سایر منابع:
سایر خبرها
گزارشی از زندگی یکی از مدافعان حرم تازه تفحص شده
. برادرم که عمل جراحی باز داشت وقتی رفت پدرم و دوتا از برادرهایم مانده بودند. آقا الیاس را که راه انداختم، با بچه ها به خانه پدرم رفتم. 5 روز بعد از رفتنش، در خانه خودمان آش پشت پا درست کردم. اینقدر این آش را باذوق درست می کردم و اینقدر احساس خوشحالی داشتم، خیلی دوست داشتم خودم ببرم آش را پخش کنم که هر کسی که آش را برمی دارد دعایی بکند بگوید: ان شاء الله که سالم برگردد. در خیابان هم اگر بچه ای می ...
روایت هشت شهید مدافع امنیت و فتنه
گفتم باشد. هنوز دست به ظرف ها نزده بودم که آقا پرویز آمد توی آشپزخانه و گفت من خودم ظرف ها را می شویم. هرچه دختردایی هایش گفتند شوخی کردیم، به خرجش نرفت که نرفت. این شد که هربار در خانه مان مهمانی داشتیم، آقاپرویز خودش ظرف ها را می شست. همین دختردایی هایش چند ماه قبل از شهادتش آمده بودند خانۀ ما. بعد از شام، آقا پرویز رفت ظرف ها را بشوید. دختردایی هایش گفتند این ماجرا برای چند ...
برادران شهیدی که به دست کومله سوزانده شدند/ رشادت مادر شهید در مواجهه با پیکر فرزندان
... این خواهر سه شهید در ادامه به صبر و صلابت مادرش در شهادت برادر ها اشاره کرد و بیان داشت: وقتی پیکر برادر ها به تهران آمد روز جمعه بود. مادرم ابتدا در نماز جمعه شرکت کرد و سپس به بهشت زهرا (س) رفت، خودش ایستاد و شهدا را درون قبر گذاشت. چون ساعت کاری تمام شده بود کارمندهای بهشت زهرا (س) رفته بودند، مادرم شیشه گلاب دستش گرفت و گفت بچه هایم از سفر آمده اند باید خودم به آن ها را رسیدگی کنم و ب ...
زن مازندرانی ارثیه 5 میلیاردی خود را بخشید | همه فرزندانم مستاجر هستند اما...
جا را گرفته بود. نه می شد رفت و آمد کرد نه مواد خوراکی برای خوردن بود. تا اینکه بچه های هلال احمر در اوج ناامیدی مردم از راه رسیدند. از جان و دل برای مردم زحمت کشیدند. جای اسکان درست کردند. مواد غذایی به دست مردم سیل زده رساندند. همه شان مهربان و دوست داشتنی بودند. مثل افراد خانواده خود با مردم رفتار می کردند. خدمت کردن شان خیلی به دلم نشست. بعد از این اتفاق خود بابایی به نیروهای امدادی ...
خدا پشتیبان فرزندانم است
انگیزه ای باعث شد تا بانوی خیر مازنی دست به چنین کاری بزند، موضوع گزارش ماست. مامان فوزیه انگار برایش غریبه نیستی و او سال هاست تو را می شناسد. از دهانش مامان جان نمی افتد؛ خاص مادران ایرانی که همه فرزندان این آب و خاک را چون بچه هایشان دوست دارند. ساکن شهر سیمرغ است؛ شهری در نزدیکی بابل. خودش آن را کیاکلا می نامد؛ گویا اسم قدیمی شهر سیمرغ این بوده است. بابایی خانه باصفایی دارد ...
سردار رفت پیش پدر...
بهمن 95 در منطقه حماء سوریه به شهادت رسید. از این شهید دختران 8 و 6 ساله به نام های ریحانه و مهرانه به یادگار مانده است. روایت همسر شهید مهدی نعمایی اقوام برای تسلیت با منزل مان تماس می گرفتند و من نمی توانستم صحبت کنم و فقط زار زار گریه می کردم. ریحانه و مهرانه بعد از شهادت سردار خیلی ناراحت شدند و حتی چند روز بعد از شهادت سردار نتوانستند به مدرسه بروند. حرف سردار هر روز در خانه مان ...
شیطان پایتخت: قبلاً 19 بار دستگیر شده بودم!
فهمیدم چه کاری انجام دادم، پشیمان شدم. مدتی بعد به خواستگاری دختری رفتم و نامزد کردیم و قرار بود به زودی ازدواج کنیم. با دختر مورد علاقه ات؟ نه. من دنبال دختر خانواده داری می گشتم و می خواستم با کسی ازدواج کنم که نجیب باشد، نه اینکه با من دوست شده باشد. خودت نجیبی؟! نه، اما دوست داشتم با دختر نجیبی ازدواج کنم. به مادرم گفتم دختر اصل و نسب داری برای من پیدا ...
ماجرای امروز منتشر شد
. حسین از لای در نگاهی به اتاق کرد. من را دید و فوری در را بست. نتوانستم صدایش کنم و بگویم بیدارم. فهمیدم غذایش را خورد و رفت. بعد از رفتنش خوابم برد. با صدای زنگ تلفن بیدار شدم. ساعت را نگاه کردم. حدود هفت شب بود. دیدم کسی جواب نمی دهد. فهمیدم حاجی و بچه ها خانه نیستند. بلند شدم و گوشی را برداشتم. دوستم بود. گفت: خبر داری از بیرون؟ می دونی خیابونا شلوغه؟ گفتم: نه. من قرص خوردم و خوابیدم. اصلاً خبر ندارم حاجی و بچه ها کجان. کمی حرف زدیم و بعد خداحافظی کردیم. انتهای پیام ...
پاپوش سیاه برای سرقت 4 میلیاردی از مرد تاجر
ما هستند و با هم رفت و آمد داریم. فریده و فرزاد شب هایی که من تنها هستم به خانه ام می آیند و با هم شام می خوریم. شب حادثه هم فرزاد وقتی فهمید تنها هستم با من تماس گرفت و گفت همراه همسرش به خانه ام می آیند و شام را با هم می خوریم. وقتی به خانه ام آمدند با خودشان دوغ آورده بودند و بعد هم همسرش به آشپزخانه رفت و غذا آماده کرد. اولین لیوان دوغ را که نوشیدم دیگر چیزی متوجه نشدم و بیهوش شدم، اما ساعتی ...
حسن روشن: قد مدیران فوتبال خیلی کوتاه شده
هایشان هستند. عرب های منطقه هم برای تضعیف تیم ایران دست به هر کاری می زنند. روشن می گوید: اگر جنگ نمی شد یقینا قهرمان جام ملت ها بودیم. عرب ها هم می دانستند. ولی ضربه بدتر را وقتی من و تیم ما خورد که خبر شهادت برادرم به کویت رسید. لحظه تلخی در زندگی ام بود. آن موقع به این صورت نبود که تلفن را برداریم و به آن سر جهان زنگ بزنیم. کم و بیش می توانستیم با ایران تماس بگیریم. جسته و گریخته خبر ...
جزئیات جدید از دختر 10 ساله اصفهانی که ناجی پدرش شد
نیروهای امدادی مشکل رفع می شود. شکیبا رشیدی به همشهری می گوید: مدارس اصفهان به دلیل آلودگی هوا غیر حضوری بود و این دختر با پدرش در خانه تنها بود که این اتفاق افتاد. خوشبختانه با آموزش خانواده و مدرسه می دانست که باید با اورژانس تماس بگیرد. رشیدی می افزاید: متاسفانه مزاحمت های تلفنی از سوی بچه ها و تماس با اورژانس زیاد است. آن روز هم من چند مزاحم تلفنی از سوی بچه ها داشتم. فکر کردم این ...
دختری در آرزوی کانال کمیل
...، او هم جواب داد: ظهر روز بعد از اینکه کرمان رسیدیم، آمدیم گلزار شهداء، بعد از آن هم عوض شدن کل بچه های کلاس را دیدم، زمینه ها در دانش آموزان فراهم است، دوست دارم دلهایشان را به سمت شهداء ببرم و آنها را با اتفاقات 8 سال دفاع مقدس آشنا کنم. از روزی که برگشتم سعی کردم رسالتم را دنبال کنم، روایتگر شدم، هرچند دست وپا شکسته و کم وبیش! اما شروع کردم و دوست دارم اطلاعاتم را تکمیل و به سمتی ...
ماجرای امروز منتشر شد
بریده بود. می گفتم شما هنوز به تکلیف نرسیدی، نمی خواد روزه بگیری. به محمدحسین برمی خورد و می گفت می توانم و روزه هایش را می گرفت. از همان بچگی هم همیشه همراه پدرش به مراسم روضه و هیئت می رفت. من و محمدحسین، مادر و فرزند بودیم؛ اما دلمان بیشتر از یک مادر و فرزند به هم نزدیک بود. هر دو باهم مثل دو دوست می نشستیم و مسائل را بررسی می کردیم. دربارۀ انقلاب و اوضاع سیاسی حرف می زدیم. باهم مسائل را ...
قدوس: چند باشگاه دیگر من را می خواستند/ متاسفانه مجبورم در پست های متفاوت بازی کنم
ها متاسفانه باید در پست های متفاوت بازی کنم ولی خوشحالم که برگشتم و می تونم تا جایی که در توان دارم به تیم کمک کنم. بعدا درباره بازی در پستهای متفاوت صحبت می کنیم ولی می تونی بگی چی شد که برگشتی؟ بله، در سوئد بودم و تازه ازدواج کرده بودم. مشغول لذت بردن از حضور کنار خانواده بودم که ایجنتم تماس گرفت و گفت برنتفورد چند بازیکنش را به خاطر مصدومیت از دست داده و فکر کنم می خوان تو ...
کتاب خواندن در خانواده ما یک ارزش است
سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) ، در این شماره از پرونده چطور کتابخوان شدم؟ به سراغ رضوان خرمیان، نویسنده و مترجم کتاب های کودک و نوجوان رفتیم و مطالبی درباره شروع و فضای کتاب خوان شدنش پرسیدیم. خرمیان نویسنده مامان بزرگ شگفت انگیز من است که آن را بر اساس خاطراتی از زندگی خود نوشته و مترجم آثاری همچون چطور شروع می شود؟ ، بهترین دوست من ، افسانه ...
پپ: هیچ چیز تمام نشده، ما هنوز قهرمانی می خواهیم
به گزارش "ورزش سه"، منچسترسیتی در حالی امروز در خانه لوتون تاون به میدان رفت که نزدیک به 5 هفته در لیگ برتر به پیروزی نرسیده بود، اتفاقی عجیب و بی سابقه برای تیم پپ گواردیولا. آخرین پیروزی سیتی در لیگ برتر به روز 4 نوامبر و پیروزی 6-1 آنها مقابل بورنموث برمی گشت. سیتی بعد از آن با چلسی 4-4، با لیورپول 1-1 و با تاتنهام 3-3 مساوی کرد و هفته گذشته 1-0 به استون ویلا باخت. البته تیم پپ در این مدت ...
سرگذشت ما از سر گذشتن است
بودم و در ایتا خبر شهادت او را خواندم خیلی نگران پدرم شدم، اما از طرفی هم در دلم می گفتم آرزوی پدرم شهادت است و به این هم فکر می کردم که دوست دارد به آرزویش برسد، 10 روز بعد در حال رفتن به خانه خواهر شهید جیلان بودیم که از سوریه تماس گرفتند با پدرم صحبت کردم. گفت خبرهای خوبی در راه است من هم به او گفتم سردار سلیمانی که پایان شجره خبیثه داعش را اعلام کرد پس شما هم برگردید گفت دیگر این دفعه می آیم و ...
دانشجویان هیات سیدالشهدا دانشگاه فردوسی در مکتب اهل بیت
یک موکب بزنیم و از اول مراسم تا آخر مراسم چایی بدهیم هم چایی تا آخر مراسم هست و هم هرکسی از کنار مسجد رد میشه میبینه که مراسمه و اگر هم کار داشته باشد و نتواند مراسم را شرکت کند حداقل چای روضه را نوش جان می کند، این ایده بچه ها را به حرف آورد و هرکسی یک نظری می داد و نزدیک ربع ساعت در مورد موکب بحث شد تا بالاخره تصویب شد و قرار شد که بخش پذیرایی برود تریموس و لیوان و چای و قند پیگیری کند و بخش ...
شب قبل از شهادتش گفت دلم برای گلزار شهدا تنگ شده
. دستگیر همه بود؛ رفقایش، خانواده و حتی غریبه ها. همپای هم پای مصاحبه شهدا اوایل ازدواج مان به چند نفر از دوستانم گفتم رفتار های آقا سجاد خیلی خاص است. رفتار هایی که مرا بر این باور می رساند که او برای همیشه کنار من نمی ماند. در خانه ما حرف از شهادت بود. با هم زیاد مستند زندگی شهدا را می دیدیم، مخصوصاً روایتگری همسران شهدا از زندگی شان را. گاهی هم خودم از شهدایی که می شناختم ...
در اردوی تیم ملی کبدی زنان به بچه ها سوسیس تخم مرغ می دادند/ مدیر تیم ملی از بچه ها پول می گرفت و اجازه ...
غزال خلج کاپیتان تیم ملی کبدی زنان ایران بعد از پایان مسابقات هانگژو زیر تیغ جراحی رفت تا پارگی رباط صلیبی خود را درمان کند. او که یکی از پرافتخارترین ورزشکاران ایرانی در بازی های آسیایی به حساب می آید می گوید فدراسیون در مورد مصدومیت او هیچ گونه کمکی نکرد و حتی دریغ از یک تماس! ولی پیگیری نکردن وضعیت مصدومیت کاپیتان تیم ملی از سوی فدراسیون در مقایسه با وضعیت کلی این رشته اصلا مساله ...
دلیل برکناری رییس ورزش و جوانان کهگیلویه چه بود؟
خودمان از او خواستیم بیاید. ایشان در بیشتر مراسمات ما حضور پیدا می کرد و بچه ها هم برای برنامه های راهپیمایی یا بزرگداشت شهدا شرکت می کردند. این بنده خدا که کاری انجام نداد و در این مدت همیشه طرف حق بود. یک روز فرماندار با من تماس گرفت و گفت: این فیلم آمده. من هم گفتم: بله، بچه های نونهال هستند. گفت: دولت انقلابی است و من هم گفتم: من هم خودم انقلابی و جانباز هستم و سیزده ساله بودم که با چهل کیلو وزن به جبهه رفتم. من هم به ارزش ها بها می دهم، اما در جایی قرار گرفتم که اگر به بیرون می آمدم، بدتر بود و داخل ماندم که این شد! دو روز بعد با تماس برکنار شدم و حس می کنم ایشان من را برکنار کرد. ...
با دوست دخترم رابطه داشته ام اما تعرض نکرده ام/ او دنبال باج گیری است و...
می شناختیم. او دو سال از من بزرگ تر است. من در یک پیتزا فروشی کار می کردم. چند باری از ما پیتزا خرید و بعد از من خوشش آمد و بیشتر با هم آشنا شدیم. پیک موتوری هستم. بعدازظهر ها برای پخش پیتزا از من کمک می گرفتند. وقتی بچه بودم پدرم سرطان گرفت و فوت کرد. من تنها فرزند خانواده بودم. تقریباً 10 ساله بودم. مادرم برای خرجی مان در خانه های مردم کار می کرد. من خیلی نا ...
ازدواج عجیب دختر جوان با خواستگار خواهرش
چهره من به دلش نشسته است، به همین دلیل هم قصد ازدواج با مرا دارد! من که از حرف های اردشیر شوکه شده بودم، وقتی به خانه بازگشتیم همه ماجرا را برای خواهرم بازگو کردم و گفتم که اردشیر قصد اذیت و آزار مرا داشت. نازیلا هم خیلی ناراحت شد و روز بعد به تعمیرگاه اردشیر رفت و همه شیشه های مغازه او را شکست. چند روز بعد از این ماجرا اردشیر مرا درخیابان دید و دوباره از من خواستگاری کرد. من هم که تحت ...
جوانی کردم و فریب فضای مجازی را خوردم/ چند شب با دوست دخترم ویلا رفتیم زندگیم نابود شده و...+جزییات
من از این کار او در جمع بچه های فامیل به خود می بالیدم. راز قتل هولناک پشت پرده رابطه عروس با مرد غریبه بود/ جنایت هولناک بعد از دو سال برملا شد+جزییات کلاس اول دبیرستان بودم که می دیدم برخی از دوستانم گوشی های لمسی دارند و به طور پنهانی از بازی های رایانه ای آن استفاده می کنند این گونه بود که با تقاضای من، پدرم گوشی لمسی گران قیمتی برایم خرید. از آن روز به بعد دوستانم خیلی ...
پدر شهید: دلتنگ خنده های حسنم / مادر شهید: بدون حسن خیلی سخت است
) اشاره کردید و به نظر می آید مهر تأیید شهادت ایشان، دفن پیکر مطهر در حرم بی بی بوده و افتخاری بر افتخارات ایشان اضافه شد. دوست دارم از مراسم وداع با این شهید و دلیل دفن ایشان در حرم حضرت فاطمه معصومه (س) بدانم. – پدر شهید همان طور که گفتم ما و بچه های ما با آب شور قم بزرگ شدیم و حسن رفت و آمد بسیاری به حرم داشت و گاهی در قسمت حراست حرم نیز کمک می کرد و با حرم ...
خواب شهادت همسرم را دیده بودم + فیلم
اینگونه ادامه داد: وقتی به بیمارستان رسیدیم، اجازه ندادند داخل بروم اما برادر شوهرم، داخل رفت بعد از چند دقیقه دید که بیمارستان را برای همسرم آذین بندی کردند. وی افزود: من تا زمانی که به خانه برگردیم از موضوع اطلاعی نداشتم تا زمانی که دیدم برادر شوهرم خیلی بی قراری می کند، مادر و پدرم هم عزاداری می کردند. همسر شهید عباس خداوردی همچنین گفت: خیلی همسرم را دوست داشتم، او بسیار شجاع و نترس بود. در واقعیت من اصلا دوست نداشتم او را از دست بدهم، الآن هم کسی می خواهد شهید بشود، مخالفت می کنم و می گویم نه، بمان و خدمت کن اما او اگر الآن هم بود صددرصد به جبهه می رفت. حیات ...
شهیدی که نذر دفاع از حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) شد
بلوچستان رفت و فاطمه به قدری دلتنگی می کرد و به پدرش وابسته بود که تقریبا هر شب با گریه می خوابید. پسرم محمدجواد هم که زمان شهادت همسرم 18 ماهه بود بسیار دلتنگی می کرد و همیشه در خانه منتظر بود که پدرش برگردد. - ایسنا: آیا قبل از شهادت، در مورد شهادت سخن می گفت؟ از همان ابتدای ازدواج به من گفته بود که آرزوی او شهادت است. سال 1390 که 12 نفر از دوستانش در یک عملیات به شهادت ...
دانش آموزان باید شهدا را الگوی خود قرار دهند
بیرجند (پانا) - خواهر شهید فرهاد فیروزی گفت شهدا باید الگوی دانش آموزان باشند و امیدوارم همه دانش آموزان به این رشد برسند که فرهنگ شهید و شهادت را سرلوله کار خود قرار دهند. فاطمه فیروزی در افتتاحیه یادواره شهید شاخص دبیرستان دبیرستان شهید طوبی تاحریزی که با حضور جمعی از مسئولان و خانواده شهید فیروزی برگزار شد. افزود: برادر شهیدم را در خانه علی صدا می زدند به دلیل آنکه مادرم اعتقاد ...