سایر منابع:
سایر خبرها
ادعای علی علیپور در مورد مذاکره با استقلال
که به تمرینات بزرگسالان هم بروم، اما نه خانه به من می دادند، نه محل خوابی بود و ... خلاصه آن که برای منِ بچه شهرستان سخت بود با آن شرایط در تهران زندگی کنم. وی ادامه داد: یک آقایی که اسم نمی آورم در استقلال بود که وقتی درد دل من را شنید بلافاصله قراردادم را پاره کرد و گفت مثل پسرم هستی و برو به زندگی ات برس اول پیشنهاد استقلال و تست در این تیم به دستم رسید و بعد پرسپولیس که در نهایت پرسپولیسی شدم. ...
شوهرم با اغفال زنان از آنها سوء استفاده می کند
ماند اما هر روز از زیبایی و قد و قامت دیگر زنان سخن می گفت و با این گونه گفتار مرا آزار می داد. او همه عشق و محبتش را به طور آشکار نثار زنان غریبه می کرد و من فقط نظاره گر این صحنه های تلخ بودم. بالاخره دخترم به دنیا آمد و من اوضاع روحی بهتری پیدا کردم، حتی وقتی فهمیدم سوسن معلول ذهنی است، باز هم از علاقه ام به او کاسته نشد. دخترم مونس و همدم تنهایی های من بود و من فقط وقتی او را در آغوش می گرفتم ...
خودکشی نوعروس بعد ازدواج در عشق هیجانی!
به گزارش رکنا، زن 21 ساله ای که مدعی بود از ترس مرگ با کابوس های وحشتناکی درگیر شده است، درباره سرگذشت عبرت آموز خود به مشاور و مددکار اجتماعی معراج مشهد گفت: پدرم به شغل شریف پاکبانی در شهرداری مشغول است و مادرم نیز به دلیل سکته مغزی چند سالی گوشه اتاق افتاده بود و به سختی روزگار می گذراند و به دلیل همین بیماری در همان سنین جوانی من و دو خواهر و برادرم را تنها گذاشت و از ...
فرار سیاه یک زن از خانه شوهر به کلانتری ! / سرنوشت وحشتناکی دارم !
دوآتیشه از او حمایت می کردند.با این وضعیت و لج بازی های من فاصله عاطفی ما روز به روز بیستر شد. هر موقع جرو بحث مان می شد شوهرم از کوره در می رفت و از خانه بیرون می زد.می دانستم خانه دوستش می رود و جای دیگری ندارد. وقتی فهمیدم چه بلایی سر زندگی ام آمده است که خیلی دیر شده بود. شوهرم مواد مخدر مصرف می کرد و من نمی توانستم جلوی این کارش را بگیرم.این اواخرحالش خیلی بد شده بود، کتکم می زد و ...
طلوع دوباره آفتاب از پشت دار قالی+فیلم و عکس
فرش به روز می بافتم. بافت روزانه 15 تا 20 رج عهدی بود که با گل و بوته بسته بودم و نمی توانستم به راحتی از آن گذر کنم شب را با گره های فرش به روز می بافتم اگرچه آش نخورده و دهن سوخته بودم؛ اما کل مبلغی را که بابت آن 18 ماه حبس کشیده بودم به شاکیان پرداخت کردم، بعد از خلاصی از آن کابوس تصمیم گرفتم به زندگی خودم و پسرم که در این سال ها کمتر از من رنج نکشیده بود، سامان بدهم. ...
اعتراف به قتل همسر به خاطر عذاب وجدان
دانستند که من مادرشان را دوست داشتم، اما یک اتفاق ناخواسته باعث مرگ همسرم شد. پژمان چه شد که همسرت را به قتل رساندی؟ من قصد قتل نداشتم و روز حادثه یک درگیری معمولی باعث مرگ همسرم شد. آن روز دختر و پسرم در خانه نبودند و همسرم مثل همیشه شروع به غر زدن کرد. آنقدر غر زد که عصبانی شدم و او را محکم هل دادم که تعادلش را از دست داد و سرش به ستون خانه برخورد کرد و روی زمین افتاد. اول فکر کردم ...
به همه می گویم من مادر دو تا شهیدم حاج قاسم و حاج علی!
سبب تا سال ها پس از پایان جنگ، نام حاج علی هاشمی کمتر بُرده می شد و از سرنوشت احتمالی او با احتیاط فراوانی سخن به میان می آمد تا این که پیکر مطهر یوسفِ هور در اردیبهشت ماه سال 89 در آغوش منتظران وصالش تشییع شد. فرمانده ای که وقتی از حاج قاسم سلیمانی پرسیده بودند: آیا شما در جنگ، نیروی علی هاشمی بودی؟ او محکم جواب داد نه! و بعد از مکثی گفت: من نیروی مجید سیلاوی بودم و مجید سیلاوی نیروی علی هاشمی ...
آب اولویت شورای اسلامی شهر از گذشته تا امروز
، به رشته پزشکی علاقه داشتم اما سال اول قبول نشدم و سال بعد در تربیت معلم پذیرفته شدم که رشته پرورشی را انتخاب کردم. دو سال در تربیت معلم شهید رجایی حضور داشتم، بعد از فارغ التحصیلی به منطقه خود برگشتم، سپس برای معلمی، خدمت در رامشه را انتخاب کردم. زمستان بود، در یکی از روزهای معلمی، بیمار شدم، در حال رفتن به مدرسه بودم که تصمیم گرفتم به خانه بهداشت بروم و معاینه شوم. پزشکی مسن آنجا دیدم ...
وقتی مرگ تصنعی رزمنده ای را از دست عراقی ها نجات داد
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس ، حسن اسلامپور کریمی از آزادگان دوران دفاع مقدس خاطره ای از لحظه اسارتش در عملیات کربلای 5 را روایت کرده است که در ادامه می خوانید. در حین مرحله سوم عملیات کربلای 5 در سال 1365 محاصره شدیم اکثر نیرو ها شهید و تعدادی هم اسیر شدند. صبح روز سومی بود که تظاهر به مردن کرده بودم تا اسیر نشوم و در فرصت مناسب فرار کنم. یک وقت متوجه شدم اطراف من هیچ نوع ...
علت اصلی قتل عام خانوادگی در کرمانشاه
خصوص اینکه متهم به مواد مخدر اعتیاد داشته یا خیر گفت: این فرد قبلاً سابقه استعمال مواد مخدر داشته ولی با حضور در مراکز ترک اعتیاد موفق به کنار گذاشتن آن شده و در زمان انجام جنایت مواد مخدر مصرف نکرده است هر چند امروز پس از حضور در محل جنایت سخنان ضد و نقیضی از جمله مصرف مشروبات الکی و استعمال مواد مخدر بیان کرده که در یک هفته اخیر در بازجویی ها هیچکدام از این موارد را نگفته بود. محمدی ...
علی علیپور: قرارداد رسمی با استقلال بستم اما پاره شد!/ زوج مهدی طارمی می شدم در اروپا می ترکاندیم/ ...
جوانان بودم که در استقلال تست دادم و هنوز هم افتخار می کنم آقای امیر قلعه نویی مرا انتخاب کرد. بلافاصله هم خواست که با من قرارداد ببندند و... اما مبلغ آن خیلی کم بود! چه طور؟! 20میلیون تومان با من برای تیم جوانان بستند که به تمرینات بزرگسالان هم بروم اما نه خانه به من می دادند، نه محل خوابی بود و ... خلاصه آن که برای منِ بچه شهرستان سخت بود با آن شرایط در تهران زندگی کنم. یک آقایی ...
پسر قاتل پدر به قصاص محکوم شد
و مادرم را کتک می زد. او بدون دلیل مادرم را اذیت می کرد و من از این وضع ناراحت بودم. از رفتار پدرم کینه به دل گرفتم. او یک بار مرا کتک زد و از خانه بیرون کرد. قبل از آن از پدرم پول خواسته بودم که به من نداد. می دانستم که 10 میلیون تومان در حسابش دارد، اما پولی به من نداد. بدون اجازه پدرم حسابش را خالی کردم و وقتی متوجه شد مادرم را تنبیه کرد. بعد هم مرا از خانه بیرون انداخت. متهم ادامه داد ...
نوشتن نامه محرمانه با آب پیاز
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس ، سه روز از اردوگاه عنبر به تکریت منتقل شده بودم و انتظار داشتم حداقل شش ماه بعد نامه ای از خانواده یا اقوام به دست من برسد که اسم مرا صدا زدند و گفتند برایت نامه آمده. از شنیدن این خبر تعجب کردم. اگرچه چند سال مترجم صلیب سرخ بودم، اما تصور کردم اسم مرا به اشتباه صدا زده اند یا نامه برای فرد دیگری است. بعد متوجه شدم برای فردی که همنام من است هم یک نامه با اسم ...
شلیک ناخواسته و اجری بالاتر از شهدا
از پله ها، صدای غیژِ باز شدن در اتاق و بعد صدای شلیک تفنگ. رو برگرداندم. خشکم زد. نفس توی سینه ام گیر افتاد. سید محمود از پشت افتاده بود روی زمین؛ بدون هیچ حرکتی. صورتش به سمت من کج شده بود؛ پر بود از خون، دویدم سمتش. قلبم لگد می زد به قفسه سینه. جان کندم تا رسیدم به او. مادرش تازه فهمیده بود و جیغ کشان می دوید. گردن کشیدم داخل اتاق، شیشه های در پر بود از شتک های خون. دست محافظ هنوز به اسلحه بود ...
قتل پسر بسیجی در ناآرامی های خیابانی | او سر قرار عاشقانه بود | هیچ انگیزه ای برای قتل او نداشتم
دم درخواست قصاص را مطرح کردند. پدر قربانی گفت: پسرم بی دلیل در ناآرامی های خیابانی کشته شد. ما نمی دانیم متهم با چه انگیزه ای پسرم را کشته است، اما حاضر به گذشت نیستیم و برایش قصاص می خواهیم. وقتی عزیز روبه روی قضات ایستاد، خودش را بی گناه خواند و گفت:قبول دارم به مواد مخدر معتاد هستم ولی کسی را نکشته ام. آن روز هم به خاطر اعتیادم در خیابان بودم و به همین خاطر بازداشت شدم ...
بازداشت خواننده قلابی به اتهام سرقت های سریالی
آهنگ ساخته است. او حتی تعدادی عکس هم به من نشان داد که با خواننده های معروف گرفته بود. از آنجایی که من علاقه زیادی به موسیقی داشتم با او دوست شدم و قرار شد مرا برای آوازخوانی به خواننده معروفی معرفی کند. چند باری با او در رستوران و کافه قرار گذاشتم تا اینکه روز حادثه او را به خانه ام دعوت کردم. من برایش نوشیدنی آوردم، اما وقتی خودم یک لیوان از آن نوشیدنی را نوشیدم بیهوش شدم. وقتی به هوش آمدم، تازه ...
عجیب ترین سند در یک جنایت/ کودکی که صدای دایی اش را در لحظه ارتکاب قتل ضبط کرد
...> مهران در جریان بازجویی در مورد محل مخفیگاه خود در طول این یک ماه گفت: بعد از آتش زدن در خانه پدرم یک ماه در اتوبوس ها سرگردان بودم. از صبح تا شب در اتوبوس های مختلف می نشستم و بی هدف به سر شهر و ته شهر می رفتم. شب را هم در خیابان ها می خوابیدم. در همین حال مادر مهران نیز که حالش بهبود پیدا کرده بود تحت تحقیقات قرار گرفت. زن میانسال در مورد روز حادثه گفت: پسرم اعتیاد داشت و ...
دستی که بنا بود بریده شود و حضرت عباس شفایش داد
وقتی از آقای قادری برایش گفتم گریه کند. من غافلگیر شدم. با آن هیبت و آن سبیل، مثل یک بچه گریه می کرد. قادری: کتاب را به یکی از فرماندهانی که در کردستان بوده، دادم تا بخواند. کتاب را که دست گرفته بود، گریه کرده بود و خانمش گفته بود نمی گذارم کتاب را بخوانی! خود این خانم هم که کتاب را ورق زده بود شروع به گریه کرده بود. بعد هر دو با من تماس گرفتند و پشت تلفن با هم گریه می کردند. ...
دستی که بنا بود بریده شود و اباالفضل(ع) شفایش داد/ ماجرای جاانداختن بینی در زندان استخبارات عراق
به دادم برس! پسرم سریع خودش را به خانه شان رساند. من هم رفتم داخل و دیدم حسین روی زمین افتاده و دارد خِرخِر می کند. دیدم نبض دارد. گفتم به 115 زنگ بزنید. خانمم سریع شماره را گرفت و اورژانس خواست. خانمش در شرایط خوبی نبود و خانم من ماجرا را مدیریت کرد که نوه حسین را ببرند طبقه بالا که اتفاقات را نبیند. من سر حسین را روی پایم گذاشتم و به سمت راست خواباندمش. دیدم باید تنفس دهان به دهان به او بدهم ...
قتل و آتش زدن پدر توسط پسر جوانش!
خانه بیرون انداخت، غرورم شکسته شد و تصمیم به انتقام گرفتم. زهره نیز در حالی که اشک می ریخت، گفت: من از نقشه قتل شوهرم هیچ اطلاعی نداشتم. پسرم به من گفت به پدرش قرص خواب آور خورانده است و جسد شوهرم در صندوق عقب ماشین قرار دارد. او گفت که می خواهد جسد را به جاده چالوس ببرد. من که از شنیدن حرف های پسرم شوکه شده بودم با او همراه شدم و در حمل جسد و آتش زدن آن مشارکت کردم. حکم قصاص در ...
کشف جسد سوخته یک مرد در جاده چالوس
بانکی پدرم 10 میلیون تومان برداشت کردم. اما وقتی پدرم به ماجرا پی برد بشدت عصبانی شد. او می گفت من و مادرم برای برداشت پول از حساب او همدستی کرده ایم. پدرم، مادرم را مقابل چشمانم بشدت کتک زد و مرا از خانه بیرون انداخت. وی ادامه داد: از رفتارهای پدرم خسته شده بودم. به همین خاطر نقشه قتل پدرم را کشیدم تا پدرم را برای همیشه از زندگی حذف کنم. من به پدرم قرص خواب آور خوراندم و وقتی که بیهوش ...
راز خودروی پر از مواد مخدر در کارخانه مرد بی گناه فاش شد
اوایل هفته گذشته زن میانسالی با مراجعه به دادسرای جنایی تهران و طرح شکایتی در شعبه بازپرسی هشتم این دادسرا به بازپرس تقویان گفت: همسرم کارخانه دار است، هر چه با تلفن او تماس گرفتم جواب نمی داد، به همین خاطر ناچار شدم به محل کارش بروم و آنجا هم کسی در را روی من باز نکرد، من که نگران بودم و از طریق همسایه ها همچنان پیگیر وضع شوهرم بودم و متوجه شدم که او همراه یکی از اقوام و یکی از کارگران در ...
رژیم و لاغری عامل اختلاف و جدایی زن و شوهر | آقاشون چاق دوست داره!
انجام دهد؛ با اینکه درست کردن غذاهای رنگارنگ خیلی وقت من را می گرفت اما به خاطر شوهرم این کار را انجام می دادم! اما کم کم متوجه شدم که مشکل دانیال فقط همین موضوع نیست و او توقع دارد که پابه پای او سر میز غذا بخورم! . اما مرجان به خاطر ترس از چاقی لب به غذاهای رنگارنگ روی میز نمی زد و فقط سالاد می خورد؛ هر شب با هم دعوا داشتیم و دانیال به من غر می زد که چرا غذا نمی خورم! من هم به او می گفتم تو می توانی ...
زن جوان: شهرام شبها از پنجره به اتاقم می آمد و....
در روستاهای اطراف بودند و او در زمان مجردی به پاتوق آن ها رفت و آمد داشت، دور و بر شوهرم جمع شدند و او را به خرده فروشی مواد مخدر کشاندند. البته فهمیده بودم که شوهرم خلاف می کند ولی از ترس به روی خودم نمی آوردم و خودم را توجیه می کردم تا این که روزی شهرام از من خواست به صورت خانوادگی به مسافرت برویم. من هم دست دو فرزند کوچکم را گرفتم و به مسافرت رفتیم اما هنگام بازگشت از جنوب کشور ...
استایل سبز نفیسه روشن / تیپ تابستونی خنک خانم بازیگر + عکس
و عاشق هنر بودم اما پدرم همیشه می گفت که بهتر است مثل دکتر اصفهانی باشی. او یک دکتر و خواننده خوب است. می توانی یک وکیل خوب باشی و بازیگری را ادامه دهی و در آنهم خوب باشی. اگر خدای ناکرده در بازیگری به مشکلی برخوردی، یک تحصیلات آکادمیک از یک شغل دیگر را داشته باشی که بتوانی یک کار دیگر را هم انجام دهی. با هم شرط کردیم که آنها در هنر مرا سر صحنه ببرند و مشوق من بودند. من هم همیشه قول می دادم درسم را بخوانم و واقعا جزو شاگرداول ها بودم. چند ترمی بورسیه شدم و با تخفیف خیلی زیادی ترم بعدی را ثبت نام کردم. یک قول دو طرفه بود که جواب هم داد. ...
فاش شدن عاشقانه های یک زن شوهردار با مرد خوش صدا
و چه خانه و چه توی تختخواب، در حال گفت و گوی مجازی با مهسا و اعضای گروه بودم. چند هفته ای نگذشته بود که شده بودم، فعال گروه! تقریباً هر روز از اعضای گروه به خصوص مردها پیام خصوصی داشتم که به بهانه های مختلف می خواستند گفت و گو کنند که معمولاً جواب نمی دادم یا با پاسخی کوتاه، عدم تمایلم به چت خصوصی را ابراز می داشتم. از فعالیتم در گروه و چت روزانه با مهسا و گفت و گو با اعضای ...
رازگشایی از جسد سوخته در جاده چالوس
را به جاده چالوس بردم. مادرم در قتل دستی نداشت و فقط در آتش زدن جسد به من کمک کرد. رفتارهای بد پدرم از من قاتل ساخت. زهره نیز در حالی که اشک می ریخت، گفت: من از نقشه قتل شوهرم هیچ اطلاعی نداشتم. پسرم به من گفت به پدرش قرص خواب آور خورانده است و جسد شوهرم در صندوق عقب ماشین قرار دارد. او گفت که می خواهد جسد را به جاده چالوس ببرد. من که از شنیدن حرف های پسرم شوکه شده بودم با او همراه شدم و ...
هوشیاری کارگر کارخانه پلیس را به محموله شیشه رساند
اوایل هفته گذشته زن میانسالی به دادسرای امور جنایی تهران رفت و از گم شدن ناگهانی شوهرش و یکی از کارگران کارخانه اش شکایت کرد. وی در توضیح ماجرا گفت: شوهرم پیمان صاحب یک کارخانه در یکی از شهرک های صنعتی اطراف تهران است. او هر روز صبح به محل کارش می رود و شب هم به خانه برمی گردد، اما شب قبل به خانه برنگشت و تلفن همراهش هم خاموش شد. من خیلی نگران شدم و به محل کار شوهرم رفتم، اما او داخل کارخانه نبود ...