سایر منابع:
سایر خبرها
ضربه خوردن از خودی، دردآور است/ من مادر ایرانم+ فیلم
خواستم از عمود اول شروع به راه رفتن کنم احساس کردم خیلی خسته ام، گفتم حسین من امثال به نیابت تو آمده ام. روی کوله پشتی ام هم نوشته بودم شهید حسین اجاقی؛ گفتم مامان اسم تو را نوشته ام که قدم به قدمی که راه می روم به نیت تو باشد. انگار خدا قوت قلبی و جسمی به من داد، باورم نمی شد هزار و 452 عمود را با پای پیاده رفتم اینها به برکت دعای شهیدم بود. عزیران به خود بیاید. گرانی هست. اما جز سختی ...
بهروز سلطانی: باشگاه ها هزینه کنند و VAR را خودشان به ایران بیاورند
به گزارش ایلنا، پیشکسوت تیم فوتبال پرسپولیس در مورد وضعیت این تیم صحبت کرد. آقا بهروز چه شد که رفتید به جشن قهرمانی؟ من سر یک قضیه ای یک اختلاف کوچک با آقای درویش داشتم. ایشان چند بار به من زنگ زد. گفتم با هم جنگ که نداریم. ایشان خواست و دعوت کرد. البته سه چهار نفر را دعوت کردند. من هم به احترام پرسپولیس و آقای درویش رفتم ورزشگاه و یک خاطره خوب برای مان شد چون بازی خوبی بود ...
لطفا ارزشش را داشته باش!
بیا سر کار! فردای آن روز رفتم و در کارخانه مشغول به کار شدم. مشخص بود که به نیرویی احتیاج نداشت و صرفا به خاطر کمک به من، راضی شد سر کار بروم. مرا دید و گفت: این فرصت در اختیار تو! امیدوارم بتوانی از آن استفاده کنی! من از همان روز، بی وقفه کار کردم. چندبرابر بیشتر از آنچه از من انتظار داشتند، کار می کردم. آنچنان تلاش کردم که پس از ده سال، کارخانه ی خودم را احداث کردم و اکنون با آن مرد ...
فتح قله های زندگی با سی و پنجمین دوره جشنواره کودکان و نوجوانان
هم نمی کردم که روزی خودم به عنوان یکی از خبرنگاران نوجوان این رویداد ملی در شهرم را گزارش کنم و گامی کوچک در این رویداد مهم بردارم. قبل از جشنواره و در روزهای اول دقیقا مثل کسی که پایین کوه ایستاده و به بالای کوه نگاه می کند و بالارفتن از کوه را غیرممکن میدوند بودم و با خودم می گفتم برای همین شعار بچه ها به سمت قله را انتخاب کرده اند. حال بعد از گذشتن چند روز که خودم هم در جشنواره بودم ...
دستگیری زنی که به شکار مردان می رفت | شاه دزد خواهر سارق است یا همسرش؟
...: شیما منتظر ماشین بود و چون هوا تاریک بود، مقابلش توقف کردم و سوار شد. می خواست به خانه اش برود اما در بین راه مدعی شد که کلیدش همراهش نیست و نمی تواند به خانه برود. من هم از سر دلسوزی او را به خانه ام دعوت کردم تا صبح روز بعد به سراغ کلید ساز برود اما آن شب وقتی به خانه ام آمد، اصرار کرد که خودش چای درست کند و من بعد از نوشیدن چای دچار سرگیجه شدید شده و از هوش رفتم. وقتی چشمانم را باز کردم در ...
16 سال زندگی وحشت آلود!
...> خواهرزاده ات که به قتل رسید چند ساله بود؟ نصرت ا... حدود 18 یا 19 سال داشت، اما پسر عمه اش که او نیز از ناحیه پا مجروح شد 23 ساله بود. بعد از شلیک کجا رفتی و اسلحه را چه کردی؟ بلافاصله به طرف رودخانه رفتم و سوار همان تیوب هایی شدم که با آن ها به ماهیگیری می رفتیم. قصد داشتم خودم را به آن سوی رودخانه برسانم، ولی تیوب واژگون شد و اسلحه کلاشینکف هم درون رودخانه افتاد با این همه، چون شنا بلد ...
تکریم کریم
با کریم، مهر دل گرفته است. بابا کریم دوست ات داریم زیاد بی راهه نروم و از مراسم تولد برایتان بگویم؛ تا بابا کریم نیامده، رفتم سراغ یکی از بچه ها! سمعک درگوش دارد؛ اسم تون چیه آقا پسر؟ امیرمحمد مردانی آذری هستم! از مدرسه استثنایی مردانی آذری؛ هم تو مدرسه بابا کریم درس می خوانم و هم اینکه بابا کریم هزینه های درمانی من را پرداخت کرده است، خدا را شاکر هستم که بابا کریم، شده ...
مرد قربانی خیانت: پریا غرورم را شکست باید تنبیه شود
زمانی که پریا دستیگر شد به داشتن رابطه اعتراف نکرد اما مدارک چیز دیگری را نشان می داد. مرد شاکی به نام امیر در دادگاه گفت: 6 ماه از تولد فرزندمان می گذشت که متوجه تغییر رفتار همسرم شدم. او به بهانه گریه بچه به اتاق بچه مان می رفت و ساعت ها با تلفن همراهش مشغول می شد. یک روز متوجه شدم او به مردی غریبه پیام می دهد. رد او را زدم و صدایش را حین صحبت با آن مرد ضبط کردم ضمن اینکه پیام های او نیز هست که از دادگاه درخواست دارم استعلام کند. ...
حاشیه های سفر هیات ایرانی به نیویورک| از اهتزاز پرچم آرمان و روح الله در سازمان ملل تا پاس گل اینفانتینو ...
بچه های تیم ایرانی رجز می خواند و سعی داشت ایران را منزوی نشان دهد ناگهان دو خاخام یهودی که برای دیداری به هتل آمده بودند پیش نفرات ایرانی آمدند و دست خود را دور گردن بچه های تیم ایران انداختند و گفتند ما ایران را دوست داریم. مزدور اینترنشنال از او پرسید ایران را دوست دارید یا جمهوری اسلامی را که خاخام ها پاسخ دادند جمهوری اسلامی ایران. در مورد دیگری شهروند آفریقایی دست خود را دور گردن اعضای تیم ...
وقتی آناهیتا ناگهان فهمید که بچه ای در درونش وجود دارد
...، فکر کنم اتفاق دیگری افتاده. ساده و ترسناک: بچه، دیگر بچه نیست. یکی از روزهای اوایل دسامبر داشتم با یکی از دوستانم در فیسبوک مکاتبه می کردم. دوستی که خودم هم نمیفهمم چرا با او در تماسم. خوش فکر و فیلم بین و طناز نیست که هست اما حس تحقیر و نفرتی که نسبت به آدم ها دارد، دیوانه ام می کند. از همه به قول خودش هنری ها و سینمایی های خورده برژوآ و تازه به دوران رسیده و محافظ کار و خودپرست ...
افشای راز قتل مسلحانه 5 مرد در خیابان های تهران لو رفت / آنها همیشه به دنبال من بودند!
مواد کشیده بودم و باز آن 5نفر مقابلم ظاهر شدند. من یک کلت کمری برای دفاع از خودم خریده بودم. آن را برداشتم و به دنبال آن 5 نفر به خیابان رفتم. شروع کردم به تیراندازی. خیال کردم که به آنها شلیک می کنم. شاید فکر کنید دیوانه ام، اما حتی 2 نفر از آنها را دیدم که سوار ماشین شدند و به سمتشان تیراندازی کردم و دیدم که گلوله ها به آنها خورد. وقتی دستگیر شدم، به من گفتند که آدم ها خیالی بوده اند و من فقط به ...
آن پیامک وسوسه انگیز زندگیم را نابود کرد/ رابطه نامشروع داماد با همسر برادر زنش منجر به حاملگی شد!
خود را علاقه مند از قبل به مریم نشان دهم اما فایده ای نداشت و حس کنجکاوی همسرم کار دستم داد و وقتی که من به کاری مشغول بودم گوشی من را بررسی و متوجه رابطه من با سمیرا شده بود . دوست داشتم زمین بازشود و داخل آن بروم و در برابر سوال های پشت سرهم و گریه های مریم حرفی برای گفتن نداشتم، بعد از دقایقی با خواهش و التماس بهش گفتم چیز خاصی بین من و سمیرا نبوده و رابطه ما فقط در حد چند پیامک و ...
من هم از لیگ عربستان پیشنهاد داشتم
، سرمربی تصمیم گرفت از بازیکنان دیگر استفاده کند. چون روی دور برد هم بودیم، ترکیب تغییر نکرد. هر وقت به زمین رفتم نشان دادم می توانم به تیم کمک کنم و مؤثر باشم. خودم تصمیم گرفتم بمانم و این فصل در لیگ قهرمانان بازی کنم، ضمن اینکه در هلند هم شانس قهرمانی داریم. الان پشیمان نیستی که در فاینورد ماندی؟ نه، به هیچ وجه. این تصمیمی بود که خودم گرفتم. پیشنهادهایی داشتم که کم نه، خیلی وسوسه ...
زن جوان: ارسطو 10 سال از من کوچکتر بود ولی زن های صیغه ای دیگری هم داشت!
به گزارش رکنا ، زن 37 ساله با بیان این که همه پس اندازهایم را به حساب بانکی همسرم واریز کردم و حالا ناپدید شده است درباره ماجرای به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: خیلی درباره خواستگارانم وسواس به خرج می دادم و همواره مراقب بودم تا فریب نخورم بعد از آن که فوق لیسانس گرفتم در یک شرکت معتبر مشغول به کار شدم و درآمد خوبی داشتم اما برای سخت گیری هایم درباره افراد هنوز ازدواج نکرده بودم ...
پاسخ منفی ایرانی به پیشنهاد نجومی عربستانی ها؛ می خواستم در UCL بازی کنم!
در هلند هم شانس قهرمانی داریم. الان پشیمان نیستی که در فاینورد ماندی؟ نه، به هیچ وجه. این تصمیمی بود که خودم گرفتم. پیشنهادهایی داشتم که کم نه، خیلی وسوسه کننده بودند. برای دوستان که توضیح دادم، خیلی های شان گفتند چرا در فاینورد ماندی؟ بازی در لیگ قهرمانان اروپا اما برای من خیلی اهمیت داشت. از طرفی تیم مان آنقدر خوب است که شانس قهرمانی مجدد در هلند را داریم. همه اینها دست به دست هم ...
تصمیم تهران برای پای متلاشی شده!
. نباید تسلیم می شدم باید قبل از اینکه دوباره از حال می رفتم خودم را به جاده می رساندم و از دید تروریست ها خارج می شدم مجبور شدم چفیه را از دور پای عسکر باز کنم و این بار به تنهایی و هن وهن کنان توی تاریکی دشت به سمت جاده سینه خیز بروم. انگار داشتم کوه جابه جا می کردم. ربع ساعتی طول کشید تا به پایین جاده رسیدم. حالا دیگر صدای بچه های ایرانی را می شنیدم و در یک قدمی آزادی بودم. با انگشتانم به شانه جاده ...
من و علی ذره ذره عاشق شدیم
اقتباس آزادی از متن کتاب از پاستور تا خان طومان است. بخشی از این کتاب را با هم می خوانیم؛ *شیما عروس شب بعد از شام دور هم نشسته بودیم که صحبت کمک خانواده به بچه ها بعد از ازداوج شد. همسر علی گفت: همان روز خواستگاری به من گفت: دوست دارم توی زندگی مستقل باشم. من یک موتور دارم. بابا حرف شیما عروس را تأیید کرد و گفت: با توجه به وضعیت حقوق، قسط و هزینه های جاری زندگی من و مادرش ...
استخاره ای که نوید شهادت دو دوست کنار هم شد
روسفید باشم. دیگر نگاهش نکردم و همانجا نشستم. پدرش که از مسجد آمد به او گفتم باقر می خواهد برود جبهه گفت خب بره مگر خونش از بقیه رنگین تره باید بره. برای ولایت همه دارن شهید می شن باید کمک کنن. من دیگه حرفی نزدم. ساکش را یواشکی بست و با موتور رفت بسیج، من هم یواشکی رفتم آنجا، من را دید گفت تو چرا آمدی؟ گفتم من باید باشم. موقع رفتن توی ماشین نشسته بود. من بچه هایم را نمی بوسم خجالت می کشم. محسن دوستش ...
آستانَه بوسانِ پاییز
نگا کُنا! انگار دیروز بود باهار مُخاست بیاد، هُل اِفتادَه بود به دَس پامان. از اون موقَع شیش ماه گُذَشتَس، شیش ما کم نیستا خودش یه عُمرَس، اَی آدمیزاد به چی بندی آخَه کی انقَذَم به خودت مِنازی. عمرِتَسا کی دارَد عینهو برقِ باد مِگذَرَد، اونوخ تو نشستی مُنتظر کی چی بِشَد؟ کی پس موخایم بفهمیمان رومانَ برگردانیم آستانسیایِ آخَرَس باید پیاده شیمان! امان از این اولاد آدم اَمان! خاب بَسَس ته یِ چایاتانَ هورت بِکَشیتان موخام از مَمبَر بیام پایین. ...
فاطمیون سر می دهند، اما سنگر نمی دهند
خانه ای مناسب پولی که داشتم پیدا کنم. همان روز از هیئت تماس گرفتند و گفتند اگر می خواهید برای پیاده روی بیایید، ما فردا حرکت می کنیم. من با ناراحتی گفتم شما بروید، من هنوز خانه پیدا نکردم. آن ها هم یک خانواده دیگر جایگزین کردند و رفتند. خیلی ناراحت بودم، بچه ها هم که متوجه شدند از سفر اربعین جا مانده ایم، گریه می کردند. دیدن اشک های آن ها مرا بیشتر اذیت می کرد. رفتم ...
بلایی که آمریکایی ها سر اسیر ایرانی آوردند
کوپترهای آمریکایی وحشیانه به قایق های ما حمله کردند که قایق ها منهدم شد و ما خودمان را در آب انداختیم. در آب یک تیر کالیبر هلی کوپتر به شکمم خورد و دو پا و یک دستم بر اثر انفجار سوخت و گوشت روی دستم را که کنده شده بود مشاهده می کردم. در آن موقع حالی عجیب پیداکرده بودم و خودم را با خدا نزدیک می دیدم. فقط امیدم به خدا بود و او را به حق امام زمان (عج) قسم می دادم که حافظ بچه هایی که داخل آب ...
روایت روزهای شیدایی از زبان رزمندگان ملایر
ی خودی هستند فکر می کنند ما عراقی هستیم داد می زدیم ما ایرانی هستیم و آنجا بود که دیدیم اینها عراقی هستند که تیر اندازی می کنند و ما هم که فارسی صحبت می کردیم آنها متوجه شدند، که حاج آقا انوری همان جا تیر خورد و جلوی چشمان خودم شهید شد. وی با اشاره به اینکه بنده هم دستم و کتفم تیر خورده بود تصریح کرد: یکی از آنها بالای سرم آمد و اسلحه کشید که مرا بکشد اما دیگری نگذاشت و گفت اسیر است و با ...
حفر تونل زیر خانه آقای استاندار!
بیرون رستوران تماس گرفت. پرسید: چکار کنیم، بزنیم؟ ترسیدم اتفاقی برای مردم بیفتد. گفتم پیشنهاد خودت چیه؟ گفت: اینجا شلوغه، منتظر می شیم ناهارش را که خورد، بره بیرون. بعد از آن دوباره تماس نگرفتند تا این که خبر رسید شاهنده و همکارش شهید شدند و پای محسن ترکش خورده است. آنها را به بیمارستان امام رضا برده بودند. به دیدن آنها رفتم و پرسیدم چه اتفاقی افتاده است. یکی از بچه های تیم گفت: منافق غذایش را خورده و ...
پیشنهاد مسکن ده متری برای مجردها همراه با مشکلات معیشتی مردم و توجه به جنگ غزه !؟
تعاونی های شهرتهران توجه ام را جلب کرد: دیدن این خبر و تیتر آن سبب شد تا سری به اخبار و مطالب منتشر شده در 48ساعت گذشته بزنم،هر صفحه ای که باز می کردم تیتر و عنوانش ربط پیدا می کرد به تعداد کشته شدگان درگیری غزه ،قطع شدن آب و برق غزه از سوی رژیم صهیونیستی و...پیش خودم گفتم مگر در این کشور قحطی سوژه و موضوع است که حجم انبوهی از مطالب و اخبار رسانه های کشورم به این موضوع اشاره دارند که ...
سلام بر یاران غریب؛ ما جامانده ایم
برای انتقال مجروحان و جنازه ها به سنگر رساندیم همین که جنازه ها را دیدم، از تعجب خشکم زد و دیگر توان حرکت نداشتم. از آن هفت نفر که به شهادت رسیده بودند، 2 نفر بیسیم چی های ما بودند. نشستم و به حال خودم گریه کردم . گفتم خدایا این بچه ها با چه زبانی و با چه خلوصی تو را خواندند و چه گفتند که به این سرعت خواسته آن ها را اجابتی کردی ؟ از این معجزه ها و اتفاقات ناب جبهه ها ما کم به خودش ندید ...
ازدواج دختر 15 ساله با مردی که همسن پدرش بود! | شوهرم هم مرا بدبخت کرد + جزییات
... مادربزرگم اما اصلاً روی خوش نشان نداد و گفت مرا نمی پذیرد. گفتم جایی ندارم که بروم؛ اگر اجازه ندهد در خانه اش بمانم آواره می شوم ولی او گفت ازدواج کن و برو سر خانه و زندگی خودت. همین هم شد. چند هفته بعد مردی 32 ساله به خواستگاری ام آمد؛ همسر اولش را طلاق داده بود و با اینکه من فقط 15 سال داشتم به عقد او درآمدم. مراسم ازدواج هم برایم نگرفت فقط قرار شد خرج مرا بدهد تا وقتی بزرگ تر شدم ...
براتی: امیدوارم با انتخاب ماجدی، فوتبال تهران تکان بخورد/ در انتخابات شرکت نکردم تا قانون را اجرا کنم
نفع بودن خودم وجود نداشته باشد. قبل از سرپرستی من در هیئت فوتبال حکم و دریافتی داشتم، اما وقتی سرپرست شدم گفتم هیچ دریافتی و هیچ پاداشی برای من واریز نشود، نامزد هم نشدم تا بتوانم مقررات را به بهترین شکل بررسی و اجرا کنم و خروجی اش همین مجمعی شد که شما امروز دیدید. وی افزود: هیئتی که این همه به آن انتقاد می شد امروز مجمع بسیار خوبی برگزار کرد. مجمع بسیار خوبی بود با همکاری همه همکارانم ...
عکس/ پز باورنکردنی علیرضا بیرانوند با اولین آیفون 15 ایران
علیرضا بیرانوند دروازه بان اول تیم ملی فوتبال با انتشار تصویر متفاوتی در صفحه شخصی اش از گوشی موبایل تازه اش که به نظر می رسد یک آیفون 15 باشد رونمایی کرده است. وقت صبح- در روزهای گذشته به وقوع پیوستن اتفاقاتی عجیب و جنجالی سبب شد که نام علیرضا بیرانوند بار دیگر به تیتر اول رسانه های داخلی بدل شود. چرا که در اوایل هفته او درحالیکه در خودروی خود بود مورد حمله سارقان قرار گرفت ...