سایر منابع:
سایر خبرها
اغفال زن مطلقه توسط مرد شیطان صفت
به گزارش جام نیوز به نقل از خراسان، زن جوان در حالی که پرونده شکایت خود از راننده پراید را روی میز مشاور می گذاشت به کارشناس اجتماعی کلانتری گلشهر مشهد گفت: همسر اولم به موادمخدر آلوده بود و زمانی که خمار می شد دیگر من و دختر 3 ساله ام امنیت جانی نداشتیم. با هر بدبختی بود از او طلاق گرفتم و با فروش لوازم باارزش، پول رهن خانه ای را فراهم کردم تا حداقل سرپناهی داشته باشم چرا که به دلیل ...
فرهنگ در رسانه
گروه فرهنگی: امروزه رسانه ای نیست که فعالیت داشته باشد و به مقولات فرهنگی توجهی نکند. چه اینکه فرهنگ و رسانه دو روی یک سکه بوده و اصلاً نمی توان دم از کار رسانه ای زد ولی مقولات فرهنگی را نادیده گرفت. در این شرایط، یکی از مهمترین رسانه هایی که از قدیم الایام و به طور مدام، موضوعات فرهنگی را مورد بررسی قرار داده است، روزنامه ها بودند. تا جایی که بعید است تا امروز روزنامه منتشر شده باشد که هیچ بهره ...
90/ شگرد جدید
مترونامه قبل از اینکه وارد ایستگاه دروازه دولت شوم ، صحبت های دو نفر توجهم را جلب کرد. مرد جوان تر به مردی که دو تا موبایل در دست داشت گفت : آقا ممکنه گوشی تان را به من بدهید؟ مادرم منتظرم است و باید باهاش قرار بگذارم که ببینم چه دارویی برایش بگیرم ! نمی دانم چرا کنجکاو شدم که عکس العمل مرد موبایل به دست را ببینم. او بلافاصله یکی از گوشی هایش را که خیلی بی کیفیت و معمولی بود داد به مرد ...
اعتیاد عجیب و دردسرساز مهندس به کلش آف کلنز
زمینه به دست آمد و او تحت تعقیب پلیس قرار گرفت و دو روز پیش در خانه اش شناسایی و بازداشت شد. متهم جوان که مهندس نرم افزار است با انتقال به پلیس فتای استان خراسان رضوی مدعی شد اطلاعاتی درباره بازی کلش اف کلنز ندارد و نمی داند چه کسی به حساب شاکی دستبرد زده است. این در حالی بود که ماموران زمانی که گوشی تلفن همراه او را مورد بازبینی قرار دادند معلوم شد متهم طی چند بار از حساب بانکی شاکی ...
بازیگری که کار با کامپیوتر را بلد نیست! +عکس
تاکنون چیزی درباره خودم نخواندم، نه مصاحبه هایم و نه دیگر مطالب و هیچ وقت نقد فیلم هایم را نیز نخوانده ام و همیشه وسواس داشته ام که درگیر دل مشغولی به خودم نشوم. زمانی که ابتدای کارم بودم این طور نبود اما الان تنها به کارم توجه می کنم و درباره این که چقدر عالی و یا چقدر احمقم چیز نمی خوانم. باید از انجام دادن پروژه ام لذت ببرم. این که صبح بلند شوی و فیلمنامه رو مقابل خودت بگیری، با طراح صحنه و ...
واکنش خانم بازیگر به عمل های جراحی زیبایی
. اولی اشرف، دومی بدرالزمان، سومی که من بودم پوراندخت، سومی و چهارمی هم که دوقلو بودند و از من پنج سال کوچک تر بودند توراندخت و ثریا. متاسفانه توراندخت چندین سال پیش به همراه شوهرش و دختر 15 ساله اش از اصفهان عازم تهران بودند که هواپیمای فوکر در اثر نقص فنی به کوه های کرکس اصابت کرد و سقوط کرد. از بین رفت. خواهرم به همراه سایر مسافران در آن هواپیما بدرود حیات گفت. برای شادی روح آنها طلب ...
پایان تلخ رابطه نامشروع زن متأهل با پسر جوان
به رو بودم. یک سال این شرایط را تحمل کردم. یک روز یک شماره نا شناس با من تماس گرفت. مرد جوانی بود که اشتباه گرفته بود و مودبانه عذرخواهی کرد. فردایش پیامک زد که از صدای من خوشش آمده است. پیامک را پاک کردم و جوابی ندادم. او دست بردار نبود و هر روز ساعت 10 صبح یک پیامک عاشقانه سلام صبح بخیر می فرستاد. من هم وسوسه شدم و یک روز جوابش را دادم و داستان رابطه ما از آنجا شروع شد. نمی ...
می خواست گمنام بماند اما خدا پرآوازه اش کرد
طور آزمایشی در دبیرستانشان پسران و دختران را با هم قاتی کردند و مرتضی بعد از یک هفته سرکلاس نرفت. بعد از سروصداهایی که این اقدام کرد و کلاس ها را جداسازی کردند دوباره سرکلاس رفت. خودداری از گناه یکی از ویژگی های اخلاقی ایشان بود. پس شهید عقبه فکری قرص و محکمی داشتند؟ از بچگی مطالعه کردن، آشنایی با قرآن و نان حلال پدر موجب شد برادرم خیلی زود متوجه مسائل مذهبی شود. از سنش خیلی ...
ازجانباز چه میدانید/ می گویند دردهایتان را نگویید
شدم 15 سال داشتم. ما ساکن خرمشهر بودیم. اویل جنگ مادرم را از دست دادم؛ ایشان شهید شدند. پس از شهید شدن مادرم، وضعیت بدی داشتیم. من پسر بزرگ تر خانواده بودم و یک خواهر و برادر کوچک تر از خودم داشتم. سال 59 پدرم ما را از خرمشهر به اهواز منتقل کرد. بعد از آن به شهرهای شمالی کشور رفتیم اما سال 63 به خوزستان برگشتیم. همان سال ها بود که پدرم هم فوت کردند. بعد از آن بود که به جبهه ...
کتابی پر از نغمه های معنوی که امام عصر(عجل الله)به علامه مجلسی دادند
را در بازار خربزه فروش های اصفهان در کنار مسجد جامع دیدم. با شوق و شعف، نزد او رفتم و سئوالاتی کردم که از جمله آن، خواندن نماز شب بود. فرمود: بخوان!عرض کردم: یابن رسول الله، همیشه دستم به شما نمی رسد. کتابی به من بدهید که به آن عمل کنم. فرمود: برو از آقا محمد تاج، کتاب بگیر. گویا در خواب، او را می شناختم؛ رفتم کتاب را از او گرفتم. مشغول خواندن بودم و می گریستم که از خواب بیدار شدم. از ...
اظهارات نصرالله درباره شخصیت آیت الله بهجت
فهم این مسائل بسیار آسان است. عالم، فیلسوف، فقیه، طلبه ی فاضل، انسان معمولی، تاجر، کشاورز، جوان، رزمنده ی جبهه و همه این ها را می فهمند. ضمن این که عمل به این ها آسان است و تنها به اراده، عزم، مراقبت و تداوم نیاز دارد. به همین خاطر احساس می کنید مکتب سیر و سلوک و عرفان حضرت شیخ بهجت برای همه ی مردم است و نه فقط نخبگان، خواص یا تنها کسانی که شرایط تحصیل علمی یا حوزوی را داشته اند. این طور نیست که ...
گفت و گوی داغ و خواندنی با همسر و دختر برانکو
. امیدوارم در 10 روز آینده این اتفاق بیفتد و ببینم چقدر تهران و همچنین ایران نسبت به گذشته تغییر و پیشرفت کرده است. با این حساب فکر می کنم دختر برانکو ایوانکوویچ بعد از یک روز نباید تصویرسازی خاصی از کشورما داشته باشد، درست است؟ دختر برانکو: من هیچ تصویری از ایران نداشتم و فقط شنیده بودم کشوربسته ای است. ولی امیدوارم از آنجا که قرار است 10 روز در ایران اقامت داشته باشم تا آنجایی که می شود ...
دانشجو تحلیل سیاسی نداشته باشد، تحملش خیلی سخت است
بنیانهای اخلاقی و انقلابی را در آنها هدف خودشان قرار دهند. ** دانشجوی موفّق چه دانشجویی است؟ به نظر من دانشجوی موفّق کسی است که خوب درس بخواند؛ خوب تهذیب اخلاق کند و خوب به ورزش بپردازد. من برای دانشجوی موفّق، سه شاخص دارم. البته ممکن است یک جوان موفّق در خانه، معیارهای دیگری داشته باشد؛ یک کاسب موفّق، یک اداری موفّق، معیارهای دیگری داشته باشد؛ اما دانشجوی موفّق، به حیث دانشجویی، این ...
مدافعان حرم برای جنگ در سوریه چقدر پول می گیرند؟
...> بعد از شروع بحران سوریه و عراق، 4 بار برای رفتن تلاش می کند و هر بار رفتن به زیارت را برای خانواده بهانه می کند. اما هر بار ناکام می ماند: یک بار حتی در عراق 12 روز ماندم ولی بازهم نشد. حتی یکی از فرماندهان گفت که برو ویزای 6 ماهه بگیر، من خودم تو را می برم. وقتی برگشتم ویزا را گرفتم اما مادرم کسالت پیدا کرد و باز جا ماندم. هرچه بیشتر تلاش می کردم کمتر به نتیجه می رسیدیم. مادرم که اصلاً موافق نبود ...
از حقوق چندصد میلیونی مدیران بیمه تا عزای دولت در شب پرداخت یارانه
برابر اسلام متظاهرانه ؛ اسلام منافقانه ؛ اسلام عافیت طلبانه ، اسلام صوفی گرایانه و اسلام انحرافی و التقاطی قرار دارد. 4- محور نشست هفته گذشته موسسه کارنگی که از مراکز وابسته به سیا و وزارت خارجه آمریکاست، این بود که باید به افرادی که زمانی از طریق انقلاب می خواستند به دمکراسی دست پیدا کنند، کمک شود تا اکنون دمکراسی را بدون انقلاب بخواهند. بعد از این نشست بود که بلافاصله صدایی در ایران ...
بالای گوری گریه می کنید که شهریار دَرَش نیست
بخت بلندی داشته باشی. این بازی سرنوشت مرا کشاند تا نوشتن سریال شهریار در سیمافیلم که داستانش، داستان دیگری است؛ به آن هم می رسیم. با پهوان اکبر می میرد وارد دنیای نمایش شدید. بله. تکلیفم را با خودم روشن کردم و می دانستم هیچ رشته ای برای من آن قدر مهم نیست. کنکور قبول شدم اما ادامه تحصیل ندادم و رفتم سپاه دانش برای خدمت به کردهای معصوم آن دوره در روستاهای کرمانشاه ...
خودم کلنگ زدم و آجر چیدم
در کنکور دوم اصلاً قبول نشدم. زمانی به خودم آمدم دیدم در رزرو دامپزشکی دانشگاه تهران قبول شدم و گفتم که نمی روم. برای امتحان به مشهد رفتم و وقتی برگشتم دیدم پدر و مادرم از ده آمده اند و در اتاقم نشسته اند. گفتند چون در روزنامه دیدیم قبول نشدی نگران بودیم که خودکشی نکنی. به خودکشی فکر می کردید؟ نه، حتی برای لحظه ای. من این راه را شروع کرده بودم و باید تمامش می کردم. جوان 18 ساله ای ...
پیشنهادهای خواندنی بازیگران
شبانه روز را صرف مطالعه کنم، بسیار لذت می برم. در واقع جادویی ترین کار دنیا کتاب خوانی است. وی با ذکر خاطره ای، کتاب محبوبش را این گونه عنوان می کند:زمان کودکی سرماخورده و روی تخت دراز کشیده بودم. پدر و مادرم بالای سرم آمدند یک لحظه احساس کردم پدرم بسته ای را پایین تختم گذاشت. باز که کردم متوجه شدم مجموعه کتاب های تن تن است. خیلی خوشحال شدم و حالم جا آمد. نخستین کتابی بود که خودم آن را خواندم و تا ...
قتل به خاطر پیشنهاد بی شرمانه
بیاورم چون می خواهد با من رابطه داشته باشد، من خیلی عصبانی شدم و گفتم این کار را نمی کنم و از او خواستم دیگر حرفی نزند اما او از حالت عادی خارج شده بود و نمی گذاشت من بروم. یکباره چشمم به دسته کلنگی که آن اطراف بود افتاد، آن را برداشتم و یک ضربه به هم وطنم زدم که بتوانم خودم را نجات دهم. او روی زمین افتاد و من اصلا نمی دانستم حالا باید چه کنم. پسر نوجوان گفت: مدتی که گذشت، تصمیم گرفتم ...
گذری بر زندگی دو فینالیست خندوانه
ریبن و یک دختر را با چادر گل گلی بیاورم که بازی روی سن داشته باشند ولی آهنگ مجوز نگرفت. به پیراهن تیم ملی فکر کرده بودم که نام خودم را پشت آن بنویسم و شماره ام نیز ستاره 780 مربع باشد ولی هیچ کدام نمی شد چون آنها هر کدام برای یک آهنگی بود که مجوز نمی گرفت. همیشه برخوردها با تو در خارج از ایران خوب بود و به ایرانی بودنت افتخار می کردی؟ ارشا: هفت سال پیش وقتی با دوستانم بیرون ...
بن کتاب با طعم پیراشکی!
دونات ها را بخرد و او را متقاعد کردم که با این کار می توانم برای خودم برو بیایی در مدرسه ی جدید داشته باشم. شما به من بگویید کجای این کار غلط بود که وقتی شاد و خوشحال با بغلی پر از کتاب و امضا از نمایشگاه برمی گشتم مامان تلفن به دست منتظرم بود تا در پاشنه ی در تلفن را روی سرم خورد کند و زیرلب مدام تکرار می کرد، با بن کتاب بچه ها هان؟ فکر این جایش را کرده بودم و می دانستم مامان ...
افشای راز سرقت مرموز با هدیه پسر به مادرش
تعطیلات نوروز ی همراه خانواده ام و مادرم و خواهرم و پسر نوجوانی به نام ارسلان که از بستگان نزدیک مادرم است به ویلایمان در شهر رویان شمال رفتیم. امروز بعد از چند روز از مسافرت به خانه ام برگشتم. وقتی کلید به در انداختم، متوجه شدم کلیدی داخل قفل در شکسته است. پس از این از کلیدساز محل کمک گرفتم و وقتی در را باز کردم با این صحنه روبه رو شدم. وی ادامه داد: خانه من مجهز به دوربین ...
جانبازی که پس از رزم، دندانپزشک شد
دو فرزند 17 و 4 ساله است و از اینکه در این مسیر زندگی قرار دارد، خدا را شاکر است، مصاحبه با دکتر سیدمحمد پور مهدی را در ادامه بخوانید. در پاتک دشمن در شلمچه مجروح شدم در سال 61 زمانی، که در مدرسه شهید جهانیان حضور داشتم، عضو بسیج شدم و به دلیل حضور در جبهه دیگر به خواندن درس ادامه ندادم، هرچند می خواستم زودتر از این ها وارد جبهه شوم، اما سن کم من این اجازه را نمی داد و به ...
دو روایت از زندگی دو زن با سرطان پستان
گذشته است که دچار سرطان شدم. کارش را رها کرد و شش ماه پا به پای من شیمی درمانی آمد. مژگان از دوره سخت شیمی درمانی و ریزش مو هایش می گوید، صبح یک روز تعطیل، وقتی حمام رفت: آن شب قرار بود مهمانی برویم، 14 روز از اولین جلسه شیمی درمانی ام گذشته بود، خوشحال بودم که مو هایم نریخته، رفتم حمام، مو هایم را که می شستم، همه اش دستم می آمد، چشمم را که باز کردم، دیدم کف حمام پر از موست، وقتی خودم ...
اسیری که بعد از تیر باران زنده ماند
.... وقتی عملیات تمام شد، جنگ را بوسیدم و گذاشتم کنار. کمی که سرم خلوت شد، دیدم کلی از زندگی عقب افتاده ام. نه سواد درست و حسابی داشتم و نه پول . با 24 سال سن هنوز بیکار بودم. هر جا رفتم پی کار، گفتند: چقدر سواد داری؟ کجا بودی تا حالا؟ اوضاع سختی بود. دیدم با این وضع نمی توانم برای خودم کاری دست و پا کنم. بدون معطلی رفتم سراغ ادامه تحصیل. با تلاش شبانه روزی دیپلم گرفتم. بعد در دانشگاه شهید بهشتی ...
فرهنگ در رسانه
گروه فرهنگی: امروزه رسانه ای نیست که فعالیت داشته باشد و به مقولات فرهنگی توجهی نکند. چه اینکه فرهنگ و رسانه دو روی یک سکه بوده و اصلاً نمی توان دم از کار رسانه ای زد ولی مقولات فرهنگی را نادیده گرفت. در این شرایط، یکی از مهمترین رسانه هایی که از قدیم الایام و به طور مدام، موضوعات فرهنگی را مورد بررسی قرار داده است، روزنامه ها بودند. تا جایی که بعید است تا امروز روزنامه منتشر شده باشد که هیچ بهره ...
خاطرات عضویت در گروه سحرخیزان، 12 بار مجروحیت در جنگ و مدافعان حرمی که برای پول نمی جنگند
.... بحث پول نیست، بگذارید برایتان موضوعی را مطرح کنم که عمق ماجرا را درک کنید من در ابتدای ورودم به سپاه هزار و 520 تومان حقوق می گرفتم زمانی که متاهل شدم 2 هزار و 500 تومان شد و زمانی که فرمانده سپاه بودم حقوقم 3 هزار و 800 تومان شد و در خانه یک راننده وانت که در ماه 18 هزار تومان حقوق برای 15 روز کاری می گرفت با چندین فرمانده دیگر مستاجر بودیم که همه بخاطر عشق و علاقه به وطن در آنجا بودیم. این ها ...
بابت کارهایی که می کنم شعف زده نیستم
در سینما زیاد داشته ایم؛ اینجا چون قرار است رابطه پدر – دختر ببینیم قاعدتاً کار شما سخت تر است و باید حس موجود را در دیالوگ، نگاه و بازی ببینیم. با رضا کیانیان تمرین داشتید؟ نه، ما تمرین نداشتیم. تمرین مان بین پلان ها بود. آن هم تمرین نبود، آقای کیانیان بسیار با تجربه است برای همین در دوران فیلمبرداری ارتباط مان به گونه ای شکل گرفت که انگار پدر و دختر هستیم. یعنی حس حمایت پدری را به من ...
خواب جانبازی ام را دیده بودم/ معرفت را از پدرم و صبوری را از مادر آموختم
عازم جبهه های جنگ حق علیه باطل شدم. از زمان اعزام به جبهه خودتان برایمان بگویید سال 61 اولین دوره ای بود که می خواستم به جبهه بروم اما به دلیل اینکه به حداقل سن مجاز نرسیده بودم اجازه نمی دادند که به جبهه اعزام شوم؛ 3 بار تلاش کردم و بی فایده بود تا اینکه سال 62 در سن 17سالگی با هزار ترفند شناسنامه ام را دست کاری کردم و با سنگ زیر پا گذاشتن و کمک گرفتن از دیگران برای قد بلند ...
مادرانی که کودکی نمی کنند
کرده بودم. در یک مدرسه حاشیه شهر که دانش آموزانش به دلایل مختلف علاقه ای به درس خواندن نشان نمی دانند معلم هایم هر روز از نبوغ من در درس های مختلف برای هم تعریف می کردند. در این دو سال کلی المپیاد شرکت کرده بودم اما علاقه واقعی خودم همیشه نجوم بود. نزدیک یکی از همین المپیاد های نجوم بود که مادرم به من و خانم مدیر خبر داد که دیگر به مدرسه نخواهم رفت. آنها شب پیش توی یک اتاق در بسته بدون حضور من تصمیم ...