سایر خبرها
ماجراهای هفت کچلون
...> حامی مردم شهاب حاجی عباسی می گوید که آن زمان برای یک سفر مکه باید 2ماه وقت صرف می کردند و مردم خانه و زندگی شان را به دست همین لوطی ها می سپردند. آنها هم بدون کم و کاستی و حتی بیشتر از خانواده خودشان از زن و بچه آن فرد مراقبت می کردند و در نهایت صحیح و سالم آنان را تحویل می دادند. او با تأکید بر ظلم ستیز بودن امثال پدر و عموهایش می گوید: قبلاً طرف سه راه افسریه مزرعه و قبرستان بود. وقتی ...
سوره ی الرحمن را بخوان ان شاءالله شهیدت به سلامت بر می گردد/ در دلش غوغایی بود
سنگبری و آهن آلات بود. بسیار صادقانه کار می کرد تا رزق حلال سر سفره بیاورد. همه بچه های فامیل را دوست داشت و با آنها بازی می کرد. وقتی بعد از هشت سال فاطمه به دنیا آمد خیلی خوشحال شد. او عاشق دخترش بود و خیلی فاطمه را دوست داشت و وقتی هم به سوریه رفته بود خیلی حال دخترش را می پرسید. ندای اصفهان: چطور شد که تصمیم گرفت مدافع حرم شوند؟ – محمدتقی همیشه شبکه های خبری را دنبال می کرد و ...
خودم دخترم را به بدترین شکل کنار یک پسر دیدم
در زندگی اش تجربه کرده است، پس از آن که با صحبت های کارشناس اجتماعی کلانتری طبرسی جنوبی مشهد به شرایط متعادلی رسید، گریه کنان به بیان وضعیت آشفته زندگی اش پرداخت و درباره چگونگی ماجرای اقدام به خودکشی خود گفت: 21ساله بودم که با مردی چشم چران و بی مسئولیت ازدواج کردم. در زمان خواستگاری هیچ شناختی از فخرالدین نداشتم. من و خواهرانم فقط به اصرار پدرمان ازدواج می کردیم، چراکه پدرم از وضعیت ...
ناگفته هایی از شکنجه گاه هولناک پدر جنایتکار
. مادرم پشت در بود کاری از دستش بر نمی آمد. پدر دست و پای محمدحسین را با بست پلاستیکی بست و به جانش افتاد. فاطمه که هنوز از یادآوری آن لحظات وحشت دارد، ادامه داد: وقتی دیدم پدرم محمدحسین را رها نمی کند و برادرم رمقی برایش نمانده جلو رفتم اما او مرا هم زد و چون جلوی دست و پایش بودم دست های مرا هم با پارچه بست و شاید سه تا چهار ساعت هر دویمان را کتک زد. این شکنجه ادامه داشت پدر مادرم از راه ...
بررسی وقایع تاریخی در دوره امامت حضرت سجاد (ع)
بیرون رود. با دویست نفر مسلح که شمشیرها را زیر لباس هایشان پنهان ساخته بودند، وارد مسجد شد. به آن ها گفت وقتی عمامه ازسرم برداشتم آن ها را از دم تیغ بگذرانید! بر فراز منبر رفت و طی سخنانی گفت: عبدالملک مرا به حکمرانی شهر شما و تقسیم بیت المال در میان شما منصوب کرده، او دو شمشیر به من داد، یکی شمشیر رحمت و دیگر شمشیر عذاب، شمشیر رحمت در بین راه از دستم افتاد امّا شمشیر عذاب اینک در دست من ...
صداقت و وجدان بهترین صفت برای پیشرفت در کار است/ پرسپولیسی دوآتیشه هستم
. سختی های زیاد به خصوص سرمای شدید زمستان آن سال های تهران را بدون هیچ اعتراض و خستگی تحمل کردم . به طور مثال هر شب گونی شستشو کف مغازه را با دست در آب جوی خیابان در آن سرما وارد می کردم و همه این سختی ها رو به خاطر عشق به کار تحمل کردم. از مازندران دوستانی بودیم که در تهران با هم کار کردیم و پس از مدتی در شهرهای مختلف مازندران به کار قنادی مشغول شدیم که از جمله آن ها می توانم به ...
واکنش خانم بازیگر به عمل های جراحی زیبایی
داشتن فقط یک بچه چه مضراتی می تواند در پی داشته باشد و من البته امیدوارم آن زمان زیاد دیر نشده باشد. از شما در مقام یک دختر، همسر و مادر سوال می کنیم به نظر شما چه چیزی در وجود زن است که از او یک اسطوره ساخته است؟ به بیان دیگر، خانم ها چگونه می توانند گوهر پنهان وجود خود را به فعلیت درآورند و به همان معجزه ای تبدیل شوند که از ابتدای خلقت برای آنها تعیین شده است؟ زن اگر بخواهد ...
استراتژی امام چهارم برای اصلاح جامعه چه بود؟+ویدیو
درباره علت این کار سۆال شد، فرمودند: چگونه گریه نکنم در حالی که آب برای استفاده وحوش و درندگان آزاد بود، ولی پدرم از آن منع شد(2). یادآوری مکرر فاجعه کربلا نمی گذاشت که ظلم و جنایت حکومت اموی از خاطره ها فراموش شود و از طرفی در افکار عمومی برای حکام اموی بسیار گران تمام می شد و مشروعیت آنان را زیر سۆال می برد. پند و ارشاد امت آن حضرت هر روز جمعه در مسجد پیامبر صلی ...
می خواست گمنام بماند اما خدا پرآوازه اش کرد
حلال و حرام اهمیت زیادی می داد و خیلی برایش مهم بود زندگی اش از راه حلال بگذرد. از همان زمان در یک مغازه هفت متری، برنج می فروخت و هنوز بعد از گذشت 70 سال هنوز همان مغازه را دارد. یادم است ایشان یک کتاب در رابطه با امام حسین(ع) داشت و از همان بچگی در محرم و صفر برایمان می خواند. صدای خوشی داشت و در مساجد مختلف اذان می گفت و وقتی از این کتاب در خانه می خواند ما گریه می کردیم و سینه می زدیم. محبت و ...
ازجانباز چه میدانید/ می گویند دردهایتان را نگویید
. آن روز من یک دست لباس سپاه پوشیده بودم و یک عینک آفتابی ریبن داشتم. البته به ما می گفتند لباس سپاه نپوشید چون اگر با آن لباس اسیر می شدیم، عراقی ها با شدت بیشتری با ما برخورد می کردند و مرگ ما حتمی بود. داشتیم دور تا دورمان مهمات می چیدیم؛ در ساعات نبرد باید همه چیز در اطراف رزمندگان آماده می بود. داشتم با یک صندوق مهمات به سمت خاکریز می رفتم که یک دفعه دیدم سمت راست صندوق که ...
کتابی پر از نغمه های معنوی که امام عصر(عجل الله)به علامه مجلسی دادند
را در بازار خربزه فروش های اصفهان در کنار مسجد جامع دیدم. با شوق و شعف، نزد او رفتم و سئوالاتی کردم که از جمله آن، خواندن نماز شب بود. فرمود: بخوان!عرض کردم: یابن رسول الله، همیشه دستم به شما نمی رسد. کتابی به من بدهید که به آن عمل کنم. فرمود: برو از آقا محمد تاج، کتاب بگیر. گویا در خواب، او را می شناختم؛ رفتم کتاب را از او گرفتم. مشغول خواندن بودم و می گریستم که از خواب بیدار شدم. از ...
ملاک انتخاب همسر از منظر امام سجاد (ع)
عقیق :به مناسبت ولادت پیشوای چهارم امام سجاد(علیه السلام)، شش داستان از زندگی آن حضرت را منتشر می کند. * انتخابی از روی الهام غیبی هنگامی که لشکر اسلام بر شهرهای فارس هجوم آورد و پیروز شد، غنیمت های بسیاری از جمله، دختر یزدگرد را به دست آورد و آن ها را به شهر مدینه طیبّه آوردند. همین که آن غنائم جنگی را داخل مسجد بردند، جمعیّت انبوهی گرد آمده بود؛ و در این میان ...
ناگفته های فاطمه از شکنجه گاه هولناک پدر بی رحم +عکسf
برادرم رمقی برایش نمانده جلو رفتم اما او مرا هم زد و چون جلوی دست و پایش بودم دست های مرا هم با پارچه بست و شاید سه تا چهار ساعت هر دویمان را کتک زد. این شکنجه ادامه داشت پدر مادرم از راه رسید و میله بارفیکس را از پدرم گرفت و پس از یک ساعت کلنجار رفتن با او راضی اش کرد محمدحسین را به بیمارستان ببرند. محمدحسین گوشه ای افتاده بود و ناله می کرد که بعدها شنیدم به بیمارستان نرسیده و جان ...
مختصری از زندگانی حضرت امام سجاد(ع) / سخاوت، فتوت و رأفت امام سجّاد(ع) به نقل تاریخ
سال است. حضرت سجّاد (ع) پدری چون حسین دارد و مادرش دختر یزدگرد پادشاه ایران است که دست عنایت حق بطور خارق العاده این دختر را به امام حسین می رساند. شرافت این زن آن است که مادر نه نفر از ائمة طاهرین می شود و چنانچه حسین (ع) اب الائمه است. این زن نیز ام الائمه است. و اما از نظر فضایل انسانی: امام سجّاد (ع) گرچه با اهل بیت علیهم السلام وجه اشتراک در همة فضایل دارند و هیچ فرقی میان آنان از ...
ویژه نامه میلاد امام سجاد (علیه السلام)
کرد که تمام آن مدت به مبارزه و خدمت به خلق و عبادت و مناجات با حق سپری شد . سن شریف حضرت سجاد ( ع ) را در روز دهم محرم سال 61هجری که بنا به وصیت پدر و امر خدا و رسول خدا ( ص ) به امامت رسید ، به اختلاف روایات در حدود 24 سال نوشته اند . مادر حضرت سجاد بنا بر مشهور "شهربانو" دختر یزدگرد ساسانی بوده است . آنچه در حادثه کربلا بدان نیاز بود ، بهره برداری از این قیام و حماسه بی نظیر و نشر پیام شهادت حسین ...
اشعار مذهبی ویژه میلاد امام سجاد(ع)
بامها چراغان است برای مقدم این ماه، آفتاب غلام مه مبارک رخسار میمنتْ مقدم مه سعادتْ آغاز مغفرتْ انجام چه ماه؟ آن که برد حسن حیرت افزایش ز کار، دست و دل خلق روزگار تمام زند به چرخ شکر خنده گاه از گل صبح کشد به خاک گه از ناز حُسن، طرّه شام به رویش از شب قدر است عنبرین خالی که باشد از دل و جانش هزار ماه ...
مدافعان حرم برای جنگ در سوریه چقدر پول می گیرند؟
می آید. من زن و بچه نداشتم. اما همان شیطانی که این چیزها را جلوی من می آورد برای بقیه زن و بچه هایشان جلوی چشمشان می آید. خیلی ایمان قوی می خواهد که اهمیت ندهی. شب عملیات به محمد گفتم برو به خانوم و دخترت زنگ بزن. مدام بهانه می آورد و زنگ نمی زد. گفتم یعنی تو از حلما دل کندی؟ گفت آره دل کندم. هر کاری کردم تماس نگرفت. آخر گفت تو را به خدا اذیت نکن. من احساس دارم زنگ بزنم حسابی به هم می ریزم. دلم گیر می کند. به خدا شهدا احساس داشتند. زن و بچه هایشان را خیلی دوست داشتند. ...
دعایی که امام حسین علیه السلام قبل از شهادت به امام سجاد(ع) تعلیم دادند
... سیاست امام سجّاد (ع) امیرالمؤمنین به اقرار همة مورخین از سنّی و شیعه پاسدار اسلام بود و رأی و تدبیر او فوق العاده مفید بود، چنانکه عمر بیشتر از هفتاد مورد گفته است: لولا علی لهک عمر، یعنی: اگر علی نبود عمر هلاک شده بود. امام سجاد علیه السلام در مدت سی و پنج سال پاسدار شیعه بود. مورخین معتقدند که تدبیر امام سجّاد، مدینه را و بسیاری از شیعیان را از دست کسانی چون یزید و ...
آیت الله سید محمد کاظم یزدی(ره)چگونه طلبه شد/ چرا صاحب عروه با مشروطه مخالف بود/حاشیه های جالب سید یزدی ...
بس که والد بنده از قول آیت الله سید اسماعیل صدر، پدر آقا موسی صدر نقل می کردند؛ نزد مرحوم صاحب عروه نشسته بودم و ایشان استفتائات فقهی را جواب می داد و به سرعت زیر سؤالات جواب را می نوشت و کنار می گذاشت. از ایشان سؤال کردم، شما نمی خواهید یک مقدار تأمل کنید و بعد جواب بدهید؟! پاسخ دادند من جوابها را بلدم، شما اگر بلد نیستید قدری تأمل کنید. مرحوم پدرم این را دربارۀ آقای خویی هم نقل می ...
ادعای یک بازیگر: هیچ هنرپیشه ای از من بزرگتر نیست
نشان دهد. * به این که پدر ارتشی شما موافق حرفه تان نبودند قبلا اشاره کردید اما خواهر و برادر چطور؟ آنها هم تمایلی به کار هنری نداشتنند؟ - خواهران و برادرم هیچ علاقه ای به هنر نداشتند. برادرم مثل پدرمان، ارتشی بود و راه ایشان را ادامه داد. من هم دبیرستان نظام می رفتم و جالب اینکه با هوشنگ کاووسی همکلاس بودم ولی مدرسه راضی ام نمی کرد. وقتی وارد تئاتر شدم در محله خودمان به من ...
218 پرش خاطره ساز نخستین بانوی پرنده چترباز ایران
همان زمان به برادران و خواهرانم دستور می دادم و آنها را وادار می کردم به دستورهای کودکانه ام عمل کنند. پدر همیشه می گفت: تو باید پسر به دنیا می آمدی. کارهایم شباهتی به کارهای دخترها نداشت. بعد از پایان تحصیلات و اخذ دیپلم از آنجایی که علاقه زیادی به نظامی بودن داشتم تصمیم گرفتم به ستاد مرکزی نیروی هوایی بروم و برای استخدام ثبت نام کنم. پدرم وقتی از این موضوع باخبر شد تشویقم کرد و گفت سعی کن ...
گذری بر زندگی دو فینالیست خندوانه
تازه بنشینم و فکر کنم و برای آهنگ طراحی کنم. شب بیدار ماندم و تا هشت صبح طراحی کردم و هشت تا 10 صبح با بچه ها تمرین کردم و بعد به استودیو رفتم تا از نزدیک اندازه ها را ببینم و اجرای اول را رفتیم. در اجرای دوم من آنچه از قبل در ذهن داشتم را اجرا کردم. مثل همه آدم ها حس ناسیونالیستی داشتم و دوست داشتم در موقع مناسب آن را نشان دهم؛ مثلا در یک مسابقه بدلکاری در روسیه من در رشته چپ کردن ماشین ...
معلم فداکار سقزی و دانش آموزی که آرزویش داشتن یک ویلچر خوب است
به گزارش کردپرس و به نقل از گولان سقز، گذرم به کوی مدرسه شهید ترکمان افتاد که دیدن یک صحنه واقعا توجه مرا به خود جلب کرد. ماشینی وارد حیاط مدرسه شد. سپس مرد میانسالی از ماشین پیاده شد و به سمت صندوق عقب آن رفت و یک ویلچر را از آن در آورد و پسر بچه ای را که داخل ماشین بغل کرد و وی را برروی ولیچر نشاند و بعد با زنی که همراهشان بود خداحافظی کردند. زن به سمت بیرون مدرسه آمد و آنان نیز وارد مدرسه شدند ...
فرهنگ در رسانه
قبلا برای خیلی ها نان و آبی داشت! آقای ایوبی! کار از تعجب گذشته! شاید زورشان زیاد است و همچنان می توانند سؤال کنند! بگذریم! با این نگاه دولت پیشنهادی برای ساخت کاخ جشنواره ندارد؟ دست نیازم را به سوی مردم دراز می کنم؛ همان مردمی که سالن های چارسو و کورش را ساختند. امیدوارم برای هنر و سینمایی که به آن باور و دوستش دارند همت کنند و کاخ جشنواره بسازند. بنده هم به عنوان نماینده دولت ...
دعا میکردم شهید بشوم/ در جبهه بین من و معشوقم هیچ فاصله ای نبود
به پادگان امام حسین(ع) اعزام شدم. اسفند همان سال هم رفتم جبهه. چیزی حدود دوازده سالم بود. شش تا برادر بزرگ تر از خودم هم داشتم که همه شان در جبهه بودند و این در خانواده ما یک امر عادی بود. حتی یادم است، پدرم به برادر بزرگ ترم که حجت اسمش بود و آن زمان فرمانده محور غرب بود، گفت: این ابوالفضل را هم با خودت چند روزی ببر تا با حال و هوای جبهه آشنا بشود که یک وقت نکند بدون اطلاع ما بیاید. برادرم به ...
حکایت چشمانی که قربانی قرآن شد/ چه چیز را می خواهید با پول جبران کنید؟!
دوست دارد به کمکشان برود اما نمی تواند ببیند کجا زمین خورده و کجایش آسیب دیده است ... دیگران نمی توانند این شرایط زندگی ما را درک کنند چون همه چیز را با مادیات می سنجند اما آنها نمی دانند وقتی پسر من بچه ها دیگر را در شهر بازی با پدرانشان می بینند دوست دارد پدر آنها نیز دستشان را بگیرد و به شهربازی ببرد اما پدرش در شرایطی است که یکی باید دستش را بگیرد نه اینکه او دست فرزندانش را بگیرد؛ خیلی ها می ...
پاسدار، جانباز ماهنشانی که مدال شهادت را نیز بر گردن انداخته است
مادر هم بهش می گفت ، علیرضا جان تو دانش آموزی بشین سر درس و مشقت چرا این همه ورجه وورجه می کنی؟ رفتار سنجیده ای داشت خونه که میومد چه از مسجد چه بعدا که عضو بسیج شد یا بزرگتر که شد هیچ حرفی رو از بیرون نمیاورد خونه. *شناخت راه برادر شهید گفت: زمان انقلاب تقریبا 13سالش بود انقلاب که پیروز شد بسیج راه اندازی شد رفت عضو بسیج شد چند سال هم اونجا می رفت فعالیت می کرد هرچند ما بهش می ...
زندگینامه مرحوم سیداحمد جعفری
به گزارش ناب نیوز؛ حجت الاسلام حاج سید احمد جعفری، دام عزه الشریف در یکی از روزهای بهمن ماه سال 1313 هجری شمسی، در روستای گور (جور) بخش کوهبنان، شهرستان زرند پا به عرصه وجود گذاشت. پدر ایشان مرحوم آقا سید علی، از سادات محترم و ارجمند آن سامان بود و مادرشان بانوئی پرهیزکار. نبوغ و استعداد این فرزند از همان اوان کودکی مورد توجه خانواده و اهالی منطقه بود به همین سبب در حالیکه هنوز کودکی ...
ساندیس جمهوری اسلامی شراباً طهورا است
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از دانشجویان بیدار ؛ یادداشت/حسین قدیانی: چهارشنبه اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی، همان اتوبوسی بود که پدرم را برد جبهه. پلاک اتوبوس ایران 11 نبود. نه از آن قدیمی ها بود، نه از این لیزری ها. پلاک اتوبوس AK-S022-91H بود و پلاک پدرم در جبهه BB-C068-0282H. من با همین اتوبوس رفتم راهی سرزمین نور شدم و بوسه زدم بر خاک کرخه نور. امسال عید بازهم با همین اتوبوس ...
گفتگو خواندنی با یک جانباز مدافع حرمی / زنده برگشتم؛ زنده از خان طومان + عکس
راه به شهادت برسند، اما شاید برای من این فرصت وجود نداشت. منظورم این است که این راه، آدم های خودش را انتخاب می کند. فقط باید سرموقع تصمیم بگیری. **و این تصمیم بود که شمارا به جایی رساند، کیلومترها آن طرف تر از مرز وطن؟ بله، ببینید رفتن من به سوریه به خاطر انسانیت بود، به خاطر زن ها و بچه هایی که در سایت ها و تلویزیون می دیدم که چطور آزار می بینند و اسیر می شوند. **از همان موقع به ...