سایر خبرها
نقشه عجیب داماد برای فرار از پرداخت مهریه
.... جوانی که در صندلی جلو نشسته بود، به نظرم عجیب می آمد. او با کلاه و عینک دودی سعی داشت چهره اش را از من پنهان کند. ما مسیری را با هم رفتیم که ناگهان 2 نفری که در صندلی عقب کنار من نشسته بودند، چاقویی روی گلویم گذاشتند و تهدید کردند که سکوت کنم و هرچه آنها می گویند انجام دهم. شوکه شده بودم. آنها سرم را زیر صندلی کردند که همان لحظه جوانی که در صندلی جلو نشسته بود، چند برگه به دوستش داد و خواست ...
آقای بازیگر: حاضر نیستم درشبکه های ماهواره ای فعالیت کنم
شهدا بود. دیدم از توی دل هر کدام از این وصیت نامه ها که گزینش شده بودند می تواند چندین و چند فیلم سینمایی قدرتمند ساخته بشود. نمی دانم چرا اینقدر فاصله گرفته ایم و گاها از خیلی ها می شنوم که می گویند تاریخ مصرف این کارها تمام شده. ولی به نظرم این طور نیست. خودمان با ساخته هایی که داشته ایم مردم و مخاطب را سوق داده ایم به سمت فیلم های دیگر. به هر حال ایرادی ندارد. سینما مجموعه ای از گونه ها و ...
جوکار: اشتباهی شاعر شدم/ شکارسری: حیات تک بیت ها جدای از غزل/ رستمی: انتقاد از عملکرد متولیان شعر
در ذهن ماندگار است. وی در ادامه سخنان خود با بیان اینکه این موارد جزو برجستگی های آثار جوکار است، گفت: او با در کنار هم قرار دادن واژگانی که در صحبت های روزمره به ندرت کنار هم قرار می گیرند، به جای رسیدن به تکلف، به کار با کلمات می رسد. شکارسری گفت: مطلع ها سنتی است اما به یکباره به سمت دایره واژگان امروز حرکت می کنیم و به روز می شویم. این شاعر با بیان اینکه هر ...
ماجرای شرط بندی شهیدهادی در والیبال
به بازی کرد. ابراهیم ضعیف بازی کرد، آن قدر که بازنده شد و حریف برنده. همه آنها خوشحال از آن جا رفتند. من هم که خیلی عصبانی بودم، به ابراهیم گفتم: چرا این جوری بازی کردی؟ با تعجب نگاهم کرد و گفت: می خواستم ضایع نشن! همه اینها روی هم صد تومن تو جیبشون نبود! هفته بعد، دوباره همان بچه های غرب با دو نفر دیگر از دوستانشان آمدند. آنها پنج نفره با ابراهیم سر 500 تومان بازی کردند ...
رضا پس از شهادت روح الله صحرایی بی تاب رفتن بود
رسید و از آن پس دیگر رضا احساس تنهایی می کرد و بی تاب بود. با روح الله مسابقه ای برای وصال به خدا گذاشته بودند که رضا جا مانده و ناراحت بود و هر لحظه دوست داشت توفیق شهادت برایش نصیب شود. رضا و روح الله همچون دو برادر بودند. بعد از شهادت روح الله بسیاری از رفتارهای رضا تغییر کرد. سپاه انگیز تصریح کرد: بعد از شهادت روح الله صحرایی مدت 20 روز در منطقه بودم. آسمانی شدن روح الله موجب شد که ...
ازدواج آتنه فقیه نصیری با کارگردان خارجی؟! + تصاویر
خانم شما به من لطف دارید که مرتب پیغام می فرستید اما من در ساعت های مختلف روز این فرصت و روحیه را ندارم که لحظه به لحظه به شما پاسخ بدهم و جوابگوی تمام کامنت های شما باشم. متاسفانه برداشت این خانم از حرف من بد بود و با نفرین و ناسزا به من پاسخ داد. من چنان از این عکس العمل ناراحت شدم که تصمیم گرفتم صفحه اینستاگرامم را خصوصی کنم. همین عوامل باعث می شود حس کنم شبکه های اجتماعی زیاد جذاب و کارگشا نیستند ...
اعترافات "یک گارد سرخ" پس از نیم قرن
اما از فاجعه ای عظیم خبر می داد که همه ما باید مسئولیت آن را به عهده بگیریم. تسلیم بی قید و شرط در برابر مائو در روز 6 مه سال 1966، من به همراه 37 همکلاسی ام مشغول انجام تمرین های خطاطی بودیم. به ناگهان اما صدایی تیز از بلندگوی مدرسه به گوش رسید که در واقع داشت خبر تصمیم دولت مرکزی مبنی بر شروع انقلاب فرهنگی را پخش می کرد. من تازه 13 سالم بود. این خبر از بلندگوی مدرسه ...
رفتار بی رحمانه "افسر بعثی" با کودک شیرخوار!
شهدای ایران :روز چهارشنبه 12/10/1981 (21/8/1360)، در اتاق عملیات لشکر سوم بودم. سرتیپ جبر بریهی فرمانده ی تیپ 39 با ما تماس گرفت و گفت: در تیپ ما واقعه ی بزرگی رخ داده است، گزارش کامل آن را برای شما ارسال خواهیم کرد. من با سرهنگ دوم صبری السامرایی تماس گرفتم و موضوع را با او میان گذاشتم. سرهنگ بلافاصله در اتاق عملیات حاضر شد و تلفنگرام سرتیپ را نزد فرمانده ی لشکر برد. فرمانده از سرهنگ ...
اختصاصی / ضد مردم یا با مردم؟
همه مردم هم از قضا این فیلم را دوست دارند. مگر می شود فیلمی به مردم توهین کند یا مردم را نادیده بگیرد و مردم هم دوستش داشته باشند؟ حسنی نسب: اتفاقا همان روزهایی که آژانس شیشه ای اکران شده بود، ابراهیم نبوی، طنزی نوشته بود که مثلا وقتی حاتمی کیا بعد از نمایش فیلم از سینما خارج شده همان لحظه یک جوان بسیجی را دیده که بغلش کرده و گفته دمت گرم آقا ابراهیم حرف دل ما رو زدی. کمی آن طرف یکی از این ...
سرباز بجستانی راه پدر را برگزید
.... البته به این موضوع شک کرده بودم و اما وقتی که می خواستم از سنگر خود خارج شوم ناگهان متوجه یک خودروی زانتیا شدم که با سرعت بسیار زیاد به صحنه وارد شد و چند نفر سریع اجساد و اشرار مصدوم شده را به همراه خودرو از صحنه جمع کردند. من نیز تمامی تلاش خود را به کار بستم تا بتوانم به طرف آنان نیز شلیک کنم اما با نهایت تأسف این امر میسر نشد. از او می پرسم با وجود حادثه ای که برایت اتفاق افتاد ...
گروگان گرفتن پدرزن برای فرار از مهریه
شناسایی و دستگیر کردند. وی با اعتراف به آدم ربایی گفت: من و پرویز بچه یک محل هستیم. ما دو نفر در پاتوق مصرف شیشه با هم آشنا شدیم. سال قبل به خاطر درگیری به زندان افتادم تا اینکه چند روز قبل از حادثه، از زندان آزاد شدم. یک روز من و پرویز در حال کشیدن شیشه بودیم که به من گفت از همسر و پدرزنش کینه به دل دارد. او گفت مقدار زیادی به آنها پول داده و الان هم همسرش مهریه اش را به اجرا گذاشته است ...
بنیاد در آینه مطبوعات
. قرار بود شهدا را شناسایی کنیم و به عقب برگردانیم. در طول این همراهی، رفتار و منش آنها سبب شد تا جذب گردان تخریب بشوم. حس وحال جبهه را درگروه تخریب پیداکردم هنگامی که برای مرخصی برگشتم، تصمیمم را گرفته بودم و دلم میخواست این بار در واحد تخریب، دین خودم را به وطنم ادا کنم. بعد از بازگشت به جبهه، چند ماهی را به عنوان تخریب چی، آموزشهای خاص و تخصصی نظیر انفجارها را پشت سر گذاشتم. آنجا بود که تازه ...
هر که با شهیدنواب مراوده ای داشت ،عاشق شخصیتش می شد
از عاقبت وطن فروشی شاه آگاه و خیلی روشنگری کرده بود و بعد از ملی شدن نفت مصدق آن قول و قرار هایی که داده بود و آن هم اجرای احکام اسلامی ، فراموش و انجام نداد و در زمان نخست وزیری مصدق ، شهید نواب صفوی 22ماه زندان بود . وی ادامه داد؛ شهید نواب در اوج بحث های سیاسی ، وقتی با من روبرو می شد لبخند می زند و وقتی من می گفتم آقا مگر شما اکنون در حال مباحثه نبودید می گفت :(تیکه کلام ایشان ...
ملاقات محرمانه با فردوسی
قرمز می ماندم. به این فکر نمی کردم که چند قدم پیاده برم و سلامی به استاد بکنم. بهش بگم سلام استاد حال و احوال؟ خوش می گذره؟! نه این شیوه مودبانه ای برای احوالپرسی نیست. سالها استاد سخن پارسی را در تنهایی خود رها کرده بودم تا روزی که از محل کارم تا میدان فردوسی ، فاصله 3 ایستگاه اتوبوس را طی کردم و به محل دیدار سرزده، رسیدم. از اتوبوس پیاده شدم و نگاهم را به سمت میدان فردوسی دوختم تا از فاصله ای ...
به چپ و راست کاری ندارم فیلم خودم را می سازم
شد که وقتی برای دیدن فیلم آژانس به سینمای جشنواره رفته بودم، عزیزی پرسید که آیا فرج سرکوهی می تواند به سینما آفریقا بیاید؟ گفتم مگر ایران است؟ شنیده بودم که آلمان است. گفتند که نه، ایران است و الان آزاد شده. گفتم بیاید و ببیند، خوشحال هم می شوم. من در شلوغی ها آدمی نیستم که جلوی در بایستم و بگویم این و آن را راه دهید. خودم در تاریکی رفتم یک جایی نشستم و متوجه شدم فرج سرکوهی کنارم نشسته و طرف دیگر ...
در خواب چفیه اش را تحویلم داد
خواب نشانم داده بود. سر انجام 25 تیر در ماه مبارک رمضان ، با زبان روزه ،شش روز پس از آخرین تماس با ما به فیض شهادت نائل آمد. از وضعیت همسر شهیدم خبر نداشتم، دنبال آن بودم که پیکرش را تحویل بگیرم ، تقریبا دو هفته طول کشید. آنقدر بی قرار بودم که هر لحظه با بچه های سپاه تماس می گرفتم و از آنها سراغ جنازه همسرم را می گرفتم. وآنها همیشه به من میگفتند مادر چرا اصرار به شهادت همسرتان ...
دردسرهای زنانه هاشمی و ساندویچ هایی که تمامی ندارد!
به گزارش عصرامروز به نقل از قم نیوز، من دیدن خانم کمال آبادی رفتم به دلیل اینکه هم بندی من بود و شش ماه با هم زندگی کردیم و بعد از هشت سال برای پنج روز مرخصی آمده و این دیدار خیلی چیز عادی و معمولی و مسئله پیش پاافتاده ای است. اینها بخشی از مصاحبه احساسی و انتحاری فائزه هاشمی با شبکه یورونیوز پیرامون دیدار اخیر وی با فریبا کمال آبادی عضو ارشد بهائیت ایران است. فریبا کمال آبادی از هم بندان ...
ماجرای پناهنده شدن منشی مخصوص صدام به ایران
از خالده عبدالقهار عبدالرحمن، منشی صدام حسین که از اعضای حزب دموکرات کردستان بود و پس از اینکه دستگاه اطلاعاتی عراق به او شک کرد به ایران پناهنده شد: زمانی که عبدالقهار به ایران پناهنده شد، وزارت اطلاعات تازه شکل گرفته بود. مسئولان این وزارت درباره هدف ایشان از پناهندگی شک کردند. یک روز که به موسسه اطلاعات رفتم دیدم خانمی منتظر من است. خانم عبدالقهار بود. آمده بود از وضعیتی که داشت شکایت کند. می ...
الهام حمیدی از ماجرای ورشکسته شدن تا زندگی در برج معروف + تصاویر
کاری وجود ندارد؛ مگر آنکه براساس سابقه ای که دارید، پیشنهادی به شما شود که تا آن روز باید منتظر بمانید. این انتظار هم اصلا حس خوبی به دنبال ندارد. منتظر می مانم تا. . . برنامه من براساس صبر برای کاری است که دوستش داشته باشم؛ یعنی یک بار امتحان کردم و باری به هر جهت جلو رفتم و به خاطر بیکاری، اولین پیشنهاد را پذیرفتم در حالی که کار خوبی نبود و دوستش نداشتم. بعد از کارم پشیمان ...
نگاهی به ویژگی های العبد در آیینه روایات
عوض شد و برگشت تا مسجد و محراب همچنان بغض آلود باقی بماند. وقت رفتن نزدیک می شد، ولی ما بی خبر. بیست وهفتم اردیبهشت 1388 روز رفتن بود، ولی باز هم ما بی خبر؛ آخر در روز پایانی هم چیزی از آرامش همیشگی اش کم نشد، تا آنجا که حتی نزدیک ترین افراد هم گمان نمی کردند این لحظه های آخر است. نماز صبح را نشسته خواند. فرزند دید حال پدر تعریفی ندارد. با دکتر تماس گرفت و او هم آمد، ولی حتی دکتر هم ...
بازگشت به زندگی از دره مرگ +عکس
و به پایین سقوط کردم. تا چه ارتفاعی سقوط کردی؟ ابتدا حدود ده متری به سمت پایین رفتم. جای پای مناسبی پیدا نکردم تا به پایین تر سقوط نکنم. زیر پایم دوباره خالی شد و به عمق 400 متری دره سقوط کردم. همان جا مرگ را به چشمانم دیدم. آن لحظه که مرگ را با چشمانت دیدی، چه حسی داشتی؟ فقط فریاد زدم خدا یا، یا امام حسین (ع) کمکم کنید. گمان نمی کردم زنده مانده ام. دست ...
آیا این محمد (صلی الله علیه و آله) است که بازگشته؟!
افتاد و ابواب فرج به رویم بسته شد. ناچار مدتی مخفی شدم. روزی یکی از دوستان اهل علم که از اتقیاء نیز بود، به دیدن من آمد وقتی از چگونگی حالم آگاهی یافت، به من گفت: چرا از عظمت حضرت علی اکبر علیه السلام غافل هستی؟ برو و فوری به حضرت متوسل شو. من نیز به حضرت متوسل شدم و بازگشائی و حل تمام مشکلاتم را از حضرت خواستار شدم . بعد از سه روز که به حرم رفتم، تمام مشکلات و گرفتاریهایم به طور عجیبی مرتفع گردید و ...
پیوند برنامه ریزی شده بهائیت و صهیونیسم
، همان که مادرم آن ها را جهود (Judah) می خواند. بعد ها فهمیدم که یهودیان دو کتاب دینی دارند یکی تورات نام دارد و دیگری تلمود. تورات را ندیده بودم اما تلمود، یادم آمد که در دوران کودکی در خانه همسایه دیده بودم. اولین چیزی که در ذهنم گذشت این بود که آنها در واقع یهودی بوده اند و به ظاهر بهایی خوانده می شدند! اما همه آن ها را بهایی می شناختند و نه یهودی! بعد ها در جلوی دانشگاه تهران کتاب کوچکی دیدم که ...
گوشه ای از فضایل حضرت علی اکبر(ع)
هیچ گاه نفرین نکرده بود بعد از شهادت حضرت علی اکبر(ع)برلشکریان یزید نفرین کرد و فرمود: قطع الله رحمک ونفرین کرد که خداعمرسعدرامقطوع النسل کند که مقطوع النسل هم شد از حضرت علی اکبر(ع)الگو بگیریم جوان باید گفتار و رفتار و اخلاقی شبیه حضرت علی اکبر(ع)داشته باشدحضرت علی اکبر(ع)ازنظرشجاعت بی نظیربودوشهادت راسعادت می دانست و از مرگ هراسی نداشت و امام حسین(ع)فرمود:لااری الموت الا سعاده والحیاه ...
مدافع وطن، مدافع حرم!
آورد و با اظهار لطف و مهربانی گفت:بابا مایلم اولین حقوق دریافتی خود را تقدیم شما کنم. من ضمن تشکر از او پیشنهاد دادم آن را به فقیر بدهید تا مایه خیر و برکت در زندگی شود. او در تلاش بود تا صندوق قرض الحسنه ای را در میان فامیل ، برای حل شدن مشکلات آنها راه اندازی کند که به شهادت رسید. بسیار اهل صله رحم و رفت و آمد با بستگان بود. او علاقه زیادی به بچه ها داشت. خبر شهادت دردانه تان را چگونه ...
ناگفته هایی از مبارزه بی امان آیت الله کاشانی با دولت هژیر
عمل اشخاص است خلاصه دو سه روزی هم آنجا بودیم و بنا شد بیاییم. حاج شیخ عباسعلی اسلامی با زن و بچه اش به بیروت رفته بودند. آقا دو اتاق داشتند، در یک اتاق اش اینها نشسته بودند.می دانید که آقای اسلامی، شاید صد مدرسه باز کرد! آقای خیلی مشدی بود و اصلاً چیزی از کسی نمی گرفت. کدورتی از ایشان پیدا کرده بود که حالا گفتن ندارد. در هر حال، آقا چند روز بعد از برگشتن ما به تهران آمدند و به نظر من با جمعیت آن ...
پژمان جمشیدی، یکی از آن 50 کیلو آلبالو
بدشانسی آوردم. مطمئنم ما به دلیل مسائل فوتبال یعنی ورزشی از آن جام حذف نشدیم و هنوز هم بازی بحرین برایم سؤال است. اولین نفری بودم که گفتم غذا را در هتل نخوردیم و می توانید آرشیو خبر ورزشی را ببینید که اولین نفری بودم که این را گفتم. افتخار نمی کنم. اما نمی دانم چرا برای کسی عجیب نبود که ما روز بازی در بیرون از هتل غذا خوردیم! سفارت ایران در بحرین هم گفت اینها میهمان ما نبودند. نمی خواهم وارد ...
یک سوپرایز ناگهانی/باباسقف ماشینمون بازهم می شه
تماس گرفتند شوکه شدم . اصلا باورم نمی شد. فکر می کردم همکارانم با من شوخی می کنند. همه اش داشتم به آن صدا فکر می کردم که کدام یک از همکاران می خواهد من را اذیت کند ! حتی می خواستم گوشی را قطع کنم . جالب اینکه پس از پایان صحبت های تلفنی مان و خبر بردن جایزه این موضوع را باور نکردم و با شرکت ایران کیش تماس گرفتم تا در جریان صحت وسقم ماجرا قرار بگیریم . بعد از اطمینان از این موضوع تا شب که به خانه ...
اکبر عالمی: باید بپذیریم که لابراتوار از جهان سینما محو شده است
می گرفتیم. لابراتوار یک کلمه است به معنای آزمایشگاه، یعنی محل پژوهش، و این بدان معناست که در آنجا نمی توانستید یک روز آرام و قرار داشته باشید. امروز نیز تکنولوژی دیجیتال وارد شده و دست و پا زدن بی فایده است؛ باید آشتی کرد و با آن کنار آمد. کمپانی های بزرگی مثل کداک و فوجی نیز تولید محصولاتشان را با بی رحمی تمام به پایان رساندند. لابراتوار محو شده و این واقعیتی است که باید بپذیریم. اگر تاریخ سینما ...
دیدار شورانگیز معلمان و دانش آموزان پس از 40 سال
همچنان ادامه دارد چرا که او در هیاهوی جمعیت چشم انتظار چندین نفر دیگر است اما آنها را در میان جمع شاگردانش نمی بیند. به همین خاطر میکروفن را در دست گرفته و پس از دقایقی صحبت می پرسد: راستی بچه ها از معظم، گودرزی، شهرانی و... چه خبر؟ ... و ناگهان سکوتی سنگین و معنادار در تالار می پیچد. دقایقی بعد یکی از بچه های دیروز می گوید: آقا، سعید، علی، محمود و... شهید شدند. و آقای مدیر، معلمان و شاگردان دیروز ...