شهر حلبچه پس از بمباران مانند فیلم های سینمایی شده بود
سایر منابع:
سایر خبرها
یزدانی: می خواستم از فوتبال خداحافظی کنم!
به گزارش ایران اکونومیست، سیاوش یزدانی، بازیکن سپاهان پس از برتری برابر گل گهر در اصفهان بعد از مدت ها در خصوص حواشی جدایی اش از استقلال و حتی قرار گرفتن در لیست مازاد سخن گفت و اظهار کرد: هیچ کسی نمی داند که در این 2 سال چه بر من گذشت. نمی خواهم خیلی راجع به آن صحبت کنم. دو بازی قبل از اینکه سرباز شوم، در بازی برابر مسجد سلیمان دچار شکستگی لگن شدم. در خدمت هم با توجه به ورزش نکردن متوجه نشدم و ...
مصاحبه جنجالی سیاوش یزدانی علیه هم تیمی های سابقش!
کردند و بعد از آن انگ خیانتی که به من چسباندند، من از مربی خواهش کردم و گفتم من هر روز که بازی می کنم، از من 100 می خواهند ولی اگر 50 هم بازی کنم، هیچکس از من قبول نمی کند. با عصا تمرین می رفتم و تیم بازیکن نداشت، مجبور شدم بازی کنم. یک پنالتی هم شکل گرفت و بعد از این همه خدمتی که دلی کردم، این شرایط به وجود آمد. من برای استقلال کم نگذاشتم ولی همه پشتم را خالی کردند. مربی خارجی که من را نمی شناخت ...
(عکس) علیرضا رئیسی بازیگر خردسال پاتال و آرزوهای کوچک پس از 33 سال
تجربه کرد. دو سال بعد در فیلم مدرسه پیرمردها و شهر در دست بچه ها نیز حضور درخشانی داشت. سال 1368 تا 79 به صورت مستمر در سینما ، تلویزیون و تئاتر بازی می کردم ، سالهای پرکاری بود و رو به رشد بودم و بزرگتر می شدم. کارم با حرفه بازیگری عجیبن شده بود و با همه سختی هایی که داشت قسمتی از زندگی ام شده بود. در 18 سالگی کم کار شدم ، در دوران بی کاری به سراغ ادامه تحصیل در خارج از کشور ...
دستور بمباران شیمیایی حلبچه را خود صدام داده بود
سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران ( ایبنا) : در کتاب دایره المعارف مصور تاریخ جنگ ایران و عراق نوشته جعفر شیرعلی نیا به این ماجرا، که جنایتی بزرگ و انکارنشدنی است اشاره می شود. هواپیماهای عراق در 20 نوبت و در سه روز متوالی حلبچه را با بمب های سیانید هیدروژن بمباران شیمیایی کردند که بیش از 5 هزار نفر از مردم کشته و 7 هزار نفر زخمی و به قولی مادام العمر معیوب و فلج شدند. صدام شهری را که مردم ...
عکس سلفی مادر و پسر
بار از یک طرفشان رفتم و از طرف دیگر برگشتم تا ببینمش. ولی نبود که نبود. داشتم ناامید می شدم که سه اتوبوس مانده به آخر پیدایش کردم. وقتی می بوسیدمش، یکی گفت می اندازیش پایین! گفتم نه، قد پسرم بلنده، نمی افته. همان موقع عکاس بهم گفت که این عکس را گرفته و نشانی داد. بعد شهادت محمد رضا، پیدایش کردم و عکس را گرفتم . شهید محمدرضا اکبری، 27 اسفند 65 در سن هفده سالگی در فاو به شهادت رسید و پیکرش در گلزار شهدای یزدانشهر خاکسپاری شد... *بازنشر مطالب شبکه های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه ها منتشر می شود. ...
خاطراتی از یک نابغه اطلاعاتی
مادر شهید غلامحسین افشردی می گوید: با بچه ها صمیمی بودم و به آن ها آزادی می دادم. اجازه می دادم که دوست انتخاب کنند. دوست های زیادی هم داشتند، اما همه چیز حساب شده بود. آن زمان مدرسه های دولتی فعالیت اضافی نداشتند. فقط صاف می رفتند سر کلاس، درسی می خواندند و برمی گشتند. به گزارش ایسنا، کبری افشردی مادر شهید غلامحسین افشردی (حسن باقری) از نوابغ اطلاعات و عملیات دوران جنگ تحمیلی درباره ...
خاطره خنده دار سرکار گذاشتن قدرت الله ایزدی (آقا رشید) توسط یک خادم + فیلم
، پس از آن مدتی ناظم بودم و سپس معاون مدرسه شدم ، همان زمان ها بود که تازه رو به کارهای نمایشی آوردم. یک روز کنار پل خواجو دیدم گروهی مشغول فیلمبرداری هستند، ایستادم و نگاه کردم آقایی آمد و گفت چند نفر برای سیاهی لشکر می خواهم، من هم رفتم و در صف کنار یک کیوسک تلفن عمومی ایستادم. بدلیل عدم توانایی بازیگر اصلی آن صحنه اعلام می کند که می تواند نقش را بازی کند، همین می شود که ...
اشکی از سر شوق و داستان یک عکس
... این عکسا جنگ از لحظه ای که امید را در جنگ به چشم خود دیده و آن را ثبت کرده بود، تاکید کرد: در جنگ خاطرات خوب بسیار کم و به ندرت پیش می آمد. یادم می آید در موشک باران تهران، یکبار بعثی ها جنوب شهر را موشک زده بودند و چون در آن زمان بافتها فرسوده بود خرابی های زیادی بار آمده بود و ویرانه ای شده بود. وی اضافه کرد: دقیقا یکی از محله ها مانند این روزهای غزه شده بود. در آن زمان آنقدر ...
عکس زیبایی جادویی دختر محمد دلاوری مجری سرشناس+ بیوگرافی و عکس های خانوادگی !
. آنجا رفتم و نوشته ای را بردم که اگر الان آن را بخوانم، خنده ام می گیرد. تصور کنید یک بچه 20ساله جوری از جنگ نوشته بود که انگار 30 جنگ چریکی را رد کرده و چه گوآرایی است برای خودش! مرتضی سرهنگی بزرگ چنان نوشته کودکانه ام را تمجید کرد که بال درآوردم ، بلافاصله تا متن را خواند، گفت عجب متنی. چقدر عالی! من هم بال درآوردم و با خودم گفتم این آقا که در تلویزیون است، از مطلب من تعریف ...
پسر 26 ساله: همسرم برخی مردها را تحریک می کند
جوان 24 ساله گفت: در کلاس سوم دبیرستان تحصیل می کردم که عاشق حمیرا شدم. او در دبیرستان دخترانه مقابل منزل ما درس می خواند و من هر روز منتظر می ماندم تا او از مدرسه خارج شود. در آن سال ها من نوجوانی ورزشکار بودم و به همین دلیل قد و هیکل ورزیده و خوش تیپی داشتم. خلاصه بعد از چند ماه تماس های تلفنی و دیدارهای حضوری با حمیرا بالاخره به خانواده ام اصرار کردم تا به خواستگاری او بروند ...
با اقامتگاه های ارزان مورد استقبال مهمانان نوروزی آشنا شوید
. نقطه صفر شروع چه زمانی بود، چه زمانی به این نتیجه رسیدی که باید در جزیره هرمز یک اقامتگاه درست کنی؟ شب تولد 28سالگی ام این تصمیم را گرفتم. بیماری کرونا شروع شده بود و رستوران ها را به خاطر کرونا بسته بودند. من در یک رستوران ایتالیایی کار می کردم، بیکار شدم. آن زمان در تهران زندگی می کردم. ولی به دلیل تعطیلی رستوران دیگر پولی برای ادامه زندگی و اجاره دادن در تهران نداشتم. برگشتم ...
غافلگیری مرد جوان در عشق خیابانی! / حمیرا آبروی شوهرش را برد!
به گزارش زیرنویس، این ها بخشی از اظهارات جوان 25 ساله ای است که دردوراهی عشق و طلاق راهی مرکز انتظامی شده بود. او درباره ماجرای ازدواج خود درپی عشق خیابانی به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری معراج مشهد گفت:درکلاس دوم دبیرستان تحصیل می کردم که عاشق حمیرا شدم. او در دبیرستان دخترانه مقابل منزل [...]
فرار زن 17 ساله از چنگ همسایه شیطان صفت
مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: از روزی که چشمانم را باز کردم، خودم را بی کس و تنها در بهزیستی یافتم. گویا پدر و مادرم مرا سر راه گذاشته و رها کرده بودند. خلاصه بهزیستی تنها پناهگاه و امید من بود اما خیلی آرزو داشتم که من هم مانند دیگر کودکان خردسال،پدر و مادری داشته باشم که مرا در آغوش بگیرند! حسرت داشتن پدر و مادر، موضوعی بود که در طول زندگی ام مدام با آن دست به گریبان بودم ...
(ویدئو) حمله وحشتناک سگ روتوایلر به یک زن
.... او با یادآوری این حمله گفت: با سگم به پیاده روی رفته بودم. هر روز صبح این کار را در آن زمان انجام می دهیم. متوجه شدم که یک روتوایلر از قلمرو خود خارج شده است. آنجا بود که روتوایلر ما را دید. سگ حمله کرد و با تمام قدرتش مرا روی زمین هل داد. سگم را محکم در آغوش گرفته بودم. خم شده بودم تا روتوایلر نتواند به آن برسد. بعد از اینکه سگ به من حمله کرد صاحبش دوید تا سگ را متوقف کند. اگر او ...
آیه ای که مفسر قرآن کریم را نقره داغ کرد!
ها درس حوزه می خواندم. بعد به طمع افتادم که یک مبلغ اسلام بشوم به همین دلیل وارد حوزه شدم. نوع درس خواندن من با بقیه طلاب شهرمان فرق می کرد یعنی من حتی پنج شنبه و جمعه که درس ها تعطیل بود با یک استاد درس می خواندم، لذا 12 سال حوزوری را در 6 سال تمام کردم. الآن در حوزه های علمیه جامع المقدمات و سیوطی را می خوانند و بعد به سراغ درس های دیگر می روند ولی من در ادبیات علاوه بر این درسها ...
ملیکا شریفی نیا: از مجری شدن پشیمان نیستم
دوره های تربیت مربی کودک را گذرانده ام. از سال 86 این کارها را به صورت تخصصی انجام داده ام و اندوخته را با خودم داشتم؛ وگرنه وارد این حوزه نمی شدم. وی درباره واکنش ها به حضور بازیگران به عنوان مجری در تلویزیون و افرادی همچون محمدرضا گلزار، جواد رضویان و مهران غفوریان، اظهار کرد: من این نقدها را ندیده ام و البته نقدی که به آقای گلزار می شود به من ارتباطی ندارد. من بر اساس دانسته های خودم ...
دوست دارم در جنگ با آمریکا شهید شوم
...> با توجه به آثار شیمیایی که هنوز هم از آن رنج می برم، نظر پزشکان این است که من باید در شهری زندگی کنم که آب و هوای خوبی دارد و ماندن در این شهر به سلامتی ام آسیب می زند. اما چون امکان جابه جایی ندارم، مجبورم همین جا بمانم و با دردهایم بسازم. شغل شما چیست؟ به مردم خدمت می کنم. بیست سال است که معتمد چند روستا در زابل و رئیس شورا هستم. بعد از اتمام جنگ سعی کردم آن ایثار و گذشتی که در جبهه ...
پرنده بازِ تهران به کتاب فروشی ها آمد
...> منتظر نماند بپرسم کجا و چطور و فلان. در را بست و با دختربچه برگشت تو. مغزم قفل شده بود. تو آن 10 سال عارف هر وقت می خواست خانه عوض کند، به م می گفت. فکر کردم چی شده که هم خانه اش را عوض کرده و هم دیگر جواب تلفن هایم را نمی دهد. برگشتم سمت بچه ها تو گوچه. چند قدمی رفتم جلو و موتور را دنبال خودم کشاندم. رو کردم به حسن که از خانه آمد بیرون: حسین! دکتر بیراک کجاست ...
گفت وگو با بانوی قطع نخاعی که با دهان نقاشی می کشد | یک دنیا دویده ام!
، سراغ درس، گویندگی و ... رفتم. اواخر 84 وارد آسایشگاه شده بودم و سال 85 تصمیم گرفتم درس بخوانم. رشته پژوهشگری علوم اجتماعی قبول شدم. دانشگاه پیام نور را انتخاب کردم، زیرا امکان حضور سر کلاس های درس را نداشتم. درس خواندن سخت بود، باید خودم درس ها را می خواندم و یاد می گرفتم. از یاورانی که به آسایشگاه می آمدند کمک می گرفتم و از کتاب ها نکته برداری می کردم. در بازارچه های نیکوکاری آسایشگاه هم گویندگی می ...
یار وفادار لطفعلی خان زند که آقامحمدخان کورش کرده بود
گفته اند که آقا محمدخان ابتدا قصد نداشت آزاری به او برساند اما وقتی زالخان را نزد او آوردند نتوانست زبان خود را نگه دارد و چنان سخنان درشت و اهانت باری بر زبان آورد که آقامحمدخان از فرط عصبانیت دستور داد چشمانش را کور کنند، اما وقتی این عمل بی رحمانه با او انجام گرفت، تلخی و درشتی زبانش بیشتر شد و توهین و دشنامی در زبان فارسی نماند که نثار آقامحمدخان نکند؛ آنگاه او دستور داد زبانش را هم قطع کنند و گفت ببینم بالاخره با این کار دشنام های این مردک متوقف می شود یا نه. ...
شهادت کودکان در بمباران حلبچه خیلی دردناک بود
. به سختی خودم را به حلبچه رساندم تا از اوضاع خانواده ام مطلع شوم. وقتی وارد شهر شدم، بوی عجیبی منطقه را فرا گرفته بود؛ 15 نفر از اعضای خانواده و نزدیکانم را در این حادثه از دست دادم؛ کودکان 7 ماهه تا 5 ساله ام، همسرم، خواهرم، برادرانم.... تا آنجا که اطلاع پیدا کردم آنها را در گورستان دسته جمعی دفن کرده اند. ابراهیم اصغر گریه می کرد و می گفت: ای کاش من اکنون کنار فرزندانم بودم. همسایه ها می گویند آنها با چشم های باز، مرده بودند . ...
فریدون بشارتی؛ گراورسازی از گیلان
قسمت مخابراتِ راه آهن استخدام شدم. کار من در آن جا نیز به این شکل بود که 24 ساعت کار می کردم و 48 ساعت آزاد بودم. زمان های خالی ام را هم به لیتوگرافی می رفتم. 18 سال و 6 ماه و 10 روز بدین شکل در تشکیلات راه آهن کار کردم. سپس خودم را بازخرید کردم و به خاطر علاقه زیادی که به حرفه لیتوگرافی داشتم به این حرفه برگشتم. در همان سال مجوز فعالیت لیتوگرافی مهران را از وزارت ارشاد گرفتم و از سال ...
بازخوانی روایت حاج سید احمد خمینی (ره) از زندگی خودش
به گزارش جماران؛ در بخشی از کتاب یاد یادگار امام (صفحات 105-111) از قول مرحوم حجت الاسلام و المسلمین حاج سید احمد خمینی (ره)، آمده است: اولین روزی که به مدرسه ام فرستادند، فرار کردم! بعد با کتک پدرم و معلمم ناچار در کلاس حاضر می شدم تا ششم ابتدایی از خیلی معلمان کتک خوردم. یخ حوض مدرسه ام را می شکستند و دستهایم را شاید نزدیک به نیم ساعت توی آب یخ می گذاشتند و بعد چوب. هر چه فکر می کنم نمی دانم چرا اینقدر مرا می زدند. درست است که خیلی شیطان بودم، ولی این موجب نمی ش ...
امشب پای خواننده کره ای به محفل باز شد
. وقتی قرآن را خواندم چیزی را پیدا کردم که من را تحت تاثیر قرار داد و آن شادی و نهی از افسردگی در این دین بود. او همچنین گفت: بعد از شنیدن سرود سلام فرمانده احساس امنیت کردم. داوود کیم در این برنامه آیاتی از قرآن کریم را از حفظ، قرائت کرد. داوود کیم با پیراهنی به برنامه محفل آمده بود که روی آن نوشته شده بود: غزه را آزاد کنید. او درباره این نوشته پیراهنش گفت: ما در کره اعتراضاتی داریم در دفاع از حقوق غزه که من ملحق شدم به این اعتراضات. چون ما یک امت هستیم و در مفهوم امت، اگر مسلمانی در هر جای دنیا از ما کمک بخواهد، وظیفه ماست به کمک او بشتابیم. ...
یادداشت های علم، دوشنبه 2 تیر 1348: چرا جان اف کندی از اردشیر زاهدی خوشش نمی آمد؟
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب : اسدالله علم (1 مرداد 1298 بیرجند – 25 فروردین 1357 نیویورک)، یکی از مهم ترین چهره های سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از 1345 تا 1356 و نخست وزیر ایران از سال 1341 تا 1342 بود. انتخاب هر شب یادداشت های روزنوشت علم را منتشر می کند. دوشنبه 2 تیر 1348: صبح قبل از شرفیابی با نخست وزیر و عده ای از وزرا در دفتر من کمیسیون مخصوص زلزله زدگان خراسان را داشتیم آقایان میخواستند از . 13000 خانه که به کلی ویران شده، فقط در حدود 3400 خانه خیلی عالی و مدرن بسا ...
گلایه کارگردان هیس! دخترها فریاد نمی زنند : باید صداها را شنید تا فریاد نشوند
...، مقدور نیست. هنوز مجوز تولید هیس! پسرها فریاد نمی زنند را دریافت نکرده اید. آیا در این سال ها تصمیم گرفتید فیلم دیگری بسازید؟ در سفرهایی که به آمریکا داشتم شروع به تحقیق کردم و کارهای پژوهشی انجام دادم. همانطور که پیش می رفتم متوجه موضوعی شدم؛ اینکه در تمام کشورهای جهان یک بحران وجود دارد که فراموش شده است و آن عشق میان آدم هاست؛ فقدان عشق که باعث جنگ می شود و اینکه آدم ها ...
مصرف قرص روانگردان به قتل منتهی شد
مصرف توهم به ما دست داد. در همین حال بودیم که مقتول به من فحاشی کرد. همین موضوع باعث دعوا شد و چاقویی که داشتم را بیرون آوردم و یک ضربه به او زدم. خودم هم فرار کردم. مدتی در شهر های غربی کشور بودم و بعد هم به شمال کشور رفتم و در خانه دوستم مخفی شده بودم. روزنامه ایران باشگاه خبرنگاران جوان اجتماعی حوادث و انتظامی ...
یاد آن روز های خوب
فشار کفش هایش را از پا بیرون کشید. همانطور که مادر به ما یاد داده بود می باید اول دست شوهرعمه را ببوسیم، بعد دست عمه را. آنگاه سال نو را تبریک بگوییم. حالا شوهرعمه بی خبر از ما تریاک می کشید. دولا شدم و دست های لاغر و کشیده اش را بوسیدم. انگشتانش شباهت عجیبی به قلم های تریاکی داشت که پیش رویش بود. برگشتم و دست گوشتالود و نرم عمه را هم بوسیدم. عمه هم در عوض رویم را ...
دیویس کاپ؛ بازگشت امید به اردوی ایران با پیروزی دلاورانه مقیمی
خنده دار تماشاگران گرفته تا فرار آلکاراس از ترس نیش زنبورها که به سوژه داغ عکاسان و فیلمبرداران تبدیل شد. تبلیغات در این میان اما ظاهر و تیپ خاص مردی که برای جمع آوری زنبورها وارد استادیوم شد به سرعت در شبکه های اجتماعی مورد توجه کاربران قرار گرفت. لنس دیویس متخصص دفع حشرات موذی در چند روز اخیر مشغول انجام دفع زنبورها از محوطه مسابقات بود اما در لحظه وقوع حادثه ...
هدفم کسب ورودی المپیک پاریس است
که موفق شدم در مسابقات جهانی دوحه به هدف گذاری خود برای رکوردشکنی در ماده 100 متر پروانه پس از دو سال دست پیدا کنم و فینا پوینت خودم را به 797 ارتقا دهم. وی ادامه داد: تمرینات من برای این مسابقات تحت نظر مربی تیم ملی انجام می شد و هفته ای 14 نوبت تمرین می کردم، هدف اصلی من رکوردشکنی 100 متر پروانه بود. سال جاری چهار بار نزدیک به رکورد 50 متر پروانه شنا کردم و با اختلاف یک صدم ثانیه موفق به رکوردشکنی در این ماده نشدم زیرا هدف اصلی من 100 متر پروانه بود؛ هدفم برای سال آینده رکوردشکنی در ماده 50 و 100 متر پروانه خواهد بود. بازیکن تیم اریس در خصوص لیگ برتر شنا و حضور ا ...