سایر منابع:
سایر خبرها
ان شاالله در قیامت چشمانم سند شفاعتم باشند
یاد و خاطر خونین شهر را فراموش نمی کنم. خرمشهرمانند درختی بود که هرروزشاخ و برگش را با بی رحمی جدا می کردند.تمام فصل های خرمشهر فصل پاییز بود. که هیچ کس بهارش را باور نداشت. سال 59 تمامی پیکرخرمشهر را درد فرا گرفت و بعد از آن، خرمشهر، خونین شهر شد. منزل ما درجزیره مینو از توابع خرمشهر بود. آن زمان هیچ کس باور نمی کرد که عراق به ایران حمله کند. گوش ما اصلاً با صدای خمپاره و آتش آشنا نبود. بین ما و ...
عشق از ثریا به زمین رسید
: چه کسی باید جواب این بچه ها را بدهد. شما باورتان نمی شود که مادران و پدران این کودکان چقدر تحت فشار هستند. خانواده ها کارهای کم ارزش می کنند تا بتوانند پولی جمع کنند. خیلی هاشان روزی یک وعده غذا می خورند. آنها در بدترین شرایط زندگی می کنند. اینها همه درد است. چه کسی باید پاسخگوی این همه درد و رنج مردم شهرم باشد. مطمئنم این فقط بخشی از مشکلات است. در همه استان ها این مشکلات وجود دارد. ...
حال و روز خانواده بجنوردی که در انفجار اجاق گاز سوختند
درباره این واقعه توضیح داد: 45 دقیقه بامداد جمعه بیستم فروردین ماه جاری متوجه بوی نشت گاز در داخل خانه شدم و تا لامپ را روشن کردم خانه منفجر شد. من چند متر به سمت در ورودی پرت شدم، یک لحظه متوجه گریه و ناله های فرزندانم شدم با اینکه خودم هم به شدت دچار سوختگی شده بودم به سمت بچه ها رفتم تا آن ها را نجات دهم اما دیگر متوجه بقیه ماجرا نشدم. شاکری گفت: به کمک همسایگان برای ...
خاطرات شهید سمیرا مسمائی
نمی کنم. خرمشهر مانند درختی بود که هر روز و شاخ و برگش را با بی رحمی جدا می کردند. تمام فصل های خرمشهر فصل پاییز بود که هیچ کس بهارش را یاور نداشت. در سال 59 تمامی پیکر خرمشهر را درد فرا گرفته بود و بعد از آن خرمشهر، خونین شهر شد. منزل ما در جزیره مینو از توابع خرمشهربود. آن زمان ها هیچ کس باورش نمی شد که عراق به ایران حمله کند. گوش ما اصلا با صدای خمپاره و آتش آشنا نبود. بین ما و عراق فقط یک دریا ...
شیشه کشیده بودم و در عالم توهم دو فرزندم را کشتم
قاتل دو فرزند خود هستید، چه می گویید؟ وقتی برای ادامه زندگی به تهران آمدم، مادر و دختری در همسایگی ما زندگی می کردند و به من گفتند که همسرت مشکل اخلاقی دارد. من نیز عصبانی شدم و پسرم را به زمین کوبیدم! باور کنید بچه هایم را دوست داشتم و عاشق زندگی ام بودم. از طرفی هم خودم مریض بوده و از درد دست، پا و کمر رنج می بردم وقتی این مادر و دختر متوجه مریضی من شدند به من شیشه دادند تا مصرف کنم و ...
نیما عالمیان: از کسب سهمیه خوشحال و از شکست نوشاد ناراحت بودم/ به دنبال بهترین نتیجه در المپیک هستم
بازی کردیم. وی ادامه داد: درست است که اگر حریف قزاقستانی به فینال می آمد، راحت تر بازی می کردم، اما دوست داشتم نوشاد باشد. فینال برای هر دوی ما سخت و پرفشار بود. عالمیان تأکید کرد: من ونوشاد به بازی هم عادت داریم و پیروزی مان مقابل یکدیگر 50-50 است. در آن بازی توانستم مقابل نوشاد پیروز شوم و سهمیه را بگیرم، طبیعتا برای خودم خوشحال بودم، اما از شکست نوشاد هم ناراحت. ...
جودوکار المپیکی: در قهرمانی آسیا چیزی برای از دست دادن نداشتم
دست پیدا کنم و جوابگوی زحمات کادر فنی باشم. وی درباره رقبای خود در این مسابقات نیز گفت: همه رقیبان من خوب بودند و اینگونه نبود که جودوکاری که در این رقابت ها حاضر شده بود ضعیف باشد اما من در مبارزه دوم به مصاف حریف قزاقستانی رفتم که در رده 13 رنکینگ جهانی حضور داشت و موفق به شکست او شدم و در دیدار فینال نیز مقابل حریف ازبک که در رده ششم رنکینگ جهانی بود حاضر شدم که در نهایت مقابل او ...
ده خاطره از ده مادر شهید
تونم به رزمنده ها بدم. دیدم هیچ کدام کوتاه نمی آیند،گفتم برید هر دو تاییتون برید 2) برام نامه می دادند؛سواد نداشتم بخوانم .دلم می خواست خودم بخوانم ،خودم جواب بنویسم ،به شان زنگ بزنم .اما همیشه باید صبر می کردم.تا یکی بیاید و کارهای من را بکند. یک روز رفتم نهضت اسم نوشتم. تازه شماره ها را یاد گرفته بودم .یک روز بچه ها یک برگه دادند دستم ،گفتم شماره پادگان محسنه .می تونی به ش زنگ ...
دل شکسته از حرف مردم!
تیم ملی بودم فکرهایی هست که اذیتم می کند. با خودم می نشینم و فکر می کنم که آخر چرا زندگی فوتبالی ام این شکلی شد. منی که تا سه سال قبل از اروپا پیشنهاد داشتم، به چنین روزهایی رسیدم. من در فوتبالم به چیزهایی که می خواستم نرسیدم و قطعا مقصر اصلی خودم بودم. الان هم می خواهم مبارزه کنم . من تا چند سال پیش شماره 10 تیم ملی را می پوشیدم... ولی حالا. دوباره برمی گردم اعصابم خرد بود و ...
محسن مسلمان در گفت وگو با متافوتبال: 4 فینال پیش رو داریم که باید برنده از آن خارج شویم / طارمی چون من ...
انجام دادم. پرسپولیس قهرمان میشه؟ 4 تا فینال داریم و 4 تا بازی سخت مونده. ما تمام تلاشمون رو می کنیم که قهرمان هم بشیم و بقیه بازی ها رو ببریم. فکر میکنی با توجه به اتفاقات پرسپولیس این تیم حفظ میشه؟ آقای طاهری و اعضای هیئت مدیره تمام تمرکز و فکرشون حفظ تیم و همه بچه ها است. اکثر بچه ها قرارداد دارند و 2 یا 3 نفر هستند که قراردادشون 1ساله بوده که با اونها هم انشااله صحبت می کنند که بمونند و یکی دو بازیکن هم اضافه می شوند که انشااله برای سال بعد هم بتونیم خوب و موفق ظاهر بشیم. ...
به یاد آنانی که در فاو ایستادند تا آیندگان راست قامت باشند
- بصره نجات پیدا کنند. هنوز چهره دوست داشتنی شهید "مظفر نوروزی" از بچه های کم سن و سال آسیابسر بهشهر در ذهنم باقی مانده، گلوله دوشکا سرش را از تنش جدا کرد و روی یک لایه پوست آویزان شد؛ مشخص نبود چند تیر دوشکا به گردنش اصابت کرد و... دقایقی بعد با جمعی از بچه بسیجی های بی ریا و باصفا به اسارت دشمن درآمدیم، بچه بسیجی هایی که غالب شان با بدنی مجروح در گوشه و کنار اروند افتاده و ...
یک پدر و 46 فرزند
کار مستقل دست و پا کردم و مغازه لوازم منزل راه انداختم. از کارهای خیرتان بگویید؛ از چه زمانی و چطور شد که برای ورود به این قبیل کارها احساس تمایل کردید؟ از سال 40به این طرف؛ یعنی حدود 20سالگی. هم استقلال مالی داشتم و هم به اندازه کافی از پدر و مادرم چیزهایی را که باید، یاد گرفته بودم. خانواده ما به لحاظ مالی زیر متوسط بود. طعم نداشتن را چشیده بودم. حالا که خودم دستم به دهانم می ...
داستان زنی که برده جنسی شد+عکس
داده شد. در کاخ سفید در کنار جان کری، وزیر خارجه آمریکا اکنون 15 سال از تاریخی که وارد آمریکا شدم می گذرد. دختر کوچکم الان یک تین ایجر است و یک پسر 9 ساله هم دارم. تصمیم گرفته ام برای نجات قربانیان قاچاق انسان از هیچ کمکی دریغ نکنم و به همین جهت تشکیلاتی به اسم منتاری، را تاسیس کردم که به این قربانیان کمک می کند تا دوباره در جامعه ادغام شوند و کار پیدا کنند. در ...
شهید از تمام دلبستگی هایش دل می برد و به سوی انجام وظیفه حرکت می کند
بد شد. گفتم حبیب تو سه بچه کوچک داری. شروع کردم به گریه و ناله. حال مرا که دید گفت آرام باش، باشد نمی روم. منم دلم را خوش کردم که نمی رود. چند روز بعد رفته بودم مسجد برای نماز صدایم زد گفت برویم کمی با ماشین در شهر گردش کنیم. وقتی برگشتیم پیاده شد در را برایم باز کند. گفت مادر یک مسئله ای را با تو مطرح می کنم فقط خواهشا داد و بیداد نکن. امشب باید ده و نیم بروم تهران. که از آنجا عازم سوریه شوم. از ...
از تلاش برای بازگشت تا اسارت
و نارنجک منفجر شد. من کوچک بودم و آن صحنه ها به خوبی در ذهنم نقش بست. در همسایگی مان هم خانواده ای زندگی می کرد که بسیار مذهبی بودند و اهل سیاست. در واقع به نوعی دیدن آن صحنه ها فتح بابی برای ورود به جریان انقلاب بود. همان ایام برای ثبت نام در کلاس های سرود و قرآن در مسجد رسول میدان رسالت اقدام کردم. از آنجا فعالیت های انقلابی ام آغاز شد. سال 56 بود و من به سن چهارده سالگی رسیده بودم ...
در انتظار خورشید
افزون دیگر انجمنی ها و هم قطاری های صالحم خداوند از خطاها و پستی های من چشم پوشی کرده است و مرا نیز درزمره ی صالحان قرار داده است البته که این یک امتحان الهی است برای اینکه بهرمندی من از نعمت ولایت را بسنجد و مرا با زیبایی های این امر آشنا کند؛ در کنکاش های ذهن مغشوش خودم بودم که صدای روح نواز اذان هوشیارم کرد و با لبیک گفتن به ندای موذن تن خود را در چشمه سار نماز شست وشو داده و همراه ...
خودم را در سبک محدود نمی کنم
را شاهکار خلقت . - شروع فعالیت رسمی هنری تو از کجا بوده؟ دوتا ملودی ساخته بودم یکی از فروغ فرخزاد به نام اندوه تنهایی یکی هم مهتاب نیما یوشیج ، دردانشگاه با رضا قاسمی آذر که تنظیم کننده بود آشنا شدم ، یک روز رفتم پیشش و گفتم من میخواهم برای دل خودم این دو تا را تنظیم کنم اما او خیلی من را تشویق کرد و گفت کار کن و آلبوم بساز، باهزینه خودم وهمکاری دوستانم با کمک آقای امیر شریفی ...
Ctrl+Z به دادم برس!
. اوایل نمی توانستم با نوشته هایی که هیچ نشانی از دست خطم نداشتند، کنار بیایم. مثل این بود که موقع حرف زدن صدای خودم را نشنوم. برای من که نوشتن را دوست داشتم، اوایل خیلی سخت بود با کلیدهای کیبورد و نوشته هایی که هیچ نشانی از دست خطم نداشتند، کنار بیایم. مثل این بود که موقع حرف زدن صدای خودم را نشنوم. اما کم کم آن قدر با این سیستم خو گرفتم که دیگر هیچ دفترچه ای برای یادداشت هایم ...
حضور در منزل کاربر قدیمی سایت
... فاش نیوز: شما چند ساله بودید؟ خانم قنبری وفا: ما با هم 2 سال تفاوت سنی داریم یعنی من 21 سالم بود و حاج آقا 23 سال داشت. من رفتم خانه با خانواده صحبت کردم و بعد رو راست به ایشان گفتم که من با خانواده صحبت کردم حالا دیگر خودتان می دانید ولی راضی بودم. فاش نیوز: فکر کرده بودید که روزی همسر جانباز شوید؟ خانم قنبری وفا: اصلا" . فاش نیوز: به عنوان یک دختر ...
وقتی دیدم دارند سواستفاده می کنند پست اینستاگرامم در مورد اولادی را پاک کردم
فرم بدنش به او گفتم حیف است با این استایل بازی نمی کنی. او هم گله هایی داشت. در نهایت با خودم او را به ملوان بردم و قول دادم به مهرداد کمک کنم تا به اوج برگردد. وقتی خبر را دیروز شنیدم از اینکه نتوانستم روی قولم بیاستم ناراحت بودم و آن پست را گذاشتم. بعد هم دیدم یک سری دارند از پست من سواستفاده می کنند و حرف هایی می زنند که صحت ندارد، آن پست را پاک کردم. حرف پایانی. حرف خاصی ندارم. از مردم می خواهم برای مهرداد فاتحه بخوانند. عده ای هم که در فضای مجازی صحبت هایی مطرح می کنند که حقیقت ندارد باید از خودشان خجالت بکشند. ...
ننگ بر جنازه عکاسی که دوربینش خونی نباشد !
ای کنار پدر و مادری زندگی می کند که در حال مصرف هروئین هستند. به چشم خودم سوختن آینده این بچه را می دیدم. عکس های حیدری از این روستا برای او دردسرساز می شود. الان با قید وثیقه آزادم! از من به خاطر نشر اکاذیب شکایت کرده اند؟ چرا؟ چون واقعیت های این روستا را منتقل کردم. جالب اینکه با کسانی که در آنجا مواد مصرف می کنند و کسانی که مواد را به دست مردم می رسانند، کاری ندارند؛ اما من به جرم ...
ممنون که اجازه دادید پدرتان باشم
ویژه در جهت شادی روحی دخترمان همیشه در دستم است. خدا را شاکرم که خانواده ای نیک به من ارزانی داشته تا بتوانم در کارهای خیر مشارکت داشته باشم. بچه هایی که سرپرستی آنها را پذیرفته اید شما را می شناسند؟ بله، گهگاهی به دیدنشان می روم، البته این دیدارها در روزهای خاص همچون عید بیشتر اتفاق می افتد که دوست دارم عیدی شان را با دست خودم به دستان کوچکشان بدهم و شوق چشمان معصومشان تا ...
پینگ پنگ بازان المپیکی ایران:برای نتیجه گرفتن در ریو به امکانات نیاز داریم
کردند تا این سه سهمیه را کسب کنیم. وی افزود: دوست دارم در المپیک ریو نتایج بهتری نسبت به المپیک لندن به دست بیاورم زیرا در لندن سن پایین و تجربه کمی داشتم. در آن رقابت ها تجربه خوبی کسب کردم که می خواهم در ریو از آن بهره ببرم و نتیجه خوبی بگیرم. اگر واقعا خوب کار کنیم و امکانات بهتری به ما داده شود تصمیماتی برای خودم گرفته ام که بتوانم مقام بیاورم. این امر ممکن است و شانس آن را هم داریم به ...
ابن سینا ثروت علمی اش را مدیون نماز میداند
به چیز دیگری نمی اندیشیدم و به غیر از فهمیدن به چیز دیگری توجه نداشتم، و به همین طریق پیش می رفتم، تا اینکه حقیقت هر مسئله ای برای من مسلم می شد و هرگاه در مسئله ای حیران بودم و یا نمی توانستم قضیه را بفهمم، به مسجد پناه می بردم، نماز می گزاردم و خالق هستی را ستایش می کردم، در این حال معمای من حل و مشکل برطرف می شد." آنچه در ادامه می آید بخش دوم و پایانی گفتگوی خبرگزاری شبستان با حجت ...
روایت دختر 5 ساله شهید مدافع حرم از بهترین بابای دنیا +عکس
بابا را بیاوریم خانه تا گرم شود. حالا دیگر مانده بودم جواب این حرفش را چگونه بدهم. گریه می کرد و پا می کوبید که بابا الان سردش شده برویم و بیاوریمش خانه. کلافه شده بودم. یک پسر چند ساله بیشتر از این نمی تواند نبودن پدر را درک کند. سختی هایی از این دست زیاد کشیدیم تا بچه ها با شهادت پدر کنار آمدند." این ها را زهرا بابایی همسر شهید شعبان چگینی می گفت. او بعد از شهادت همسرش در سال 63 فقط 27 سال سن داشت ...
رویایم را گاز دادم
... من تصمیمم را گرفته بودم و می خواستم موتور سوار شوم، نه صرفا به خاطر تفریح، توی ذهنم به این فکر می کردم که این رشته را ادامه بدهم و بتوانم به صورت حرفه ای کار کنم، هرچند می دانستم در راهی که انتخاب کردم، سختی های زیادی انتظارم را می کشد اما هیچ کدام از این سختی ها باعث نشد از چیزی که دوست داشتم دست بکشم. تمرین در کوچه ی پشتی به دست آوردن چیزی که می خواهیم، فقط انگیزه ی ...
جمع آوری 177 دستگاه ماهواره توسط جوان گچ کار قمی/ طعنه و کنایه کم نشنیدم
ندارم زن و بچه ام برنامه های آن را ببیند. بلایای ماهواره را باید برای خانواده ها بگوییم تا روشن شوند واقعیتش هم آن است که مردم اگر حقیقت یک مساله را بدانند آن را می پذیرند ؛ البته این را هم لازم می دانم بگویم که متاسفانه یک مقدار در میان برخی از ما ، غرور و چشم هم چشمی کار را خراب می کند و شاید هم بعضاً تفریحات مناسب کم تر باشد و گرنه اگر ما کار فرهنگی کنیم و مردم را آگاه ...
داعش و شکنجه هایی به سبک "اتاق 101"
و یک خودرو نیز پشت سرمان بود. پنج نفر از آن دو خودرو پیاده شدند و کاملا حرفه ای رفتار می کردند. عینک و کفش هایمان را درآوردند تا نتوانیم فرار کنیم. سپس چشم هایمان را بستند و گوشی هایمان را هم گرفتند. دیگر به دنبال نجات خودم بودم. پیر: من در رشته اقیانوس شناسی تحصیل کردم، اما سال 2011 مجذوب ماجراهای بهار عربی شدم. همان موقع به شهر رقه علاقه مند شدم؛ شهری که حالا پایتخت خود خوانده داعش ...
ستایش مثل فرزند من بود/ حکم را می پذیریم
به گزارش کرج رسا ، خبر دردناک قتل یک دختر 6 ساله افغانستانی دل ها و قلب های مردم ایران و افغانستان را به درد آورده است. در پی مفقود شدن دختر بچه 6 ساله مهاجر افغانستانی به نام ستایش قریشی در منطقه خیرآباد ورامین، روز یکشنبه 22 حمل، خانواده ستایش اقدام به انتشار اطلاعیه ای مبنی بر مفقود شدن دخترشان می کنند و تمام منطقه و محله زندگی را به دنبال ستایش جستجو می کنند. اما شب هنگام جسد ستایش ...
تناسب اندام به سبک الهه حصاری
بود و از همان کودکی عاشق ورزش کردن بودم و دنبالش کردم. بعد از مدتی که ماجرا برایم جدی تر شد، دنبال مدارک فیتنس و بدنسازی رفتم. زمانی که ورزش یوگا در کشورمان مطرح شد خیلی به آن علاقه مند شدم و کنجکاو بودم بیشتر درباره اش بدانم. از آنجایی که خودم آدم بسیار پرانرژی و پرجنب و جوشی هستم، اولش فکر می کردم نمی توانم با این ورزش ارتباط برقرار کنم چون باید یک جا بنشینی و حرکت زیادی نداشته باشی. ...