زندگی جهنمی دختر 16 ساله در کنار مرد شیشه ای
سایر منابع:
سایر خبرها
زایمان مشکوک در خانه خواهر زاده
زن 40 ساله گفت: 16 سال بیشتر نداشتم که مرا به عقد جوانی معتاد درآوردند چرا که پدرم وقتی 6 ساله بودم، فوت کرده بود و روزگار خانواده ام به سختی می گذشت. با این حال، آن زمان هیچ کدام از اعضای خانواده ام نظر مرا نپرسیدند و خودشان همه تصمیمات مربوط به ازدواجم را گرفتند و این گونه من زندگی مشترکم را آغاز کردم. شوهرم کارگری ساده بود و هنگامی که از سرکار به خانه بازمی گشت بساط تریاک کشی را پهن می کرد ...
خانه پدری زیر پوست شهر
. دخترش به خانه اش برمی گردد و به پلیس زنگ می زند تا او را دستگیر کنند و پاک شود. بهناز شعری که برای دخترش گفته را برای ما خواند. دخترم زود بیا حال دلم ویران است / چشم پاییزی من اوج غم آبان است خانه متروکه و بی روح شده، می فهمی؟/ بی تو این خانه برایم قفس و زندان است.... در مهمانی شبانه معتاد شدم از خانواد ه های متمول بود. راه رفتن و حرف زدنش هم اتیکت دارد. انگار بینی اش را ...
ابوذر روحی: برخی مداحان از ترس ریزش مستمع از جهاد تبیین فرار می کنند
دخترهایی که صدا کردیم همان دختر بی حجاب بود. به او کارت هدیه ای دادیم و در گوشش گفتم اگر چادری بودی، به تو چادر هم هدیه می دادیم، چادر می گذاری؟ او گفت بله حاج آقا. من هم چادری به او هدیه دادم. بعداً یکی از مسئولان شهرستان پیام داد که این دختر از همان لحظه چادر به س کرد و حجاب خود را رعایت می کند و به همه می گوید من بخ خاظر فلانی چادری شدم. خُب اشکال ندارد. من بانی بودم و از این به بعد باید جذبش کنیم ...
بنای زندگی با کلید صبر و بخشش
و خانواده انگیزه تلاشم بود. در همان خانه کوچک فرزند اولشان فاطمه به دنیا آمد. 3سال بعد هم سعید زندگی را برایشان شیرین تر کرد. آقای افرادی ادامه مرور خاطرات را پی می گیرد: مدیر مدرسه ای در روستا بودم. از خانه تا محل کارم 20کیلومتر راه بود. 5ریال کرایه ماشین می دادم و 2کیلومتر را مجبور به پیاده روی بودم. تصمیم گرفتیم خانه ای بخریم، اما پول کافی نداشتم. حاج خانم تمام طلاهایش را می فروشد و ...
ماجرای تلخ جانباختن دختر 20 ساله در آغوش مادرش/ تپش قلب محدثه در سینه بیمار نیازمند
عضو رضایت دادم. مادر داغدار دختر جوان درباره روزهای بعد از این حادثه و وضعیت خانواده شان نیز می گوید: جای دخترم در خانه مان خالی است و هنوز هم باورم نمی شود که او را از دست داده ایم اما خوشحالم که هنوز قلب او می تپد و زنده است. با اینکه او با رفتنش ما را عزادار کرد اما اهدای اعضای بدنش ما را سربلند کرد و خدا را شکر که به خاطر دخترم دست کم 4بیمار از مرگ نجات پیدا کردند. آخرین اخبار حوادث تهران را در صفحه حوادث تهران حادثه 24 بخوانید . صفحه اینستاگرام حادثه 24 را در اینجا دنبال کنید. ...
دسیسه شیطانی زن همسایه / زن شوهردار را برای پسرخاله اش لقمه گرفت !
اش همسر خوبی پیدا کند. من ساده لوح هم شماره تلفن و مشخصات دختر خاله ام را به او دادم. احسان من و زن همسایه را یک روز به بهانه این که درباره دختر خاله ام توضیح بیشتری بدهم به رستورانی در بیرون شهر برد. از حرکات و رفتار و نگاه شیطانی او فهمیدم نقشه شومی در سر دارد. همان لحظه بلند شدم و وانمود کردم شوهرم تماس گرفته و دنبالم می گردد. بلافاصله با تاکسی به خانه برگشتم. از روز بعد هم ...
اعدام برای مرد عاشق پیشه در قتل همسر سابقش
روزنامه ایران: این مرد هنوز در رؤیای زندگی عاشقانه بود که با بررسی گوشی موبایل همسرش دست به جنایتی فجیع زد. راز ناپدید شدن زن مطلقه مرداد ماه سال 1401 زن میانسالی به پلیس آگاهی شهریار مراجعه کرد و کمک خواست. وی گفت: دخترم فریبا که مطلقه است دیروز از خانه بیرون رفت و دیگر بازنگشت. او سه ماه قبل و بعد از 15 سال زندگی مشترک از همسرش خسرو جدا شد و همراه 2 دخترش به خانه من آمد تا با ...
تیپ گنگ دختر پژمان بازغی عقل از سر همه پروند | خانم با این مدل مو و لباس عین ملکه ها شده
ی دیگه،خداروشکر که اینقدر بزرگ شدی دخترم، آرزوی سلامتی دارم برای همه دختران نوجوان کشور عزیزم که مقتدرانه در وطنشان زندگی کنند وقوی وپایدارباشند.)) پژمان بازغی 48 ساله و متولد مرداد ماه است. پژمان بازغی تنها یک دختر دارد. پژمان بازغی چند سال متوالی مجری برنامه کودک شو بود و در آن برنامه بارها از علاقه اش به بچه و دخترش گفت. در ادامه عکس پژمان بازغی و دخترش را که دیروز منتشر شده است را ببینید. ...
آرزو های بر باد رفته در خانه ذغالی
راهنمایی ترک تحصیل کنم و پدرم بدون اینکه نظرم را بخواهد و برای اینکه مخارج زندگی و خانواده کمتر شود مرا به عقد پسر دوستش درآورد و این در حالی بود که شوهرم نیز اعتیاد داشت و به اجبار پدرم با او ازدواج کردم. بعد از مدتی مجید بیکار از آب درآمد و، چون معتاد بود، علاقه ای به او نداشتم و دو ماه بعد از عروسی به منزل پدرم برگشتم. همسرم خیلی بد دهن بود، خیلی کتک می زد، مجبور شدم طلاق بگیرم. شرایط بدی بود، به خاطر ...
در حاشیه سفر؛ اگر می خواهید برای خدا کاری انجام دهید؛ به حرف های من گوش دهید
50میلیونی هم اگر به من بدهند به برکت قدوم رئیس جمهور اشتغالی راه اندازی می کنیم؛ 5 درخت گردو می کاریم 5 سال بعد ثمر می دهد. حتماٌ که نباید یک شبه میلیاردر شویم. یک خانم جوان گفت: بچه ام را در خانه تنها گذاشته ام. شوهرم با مدرک لیسانس کارگری می کند آمدم وضع زندگی ام را بنویسم امیدوارم که کسی درد دل ما را بشنودو جواب دهد. یک مرد جوان گفت: نمی خواستم نامه بنویسم؛ اما پدرم از من خواست و گفتم به احترام پدرم بیایم شاید در حق من دعا کرد و فرجی شد. حرفی ندارم، ایده ای ندارم؛ اما امیدوارم برای آبادی ایران عزیزمان و استان کم بهره ما گام های استواری برداشته شود. ...
پیشکش به فرشتگانی که خود را وقف فرشته ها می کنند
فروختیم و خرج او کردیم، درمانش جواب داد و الان راه می رود، با اینکه مستاجریم ولی حضور دخترم برایمان در زندگی از هر چیزی مهم تر است. زوج دیگری که پسر بچه ای 3 ساله دارند، می گویند: پسرم در زمینه کلیه، قلب، گوش و فک به درمان نیاز دارد، با آگاهی از تمام مشکلاتش او را پذیرفتیم و به عنوان فرزند خوانده تحویل گرفتیم، من راه پدرم را ادامه دادم که 2 فرزند خوانده از بهزیستی را تحویل و بزرگ کرد و ...
جلال الدین همایی که بود؟
معاف بودم و کسی هم انصافاً معترض من نمی شد. ولیکن اوضاع را در تهران و آذربایجان طوری دیدم که خود به اختیار تغییر لباس دادم. چندی بعد همایی برای تدریس فلسفه و ادبیات به تبریز می رود و همزمان کتاب تاریخ ادبیات خود را می نویسد. در سال 1310 به تهران منتقل شد و به تدریس در دبیرستان های دارالفنون و شرف پرداخت. در این دوره شاگردانی چون ذبیح الله صفا، حسین خطیبی و علی اکبر شهابی را می پروراند. در ...
تتو های خانمان برانداز
توانستم با خودم، ارزش هایم و شیمای جدید کنار بیایم و برای همین، پیشنهاد طلاق توافقی را دادم. و شیما گفت: این بهترین هدیه زندگی ام بود، ممنونم دانیال! شیما بی تفاوت به سخنان پر از حسرت همسر، نشسته بود و با ناخن هایش بازی می کرد. دانیال که ساکت شد، سرش را بالا گرفت و گفت: دانیال حقیقت را می گوید. راستش را بخواهید من از همان وقت که خانه پدرم بودم، با حال درونی و نمای بیرونی ام مشکل ...
سرنوشت تلخ خانم دزد کرمانی که نامادری اش دختر همسایه بود + جزییات
به گزارش رکنا، عصر گرم تابستان بود که ماموران گشت پلیس کرمان دختری 20 ساله را هنگام دزدی ردیابی و دستگیر کردند. این دختر بعد از بازداشت ادعا کرد بخاطر اعتیاد از خانه پدری اش کرده است و حالا برای تهیه مخارج اعتیادش و گرسنگی چاره ای جز سرقت ندارد. این دختر در بازجویی ها گفت : مادرم فوت کرد و پدرم با دختر همسایه مان که چند سالی از من بزرگتر بود ازدواج کرد. نامادری ام من را دوست ...
دختری که معلولیت را زمین گیر کرد
کرد که همه کارهایم را خودم انجام دهم. آنوقت ها معنی سختگیری هایش را نمی فهمیدم. اما حالا که از پس همه کارهایم بر می آیم، منظورش را می فهمم. من آشپزی می کنم و همه کار انجام می دهم؛ هیچ وسیله ای هم در خانه برای من مناسب سازی نیست؛ حتی دستشویی فرنگی هم نداریم. انگار من و خانواده در کنارهم یاد گرفته ایم که چطور با یک سری از مسائل مواجه شویم و مشکل حسابش نکنیم. انگار نه انگار که من معلولیت دارم. این ...
ازدواج بخاطر تاریخ تولد عروس خانم ! / قبل از خانه بخت طلاق گرفتیم !
نبایستی با یه مرد اینجوری حرف بزنه، اما انگار نه انگار! اون همه جا منو ضایع می کرد، آبجی ندا و مامان شهناز حالیش نبود، هرچیه بهش می گفتم دختر درسته که تحصیلکرده ای اما این ناخن بلند کردن ها و لاک زدن ها و فوکل گذاشتن توی رسم و رسومات خونوادگی ما نیست، گوشش بدهکار نبود. اون دیگه زن عقدی من بود و تقریباً شده بود عضو اصلی خونواده ما، هر روز اینقدری حرص می خوردم که داشتم کچل می شدم یه پام توی ...
جنایت در سوءظن جنون آمیز
گرفت و گفت معلمشان به مدرسه نرفته و از من خواست تا دنبالش بروم و او را به خانه برگردانم. من به دنبال دخترم رفتم و او را به خانه آوردم. وقتی وارد خانه شدم، همسرم در حال صحبت کردن با تلفن بود. او فوراً گوشی تلفن را قطع کرد و گفت در حال صحبت کردن با مادرش بوده است و به آشپزخانه رفت. چند دقیقه بعد بار دیگر موبایل همسرم زنگ خورد اما همسرم جواب نداد. من از او خواستم تا جواب تلفن را بدهد اما قبول ...
فرار عاشقانه دختر جوان از خانه پدری / نمی دانستم او شوهرم نیست!
به گزارش رکنا، آرام کنار اتاق دراز کشید و پاهای ورم کرده اش را به دیوار داد به یاد روزی افتاد که بدون هیچ فکری بدون اینکه لحظه ای به مخالفت های پدرش فکر کند سرش را زیرانداخته و از خانه بیرون زده بود اشک در چشمانش جمع شده و از گوشه چشمانش به میان موهایش می خزید چطور می توانست به خودش بقبولاند که بعد از این 8-9 ماه زندگی فرشاد به همه حرفهایی که زده بود پایبند نیست انگار پدرش درست می گفت ...
قتل جوان روستایی به دست دهیار + جزییات
عنوان دهیار در روستا مشغول به کار شدم. مقتول فامیل دورم بود اما متوجه شدم او در زمین های منابع طبیعی ساخت و سازهای غیر قانونی انجام داده است. چندین بار با او صحبت کردم و از او خواستم دست از این کار بردارد اما بی فایده بود و او به کار خودش ادامه می داد و من هم مجبور شدم این تخلف را گزارش کنم.قصدم قتل نبود. مقتول چند بار به همراه چند نفر به سراغم آمد و معترض بود که چرا ماجرای ساخت و سازهای غیر ...
رانندگی با جسد از پایتخت تا کازرون
. در این مدت با مرد میانسالی آشنا شدم و با وجود اینکه می دانستم متاهل است با هم در ارتباط بودیم. آخرین بار هم متوجه شدم که قصد فروش خودروی سواری اش را دارد، اما بعد از آن دیگر از او خبری ندارم. چند بار با او تماس گرفتم، اما به تماس هایم جواب نداد. احتمال دادم همسرش از رابطه ما باخبر شده و برای همین به تماس هایم جواب نمی دهد. در شاخه دیگری از بررسی ها شماره پلاک خودروی مرد گمشده در سامانه پلیس ...
من بی عفت نیستم ! / شوهر دومم برای پسرخاله بی حیا و شوهر اولم نقشه دارد !
تر بود ولی زندگی مشترک من و نادر 7 سال بیشتر طول نکشید چرا که او مردی بداخلاق و بد دل بود و مدام مرا می زد و به همین دلیل زمانی که پسرم به دنیا آمد مهریه ام را بخشیدم و در حالی که سرپرستی پسرم را به عهده داشتم از او جدا شدم و به خانه پدرم بازگشتم. آن جا بود که متوجه نگاه های هوس آلود پسرخاله ام شدم اما همواره طوری با او برخورد می کردم که هیچ گاه به خودش اجازه ندهد رفتار یا گفتار ...
دختر 5 ساله از رفت و آمد مرد غریبه به پدرش خبر داد و آبروی مادرش را برد!
...> با آن که با تاکید و اصرار پدرم به مدرسه می رفتم ولی هیچ علاقه ای به درس و مشق نشان نمی دادم به همین دلیل هم همواره با نمرات پایین قبول می شدم و از نگاه های سرزنش آمیز معلم هم خجالت می کشیدم. خلاصه در کلاس هفتم ترک تحصیل کردم و تازه فهمیدم که پدرم نیز در همان شهرستان با زن دیگری ازدواج کرده است. دیگر پدرم کمتر به دیدار ما می آمد و مادرم نیز خودش صاحب فرزند شده بود. او توجهی به ما نداشت تا ...
خیانت زن جوان را به دادگاه کشاند / مادرشوهر عروس مچ گیری کرد !
آن هم در حالی که هنوز به خانه بخت نرفته و در دوران عقد به سر می برد. از آبرویش می ترسد، از حرف و حدیث دیگران وحشت دارد، از این که پشت سرش حرف بزنند و بگویند دختر بیچاره، شانس نداشت و هنوز عروسی نکرده شوهرش کرد. این جملات بدترین حرف هایی است که دل و روح یک زن را خراش می دهد. قرار بود دو ماه دیگر مراسم عروسی شان برگزار شود، اما حالا او مانده و دل شکسته ای که دیگر بند نمی خورد. زن جوان ...
زن شوهرکش از چوبه دار نجات یافت
حقیقت را بگویم. دیگر نتوانستم به دروغگویی ادامه دهم. در پی این اعترافات و با توجه به درخواست اولیای دم که مادر و پدر مرد کشته شده بودند این زن به قصاص محکوم و حکمش نیز در دیوان عالی کشور تایید شد. روند قضایی پرونده یکی پس از دیگری طی می شد تا اینکه پدر و مادر مقتول فوت شدند و دو دختر نوجوان مقتول که به سن قانونی رسیده بودند موضوع بخشش مادر خود را مطرح کردند تا او از قصاص نجات پیدا کند. پ ...
رابطه نامشروع زن 60 ساله با مرد بنگاهی | دختران زن خائن: مادرمان را در شرایط بدی دیدیم
من و دخترهایم همسرم را زیر نظر گرفتیم و متوجه شدیم وقتی گلی در خانه تنها است اکبر به آنجا رفته است. من همان موقع به همراه 3 دختر و 3 دامادم به آنجا رفتیم و آنها را در شرایط بدی دیدیم. حالا آمده ام تا از آنها شکایت کنم. اکبر بعد از روبه رو شدن با ما از خانه بیرون رفت و گریخت و نمی دانم کجاست؟ با این شکایت، زن 60 ساله بازداشت شد و گفت: قبول دارم مدتی بود تلفنی با مرد بنگاهی رابطه داشتم ...
صبحانه با طعم خمپاره
آنجا پدرش به او گفت علی شهید شده دیگر منتظر او نباش، با شنیدن این خبر تا مدتی در بستر بیماری افتاد؛ آن زمان خواهرم 5 و دو برادر دیگرم 7 و 9 ساله بودند و من تنها فرزند بزرگ خانواده محسوب می شدم و باید به مادرم دلداری می دادم. مسئولان سپاه پاسداران و بنیاد شهید در مدتی که مادرم در بستر بیماری بود به دیدنش آمدند بعد او کم کم حالش بهتر شد و توانست این داغ را تحمل کند. آن زمان به خاطر شرایط ...
پسر ارباب حسن فصیح که به آمریکا رفت و از درخونگاه نوشت
کمالی دهقان در این چند روز پیش او می ماند و این گفت وگو شکل می گیرد. در این گفت وگو فصیح در باره پدر و مادرش و سال های اول زندگی گفته: روزی که داشتند جنازه ناصرالدین شاه را با درشکه از شاه عبدالعظیم می آوردند کاخ مرمر سر جاده گلوبندک شلوغ بوده و ارباب حسن آن موقع شانزده سالش بوده. یک دختر یازده ساله را می بیند که چادر سرش کرده و دارد گریه می کند، بعد می فهمد که این دختر یکی از همسایه های خودش است ...
شیر سامرا پیشنهاد رشوه آقازاده ها را نپذیرفت
...، عده ای از آنها خانواده هایی بودند که خانم هایشان بدحجاب بودند. احترام پدرم را داشت و جلویش چیزی نگفت؛ اما دو روز خانه مان نیامد. در همین دو روز زنگ زده بود به پدرم و گفته بود: من مریم را در 29 سالگی پیدا کردم. اگه این مسئله باعث بشه که شما بگین مریم را بهت نمی دم، بدونید تا آخر عمرم زن نمی گیرم؛ اما اجازه هم نمی دم خانم بدحجاب تو مراسم عقد و عروسی من بیاد و گناه تو مراسم بشه. پدرم هم راضی شده ...