش از پدر و مادرش می خواهد که بعد از شهادتش گریه و زاری نکنند، بلکه خوشحال باشند؛ زیرا که فرزندشان پیروز شده و به آرزوی دیرینه اش رسیده است. وصیت نامه شهید اسدالله قائم پناه به نام خدا إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ ...
می روم تا به مادرم برسم با تمام شرمندگی
را هم به جبهه می فرستم چرا که رزمندگان باید از دین خدا دفاع کنند دین اسلام دین حسینی است، پسران من هم باید همانند ارباب خود از دینشان دفاع کنند. سید میلاد، درست 9 روز بعد از شهادت سردار همدانی شهید شد و به آرزوی خود رسید. می گفت؛ با هزینه خودم به سوریه می روم سید مهدی مصطفوی برادر شهید درباره شهید سید محمد می گوید: سید میلاد لیسانس عمران داشت و دو سال در آزادراه ساوه همدان ...
پدر سردار شهید حبیب الله عسگری به فرزند شهیدش پیوست
نماید و با رشادت و دلیری با نبرد بی امان عرصه را بر خصم زبون تنگ نماید . در مجموع سه بار به جبهه اعزام شد که در تاریخ 10 فروردین ماه 1365 برای بار سوم به منطقه جنگی شتافت . این بار پس از سه ماه رزم با دشمن متجاوز ، آخرالامر در حین عملیات غرورآفرین کربلای 1 در منطقه قلاویزان در یکم تیر ماه سال 1365 توسط دشمن پلید مورد هدف قرار گرفت و مؤمنانه و عاشقانه به شهادت رسید . پیکر پاکش را در گلزار ...
آزاده رضا هوشیار این بار ناگفته های خود را قلم میزند
ناراحت بود و دلگیر؛ اما می خواست خیلی عادی جلوه کند. با او خداحافظی کردم. از کارگاه که خواستم خارج شوم،گفت: داری می ری؟! برگشتم به او نگاه کردم، گفتم: آره . با نگاهی از سر التماس و ناراحتی گفت: نرو. اشتباه می کنی. می روی اسیر می شوی. من هم با همان روحیه سرسختم گفتم: خُب مثلا اسیر بشوم، چه می شود؟! گفت: اینطوری ها هم نیست. اسارت تشنگی داره، گرسنگی دارد، سختی دارد. گفتم: گرسنگی که چیزی نیست، ادم روزه می گیرد. گفت: نه، روزه فرق می کند. اشتباه می کنی، اسارت سخت است . من که فقط به شهادت فکر می کردم، با این حرف چیزی در دلم فرو ریخت. انگار بابا می دانست که چه در انتظارم است. ...
یک کتاب، یک نویسنده بافقی (کتاب بیست و چهارم) نام کتاب: دل شکسته ها
به وحشت افتاده بود سعی در آرام کردن او داشت. زهرا خانم گفت: حق داری بعد از یک عمر خون دل خوردن و زحمت کشیدن، تنها دلگرمی ما همین بچه است. هنوز زهرا خانم حرفش را تمام نکرده بود که زنگ خانه به صدا درآمد. سهراب خان با دیدن پوریا نفس راحتی کشید. بعد از شام پوریا برای استراحت به اتاقش رفت، اما خواب به چشمانش نمی آمد. موضوعی او را آزار می داد، بارها با خود اندیشیده بود که چرا پدربزرگ با سن و سال زیاد و ...
روایتی ازشهید مفقود 18 ساله
گفته بود که فرزندی که تا آن موقع پیدا نشده بود، نشانه ای نشان داد. ما نمی دانیم. صدای ناله و فریاد خواهرها بالا می رود. برادر و دیگر بستگانی که در خانه حضور دارند هم با صدای بلند گریه می کنند. اما پدر و مادر آرام اشک می ریزند. همه گریه می کنند و همدیگر را در بغل می گیرند. شاید احساس مبهمی همه را در بر گرفته است. نمی دانند باید خوشحال باشند که بعد از 30 سال از چشم انتظاری در آمده اند و ...
ششم اسفند سالروزشهادت "حمیدباکری"
جمعه ها حضرت آیت الله خامنه ای فرمان آزادسازی سنندج از دست ضد انقلابیون و دموکراتها را صادر کردند، حمید هم 150 نفر از بچه های سپاه را باهواپیمای c130برای مقابله با ضد انقلابیون به سنندج برد . سنندج و مهاباد آزاد شد و حال نوبت بازسازی بود، حمید مسئول کمیته برنامه جهاد شد و تصمیم بر بازسازی داشت . بعد از اینکه جنگ شروع می شود حمید بودن درجبهه ها را به فعالیت پشت جبهه ترجیح می دهد . ...
انتخابات مجلس که برگزار شد، یک ماه از شهادت حاج حسین گذشته بود...
موقعیتش به نفع خود پرهیز داشت . او از جمله مسئولین استان بود که علاقه شدیدی به جبهه داشت و بارها در کنار رزمندگان در خط مقدم حاضر شده بود . سنگر مسئولین ابتکار او بود تا مسئولین اجرایی استان به نوبت در جبهه حضور یابند . او در سال 65 برای اولین بار به مکه مشرف گردید و در سال بعد نیز توفیق زیارت خانه خدا و حرم نبوی نصیب وی گردید و بعنوان مسئول یکی از قسمت های بعثه امام در رساندن ...
سلامت روانی مرد همسرکش بررسی می شود
حادثه در محل کارم بودم که تماس گرفت و گفت همراه بچه به خانه مادرش رفته است. خواستم آنجا بماند تا خودم دنبالش بروم و او را به خانه ببرم، اما به حرفم گوش نداد. وقتی از سر کار به خانه رفتم نگین به خانه آمده بود، اما بچه را در خانه مادرش گذاشته بود. گفت می خواهد آخرین حرف هایش را برای خاتمه دادن به زندگی بزند. سر این موضوع حرفمان شد و دعوا کردیم. من کنترل خودم را از دست دادم و خفه اش کردم. خیلی زود ...
ماجرای معلم ایرانی که مسیر زندگی دختر بچه افغانستانی را تغییر داد
لابه لای ماسه و سیمان به بازی کودکانه مشغول و با ابزار ساختمان سازی بیش از هر چیز دیگری آشنا است. سمانه خانم همتی را خاله ماشینی صدا می زند به دلیل اینکه هر چند وقتی سمانه و مادرش را برای خرید خانه تا بازار می برد. خانم همتی می گوید مادر سمانه دوست دارد سمانه را طوری تربیت کند که نگویند چون در غربت به دنیا آمده است، چیزی به او آموخته نشده است، پدر سمانه نیز درس استقامت و ...
سرگذشت جانبازی که عقدش را آقا خواند
چنین صدایی ایجادکرده و شما ترسیدید. اما پدرتان در جبهه صداهای بیشتری شنیده و آسیب دیده، شما باید حواستان باشد، نگذارید حال پدرتان بد شود. بچه ها هم می پذیرفتند تا کمک کنند که پدرشان به آن مرحله نرسد و زمینه های اضطراب ایجاد نشود. اما با همه این مراعات ها و آگاهی ها مسائل مختلفی همچون تحصیل بچه ها، جابه جایی خانه و... اضطراب آور است، ما همه سعی مان را می کردیم که اتفاقی نیفتد. اما همیشه شرایط آنطور ...
دُری که در روی زمین می درخشید
می گفتیم: حسن برو دانشگاه، تمرینات را هم شرکت کن کسانی دیگر هستند تا به جبهه برود. پاسخ می داد "آن کسان دیگر ما هستیم و واجب تر از همه جبهه است، من باید بروم" و رفت. از سمت راست نفر اول: شهید حسن غازی - سردار حبیب الله اعتصامی - شهید مهدی مظاهری ** آزاده تقی حکیم آذری (همرزم شهید) در اسارت بودیم که خبر مفقودالاثر شدن حسن را شنیدم. ناراحت بودم که یکی از شب ها در ...
لاریجانی بعد از امیرآبادی دوم شد/ پاپی زاده، زارعی و اسماعیلی در مجلس ماندند
443797 آرای صحیح احمد امیرآبادی فراهانی با کسب 263885 رأی و علی اردشیر لاریجانی با کسب 191329 رأی و مجتبی ذوالنوری با کسب 168397 رأی به مجلس راه یافتند. در حوزه انتخابیه بهبهان و آغاجاری از مجموع 101156 آرای مأخوذه صحیح محمودرضا ضرغامی با کسب 20737 رأی و حبیب الله کشت زر با کسب 15744 رأی به مرحله دوم راه یافتند. در حوزه انتخابیه ایذه و باغ ملک از مجموع 162421 آرای مأخوذه صحیح ...
خون سردار پل آزادسازی نبل و الزهرا شد
زندگی ات را مصروف چنین شخصی نکن اما مادر با ایشان ازدواج می کند و با نبودن هایش سر می کند. مادر تعریف می کرد از همان دوران نامزدی، پدرم به جبهه رفت و چند وقت یک بار به خانه می آمد. بعد از جنگ هم احساس مسئولیتش طوری بود که اغلب از صبح تا شب سرکار بود. خیلی وقت ها در خانه هم نامه ها را با دقت می خواند و پاراف می کرد. مادرم با وجود همه این سختی ها و مشغله ها، همراه پدر بود و محیط خانه را طوری برایش ...
نگاهی به فیلم کوچه بی نام
.... نسخه حادتری از مادرش است با این تفاوت که شوهرش از جنس پدرش نیست؛ البته این مساله قابل رد است . آنچه در آخر فیلم مشخص می شود حکایت از یک توارث دارد و فاطمه سرنوشتی مشابه مادر دارد. اقتدار او در پوشش وی نهفته است و البته داشتن شوهر و بچه. این اقتدارگرایی در رابطه شکل گرفته میان پانته آ بهرام و فرشته صدرعرفایی نیز مشهود است. گویی اینان آینده دختران جوان فیلم هستند. یک مرد عامل میانی و رابط پنهان ...
خاطرات پندآموز حجت الاسلام قرائتی
الله صدوقی از جبهه برگشته بود، بسیار خسته و مریض حال وارد منزل پسرش در تهران شد و گفت: تصمیم دارم 15 روز استراحت کنم. فردای آن روز در جماران خدمت امام (ره) رسید، امام پرسید: شما کی به یزد برمی گردید؟ ایشان گفت: امروز، فردا. بعد از برگشتن از نزد امام(ره)، فرزندش گفت: پدرجان! شما گفتید 15 روز می مانم! جواب داد: بنا داشتم 15 روز بمانم، امّا از سؤال امام فهمیدم که می گویند؛ برگرد یزد. لذا اطاعت از ...
کسی که ایمان داشته باشد، خدا بالای سرش ایستاده است
اینگونه بکند. حالا طبق حکمت. می شد آنطوری بکند. هی که کشیده بود، یک جای قرمزی ماند. رفت خانه و مادرش گفت این چیست روی گلویت و مثلا غش کرد. کاری نداریم. خدای متعال ولیّ ماست. یعنی صاحب اختیار ماست. چجور صاحب اختیار ماست؟ مطلق. بعد می فرماید که: إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ. رسولش هم ولیّ شماست. خب ولایت رسول چجوری است؟ ولایت رسول، ولایتی است که خدا به او داده است. ببینید فرق ...
ماجرای درخواست همسر شهید
مرد خانه را روانه جبهه های جنگ کردند. تعریف می کند زمانی که ابوحامد شهید شد درخواست کرد تا پیکر همسرش را به خانه بیاورند مسئولین ترس این را داشتند که پیکر شهید را ببینم و چیزی بگوید "اصرار کردم پیکر را به منزل بیاورند. چون ایشان سرش بر اثر انفجار از بین رفته بود مسئولین ترس داشتند که با دیدن پیکر چه واکنشی نشان می دهم. ولی گفتم نه اتفاقی نمی افتد شهید را بیاورید خانه تا بعد از 5 ماه از ...
کدام یک از امضاکنندگان میثاق نامه محیط زیستی به مجلس رفتند؟
مافی ، داوود محمدی ، دکتر علی مطهری ، سیدفرید موسوی، محمدرضا نجفی، مهندس بهروز نعمتی ، مهندس عبدالرضا هاشم زائی ( همه کاندیدا در دور اول به مجلس راه یافتند ) اهواز: دکتر همایون یوسفی ، دکتر علی ساری ، مهندس جواد کاظمی نسب( الباجی ) ، سید شکر خدا موسوی ، دکتر جویجری ( همه کاندیدا به دور دوم) بهبهان: مهندس ضرغامی (دور دوم) حوزه درگز خراسان رضوی: مهندس حاتمیان ( دور ...
حال و هوای یک روز پس ازقطعنامه
شهید مرتضی خانجانی فرزند مرادعلی به تاریخ 1/10/ 1345 در ملایر به دنیا آمد. مرتضی در سال 1361 به عضویت سپاه پاسداران درآمد و در سن 17 سالگی و با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه رفت. شهید خانجانی در چند عملیات از جمله عملیات مهران از ناحیه شکم مجروح شد. مرتضی در 22 سالگی چند روز بعد از نوشتن اولین وصیت نامه خود، در تاریخ 5/5/1367 بر اثر اصابت ترکش به زیر گلویش در حالیکه فرماندهی گردان کمیل لشگر 27 محمدرسول ...