سایر منابع:
سایر خبرها
دختر 7 ساله هروئینی با پدرش دزدی می کرد / 13 سال در خرابه ها می خوابیدم + نظر کارشناسی
به گزارش رکنا، پدرم اعتیاد شدیدی به هروئین داشت و همین دلیلی بود که مادرم از اوجدا شده بود و علاقه ای به مدرسه رفتن من نداشت. من بعنوان یک فرد بی سواد بزرگ شدم و من نه خواهری داشتم و نه برادری و نه فامیلی که این شرایط سخت را با اوتقسیم کنم و مرا درک کند. او رفته رفته مرا از سن 7 سالگی با مواد آشنا کرد، با او مصرف می کردم پدرم گاهی برای تامین مخارج مواد دست به های متفاوت می زد که من هم ...
پسری به دنبال مادر؛ از جزیره هرمز تا حوالی خانه خدا
شدم کاروانی ویژه خانواده شهدای چند شهید برای اعزام به مکه راه اندازی شده است. بنیاد شهید بندرعباس هیچ اطلاعی از این پرواز نداشت، خودم برای پیگیری اعزام پدر و مادرم راهی تهران شدم. وقتی گفتم از هرمز آمده ام و والدین من، پدر و مادر سه شهید هستند تعجب کردند گفتند تاییده بیاوردید، 36 سال پیش تردد بسیار سخت بود، 23 ساله بودم و با همان ساک برزنتی (به قول ما هرمزی ها پچول به سر) دوران جبهه ام ...
مثله شدن پسر به دست پدر
به گزارش شیعه نیوز ، راز ناپدید شدن پسری جوان پس از گذشت 13 ماه زمانی فاش شد که پدرش به قتل او اعتراف کرد. یکی از روزهای تیرماه سال گذشته، زنی به اداره پلیس تهران رفت و خبر از ناپدیدشدن برادرش داد. وی گفت: برادرم به نام آرش آرایشگر است و بعد از جدایی پدر و مادرم با پدرم زندگی می کرد. اما این اواخر با پدرم دچار اختلافاتی شده بود و به همین دلیل مهمان خانه من بود. او ادامه داد ...
از دختری ساده به یک دختر مد روز با لباس های آن چنانی تبدیل شدم، غافل از این که ...
خانه خارج شوم با آن که از وضعیت رفاهی خوبی برخوردار نبودیم ولی من با سرویس به مدرسه می رفتم. حتی مجبور بودم بیش از حد متعارف حجابم را رعایت کنم و ... در همین شرایط بود که یکی از اقوام دورمان مرا برای پسرش خواستگاری کرد. آن زمان 17 ساله بودم که با توافق خانواده ها با اسد ازدواج کردم اما شرایط فرهنگی و اجتماعی خانواده آن ها کاملا متفاوت از خانواده ما بود. خواهران اسد به راحتی در بیرون از ...
پدری که پسرش را مثله و در سطل زباله انداخت
به گزارش اقتصاد آنلاین؛ روزنامه ایران نوشت: تیر سال گذشته دختر جوانی قدم در اداره چهارم پلیس آگاهی گذاشت و از ناپدید شدن برادرش خبر داد. او گفت : مدت ها قبل پدر و مادرم از هم جدا شدند و پدرم مدتی بعد ازدواج کرد. یک هفته قبل برادرم یوسف که به تنهایی زندگی می کرد برای میهمانی به خانه ما در اطراف تهران آمد. بعد از چند روز نیز به همراه پدرم به باغ مان در اطراف کرج رفت. آنطور که پدرم می گفت ...
جنایت فجیع پسرکشی در تهران/ جسد تکه شده در سطل زباله پیدا شد
برادر خود خبر داد و گفت: برادر ناپدیدشده ام از چند روز قبل از اینکه مفقود شود در خانه ما مهمان بود و قرار بود با پدرم برای انجام کاری به ساوجبلاغ برود اما وقتی از خانه خارج شد دیگر از او خبری ندارم و هرچه گشتم ردی از او پیدا نکردم، به همین خاطر نگران هستم. در بررسی هایی که پس از طرح شکایت زن جوان آغاز شد معلوم شد پسر جوان تا مدتی قبل در تهران و قزوین مغازه آرایشگری داشته اما به دلیل اعتیاد ...
بانوی قاجاری که یک نفر و نصفی بود کد خبر: 877515 / دیروز, 19:23 / ایران
ماهانه خود نزد مادر رفتم. با کمال تعجب دیدم بابت حقوق سه ماهه فقط 2000 تومان واریز شده چون علت تقلیل آن را پرسیدم، مادرم گفت: یکی از مأمورین مالیه، 6000 تومان از مستأجرین من رشوه گرفت، من آن پول را به مستأجر پس دادم و گفتم از حقوق تو که وزیر مالیه هستی کسر کنند تا بهتر بفهمی مردم از دست مأموران جناب آقای وزیر چه می کشند. تاسیسات فخرالدوله فخرالدوله علاوه بر مسجد، چندین مدرسه ...
شوهرم متاسفانه با خواهرم رابطه دارد/ نتوانستم باور کنم که خواهرم در حق من خیانت کرده است
ماهه داریم. شوهرم متاسفانه با خواهرم رابطه دارد و من این ماجرا را بعد از به دنیا آمدن فرزندمان متوجه شدم. وی در مورد نحوه اطلاع از این موضوع گفت: در دوران نقاهت بارداری در خانه پدر و مادرم بودم. یک شب به همراه برادرم برای برداشتن وسایل به خانه رفتم و آنجا بود که متوجه شدم شوهرم با خواهرم رابطه دارد. ابتدا اصلا نمی توانستم باور کنم که خواهرم در حق من خیانت کرده است ولی بعد از مدتی که ...
من دچار هوس شده بودم/ دوست ندارم این دختر را عقد کنم/من برای تفریح چند روز با او در ویلا بودم!
نوجوان 15 ساله ای که با اعلام شکایت پدر و مادر یک دختر 17 ساله به کلانتری احضار شده بود، در میان بهت و ناباوری به تشریح چگونگی آشنایی خیابانی اش با دختر مذکور پرداخت و به مشاور کلانتری طرقبه گفت: هنوز هم باورم نمی شود چه اتفاقی افتاده است من قصد برقراری روابط نامشروع را نداشتم و تنها به خاطر حس کنجکاوی که بر اثر بازی های رایانه ای مستهجن پیدا کرده بودم، با آن دختر دوست شدم. من تنها فرزند خانواده ...
جنایت آتشین بعد از معامله ساختگی خودرو
موضوعی را مطرح کرده بودند، دختر مقتول با انکار این ماجرا گفت: پدرم مردی کشاورز بود که در اطراف شهرری کار می کرد. ما پنج خواهر و برادر هستیم که من و یکی از خواهرهایم در خانه با پدر و مادرم زندگی می کردیم. پدرم یک خودروی وانت و یک خودروی پژو پرشیا داشت که گاهی اوقات نیز با وانت بار می برد. مدتی قبل از این ماجرا یک روز پدرم به خانه آمد و شنیدم که به مادرم می گفت امروز در خیابان یک خانم میانسال جلوی ...
زجرکش کردن پدر و مادر شهید برای گرم کردن روضه و جذب مخاطب + فیلم
از بستگان (خاله مادرم)، که خود مادر دو شهید بود با یک جانباز نابینا از دو چشم آشنا می شود؛ (پدرم) جوانی که تصادفا هم رزم و هم محلی سه برادر مادر ما بود، سال ها بعد به دلیل عدم بینایی و گم کردن مسیر تردد از ارتفاع زیاد سقوط می کند و شهید می شود. بیشتر بخوانید: وقتی به پدر بزرگم خبر دادند یک جانباز می خواهد به خواستگاری دخترش بیاید، بسیار عصبانی می شود و مخالفت می کند. او ...
بیماران بی هویت
حمایت بیمه درمانی رقم زده است. هزینه بالای درمانی با وجود کمک اندک برخی خیّرها، قرض سنگینی را بر دوش این خانواده کارگر گذاشته است. برای همین بعد از ماجرای عمل جراحی رقیه، دو فرزند دیگر خانه برای درآمد بیشتر به شهر مشهد رفتند و همراه پدر مشغول کار نگهبانی هستند، مادر و دختر بیمار هم در این اتاق 10متری سر می کنند و چند روز یک بار برای شیمی درمانی راهی مشهد می شوند. مادر جوان چادر مشکی را روی ...
چرا سکانس مربوط به حضرت ابوالفضل (ع) در سریال مختارنامه حذف شد؟ + فیلم
علاقمند به بازیگری شدم اما اتفاقی نیفتاد تا زمانی که به سربازی رفتم. محمد فیلی: در زمان خدمت سربازی با بچه های هنرمند فعال در موسیقی تئاتر آشنا شدم بعد از خدمت در سال 1349 از طریق آنها برای یادگیری ساز و گیتار به خانه فرهنگ شماره 3 شیراز رفتم آنجا از طریق عباس افشاریان برای بازی در یک تئاتر نمایشی انتخاب شد و در سال 1356 به استخدام این اداره در آمدم و تا قبل از انقلاب 8 سال مشغول کار ...
شوهرم هوسباز است و از من می خواهد دوستانم را به خانه بیاورم تا او...
از روزی که خودم را شناختم جز جدل و فریادهای توهین آمیز پدر و مادرم چیزی ندیدم.پدرم مردی معتاد و بیکار بود و توانایی اداره زندگی را نداشت. او حتی نمی توانست مخارج روزانه را تامین کند از سوی دیگر مادرم همه تلاش خود را به کار گرفته بود تا پدرم را از مواد مخدر دور کند و به زندگی عادی بازگرداند اما تلاش هایش فایده ای نداشت و پدرم در همان مسیر بی راهه حرکت می کرد تا این که بالاخره مهر طلاق بر شناسنامه ...
هفت سال برای شوهرم نقش بازی کردم تا آخرش مچم را گرفت!
زندگی تغییر می کند و رنگ خوشبختی را خواهم دید. با این حال حتی زمانی که باردار شدم مدت زیادی را در خانه پدرم سپری کردم چرا که از مشت و لگدهای همسرم در امان نبودم. خلاصه وقتی برای زایمان در بیمارستان بستری شدم و همسرم به سراغم نیامد پدر و مادرم متوجه حقیقت ماجرا شدند و من در حالی با بخشیدن همه حق و حقوقم طلاق گرفتم که حتی یک بار هم به چهره نوزادم نگاه نکردم و به او شیر ندادم چون می ...
دختر 6 ساله شاهد قتل پدر : مادرم با همدستی دوستش پدرم را کشتند
هولناک قتل پدرش را فاش کرد و گفت: مادرم با همدستی دوست پدرم باربد او را کشتند. پس از این اظهارات بلافاصله دستور بازداشت زن جوان صادر شد. وی که چاره ای جز اعتراف نداشت گفت: وقتی با همسرم ازدواج کردم زندگی خوبی داشتیم، شوهرم ورزشکار بود اما مدتی بعد متوجه شدم به قرص ترامادول اعتیاد دارد و همین موضوع سبب شده بود که مدام با هم بحث و درگیری داشته باشیم، کم کم درگیری ها باعث شد دیگر عشق و ...
داستان بدبخت شدن یک آدم معمولی
خوبی داشتم و وقتی کارهایم رو به راه شد، به خواستگاری دختر یکی از اقوام رفتیم. با اعتباری که اسم مادرم داشت خیلی راحت و بی دردسر ازدواج کردم. با کمک مادرم که بعد از درگذشت پدرم من را به دندان کشیده بود، زندگی مشترک خود را در یک طبقه از خانه پدری ام آغاز کردیم. تا این که یک روز فردی شیک پوش و خوش سر و زبان به محل کارم مراجعه کرد. کارش تا آخر وقت طول کشید بعد هم با خودروی مشکی مدل بالایش مرا به خانه ...
همدستی زن بلاگر با مرد غریبه برای کشتن شوهر
: همه شواهد نشان می دهد لیدا مرتکب معاونت در قتل شده و آمریت داشته است؛ ما درخواست داریم دادگاه در این خصوص هم ورود کند چون در کیفرخواست نیست. در ادامه فرزند مقتول در جایگاه حاضر شد. او یک بار دیگر آنچه را دیده بود توضیح داد و گفت: پدرم خواب بود که مادرم و کاوه با او درگیر شدند و مادرم او را خفه کرد. بعد جسد را روی ویلچر گذاشتند و بردند. مادرم من را هم همراهش برد و بعد پدرم را آتش زدند ...
بهنام و دوستش لباس هایم را پاره کردند؛ در بیابان بی عفت شدم!
او تلفنی حرف می زدم تا جایی که همه پول توجیبی هایم وحتی هزینه هایی که پدرم بابت خرید وسایل مدرسه به من مداد را صرف شارژ تلفن می کردم دوماه از این ماجرا گذشته بود ومن شیفته بهنام شده بودم صبح و شب گوشی درکنار م بود امتحانات نزدیک بود و من دیگر آن شاگرد ممتاز کلاس نبودم و مادرم که پی به افت تحصیلی من برده بود گوشی را ازمن گرفت تا بیشتر پی درس هایم باشم مادرم خبر داشت که من شیفته پسری بنام بهنام شدم ...
در زندان به دنیا آمدم و در زندان می میرم
مالخرها در ارتباط بودم، برای همین هم بازداشت شدم. وظیفه من این بود که اجناس سرقتی را بفروشم. *چرا به سمت این کار آمدی؟ سرنوشت من هم این طوری نوشته شده. *سرنوشت هرکس را اعمالش مشخص می کند. من در زندان به دنیا آمدم. مادرم موادفروش بود، او بازداشت شد و من هم در زندان به دنیا آمدم. تا سه سالگی در زندان بودم و بعد هم مرا تحویل بهزیستی دادند. مادرم به 15 سال حبس ...
اجاره خانه تنها با شرط برگزاری روضه خانگی
...> بعد از لحظاتی سکوت می پرسم خب سیده خانم چراغ مرثیه خانگی حضرت سیدالشهداء چطور در خانه شما روشن شد؟ پدر بزرگ مادری ام" میر غفار اثنی عشری" و پدر بزرگ پدری ام " میر ستار کفاشی نسب زمانی " هر دو روحانی بودند و به اهل بیت عصت و طهارت علاقه و ارادت خاصی داشتند.هر دوی آنها در منزل خودشان برای حضرت سیدالشهداء روضه برگزار می کردند. وقتی مادرم در سن 15 سالگی و در سال 1334 با پدرم ازدواج کرده و ...
درباره بانوی ماکویی که باوجود معلولیت دست و پا دست دیگران را هم گرفته است
تعداد دیگری از اطرافیانش کارآفرینی کند. اما این ها به آسانی بدست نیامده؛ پشت همه این اتفاقات خوب، مهربانی پدر و مادر و خانواده اش بوده و همت و تلاش خودش که گفته خواستن، توانستن است. کم لطفی خانم مدیر مدرسه من متولد سال1373 در روستای آداغان ماکو در آذربایجان غربی هستم؛ 9 خواهر هستیم اما برادری نداریم. وقتی به دنیا آمدم از ناحیه دست ها و پاها معلول بودم اما سعی می کردم خودم کارهایم را ...
پس از این که رتبه ام 2 رقمی شد شوهر کردم، اما پای منقل...
مخالف آن بودند که ای کاش به حرفشان گوش می کردم و هیچ وقت بله نمی گفتم. تازه 18سالگی را تمام کرده بودم که لباس سفید بخت به تن کردم پدرومادرم موافق ازدواج ام نبودند و بعد ازعروسی هم از خانواده ترد شدم. دو سه ماه ازازدواجمان گذشته بود که من با خوشحالی برای ثبت نام دانشگاه آماده می شدم که شوهرم مانع رفتنم شد. و آرزوی رفتن به دانشگاه در دلم ماند. دیگر پای برگشتن به خانه را هم نداشتم ...
بدون پا هم می شود ایستاد
مهارت هایش را در کلاس های سرای محله آموزش دهد. قصه های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید 7 ماهه به دنیا آمدم و همین مسئله مشکلات جسمی برایم به وجود آورد. چند ماه بعدتر پدر و مادرم متوجه شدند که نه تنها قادر به راه رفتن نیستم بلکه دست هایم هم کارایی لازم را ندارد. زمان چهار دست و پا رفتن کودک و کم کم روی پا ایستادنش که از راه رسید، تازه اعضای خانواده متوجه مشکل جسمی فرهاد ...
بداغی: نمی خواستم به خانواده ام بگویم جایی در انتخابی تیم ملی ندارم/ باختم می روم و هیچ اعتراضی ندارم
و نتیجه را تغییر داده است.محمدی: امیدوارم انتخابی 72 کیلوگرم فرنگی با 3 کشتی گیر برگزار شود/ چرخه کشتی آزاد از ما بهتر و دقیق تر بود وی ادامه داد: با اینکه با اشتباه داوری نفر دوم کشور بودم، اما نه انتخابی دوباره ای برایم گذاشته شد و نه به اردو دعوت شدم. بعد از جام تختی که آنجا هم قهرمان شدم. این فرنگی کار 21 ساله ایذه ای در پاسخ به سؤالی در مورد شرایط خانوادگی اش گفت: پدرم ...
گفت وگو با خواهر شیخ حسین انصاریان، مادر شهید و بانوی خیّر محله آهنگ | دورهمی های خانوادگی برکت است
موارد گفته شده خلاصه نمی شود. او مدت زیادی است که در کار تهیه جهیزیه و سیسمونی نیازمندان فعالیت می کند. به گفته خودش، این کار را با کمک های مردمی انجام می دهد. برای این بانو، هیچ چیز لذت بخش تر از خنده و خوشحالی نوعروسی که قرار است زندگی اش را شروع کند، نیست. دوست داریم درباره سبک زندگی شان بیشتر بدانیم. پدر و مادر این خانواده چه نوع تربیتی را پیش گرفتند که ثمره زندگی شان فردی چون شیخ ...
عکس های بامزه دختر منوچهر هادی با لباس مدرسه
او در کپشن پست نوشت: دیگه دخترم خانوم شده.لباس فرم مدرسه شو گرفتم. بردمش تو کلاسش. حس زیبا و غریبی بود. انگار همین دیروز بود چهل و اندی سال پیش که مادر عزیزتر از جانم منو برد مدرسه نصف بچه ها گریه می کردن. منم از ترس فضا و محیط جدید گریه میکردم. مادرم تو حیاط مدرسه بود و از پشت پنجره دلگرمم می کرد. برای گوشگله پیدر و همه دختر خانومایی که امسال میرن مدرسه بهترینها رو میخوام. دخترم موفق باشی بدون ...
بازگشت به خویشتن در حرم یار | روایت یک دختر جوان از انتخاب حجاب برتر
. بغضم ترکید. در دلم گفتم می گویند شما مادر بچه های شیعه هستید. شما که مادر هستی برایم مادری کن. فردای آن روز مشغول تمیز کردن کمدم بودم که پارچه چادر مشکی پیدا کردم. مادر بزرگم از کربلا آورده بود. بی معطلی آن را به خیاطی بردم. همین انگیزه شد که با چادر بیرون بروم. 2 کوچه آنطرف تر از خانه چادرم را می پوشیدم. می ترسیدم همسایه ها و دوستانم مسخره ام کنند. مدتی گذشت. شب تولد امام حسین(ع) گذرم به حسینیه ...
بلایی که کرونا بر سر خانواده این خانم 60 ساله آورد
. اما نجاتم دادند. شاید باید می ماندم. و حالا قلبم با رگ های فنردار می تپد . کمی بعد شوهرِ دخترم هم دختر 9ساله شان را به من سپرد و رفت ؛ و شنیده ام با دوست صمیمی دخترم ازدواج کرده است. فکر کنم سرنوشت هم از تحمل من شگفت زده شده باشد. اما من مجبورم قوی و سالم باشم تا برای نوه ام، هم مادر باشم و هم مادربزرگ ....و در حالی که این قصه ی تلخ تر از شوکران را روایت می کرد، عکس های پرشمار دختران سفر کرده و نوه ی زیبایش را که در گوشی داشت نشانم می داد. و در آخر با بغضی که می کوشید همچنان مهارش کند گله اش را از آن ها گفت: نمی دانم چرا در این دو سال، یک بار هم به خوابم نیامده اند! . پ ...