از ام البنین ها بپرسید چرا هنوز شهید می آورند...
سایر منابع:
سایر خبرها
اینجا خانه ما| پیچیدن یاد حاج قاسم در محله
گروه زندگی: این روایت جریان زندگی است، زندگی در خانه ما. منتظر نشسته بودم تا ببینم سه نفری چطوری از در وارد می شوند، شنگول و پرانرژی یا با لب و لوچه آویزان. مقداد 10 تا پوستر تصویر حاج قاسم خریده بود. دم غروب از راه که رسید گفت: هرکی می خواد با من بیاد، زود لباس بپوشه . سجاد فوری گفت: اگه علی بیاد، منم میام . علی که مثل همیشه از سریش بازی های سجاد حرصش درآمده بود گفت: اصلا ...
چشمش هنوز مانده به در مادر شهید...
که میوه های جانشان را نذر راه خدا کردند. ... کمی بعد، مراسم تمام شد و شهر دوباره در سکوت سیاهی زمین به خواب رفت.... تقدیم به مادر شهید نوجوان داود خلیلی و شهدای خوشنام استان قزوین. شهید داود خلیلی در 13 سالگی به درجه رفیع شهادت نائل شد و پیکر پاکش 13 سال بعد از شهادت به آغوش خانواده بازگشت. نگارنده: سهیلا عظیمی ...
گفتگو با پلیسی که مامور خرید انسولین پیرزن 80 ساله شد
. همین که دم در واحد مسکونی رسیدیم، زن سرش را داخل خانه کرد و گفت بدو بیا. باور نمی کنید اگر بگویم با چه صحنه ای مواجه شدم. یک پسر بچه لپ قرمزی تپل حدودا سه سال و نیمه آمد جلو در و تا من را دید شروع کرد به خواندن شعر وقتی که ما تو خوابیم، آقا پلیسه بیداره... از تعجب چشمانت گرد شده بود، خنده ام هم گرفته بود اما خودم را کنترل می کنم. پسربچه که شعرش تمام شد مادرش به او گفت حالا برو ...
درد دل های زنانه از اتاق زایمان تا آلودگی هوا در خانه پدری
...> دعوت نامه برای من طور دیگری ارسال شد خانم ویلچر سوار رو به روی در بزرگ ایستاده. توجه خیلی ها را جلب می کند. صدایش به خاطر بغضی که در گلویش پیچیده از رمق افتاده. قطع نخاع کمری است 13 سال پیش درراه رفتن به مراسم عروسی خواهرش تصادف کردند. قصه آمدنش به دیدار آقا را اینطورتعریف می کند. چند روز پیش خواب آقا را دیدم که به خانه ما آمده است. در خواب خیلی هول شدم برای آنکه متوجه شود نمی توانم به ...
کاش می توانستم به دوران نوجوانی برگردم
آماده می کرد و می گفت غذا و تنقلات برای تو در خانه حاضر و آماده است و بعد به مهمانی می رفت. من همیشه برای داشته هایم شکر می کنم و خدا را شکر که از همان اول حافظه خوبی داشتم و به همین وسیله برای درس خواندن فقط نیاز به یک بار روخوانی بود. این مسأله تا به امروز نیز همراه من مانده است و زمانی که فیلمنامه را به من می دهند، کافی است یک بار به آن فیلمنامه در یک گوشه دقت کنم تا آن را از آن خود نمایم. در ...
روایتی از ام البنین های عصر حاضر/ مادرانه هایی از جنس ایمان
پیکر عباس را برای آنها بیاورند. عباس صدیقه خانم هم برنگشته بود، دو سال پیش پای صحبت هایش نشسته بودم، یادم می آید، دستش را مشت کرد به سینه زد و با بغض گفت: عباس مجرد بود بچه م ، من هیچ یادگاری ازش ندارم، خودش میراث دار نداره ، بعد ماها از شهدای بی وارث بگید ، بنویسید، هر کار می تونید، ماها که نبودیم، شما از شهدا بگید ، نشه سال تا سال ازشون یاد نکنن. خانه مادر عباس تنها چند کوچه ...
یک، دو، سه، کلیک
. مادرانی که یا شهادت فرزندانشان محرک نقش آفرینی بیشتر آن ها شده و یا این شهادت تنها بخشی از رسالتی بوده که از روزهای ابتدایی انقلاب آغاز کرده و تا امروز هم ادامه دارد. بانوانی همچون فروغ نجفی، مادر سردار شهید اصفهانی علی قوچانی که از حضورش در تظاهرات انقلاب سال 1357 می گوید: رابطه من و علی فقط رابطه مادر و فرزندی نبود. ما هم رزم هم بودیم. هرکاری قرار بود انجام دهیم، باهم انجام می دادیم ...
یک داستان کاملا واقعی!
لات مدرسه هم نه گذاشته بود نه برداشته بود بعد دوسال پسرعمو و دوستش را با سه میلیون500تومان اجیر کرده بود با چاقو بروند دم در خانه پسری که چکش زده بود، با چاقو از خجالتش دربیایند. دو پسر باهزار ترفند رفته بودند توی ساختمان و جلوی در خانه و دیده بودند جز برادر کوچکش کسی در خانه نیست و پسر کوچک هم وقتی دو پسر هم سن برادرش را با چاقو دیده بود غش کرده بود. همزمان مادر و پدر پسر سر رسیده بودند و دو ...
حاج قاسم خودش را نوکر اهالی این کوچه می دانست
خبرگزاری فارس – کرمان؛ مهسا حقانیت: به مناسبت سالروز وفات حضرت ام البنین (س)؛ روز تکریم مادران و همسران شهدا دعوت شده ایم تا با مهدی بخشی دادستان مرکز استان کرمان به منزل شهید رمضان شریف زاده ماهانی برویم، شهیدی که دختر بزرگش همکار آقای دادستان در دادسراست. عکس و نام شهید شریف زاده ماهانی را که روی تابلوی سر کوچه می بینم، م ...
شهیدنامه ایرنا استان سمنان؛ جاویدنام حسن سمنانی
روز در جبهه حضور یافت. این شهید والامقام از لشکر 27 محمد رسول الله (ص) به جبهه اعزام شد و در نقش های مختلف از جمله تک تیرانداز و فرمانده گروهان خدمت کرد. شهید سمنانی در بیست و یکم دی 1360 در سن 20 سالگی در منطقه بستان در عملیات پدافندی از ناحیه سر هدف قرار گرفت و به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید سمنانی پس از انتقال به گرمسار و تشییع، در مزار شهدای روستای کوشک خاکسپاری ...
چه بلایی بر سر کودکان میترا استاد و لاله سحرخیزان پس از قتل مادرشان آمد؟
.... اول چیزی نفهمیدم. بعدا که برگشتم تازه خون را دیدم. آن موقع تازه متوجه شدم. علی می گوید بعد از دیدن جنازه، به فکر پلیس افتاده است: نشستم تلفن را برداشتم زنگ زدم 110. یک خانمی گوشی را برداشت. گفتم که این اتفاق افتاده است، گوشی را گذاشت. احتمالا فکر کرد شوخی می کنم. از آنجا به بعد همه اتفاقات شروع شد. تجربه ویرانگر کودکی که بر بالین خونین مادر حاضر شده، به اندازه ای تکان ...
دلتنگی های مادر ایران
به گزارش تابناک به نقل از روزنامه خراسان، پیکر یکی از پسرهایش بعد از 8 بار مجروح شدن و شهادت تا سال ها مفقود شده بود و پیکر پسر دیگرش هم بدون سر به وطن برگشت. اما فقط به این دلیل که داغدار 2 پسر عزیزش شده، به او لقب مادر ایران نداده اند. او را مادر ایران صدا می کنند، به خاطر تلاش های شبانه روزی اش در پشت جبهه ها برای کمک به رزمندگان در 8 سال دفاع مقدس، به خاطر تلاش هایش در جبهه اقتصادی بعد از ...
نماز شکر مادر شهید پس از 11 سال انتظار/ سلام بر استخوان هایی که بوی کربلا می داد
خبرگزاری شبستان- استان گلستان؛ بدون خداحافظی رفت. شاید نمیخواست چشمان مادر را گریان و قدم های او را لرزان ببیند. یک روز پاییزی با ساک کوچکی از وسایل راهی جبهه شد، چند ماه بعد به شهادت رسید و 11 سال بعد چند تکه از استخوان های قامت رشیدش در آغوش مادر آرام گرفت. ماجرای امروز ما، داستان زندگی شهید مسعود یونسی است. جوان خوش قد و قامتی که دل از خانه و کاشانه کند و در 16 سالگی سفیر مرگ را در ...
دعاهای مادرانه ای که با شهادت اجابت شد
؛ حتی تقاضای نیمه شب محمد هم سبب نمی شود مادر بدون وضو به او شیر دهد؛ او تیمم می کند و رزق شهادت را به نوزاد می دهد. خانم میرصادقی گریزی به گذشته می زند از روزی می گوید که قرار است به خانه حاج حسین برود؛ از ازدواجی که با معنویت گره خورده و تلاشش برای زدودن چهره گناه از زندگی مشترک؛ در شب عروسی مان یک اتوبوس از بچه هیاتی ها از شیراز به جهرم آمدند و مراسم با مولودی خوانی و سخنرانی پدر ...
هرگز بی وضو شیر نداد|زیست عفیفانه شهید مصطفی
لیه باطل کوتاهی نکردیم. وی که علاقه زیادی به فرزند شهیدش داشت و مصطفی را یک راهنما برای حرکت در مسیر ولایت و دین داری می دانست، تاکید کرد: همه مادران نسبت به مادرانشان علاقه و ارادت ویژه ای دارند اما حضرت ام البنین و حضرت زینب (س) مادران و خواهران شهدا و الگویی برای همه مادران ایران زمین بوده و هستند. نوروزی با اشاره به ماجرای تلخ شهادت پسرش، عنوان کرد: درست شب قبل از شهادتش ب ...
برای مادران انتظار، مقاومت و صبر
واقعیت این است شهید که باشی یکبار شهید می شوی اما مادر شهید که باشی هر روز شهید می شوی. دل مادران شهدا دریایی است که عظمت و بزرگی آن به واسطه اتصال به سیره حضرت ام البنین (س) غیرقابل وصف است. به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات ؛ سال ها می گذرد اما برای او هیچ چیز تغییر نمی کند. هنوز هم نیمه های شب بیدار می شود و در خانه را باز می کند به خیال اینکه او آمده است. نیست اما هنوز هم برایش سر سفره ...
بازی آنلاین /دور هم نشسته بودند و سرشان را کرده بودند توی موبایل هایشان
کور شوم اگر دروغ بگویم همین چند روز پیش از در خانه زدم بیرون غروب نشده بود روی پله های در خانه روبرویی ده، دوازده پسر که سن شان از دوازده، سیزده سال تجاوز نمی کرد. دور هم نشسته بودند و سرشان را کرده بودند توی موبایل هایشان و بی خیال دنیا و مافی ها داشتند. با هیجان و وسواس انگار مسابقه می دادند و گاهی یکی سر آن یکی داد می زد و به مسخره می گفت جون ننه ات من رفتم تو کجایی داد و ...
وعده دیدار هر سال، روز وفات مادرِ سقّایِ کربلا
. اما جوان رشید 24 ساله ام همه چیز را گذاشت و گفت می خواهم به جبهه بروم. پسرم مصمم بود برای رفتن، نه من و نه عروسم سد راهش نشدیم. گفتم میدانم پسرم شهید شده عروسم دختر پسرعمویم، خواهر دو شهید بود. این شد که سید مسعود رفت و بعد از 4 ماه خبر شهادتش را برایم آوردند. روزی که خبر شهادتش را دادند، انگار همین دیروز بود! پسر کوچکم که غصه بستری شدنش را می خورم، تمام شب را بی تابی کرده ...
نجوای لالایی مامان ایران با قهرمان ایران
پایگاه بچه های انقلابی محل شده بود. حسن به نماز اول وقت و احترام به پدر و مادر بسیار اهمیت می داد و این ویژگی در تمام زندگی او مشهود بود. مادر شهید حسن حاج غفاری * چه شد که مسیر زندگی اش به سمت جبهه و جهاد پیش رفت؟ ریشه اش داشتن روحیه انقلابی بود که از نوجوانی داشت و زمانی که جنگ شد، حسن دیگر روی پاهایش بند نبود و آرام و قرار نداشت و همه فکرش جبهه و جنگ ...
بازگشت پیکر احمد تنها آرزویم است
نکردم و تنها حرفی که یکی بود اینکه احمدرضا تیرخورده بود. به گزارش عصر همدان شهید احمدرضا ولیئی در سال 1345 در روستای رضوانکده (می آباد) ملایر چشم به جهان گشود و در فروردین ماه سال 1365 در تگه ابوقریب به شهادت رسید. سال های سال است که خانواده این شهید چشم انتظار بازگشت فرزندشان هستند و حتی آزمایش DNA هم داده اند و مادر این شهید در تمامی مراسم های تشییع شهدای گمنام در زیر تابوت شهدا بوده است شاید نشان از فرزندش بیابد؛ اما این شهید حتی یک نشان از این شهید بازنگشته است. محمد گل محمدی ...
اشک هایش فقط یک تکان تا سرازیر شدن فاصله داشت/دستی که برای آخرین بار گرفته شد
ادامه می دهد: حامد با ذوق لب به سخن باز کرد و گفت: مادر اجازه می دهی برای دفاع از حریم الله به سوریه بروم؟ با خوشحالی گفتم: پسرم ای کاش 10 فرزند دیگر مانند تو داشتم که برای دفاع از وطن همراه تو به عملیات اعزام شوند. حامد بار دیگر گفت که مادر جایی که من می روم نه خانه خاله است و نه خانه ی عمه. بزرگترین تیکه ای که از اینجا به خانواده ها می رسد، گوش است که اگر آن را هم بدهند ممکن است جانباز، اسیر ...
روایتی از 37 سال چشم انتظاری
به گزارش شهرآرانیوز مادر و پسر، زندگی معمول رو به راهی داشتند. بعد از مرگ پدر، حالا محسن کسی بیشتر از یک پسر نوجوان برای مادر و باقی اعضای خانواده بود. گاه چنان مردانه در تکاپوی غم نان بود که گویی در این دنیا هیچ کار مهم دیگری ندارد و گاه چنان شاعرانه، نهال نازک نارنج را در باغچه خانه کوچک و قدیمی شان می کاشت که انگار همین دیروز از تقابل با عشق بازگشته است. محسن، تکیه گاه قامت لرزان مادری بود که ...
دلتنگی های یک مادر شهید دانش آموز: چه محمدرضایی بود؛ عجب پسری
به گزارش اداره اطلاع رسانی و روابط عمومی آموزش و پرورش گلستان، و به نقل از ایرنا، 20 شهریور ماه سال 1346 برای اهالی خانه آقای مصدق پراز خاطره و امید بود. بالاخره هفت سال چشم انتظاری برای پیچیدن صدای گریه نوزاد در خانه به پایان آمد و خداوند یک پسر به ریحانه خانم هدیه داد؛ پسری که حالا دیگر همه جانش است. اولین بار که نگاهش به نگاه فرزند نورسیده گره خورد ذوق مادر شدن داشت. اشتیاقی برای یک ...
هدیه های ازدواجمان، جهیزیه یک دختر بی بضاعت شد
میل و رغبت قبول کردم و گفتم این سکه ها اینجا به کارمان نمی آیند و چه بهتر که به آن خانواده بدهیم. خدا را شکر حاج احمد آقا در تمام زندگی اش دست به خیر داشت. خواندن نماز اول وقت و ترجیحا در مسجد از کارهایی بود که حاج آقا هیچ وقت ترک نکرد. درباره بچه ها اجباری در کار نبود. هیچ وقت خواندن نماز را به بچه هایمان تحمیل نکرد. حتی وقتی بعد از ازدواجشان اگر یک شب خانه ما می خوابیدند، حاج آقا می ...
بانوان مسجدی در فاروج به دست بوسی مادر شهید رفتند
روشن شدند. خانه بوی سال های مقاومت و سادگی داشت، پله های زیادی نداشت و با مرمرها و نرده های قدیمی طوسی رنگ، تصویری از فیلم های دهه شصتی را یادآوری می کرد؛ پرده توری و تترون سفید رنگ زیبایی خانه بود و رویاها به طرز غریبی جان داشتند، انگار بچه هایی از سرو کول حیاط بالا می رفتند و شیطنت هاشان مادر ظریفشان را عاصی می کرد و حالا تصویرشان دلخوشی مادر بود. مهربان و خوش سر و زبان بود ...
احسانِ پهلوانم هر بار با نیت شهادت عازم مرز می شد
: احسان پسر فوق العاده خوش اخلاق و مودبی بود. همیشه احترام بزرگترها به ویژه پدر و مادرش را حفظ می کرد و شاید هم این راز شهادت احسان بود. همیشه ما را راضی نگه می داشت. اکثر اوقات وقتی به خانه برمی گشت با جان و دل می گفت مادرجان خسته نباشی و تمام خستگی هایم با این جمله پسرم تمام می شد. وی افزود: احسان رفیق باز نبود تنها دو پسردایی داشت که اکثرا با آنها معاشرت و رفت و آمد می کرد. ...
همسر شهید شریف: حاج قاسم اهمیت خاصی برای خانواده شهدا قائل بود
این خانه نشسته ایم و همه محو صحبت های این بانوی مجاهدیم. تنها آرزوی همسر شهید همسر شهید از تنها آرزویش در این سال ها می گوید. صدایش می لرزد: شما رو به خدا سنگ قبری کنار مادرشوهر و پدرشوهرم برای من در نظر بگیرید. با خود می اندیشم چرا این سال ها کسی تنها آرزوی همسر شهید را پیگیری نکرده است؟! زن رنج کشیده ای که تنها سهمش را از این دنیا، داشتن سنگ قبری می داند. همه از اتاق رفته اند و حالا چند ثانیه ای فرصت هست همسر شهید را در آغوش بگیرم، کلمات در من ته کشیده بودند انگار، از او خواستم برای عاقبت بخیری ما نیز دعا کند. انتهای پیام ...
ناگفته های خواهر شهید همت از عشق مادر به ابراهیم
ننه خانه را تمیز و مرتب کن، ابراهیم از جبهه می آید مینا همت، خواهر شهید حاج محمدابراهیم همت، خواهر شهیدی که 40 سال است غم فراق برادر را می کشد، بانو همت حال و هوای زمان شهادت برادر و غوغای خانه و شهر را توصیف می کند. وقتی به آن زمان بازگشت اشک در چشمانش از فراق برادر حلقه زد و بغض راه گلویش را بسته بود اما با صلابت حرف زد. مینا همت، خواهر شهید حاج محمدابراهیم همت در ...
شهیدی که تنها یک کوله پر از لباس از او به دست خانواده اش رسید
و منتظر ماندن برای عادی شدن شرایط به قیمت از دست رفتن علی تمام شد. به بیمارستان که رسیدیم، گفتند علی پر کشیده است. علی من بی گناه شهید شد. مرضیه خانم که دوباره مکث می کند، فرصتی می شود تا از سر کنجکاوی پرسشی را مطرح کنیم که راحتمان نمی گذارد. کنار آمدن با بچه ها با آن سن و سال کم سخت نبود؟! او با همان ایمان و اطمینان پاسخ می دهد باور می کنید که امیر و محمد با بچه های خودم ...
مرگ مشکوک زن جوان در مشهد
از خواب بیدار شدم و صدایش زدم دیدم جواب نمی دهد، موضوع را به مادرش گفتم و بعد هم به اورژانس زنگ زدیم. این مشکل را در مجردی هم داشت مادر متوفی نیز در ادامه تمام صحبت های دامادش را تأیید و اعلام کرد که این مشکل را از قدیم با دخترش داشته و او بدون دلیل ناگهان غیبش می زده و پس از چند روز به خانه برمی گشته است. البته بعد فهمیدیم که هر بار به سراغ دوستان مجرد و مطلقه اش می رفته و ...