سایر منابع:
سایر خبرها
تراژدی سرقت عجیبی که یک گناهکار و یک بی گناه درگیرش شدند / گفتگوی جالب با یک مجرم
...> همزمان با این اعترافات بود که باز هم بغض امیر شکست و گفت : از زندان برایت پیغام فرستادم گفتم مادرم تاب این روزهای من را ندارد ادامه تحصیلم به خطر می افتد چرا آن موقع نیامدی الان 5 سال است من نابود شدم حتی آزاد بشوم باز نابودم اصلا جایی ندارم برگردم آنجا ! از پدرم و خواهرم شرمنده ام نمی دانی چه کردی قاسم !قاسم سر به زیر انداخت : حق داری من از زندان می ترسیدم دوستان دیگرم هم گفتند نرو ...
عروس افیون با رتبه دو رقمی کنکور
، درس بخوان و بعد ازدواج کن. اعتیاد عروس نابغه یک روز صبح که از خواب بلند شدم دیدم پسر شش ساله ام را رامین پای بساطش برده انگار آب داغ بر تنم ریختند، دستش را گرفتم و نمی دانم چطور شد که از آن اتاق بیرون آمدم... در روزهایی که رامین مرا کتک می زد و از درد به خود می پیچیدم او با مخدرهایی که داشت مرا نیز آلوده کرده بود و با این وضع به خانه پدرم پناه بردم. بازگشت به آرزوها ...
دختر 20 ساله گریه مادرش را در آورد / دخترم درد زن مطلقه را نمی داند! + عکس
این رفتارها عصبانی شده بودم، خطاب به ناپدری ام فریاد زدم: تو پدر من نیستی و حق نداری به من امر و نهی کنی! مادرم ناگهان سمت شوهرش ایستاد و من ویران شدم. به همین دلیل من هم شبانه خانه را ترک کردم و به خانه دوستم رفتم. بعد از چند روز که در خانه دوستم به سر بردم، یک روز صبح متوجه شدم که او به صورت تلفنی آمار مرا به مادرم می دهد و بعد از چند ساعت متوجه شدم که مادرم به جلوی در خانه ...
مریم مومن عاشق این مرد شد / عکس لو رفته خانم بازیگر در آغوش تنها مرد زندگی اش!
زندگی کنی یا پدر، من از حد فشار خون دماغ شدم یادمه قاضی به حالم گریه کرد و در نهایت به مادرم سپرده شدم. با این حال جایگاه الان زندگی ام را مدیون قلب مهربان بابام و زحمت های مامانم هستم. مریم مومن در بانوی عمارت و شب های مافیا مریم مومن فارغ التحصیل لیسانس رشته بازیگری است که اولین بار در پنج سالگی جلوی دوربین رفت تا اینکه با تئاتر ادامه داد و در بانوی عمارت به شهرت یک شبه رسید. سال 1400 و 1401 در سری مسابقات شب های مافیا در شبکه خانگی، خانم مریم مومن با هوش و ذکاوت خود در این بازی خیلی مورد توجه قرار گرفت. ...
مادر شهید بیگلو: فرزندم را هدیه شش ماهه امام حسین(ع) کردم
خواهم اسم پسرم را علی اصغر بگذارم! من معصومه قورت بیگلو هستم. سال 56 در استان البرز متولد شدم. بعد از ازدواج با پسرعمویم خدا به ما دو فرزند داد. هانیه متولد 71 که در 15 سالگی او را به دنیا آوردم و علی اصغر که 25 ساله بودم به دنیا آمد و سال گذشته پرپر شد. سه ماه علی اصغر را باردار بودم اما هنوز نمی دانستم. تا اینکه یک شب منزل مادر خوابیدم و خواب دیدم دو فرشته یک پسر بچه را با ...
اعدام برای مردی که 7 سال دخترخوانده نوجوانش را آزار داد؛ سیاه ترین شیطان!
داشتیم اما وقتی دخترم به سن بلوغ رسید، رفتارهایش عوض شد. او گاهی بشدت گوشه گیر و گاهی بشدت پرخاشگر بود و من فکر می کردم این موضوع به خاطر بحران بلوغ او است، به همین دلیل زیاد به رفتارهایش اهمیتی نمی دادم، اما بعد از مدتی متوجه شدم رابطه او با پدرخوانده اش بد شده است و اصلاً نمی خواهد با او در خانه تنها بماند. احساس می کردم رها، از پدرخوانده اش وحشت دارد به همین خاطر چند بار با دخترم صحبت کردم و متوجه ...
دختر 16ساله برای رهایی از ازدواج اجباری، مایع شوینده خورد
مادرم را دو سال پیش به دلیل کرونا از دست دادم. اگر مادرم زنده بود این همه مشکلات نداشتم. بعد از فوت مادرم، پدرم ازدواج کرد و من و برادرانم با همسرش ارتباط خوبی نداریم و پدرم برای اینکه خودش آرامش داشته باشد، مرا شوهر داد و نامادریم نیز از خداخواسته بدون هیچ گونه توجهی به گریه های من می گفت هر دختری باید یک روز به خانه بخت برود ولی به چه قیمتی با فردی که هیچ گونه علاقه ای به وی ندارم و او شرایط ...
دست درازی بی شرمانه به دختر 16 ساله دوست خانوادگی/ فیلم های ناجور به من نشان داد
دختری 16 ساله با قد و اندامی متوسط، چهره سفید و بسیار مضطرب و افسرده که همراه مادرش آمده بود وارد دایره مشاوره کلانتری شد و مشکل خود را این گونه بیان کرد. همیشه شاهد نزاع و درگیری پدر و مادرم بودم و بر سر هر چیزی با هم مشاجره داشتند و خیلی رابطه خوبی با هم نداشتند، پدرم حتی با ما 3 خواهر نیز رابطه خوبی نداشت و توجه زیادی به دخترانش نمی کرد. ما یک دوست خانوادگی داشتیم که این زن و شوهر ...
بی غیرتی شوهرم حد و حسابی ندارد/ درخواست های بیشرمانه مردمتاهل از همسرش و...
اقتصادی خودم افسوس می خوردم. خواستگاری مدیر شرکت تجاری تا این که روزی سالومه از من خواست در شرکت تجاری برادرش مشغول کار شوم. اگرچه حقوقش اندک و ناچیز بود اما به دلیل آن که طعم بی پولی را چشیده بودم از پیشنهادش استقبال کردم. دو سال بعد از این ماجرا در حالی که تحصیلاتم به پایان رسیده بود، سالومه مرا برای برادرش خواستگاری کرد. انوش که از وضعیت مالی پدرم خبر داشت ...
اقدام خطرناک دختر 16ساله برای رهایی از ازدواج اجباری
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه ایران، او گفت: مادرم را دو سال پیش به دلیل کرونا از دست دادم. اگر مادرم زنده بود این همه مشکلات نداشتم. بعد از فوت مادرم، پدرم ازدواج کرد و من و برادرانم با همسرش ارتباط خوبی نداریم و پدرم برای اینکه خودش آرامش داشته باشد، مرا شوهر داد و نامادریم نیز از خداخواسته بدون هیچ گونه توجهی به گریه های من می گفت هر دختری باید یک روز به خانه بخت برود ولی به چه قیمتی ...
سرنوشت عجیب یک دزد معتاد
آفتاب نیوز : وی افزود: با کمک مادرم که بعد از درگذشت پدرم من را به دندان کشیده بود، زندگی مشترک خود را در یک طبقه از خانه پدری ام آغاز کردیم. او سر به زیر انداخت و ادامه داد: یک روز فردی شیک پوش و خوش سر زبان به محل کارم مراجعه کرد. کارش تا آخر وقت طول کشید بعد هم با خودروی مشکی مدل بالایش مرا به خانه رساند. می گفت خودت را علاف حقوق یک من دو زار کارهای اداری شرکت ...
ناگفته های جنجالی عروس 13 ساله از شوهر بی بندوبارش / پدرم مرا به مرد پولدار داد!
خانه بیرون انداخت چند روزی را در خیابان ها و پارک های شهر سرگردان بودم و نمی توانستم تصمیم درستی بگیرم در این وضعیت به خانه پدرم بازگشتم اما او حتی در حیاط را هم باز نکرد چرا که پول های کرامت را به من ترجیح می داد. حتی وقتی نزد خواهران و برادرانم رفتم آن ها نیز مرا نپذیرفتند. دیگر از همه جا رانده شده بودم که به ناچار دوباره نزد کرامت بازگشتم و از او عذرخواهی کردم. خلاصه دو سال بعد صاحب ...
به عشق پیمان پای سفره عقد نشستم/ آن نامرد با خواهرم رابطه داشت و من ساده ...
بدجوری دل باخته فیروز شده بودم به گونه ای که خنده ها و لبخندهای نابه جایش را ناشی از خوش اخلاقی او می دانستم و اغراق ها و غلوهای او درباره درآمدهای میلیونی و قراردادهای میلیاردی با شرکت های معتبر را به تیزهوشی او ارتباط می دادم اما تازه فهمیدم که در مخمصه عجیبی افتاده ام و ... بیشتر بخوانید: شوهرم به خواهر 15 ساله ام تجاوز کرد| او خودش را کشت! عاشق دوست شوهرم شدم ...
بهنام و دوستش لباس هایم را پاره کردند ! / در بیابان بی عفت شدم !
بنام بهنام شدم وقتی اتفاقی پیامک های من را در گوشی ام دید درحالیکه به شدت تعجب کرده بود موضوع را سرپوشیده به پدرم گفت و من دیگر حق بیرون رفتن و گوشی داشتن را نداشتم اما من از هر فرصتی استفاده می کردم و با تلفن خانه با بهنام در تماس بودم ...اما این ماجرا هم لو رفت بنابراین پدرومادرم مرا تحت فشار گذاشتند که در یک تماس با بهنام مقابل آنها درباره پایان ارتباط با او حرف بزنم. آخرین دیدار ...
جای پای مسیح کردستان همین حوالی
. خیلی اصرار کرد. من هم رفتم. وقتی شهید شد آنجا بودم. در حین بازدید از منطقه ماشین روی مین می رود و منفجر می شود. زنی 23 ساله با 2 کودک قد و نیم قد در شهری غریب، خبر شهادت همسرش را به او می دهند. سمیه می گوید: بعد از اینکه پدرم شهید شد، ما درخانه مادربزرگم ساکن شدیم. تا سال 72 هم با آنها زندگی می کردیم تا اینکه سرانجام خانه ای خریدیم. مادرم خیلی نگران بود تا اینکه شب خواب می بیند که پدر سند ...
زن 17 ساله: مرد همسایه مرا هل داد و دهانم را گرفت که سروصدا نکنم!
درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: از روزی که چشمانم را باز کردم، خودم را بی کس و تنها در بهزیستی یافتم. گویا پدر و مادرم مرا سر راه گذاشته و رها کرده بودند. خلاصه بهزیستی تنها پناهگاه و امید من بود اما خیلی آرزو داشتم که من هم مانند دیگر کودکان خردسال،پدر و مادری داشته باشم که مرا در آغوش بگیرند! حسرت داشتن پدر و مادر، موضوعی بود که در طول زندگی ام مدام ...
اعتبارش را خرج مردم می کند
قبر مادرم گریه می کردم. حال و روز بدی داشتم. بعد از فوت مادر، پدرم خیلی موافق درس خواندنم نبود. به همین سبب روزها کار می کردم و شب ها درس می خواندم. تا اینکه نوجوان شدم و برای اینکه از بحران فکری نجات پیدا کنم عمه ام برایم آستین بالا زد. خیلی زود ازدواج کردم. آمدن بانو به خانه خیلی از مشکلات روحی برقعی را برطرف کرد. او بانوی فهمیده و دانایی بود که با درایت سکان زندگی را به دست گرفت ...
ویدئو/ ماجرای دردناک دختری که در محاصره داعش بود
با چشمان گریان گفت: حتی حالا هم نمی توانم تجاربی را که داشته ام هضم کنم. آن ها زندگی مرا نابود کردند. وقتی داعشی ها به شهر ما در سوریه رسیدند، هرفردی را که احساس می کردند درمقابل داعش می ایستد، بازداشت می کردند. آن ها پدر مرا نیز بازداشت کردند. برادر من در درگیری ها کشته شد. آن ها پدر مرا به این علت بازداشت کردند که سلاح داشت. من و مادرم برای آزادی پدرم ...
ماجرای مرگ آگاهی شهید چمران
کردیم چیزی از عوالم ظاهری نمی دیدم، نمی فهمیدم. به پدرم گفتم: جشن نمی خواهم فقط فامیل نزدیک، عمو، دایی و... پدرم گفت: به من ربطی ندارد؛ هر کار که خودتان می خواهید بکنید. صبح روزی که بعد از ظهرش عقد بود، آماده شدم که بروم دبیرستان برای تدریس. مادرم با من صحبت نمی کرد، عصبانی بود. خواهرم پرسید: کجا می روید؟ گفتم: مدرسه. گفت: شما الان باید بروید برای آرایش، بروید خودتان را درست کنید. من بروم؟ رفتم ...
تلخ ترین خبر زندگی ام را در جستجوی گوگل متوجه شدم
دانی حتی در سفرهای استانی 4-3 روزه ات من چه حالی پیدا می کنم. شب ها خواب ندارم و دائماً با تو تماس می گیرم... گفت ببین بقیه خانم ها چقدر راحت همسرشان را وقت سفر بدرقه می کنند و می گویند به سلامت! گفتم نمی دانم آنها چه می کنند، شاید همسرشان برایشان مهم نباشد... گفت مگر می شود؟ گفتم من نمی دانم شاید اصلاً آنها دوست دارند همسرشان شهید شود... سریع گفت تو دوست نداری شوهرت شهید شود؟ گفتم در این سن و ...
صاحبخانه ام مجرد است و بجای کرایه خانه خواسته های بیشرمانه دارد/ همسرم هم از او بی غیرت تر است
نداشتم و می خواستم در خانه به مادرم کمک کنم تا این که خودم زندگی مستقلی را تشکیل بدهم. در حالی که 21 ساله بودم یکی از همسایگانمان مرا برای پسرش خواستگاری کرد. اگرچه آن خانواده را از سال ها قبل می شناختیم، اما هیچ اطلاعی از وضعیت درون خانواده آن ها نداشتیم و تحقیقی هم در این باره نکردیم چرا که به دلیل وضعیت جسمی پدرم خواستگار زیادی نداشتم. از سوی دیگر نیز بهادر هم مانند پدر من از نظر مالی ...
“حسین علی” را به فارسی نگارش کردم
.../گیلان شاعر پیشکسوت گیلانی، با اشاره به جوشش شعر آیینی از درون شاعر، خاطرنشان کرد: گمان می کنم زمانی که مادرم مرا باردار بود، بی اختیار یا حسین می گفت و من که در آستانه تولد بودم موسیقی این عبارت را می شنیدم و با آن پرورش پیدا می کردم. محمدحسین مهدوی(م. موید) شاعر و [...] ایسنا/گیلان شاعر پیشکسوت گیلانی، با اشاره به جوشش شعر آیینی از درون شاعر، خاطرنشان کرد: گمان می کنم زمانی که ...
پیشنهاد بی شرمانه زن جوان به مرد زن دار!
خواهم حرفی بزنم داد می کشد و می گوید مادر پیرت خوب یاد داده چه طور ما را اذیت کنی. من همسرم را دوست دارم و احترامش را حفظ می کنم. اما او حرمت مرا جلوی بچه ها هم شکسته است. خسته شده ام. مادر پیرم تنهاست و زیاد خانه ما نمی آید. دستش هم توی جیب خودش است چون حقوق پدر خدا بیامرزم کفاف هزینه هایش را می دهد. افسوس همسرم در توهم و خیال است، جرات ندارم یک ریال برای مادرم خرج ...
شکنجه زن 19 ساله در خانه شوهر شیشه ای
همسایگان معرفی کرده بود و جوانی آرام و باوقار به نظر می رسید. اگرچه او 13 سال از من بزرگ تر بود ولی چون شرایط زندگی در منزل پدرم را مناسب نمی دیدم، تصمیم گرفتم تن به این ازدواج بدهم و از این وضعیت اسفبار رهایی یابم. دوران نامزدی ما خیلی کوتاه بود و طولی نکشید که زندگی مشترکمان را آغاز کردیم و 8 ماه بعد هم صاحب یک دختر زیبا شدم. با وجود این هیچ کس در خانواده همسرم از به دنیا آمدن مهتاب خوشحال نشد ...