سایر منابع:
سایر خبرها
گره پیچیده در قتل مرد مسن
اعتماد آنلاین: دو زن که متهم هستند پیرمرد ثروتمندی را به قتل رسانده اند، برای بار دوم در دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه رفتند و دوباره هر یک قتل را گردن دیگری انداخت. متهمان که همسر سوم و یکی از همسایه های مرد ثروتمند هستند، متهم اند با همدستی همدیگر اقدام به قتل کرده اند. جسم نیمه جان مرد سالخورده دو سال قبل در حالی که غرق در خون در خیابان افتاده بود پیدا و با کمک ...
حافظ از بهزاد فراهانی تجلیل کرد/ اجرا با محمدرضا علیمردانی است
این 60 سال بگویم. او به عنوان بازیگر، نویسنده و کارگردان اگر نبود بسیاری از آثار سینما از جمله سفر سنگ کیمیایی نبود. وی ادامه داد: او پرویز پرستویی، مجید کربلایی نجف و ... را معرفی و تربیت کرد. او اگر نبود بخشی از تاریخ ایران نبود، مگر می توان نام فراهانی، عباس جوانمرد، آوانسیان را نبرد. ما سی سال است که با هم کار و زندگی می کنیم و الان من جای همه شاگردان او اینجا ایستاده ام. ...
پدر شهید هاشمی: شهادت پسرم را به حساب اهل سنت نمی گذارم
حمیدرضا شهید شد، با من تماس گرفتند و گفتند بالای سر سردار حاج قاسم سلیمانی یک جایی هست، می خواهیم، حمید را آنجا دفن کنیم. گفتم: برای من فقط مهم است در گلزار باشد وگرنه کجای گلزار باشد برایم مهم نیست، برای خودش هم مهم نبود چون همیشه می خواست، ناشناس باشد. نیم ساعت بعد زنگ زدند و گفتند: در اینجا به بتن خورده ایم و حالا مزارش دقیقا کنار دوستانش از جمله محمدجواد است که هر وقت کرمان بود، می رفت ...
آقا مهدی از زبان آقاکیشی؛ قهرمان این داستان خیلی آدم حسابی است! | از قطع حقوق به خاطر نقص در پرونده تا ...
به گزارش همشهری آنلاین . سال ها پیش آقا مهدی برای منِ بچه دبیرستانی صرفا نامی بود روی تابلوی سردر کوچه و خیابان؛ همین و بس!ُ یک کلمه مهدی باکری؛ نه آقایی اول اسم اش اضافه می کردم و نه اصلا مهم بود که او کیست و چه کرده است تا اینکه بوم سرنوشت، طرح جدیدی را برایم ترسیم کرد! یعنی ابتدا، کاری کرد تا با آقا مهدی هم دانشکده ای شوم، فقط با سی و اندی سال اختلاف زمان. آنقدری دانشکده مان رنگ و ...
زندگی با 6 بچه در خانه 40 متری / جواب سونوگرافی شگفت زده مان کرد
.... این پدر جوان از شنیدن عجیب ترین و البته شیرین ترین خبر عمرش تعریف می کند: همسرم در هفته هفتم بارداری بود که برای سونوگرافی به پزشک مراجعه کرد. آنجا فهمیدیم که 4قلو است. اولش شوکه شدیم و باورش برایمان سخت بود. ما اصلا در خانواده و اطرافیان حتی 2قلو هم نداشتیم؛ این اتفاق آنقدر برای من باورنکردنی بود که حتی به پزشک سونوگرافی شک کرده بودم و می گفتم خودم باید دستگاه را ببینم تا باور ...
بعد از یک زندگی شرافتمندانه به کار خلاف فکر می کنم
...> این زن سرپرست خانوار با انتقاد از تمام دوندگی هایی که در این سال ها انجام داده، می گوید: تمام این سال ها شرافتمندانه زندگی کردم و راه کج نرفتم؛ اما در این مدت به خاطر این همه پاس کاری و دوندگی، گاهی به کار خلاف قانون هم فکر کردم. حتی این موضوع را به دفتر آقای متولیان امور مجلس شهرداری هم گفتم که مسبب آن شما هستید... . حالا که هیچ یک از مسئولان برای حمایت از کارآفرینی، مهارت آموزی و حل مشکلات زنان سرپرست خانوار اقدامی انجام نمی دهد، موضوع را رسانه ای کردم؛ بلکه یکی از این مسئولان و زیردست های شان که من را پاس کاری کردند، متوجه حساسیت شرایط شوند . ...
درسا به کتابفروشی ها آمد
جا نداریم. من گفتم می گذاریم توی انباری خانم پیر. بابا یک چیز دیگر گفت و من که دیدم منطق مثل خیلی جاها این جا هم به درد نمی خورد، راهکارم را عوض کردم (عوض کردن راهکار را از خانم جذبی یاد گرفته بودم) و به اشک هایم دستور دادم بیایند. گفتم: پول این سینی ها که برای شما چیزی نمی شه، ولی من می تونم یادگاری نگه شون دارم و هر وقت عروسی کردم توشون پیتزا درست کنم و یاد شماها بیفتم. اصلاً شاید خودم پیتزایی ...
نخستین حرکتم برای ثبت خاطرات جنگ منجر به بازداشت شد!
شده عملا شروع به ثبت خاطرات کردم. درسم هم شروع شده بود با این حال با خودم گفتم این همه امکانات آماده شده، کار را انجام دهم. من تا یک دور در کردستان زدم، یک سال گذشت. سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): ثبت روایات و اتقافات جنگ تحمیلی در ابتدا کار آسانی نبود و افرادی که به این حوزه آمدند با مشکلات زیادی روبه رو شدند تا بتوانند تاریخ جنگ را ثبت و ضبط کنند. کوشش درخوری بود ثبت ...
درباره نخستین و آخرین گروه زنان چترباز ایرانی | گزارش لحظه های دلهره آور یک سقوط وحشتناک
پسر به دنیا می آمدی. حق داشت چون کارهایم اصلاً شباهتی به کارهای دختران نداشت. او با بیان اینکه همیشه از ارتش و نظم آن خوشش می آمد می گوید: همیشه سودای پرواز در ذهن داشتم اما هیچ کس در میان اقوام و دوستان در این زمینه تجربه و فعالیتی نداشت که بتوانم از او کمک و راهنمایی بگیرم. یک روز تصمیم گرفتم که به ستاد مرکزی نیروی هوایی بروم و برای استخدام ثبت نام کنم. وقتی موضوع را به پدرم گفتم ایشان ...
فمینیسم ناموفق
نسبت به بدنشان بدبین کرده، از طرف دیگر برای طراح بدن و لباس و جسم همان عروسک این همه نوشابه باید باز می شد و تازه در آخر زنی که زنان را عروسک کرده و تعریفش از زن و زنانگی همینقدر سطحی بوده باید در فیلم زنی باشد که به عروسک می گوید زن انسانی باش! بدون اینکه در روند داستان نشان دهند خب چجوری؟ اینها معلوم است سفارش یا حداقل دخالت است. البته که باز کارگردان کنایه خودش را به پوچی و تک بعدی بودن همان دنیای مثلا انسانی و واقعی، با آخرین جمله و آخرین مکان مورد مراجعه باربارا یا باربی زده بود. ...
دختری که کمک کار توپ 106 بود و در مقاومت خرمشهر جنگید
. برادر م از برادرانی بود که در مقر کوی آریا حضور داشت. به واسطه همسر دوستش که هر دو ما را می شناخت، از من خواستگاری کرده بود. بچه ها می خواستند نظرم را بپرسند تا اگر مایل بودم، جلسه ای بگذارند و من و آن برادر با هم صحبت کنیم. بچه ها نشانی دادند و گفتند: برادرم قد بلند است و صورت کشیده و مو های فر و بوری دارد. من اصلاً او را نمی شناختم. فقط یکی دو بار در مقر کوی آریا دیده بودمش. ...
از "شریف قنوتی" تا "چمران و آوینی"؛ ماجرای روحانی آزاده ای که دوست نداشت آزاد شود
... برق نبود و آب هم گرم بود ولی می دانستیم که هر جایی یخچال ها و فریزرها باشند، یخ ها آب شده اند و می خوردیم. کمی خسته شدم و عرق کردم و کمی به خودم آب می زدم. آینه ای روی دیوار بود؛ وقتی در آینه به خودم نگاه کردم یک دفعه وحشت کردم، دیدم که یک شبح سیاه هست و فقط سفیدی چشمم را در آیینه می دیدم و وحشت کردم و گفتم: جن دیدم. بعد دیدم که خودم هستم؛ چون در اتاق بودم. اتاق حدود 12 ...
ساعت زباله ها!
بودم به چشمم، فکر کردم الان 9 شبه. عجیبه عینک دودی باعث شد شما فکر کنید شبه؟ آره. تازه دیروز سر ظهر هم عینک دودی زده بودم که پسرم اومد خونه، دعواش کردم تا این وقت شب کجا بودی؟ ضمن اینکه فقط دوازده ساعت مونده تا 9 شب. ولی همسایه گرامی، آشغال ها رو از الان بذاری بیرون، گربه ها پلاستیک زباله رو پاره می کنن. در همین لحظه یکی از گربه های کوچه از کنارمان رد شد و گفت: البته ما ...
هرز بودن های هر روزه شوهرم مرا را به جایی رساند که خودمم...!
.... خودم ابتدای ازدواج شرط گذاشتم، که همسرم برای نهار تا بعد از اذان مغرب، در کنار همسر اول و بچه هایش باشد. برای شام و استراحت تا فردا صبح که به کلاس درس و سرکار می رود، به منزل من بیاید. اوایل دوران عقدمان کمی این حس را داشتم، که شوهرم بین ما فرق می گذارد. چون من کرمان بودم و وقتی تماس می گرفتم و او می گفت: خانه هستم حس می کردم، الان کنار همسر اول اش است و به او ...
حادثه رانندگی و کمبود نیروی خدماتی مشکل مصدومان در بیمارستان سینا
به جای رسیدگی به مشکل، گفت مدیر در اتاق کناری است. به اتاق دیگری مراجعه کردم، گفتند اینجا نیست. دو باره به همان خانم مراجعه کردم، گفت مدیر رفته شام میل کند. به او گفتم چرا همان اول درست صحبت نمی کنید و چرا در مراجعه به اتاق مدیر اورژانس پاسخ صحیح به مراجعه کنندکان نمی دهید و چرا نسبت به حادثه دیدگان بی تفاوتید؟ برای رسیدگی موضوع به مامور نیروی انتظامی مستقر در بیمارستان مراجعه کردم ، خودش لطف کرد ...
گفت وگو با جوان ترین قاضی زن استان همدان؛ آرزویی که محقق شد
و حل کردن مشکلاتشان استفاده کنم چرا که دستگاه قضایی ملجا و پناهی برای مردم مورد ظلم واقع شده است و قضات به عنوان خدمتگزار مردم، باید تمام تلاششان را در این راستا به کار گیرند. روشن در پاسخ به این سؤال که برخورد مردم با یک بانوی قاضی چگونه است؟، گفت: این روز ها موضوع تا حدودی عادی شده، اما سال های ابتدایی کارم برخی تعجب می کردند و می گفتند مگر می شود یک خانم در منصب قضاوت قرار بگیرد؟، به ...
سجاد افشاریان: چوب جادویی ندارم / دوره قدرنشناسی هاست
روز هیچ کس همراهی نکرد و من به دلیل اینکه تئاترهای خودم را تعطیل کرده بودم، متهم ردیف 5 آن پرونده شدم و دو بار دادگاه رفتم. چند سال بعد به دعوت آقای حسین مسافر آستانه، دبیر جشنواره تئاتر فجر بک تو بلک را اجرا کردم. بعد از اجرای اول گفتند اجرای دوم توقیف است که گفتم اگر دنبال توقیف و جار و جنجال بودم، خیلی قبل تر چنین می کردم. من عاشق تئاترم و می خواهم کارم را اجرا کنم. فقط بگویید مشکل چیست، برطرف ...
اینجا خانه ما| کبریت بازی بچه ها و آتش عذاب وجدان مامان!
داری در حد یه آدم هجده ساله رفتار کنه. سخت می گیری بهش. بابا اونم بچه ست هنوز! و صحنه های بی حوصلگی و کم کاری ام، در ذهنم اکران می شدند و با خودم فکر می کردم که چه مادر جنایتکاری هستم! اصلا من که کم حوصله و بی خلاقیتم، چرا مادر شدم؟ نکند وقتی بچه ها بزرگتر شدند، نتیجه مادری بدم را ببینم و بچه ها به بیراهه بروند؟ آن موقع دیگر جز حسرت خوردن چه کاری از دستم برمی آید؟ افتاده بودم ته چاه ...
تحلیل درست از نقش آفرینی همسر رئیس جمهور
. رویکرد ایشان اما تهاجمی و مؤثر بوده است. 4-آقای اسفندیاری می گوید: چه لزومی داشت به عنوان یک زن از طرف مردان ایران نظری اعلام کند ؛ اصلا چگونه از جانب همه مردان سخن گفته اید؛ مگر همه مردها از یک طبقه و گروهند ؛ اینها یعنی چی؟ یعنی مردها فقط از جانب مردها سخن بگویند و زن ها از جانب زن ها؟ یا یعنی مردها از جانب همه سخن بگویند، ولی زن ها از جانب زن ها؟ الان این حرف ها زدنی است؟ به علاوه سخن ...
در دنیای کتاب قاچاق چه خبر است؟
: شما میهمان ما هستی. حالا بذار کتاب بفروشی. بعدا... اصرارم بی فایده است. دوباره برگشت سر بساط خودش. کتاب ها را دوباره مرتب کردم و به این فکر می کردم یعنی واقعا می شود چیزی فروخت؟ که یک نفر گفت: خانم کتاب ها را از کجا آوردی؟ مدل سوالش عجیب بود و برای همین خیلی کوتاه گفتم: خریدم. گفت: معلومه که خریدی. می گم از کجا؟ گفتم: مثل همه این دستفروشانی که در این خیابان هستند. نشست و کتاب ها را بررسی ...
نگاهی به چند عنوان کتاب با موضوع زندگی آتش نشان ها
محمدرضا مرزوقی و انتشارات کانون پرورش فکری است. خودم و یاسی را با پالتوی آبی اش تصور می کنم که مثلا هشتاد سال پیش است و هنوز لاله زار پر از تئاتر و کافه هایی است که نویسنده ها و آدم مهم ها پشت میز آن کافه ها می نشینند. من و یاسی هم داریم از وسط این کافه ها و سالن های تئاتر و سینما رد می شویم و گل می گوییم و گل می شنویم. توی رویایم من و یاسی هیچ نگرانی ای نداریم. فقط سلانه سلانه می رویم طرف ناصرخسرو ...
عکس/ اکرم همسر علیرضا بیرانوند هر روز خوشتیپ تر می شود!
گویم آن آقا یا خانم از قلم افتاده و برو و با او عکس بگیر. به نظرم این لطف و محبتی که مردم به علیرضا دارند، با هیچ چیزی قابل مقایسه نیست و واقعا حس خوبی به این موضوع دارم. همه این حرف هایی که زدید عین واقعیت است و واقعا برای خود ما هم دوری از علیرضا خیلی سخت و دشوار است. ولی به هر حال هر حرفه و شغلی سختی خودش را دارد و من خدا را شکر می کنم که توانستم یک زن مستقل ...
محمد اشرفی اصفهانی خبر داد: چهلمین سالگرد شهادت شهید محراب آیت الله اشرفی اصفهانی برگزار می شود
تلفن بزنند که فلانی زنده ای؟! هیچ، ابداً. کاری که ابتدا فکر کردم خوب است اما بعداً متوجه شدم که اشتباه است، این بود که عرصه این مجموعه را به نام اوقاف کردم. زمین شهری زمانی که با ما قرار بست گفتند: آقای اشرفی قرارداد به نام چه کسی باشد؟ به نام خودت؟ به نام شهید محراب؟ من گفتم: هیچ کدام بلکه به نام اوقاف باشد. نسجیده و بدون بررسی و کارشناسی جمله ای گفتم و خودم را در چاله انداختم. الان ...
گفت وگو با مریم قربان زاده درباره حوض شربت / روایت درست از زن ایرانی گمشده تاریخ معاصر است
همسر است. روایت زندگی زنانی معمولی مثل خانم باوقار که همسر یک مبارز انقلابی است چه قدر اهمیت دارد؟ این نوع روایت ها چه کمکی به برداشت جامعه از زن و تصویرسازی زن ایرانی معاصر می تواند داشته باشد؟ کتاب های شما دنبال رقم زدن چه اتفاقی در ذهن مخاطبش است؟ همه زن هایی که من روایت هایشان را نوشتم اول از همه برای پاسخ به دغدغه و انگیزه خودم بوده است. روایت زندگی اینها بخش گمشده ای از تاریخ ...
مهدی باکری آدم بسیار مخلص تری از چیزی بود که نشانش دادم/ دوتا از عموهایم در یک روز شهید شدند/ لباس ها را ...
ی کردیم. قابل تصور نیست؛ سفیدی چشم های همه ما زرد شده بود و داشتیم می پختیم. یکسری از سکانس ها را نگرفتیم و خیلی افسوس می خورم چون امکاناتش را نداشتیم. من اصلاً اعتقادی به جلوه های ویژه ندارم، مگر اینکه تزئینی یا از سر ناچاری باشد. کارگردانی مرا پیر می کند اما بیشتر خودم را یک کارگردان، نویسنده، طراح صحنه، کاریکاتوریست و بعد بازیگر می دانم. من اصلا رویای بازیگری نداشتم. در این سریال مظلوم ...
الهی پیر شوی فرزندم!
ریسک کردم. منتظر بودم تا خرید او تمام شود. بعد از خروج از فروشگاه خودم را معرفی و سؤال را پرسیدم. با صراحت گفت: عزیزم من سالمند نیستم. از بی دقتی خودم خجالت کشیدم. عذرخواهی کردم. خانم خندید و گفت: سالمندی هم مثل خیلی موارد یک حرف و عدد است. من هنوز هم فکر می کنم نهایت 50 سال دارم و تلاش می کنم حتی این عدد را در ظاهر حفظ کنم در حالی که 67 سالم است. در ادامه گفت: در جامعه ما سالمندی صرفاً ...
عجایب نماز اول وقت
چند انجیر یا مقداری نبات، درون دستش می گذاشت و طرف، خوشحال و خندان تشکر می کرد و می رفت. به خودم گفتم ما عجب مردم احمق و ساده ای داریم؛ پیرمرد چطور همه را دل خوش می کند، آن هم با انجیر و تکه ای نبات! حواسم از خانم و پسرم پرت شده بود و تماشاگر این صحنه بودم که پیرمرد نگاهی به من انداخت و پرسید: حاضری با هم شرطی بگذاریم؟ گفتم: چه شرطی و برای چی؟ شیخ گفت: قول بده در ازای سلامتی و شفای پسرت ...
برای جشن ترخیص ماند ولی اسیر شد
سایر گردان ها بود. ترقه کش خمپاره را خودم درست کرده بودم و مجبور بودم که دستم را وارد خمپاره کرده و سیم آن را بکشم. همه می گفتند که صابر، این کار را نکن. لوله گرم شده و خمپاره در دستت می ترکد. اما من اگر می خواستم صبر کنم، آن موقع باید یک ساعتی می نشستم و جنگ تمام می شد و بچه ها شهید می شدند، برای همین زمانی برای معطلی وجود نداشت. قلق خمپاره ها و اسلحه ها را فهمیده بودم، برای همین سلاح هر کسی که خراب ...
دیگر نمی توانم تحمل کنم، شوهرم در همه مهمانی های شبانه من را...!
زن دیگر طاقتش طاق شده بو و در هر صورت فقط طلاق می خواست. به گزارش وقت صبح ، سامان 27ساله از همان لحظه ورود به مجتمع دادگاه خانواده تلاش می کرد. تا همسرش را از تصمیمی که گرفته منصرف کند اما زن جوان حتی حاضر نبود به صحبت های شوهرش گوش دهد. مرد جوان گفت: خودت فکر کن ببین الان به قاضی چی می خوای بگی؟ خرجی ندادم؟ اهل رفیق بازی بودم؟ اعتیاد دارم؟ تو را کتک می زنم؟ من که ...
سکوت بازیکن محبوب عطایی و مغضوب بقیه شکست!
اما جالب ترین اتفاق هانگژو درخشش بازیکنی بود که در این مدت خیلی مورد انتقاد و بعضاً بی مهری قرار گرفت. شهروز همایون فرمنش که ستاره اول ایران در هانگژو بود و به خوبی پاسخ کسانی که می گفتند اصلا چرا به تیم ملی دعوت می شود را داد.