سایر منابع:
سایر خبرها
باخت زندگی در مستی
. هرچه داشتم به او دادم تا مرا از مرز رد کند . شبانه به سمت مرز رفتیم که مرزبانان متوجه شدند و به سمت ما تیراندازی کردند. مرد قاچاق بر فرار کرد . من همانجا گیر کرده بودم و نمی دانستم چه کنم. هر طوری بود از آنجا فرار کردم. دنبال قاچاق بر رفتم پولم را پس بگیرم اما هیچ اثری از او نبود. نمی توانستم از او شکایت کنم. چطور دستگیر شدی؟ چند روزی در آن شهر سرگردان بودم . در این مدت عذاب وجدان ...
راز شرم آور پری بلنده رییس زنان بدکاره شهر نوی تهران چه بود! / این پیرزن داغدیده فاش کرد !
اوین مرا آویزان کرده و شکنجه دادند یادم می آید روبرویم حوض بزرگ بود که با قنداقه تفنگ به گوشه چشمانم کوبیدند همین ضربه باعث شد بیهوش شوم و به کما رفتم و یک ماه در بیمارستان فرح بستری بودم بعد از اینکه به هوش آمدم چشم هایم دیگر کم سو شده بود. انقلاب و پس از آن جنگ شروع شد، فرید پسرم هم مثل همه جوانان به جبهه رفت تا از کشورش دفاع کند، من هم پشت جبهه ها خدمت می کردم، با لباس می دوختم تا ...
روایتی از میدان داری پزشکان در روزهای نخست انقلاب
از خدا عمر گرفته ام. 53 سال است که پزشک شده ام و 45 سال است که جراحی قفسه سینه (توراکس) انجام می دهم. از سال 1342 که دانشجوی پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد شدم، به جز دوران خدمت سربازی که دو سال در بشرویه پزشک عمومی بودم، از سال 1367 تا 1369 به پاریس و از سال 1377 تا 1378 برای فرصت های مطالعاتی به کبک کانادا رفتم و بقیه این سال ها را در مشهد کار و زندگی کردم. چهار فرزند دختر دارم و به خاطر داشتن آن ...
چشم در چشم یک دزد!
آموخته بودم. خلاصه 17 سال قبل در یکی از آموزشگاه های معتبر رانندگی، مربی شدم تا مخارج زندگی را تامین کنم. این در حالی بود که شوهرم به مصرف مواد مخدر آلوده شده بود و من از این موضوع خبر نداشتم. از سوی دیگر وقتی شب هنگام به خانه باز می گشتم سامان با خواهش و التماس سوئیچ خودرو را از من می گرفت تا به قول خودش مسافرکشی کند! اما فردای آن روز نه تنها خبری از پول و درآمد نبود بلکه متوجه می شدم ...
روایتملاعلی از نحوه آشنایی اش با تفکرات امام (ره)
کرده بودم قبل از ظهر به مدرسه عادی می رفتم و بعد از ظهرها در خدمت ماموستا ملاحسین مدرس در حجره یکی از مساجد کرمانشاه درس طلبگی و تحصیلات دینی می خواندم. مقطع پنجم و ششم ابتدایی را در مدرسه محمدیه علاف خانه کرمانشاه گذارندم، سیکل را در مدرسه کزازیه گرفتم، همزمان با تحصیل در مدرسه عادی تصنیف ملاعلی را با موفقیت پشت سر گذاشتم، خیلی زود و بدون وقفه سویتی را در دولت آباد شروع کردم دو سال در ...
سرقت عجیب مهندس ثروتمند برای خرید شیشه
ثروتمندی است. در نوجوانی معتاد شدم و سرنوشتم عوض شد. با فشار خانواده اعتیاد را ترک کردم، درس خواندم و فوق لیسانس آی تی گرفتم؛ اما بعد دوباره به سمت اعتیاد رفتم و وضعیتم خراب شد. چند باری خانواده مرا در کمپ بستری کردند و آنجا بودم که با آرمان آشنا شدم. او هم تحصیل کرده بود و سطح خانوادگی بالایی داشت. ما به خاطر اعتیاد و برای خرید مواد مخدر ماشین را دزدیدیم. بعد از سرقت ضبط و باند آن را به یک مالخر ...
تجاوز 8 شیطان به دختر 20 ساله | پلیس در تعقیب 7 متجاوز
. او آبمیوه در دست داشت که یکی از پاکت های آبمیوه را به من داد. از همه جا بی خبر آبمیوه را نوشیدم و بعد از هوش رفتم. چشمانم را که باز کردم داخل ماشین بودم. به جز سجاد، دو نفر از دوستانش هم بودند که با تهدید مرا به خانه ای در جنوب تهران بردند. در آنجا سجاد و دوستانش به من تجاوز کردند. چند دقیقه بعد هم 5 نفر دیگر از دوستانش رسیدند و آنها هم به من تجاوز کردند و اموالم را به سرقت بردند. بعد از این اتفاق ...
ربودن و آزار دختر 20 ساله از سوی پسر کینه جو / من نبودم ؛ کار دوستانم بود!
دنبال این شکایت تحقیقات به دستور بازپرس شعبه هفتم دادسرای امور جنایی تهران آغاز شد. دختر 20 ساله پس از بهبودی نسبی در تحقیقات گفت: چندی قبل در فضای مجازی با پسری به نام اویس دوست شدم، اما بعد از مدتی از آنجایی که با هم اختلاف داشتیم این دوستی را قطع کردم. روز قبل از حادثه به عطاری رفته بودم که اویس را آنجا دیدم. کمی حرف زدیم و او گفت با دختر دیگری نامزد کرده و می خواهد ازدواج کند و بعد هم ...
آهنگسازی که از اعدام خود خبر نداشت!/ فرار از ارتش رژیم شاه
.... گفتم حالا تکلیف من چیست؟ من فلان روز باید خودم را به پادگان معرفی کنم. گفت بگذار برویم پیش یک نفر از او بپرسیم. مرا برد پیش مرحوم آقای فاضل لنکرانی. ایشان در تهران بودند. اگر اشتباه نکنم مسجد لُرزاده نماز می خواندند. شیخ حسین موضوع را گفت؛ این افسر باید برود سربازی. امام (ره) هم گفته اند سرباز ها پادگان ها را ترک کنند. الان چه کار باید بکند؟ وظیفه اش چیست؟ آقای لنکرانی گفتند: اگر ...
خاطرات صادق خلخالی: بازرگان و ابراهیم یزدی چگونه سعی می کردند جلوی اعدام ها را بگیرند؟ / من گفتم اگر این ...
...> ------------------ ارتشبد نصیری که به مدت پانزده سال در رأس کار های حساس کشور، از جمله سازمان اطلاعات و امنیت کشور قرار داشت، به کلی منکر شکنجه در زندان های رژیم شد. او گفت من در این یکی دو روز که در زندان شما هستم پی برده ام که قبل از انقلاب زندانیان سیاسی را شکنجه می کردند. او به این طریق می خواست خود را تبرئه کند؛ ولی چه کسی بود که باور کند او از همه جریان ها بی خبر است. او ام الفساد و ام الخبائث ...
دانشگاهیان و صدایی که از انقلاب 57 به گوش می رسد
...، من به عنوان معاون آموزشی و دانشجویی دانشگاه معرفی شدم و شاهد حوادث گوناگونی بودم و افراد حزب الهی نامه ها و مصاحبه ها را می آوردند و بسیاری از نامه ها را در دفترم کپی می کردم. * انقلاب پیروز شد! وی افزود: شاهد تظاهرات، گردهمایی ها و سخنرانی هایی بودم که برگزار می شد و در یک روز آیت الله مطهری را دعوت کردند و سخنرانی داشتند، من با پدرم از سمت میدان امام حسین با جمعیت به سمت ...
ماجرای حضور آیت الله مدنی در فرودگاه برای استقبال از امام(ره)
محمد افتخاری، پیشکسوت انقلابی و همرزم شهید مدنی، در حاشیه جشن انقلابی دانشگاهیان با محوریت شهید مدنی مجاهد حق در گفت وگو با ایکنا از همدان، اظهار کرد: آیت الله مدنی بعد از گذراندن تحصیلات در قم به نجف رفت به دلیل گرما و مشکلات ریه پزشکان به او گفتند باید به محل سردسیر برود و شهر همدان را برای سکونت به او پیشنهاد دادند. وی افزود: او در محله دره مرادبیگ همدان ساکن شد، در همدان کسی را نداشت، 40 یا 50 روز مهمان فردی به نام حاج سیفی می شود، آ ...
حکایت تنوخی از تظلم خواهی ابونصر واسطی بر سر قبر موسی بن جعفر(ع) کد خبر: 914773 / دیروز, 09:51 / فرهنگ و ...
هدیه می کنم. وزیر هم از او قبول کرده و به وکیلش نوشته است تا مزارع مزبور را بگیرد، و حالا هم به تظلم خواهی من ابونصر رسیدگی نکرده است. چند روز بعد من وارد مشهد مقابر قریش شدم و قبر موسی بن جعفر را زیارت کردم. سپس به مصلای آنجا رفتم تا نماز بخوانم. دیدم ورقه شکایتی قصّه به خط ابونصر در آنجا بالای قبر موسی بن جعفر آویخته است. دریافتم که او روی برگه، شکایت خود را برای موسی بن جعفر (ع) نوشته ...
همدم اشک و لبخند زندانیان
می آیم. همانطور که قول داده بودم بعد از عید به زندان رفتم، با مدیر زندان ملاقات کردم و متوجه شدم که زندانی تبعه افغانستان است و به اتهام قتل همسرش 12 سال است که در زندان به سر می برد. او در یک نزاع خانوادگی همسرش را هل داده بود، سر همسرش به چرخ خیاطی خورده و او جان باخته بود. شرایطش را پرسیدم. رئیس زندان، معاون زندان و مسئولان دیگر زندان همگی از او راضی بودند. می گفت زمانی که به زندان آمده بود سواد ...
مردی از بهشت
: جلو بابا پاشو و سلام کن. حسام زودتر پرید بغل بابا. بلند شدم و رفتم سمتشان. بابا سرباز آقا بود و خیلی دوست داشتنی. مرا بوسید. مامان را صدا زد و گفت: یک خبر خوش. چند روز دیگر به دیدار آیت الله خمینی می رویم. مامان از توی آشپزخانه گفت: تو رو خدا علی آقا؟! بابا خندید و گفت: به جان علی. من و حسام چشم هایمان گرد شده بود. گفتم: بابا من می آیم. حسام تقلیدکار ...
نوری که در تاریکی درخشید
موجود در زندان را شناخت. در آخرین دستگیری در دادگاه نظامی تبریز با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم شد که پس از سپری شدن 14 ماه، انقلاب شد و همراه با آزادی زندانیان سیاسی، ایشان نیز از زندان آزاد شد و شروع به فعالیت کرد، به گونه ای که بر سر راه آیت ا...طالقانی سخنرانی کرد. بعد از به ثمررسیدن انقلاب به عنوان بازپرس دادگاه انقلاب اسلامی تبریز شروع به کار کرد و در ادامه به عنوان جانشین دادستان انقلاب ...
قهرمانی که شکنجه گران را خسته کرد!
سربه سر ساواکی ها می گذاشتم این مبارز خستگی ناپذیر روز های انقلاب و چهره شناخته شده زندان های ساواک درباره روز دستگیری اش می گوید: ساعت 2 ظهر بود. از حیاط یک خانه که ظاهرا لو رفته بود که من در آن جا هستم، بیرون آمدم. هنوز 4 قدم بیشتر نرفته بودم که من را به رگبار بستند. 7 تا گلوله خورده بودم و درد بسیار زیادی داشتم. یک دختر بچه 7 یا 8 ساله هم در کوچه بود که متاسفانه یک تیر به او خورد و شهید ...
گپ و گفتی با عبدالحمید یعقوبیان شاعر و گوینده ایلامی
عبدالحمید یعقوبیان با حضور در ایسنا، اظهار کرد: در سال 1345 در شهر ایلام و محله قدیمی سراب متولد شدم، تمام خاطرات من در همین محله قدیمی گذشته است. قایم باشک و دار پلان و اکه اوتن بازی های دوران بچگی من است. این شاعر و نویسنده ایلامی گفت: دوره ابتدایی را در دبستان مهرگان و راهنمایی را در ابن سینا گذراندم، دوره دبیرستان را در دبیرستان های مطهری و شریعتی بودم، در رشته ریا ...
ناگفته های سرتیم حفاظت امام (ره) از روزهای انقلاب
زمانی که انقلاب اسلامی پیروز شد، حدود 24ساله بودم. در دورانی که به تدریج نهضت اسلامی به انقلاب اسلامی تبدیل شد، طیف وسیعی از مردمِ دارای علقه های مذهبی، دغدغه یافتن یک ساختار مناسب مبارزاتی داشتند که بتوانند در چارچوب آن، دست به فعالیت علیه رژیم بزنند. من هم جزو همین افراد بودم و به دنبال فضاهایی می گشتم که زمینه فعالیت های انقلابی را برای من فراهم و مرا از لحاظ عقیدتی و فکری اشباع کند. ...
ای زاده زهرا خلف سید لولاک/ در بزم عزایت شده افلاک صد چاک
افراد عادل را احضار کرد تا گواهی دهند بر اینکه امام ناراحتی مزاج ندارد. امام متوجه شده به آن ها فرمود: گواهی ندهید، زیرا که من سه روز است مسموم شده ام و بر اثر همین سم از دنیا می روم. بعد از شهادت امام، جنازه ی حضرتش را روی تابوت نهاده و از زندان بیرون آوردند، شخصی پیشاپیش جنازه فریاد می زد: هذا اِمامُ الرَّفَضَة فَاعرِفُوهُ؛ این امام رافضیان است پس او را بشناسید. جنازه ی امام را روی پل بغداد گذاشتند ...
پای صحبت روحانی مبارز خراسانی، شیخ حسن ربانی
روحانی مبارز افزود: همان شب یک اکیپ از فردوس به مشهد رفتند تا به مسوولان کمیته انقلاب همانند شهید هاشمی نژاد و واعظ طبسی موضوع را اطلاع دهند وقتی این موفقیت به اطلاع کمیته انقلاب در مشهد رسید معلوم شد قصد کودتا داشتند و همین اقدام کمیته انقلاب فردوس سبب شد تا به سررشته این کودتا دست یابند که بعد از آن به دستور امام خمینی(ره) شب 22 بهمن مردم به خیابان ها ریختند و روز بعد هم انقلاب اسلامی ایران به ...
طوفان انقلاب طومار طاغوت را پیچید
...، برخی هم با افراد بیرون از سازمان در ارتباط بودند. من تا شهریور همان سال (1350) مخفیانه زندگی می کردم، اما وقتی فهمیدیم وضعیت عادی است به خانه بازگشتم. وی اظهار داشت: سال 1351 از یک کوچه پر پیچ و خم در محله امین حضور در تهران در حال رفتن سر قرار بودم. وقتی متوجه شدم یک نفر مرا تعقیب می کند، فرار کردم، اما فردای آن روز ماموران ساواک در خیابان بر سر من ریختند و مرا به جرم مبارزه علیه ...
اجرای طرح شناسایی بیماران اچ آی وی مثبت در 6 مرکز تخصصی در مشهد
: به آرایشگاهی برای تتوی ابرو رفتم. با هر خراش تیغ تتو، احساس ناخوشایندی به سراغم می آمد. موقع برگشت با ابرو ها و پیشانی متورم روانه خانه شدم. در ایستگاه مترو خانمی دیگر که هم سن و سال خودم بود حالم را جویا شد. او من را از رفتن به آرایشگاه و تتو نهی کرد و آهسته کنار گوشم گفت: این تیغ ها ایمن و بهداشتی نیست خانم. بیشتر مواظب خودت باش. نترسی، من اچ آی وی مثبت هستم. واقعا نمی دانم چطور مبتلا ...
روایت حاج شیخ از تلخی ها و شیرینی های دوران تبعید پیرجماران / آیت الله کاشانی فرمود "اگر امیدی باشد به ...
ایشان با خبر می شدم. حاج احمدآقا همه حالات امام، نماز شب و ... را در بیمارستان ضبط کردند. چطور از ارتحال حضرت امام با خبر شدید؟ هنگام شنیدن این خبر چه حالی داشتید؟ روز پنج شنبه و شب جمعه تهران بودم و نمی خواستم برای اقامه نمازجمعه به شهرکرد برگردم، چون نگران حال امام بودم، اما حاج احمد آقا گفت "برو و به مردم بگو برای سلامتی امام دعا کنند". به شهرکرد رفتم و بعد از اقامه نماز جمعه ...
قیام 19 آبان، روایت روشنی از انسجام و همدلی مردم برای پیروزی انقلاب اسلامی
.... من رفتم منزل او. پس از چند روز بالاخره موفق شدم لباس های خونی خود را تمیز نمایم. بعد از چهار پنج روز برادرش که سرباز اهواز بود آمد با مادرش آمده بودند بیمارستان... دیگه من را نگذاشتند. من آمدم گچساران ولی چون ساواک دنبالم بود گفتند گچساران هم نباید بمانید من هم آواره و سرگردان بودم. متاسفانه با این همه زحمت، به دلیل نبود امکانات و عدم تخصص پزشکان هندی حدوداً بعد از 15 روز شهید ...
درباره شهری که در آن ستاره چیدم
خالصانه و پیوستگی آن دو به وجد می آمدند. مقاومت بابا برای ماندن کنار همسرش حتی در زمان احرام، روحانی کاروان را گرفتار و کلافه کرده بود. برای تغییر 24 اردیبهشت وقتی که هنوز هوای مشهد خیلی دلچسب است و فصل گردش در طبیعت شاندیز و طرقبه، عازم سفری پانزده روزه شده بودم که دنیای مرا در عالم واقعیت و خیال تغییر داد. حدود چهار ساعت طول کشید تا از راه آسمان مشهد، میهمان مدینه شوم. مثل همه ...
من زن چهارم بودم و نمی دانستم ! / سرنوشت عروسی که ندانسته به جهنم رفت !
به گزارش زیرنویس، زن 54 ساله که به اتهام کتک کاری از شوهرش شکایت کرده بود درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت:در یکی از مناطق ترک زبان نیشابور و در خانواده ای پرجمعیت به دنیا آمدم. پدرم کارگری ساده بود و اعتقاد داشت دختر باید امور خانه داری [...]
من شاه بدی بودم؟
مردمی قرار گرفتم و چون ممانعتی از طرف خانواده نداشتم و خیلی کنجکاو بودم، همان بار اول که جماعت معترض را دیدم، به آن ها ملحق شدم. جمعیتمان زیاد نبود. آن روز به سمت میدان مجسمه (شهدای فعلی) مشهد و مسجد کرامت حرکت کردیم و بعد به سمت عدل پهلوی (عدل خمینی فعلی) رفتیم. آن وقت ها در فلکه سوم اسفند، بین چهارراه لشکر و چهار طبقه، گروه های مردمی جمع شده و بعد از اینکه دسته بزرگی می ...