سایر منابع:
سایر خبرها
شهاب حسینی جایزه اش را چکار کرد؟
...: خانم علیدوستی به خوبی در این زمینه صحبت کرد و افتخار می کنم که یک بازیگر جوان چنین نگاهی به مسائل دارد . این کارگردان همچنین اشاره کرد: من زمانی که از ایران خارج می شوم اعتماد به نفس کامل دارم چون می دانم از چه کشوری آمده ام. کدام کشور در دنیا وجود دارد که به اندازه ما هر سال فیلم خوب تولید کند؟ اینکه می گوییم فیلم های ایرانی به دلیل سیاه نمایی در جشنواره های خارجی جایزه می گیرند ...
چقدر عاشق همسرتان هستید؟
دور شده ایدزمانی را که تازه عاشق همسرتان شده بودید به خاطر دارید؟به یاد دارید چقدر مشتاق بودید که هر روز همسرتان را بیشتر از قبل عاشق خود کنید؟ چند سال بعد از ازدواج کم کم ارتباطات ما با همسرمان دچار تغییر می شود که به ندرت از آنها آگاه هستیم. آگاهی از این تغییرات موجب می شود اجازه ندهیم زندگیمان سرد و بی روح شود و همچنان عشق روزهای اول را در زندگی مشترکمان حفظ کنیم.در خیابان دست در دست یکدیگر راه ...
اعدامی که چهار بار از چوبه دار نجات یافت
، بچه ها می گفتند برو بابا تو هم دلت خوش است. با خودم فکر می کردم که دنیا همین داخل زندان است و با آن می ساختم. زندان اینها بود و روز آزادی چه داستانی داشت؟ و چهارشنبه بود که روز آزادی آمد؛ و چه روزی است روز آزادی. وقتی رفقای همی بندی پشت سرش دم گرفتند که سلامتی آزادی و بری دیگه برنگردی و بعد همه لباس ها و هرچه را در این 13 سال جمع شده بود به دست محمد دادند و آن درهای بزرگ آهنی ...
روایتی دردناک از کودکی که در پارک مُثله شد
دارد - نشانم می دهند و می گویند: این نرده ها تازه کشیده شده و فنس هم جدیداً روی محفظه گذاشته شده است. همه این کارها را از فردای روز کشته شدن کودک 5 ساله انجام دادند. آقای شهردار فقط یه لحظه خودت رو جای ما بذار زمانی که پارک را ترک می کنم به این موضوع می اندیشم که وقتی مسئولان می توانند طی چند روز همه چیز را مرتب و استاندارد کنند، چرا نباید چنین اقدامی را زودتر و قبل از وقوع حوادث تلخ انجام دهند؟ علت این تعلل چیست؟ آیا باید جانی چنین دردناک و وحشتناک گرفته شود و خانواده ای داغدار شوند تا مسئولان برای پوشاندن غفلت و کوتاهی خود یا شاید ساکت کردن صدای وجدانشان دست به کار شوند؟ ...
ماجرای اکراه "علی کریمی" برای عکس با "احمدی نژاد" (+عکس)
که شماره ای برای خودم دست و پا کنم. آن موقع مرحوم قایقران 8 می پوشیدند و من به این شماره علاقه داشتم. آن اوایل هم که به تیم ملی آمده بودم 8 را ستار همدانی می پوشید و من 15 و 17 می پوشیدم. با رفتن آقای همدانی سریعا 8 را گرفتم! ماه تولدم هم آبان ماه است. هرچند در ابتدا که 8 را می پوشیدم به این موضوع فکر نمی کردم، ولی بعد از چند سال متوجه شدم که تولدم، هشتمین ماهِ سال است. *آیا فکر می کردید ...
کارگران و دردهایی که زندگی اش می کنند
؟ . ما مگه چی می خوایم؟ ، 28 سال می شه که درآمدم این چرخ دستیه . کارمند شهرداری بودم، اما الان بیکارم . مغزم درد می کند از حرف زدن. چقدر حرف زدم،چقدر در ذهنم حرف زدم، خروار،خروار حرف با لحن و حالت های مختلف،مغایر،متضاد و... گفته ام و شنیده ام،خاموش شده ام و باز برافروخته ام،پرخاش کرده ام و بازخوددار شده ام و خشم گرفته ام.لحظاتی بعد احساس کرده ام، چشمانم داغ شده اند و دارند گر ...
ساعت 19 به وقت سوریه+تصاویر
برای دفاع به سوریه برود اما فرزندان شهدا را عزام نمی کنند. همسر شهید از علاقه حسین برای برداشتن اسلحه پدرش می گوید:وقتی بعد از شهادت همسرم برای زیارت به سوریه رفتیم حسین در سوریه اصرار کرد حالا که اینجا هستیم رضایت بده بمانم و مدافع حرم شوم همان شب حسین پدرش را در خواب می بیند که به او می گوید من با ماندن تو و دفاع از حرم موافق هستم اما باید با رضایت مادرت باشد. در پایان گفتگو حسین بغض می کند سرش را پایین می اندازد و آرام زیر لب می گوید بالاخره می روم. وصیت نامه پر معنی شهید مدافع حرم محمد علی قلی زاده که چند روز قبل از شهادت نوشته شده ...
تکل بلند زیر پای نا امیدی
محرومیت را چشیدم. فرزند چهارم خانواده هستم و 4 برادر و 2 خواهر دارم. پدرم راننده مینی بوس بود و هر روز ساعت ها در جاده و شهر کار می کرد تا بتواند هزینه های سنگین زندگی مان را تأمین کند. از کودکی علاقه زیادی به فوتبال داشتم. ما از اقوام لر هستیم و از کودکی آموخته بودم که برای رسیدن به هدف باید تلاش کنم و از انجام هیچ کاری ابایی نداشته باشم. کودکی ام با بازی فوتبال در زمین های خاکی اطراف روستا سپری شد و ...
اصغر فرهادی: این جایزه ها تاثیری در کار من نخواهد داشت
کافی در این زمینه نداشته باشند. در جشنواره برلین وقتی داور بودم دبیر جشنواره فقط روز اول آمد و خوش آمد گفت بعد هم رفت تا روز آخر جشنواره تا ما راحت و بدون مسئله داوری کنیم. به همین دلیل این مسائلی که مطرح می کنند را قبول ندارم. فرهادی درباره نمایش فیلم نیز گفت: فیلم اینجا هنوز پروانه نمایش ندارد و ما نمی توانیم به لحاظ قانونی نمایش دهیم . بگذارید همه با هم این فیلم را ببینیم. مطلبی را که ...
ما به میهمانی امام (ره ) آمده ایم
...: آن روزها ما هم مانند همه مردم به خاطر امام به جبهه رفتیم و خدمت کردیم تا ارادت خودمان را به امام نشان بدهیم. وارد صحنی بزرگ می شوم که پر از داربست است و خورشید از لابه لای حصیر و نایلون به زمین می تابد. از میان داربست ها به سمت در ورودی می روم اما حراست به علت تعمیرات و ساخت و ساز اجازه عبور نمی دهد . به سمت در اصلی می روم. یک جوان به همراه دو توریست چشم بادامی وارد صحن می شوند. دوست ...
مصاحبه ای خواندنی با زوج عاشق سینما
دو به شدت عاشق طبیعت هستیم و از حضور در جنگل، کنار دریا، دشت و... آرامش پیدا می کنیم. خیلی به اینکه کجا می رویم اهمیت نمی دهیم؛ طبیعت هر جایی جذابیت خودش را دارد و لذت بخش است. پیاده روی های دونفره وقاری: ورزش برای من همیشه یک اصل مهم در زندگی است و حتی زمانی می خواستم یک ورزشکار حرفه ای شوم. شاید اگر در بازیگری به بن بست می خوردم آن سال ها ورزش را دنبال می کردم. حالا هم گاهی ...
آیا بیماری روانی والدین را به ارث می بریم؟
واضح بود. او روز مرگ پدرم را تعریف به یاد می آورد؛ او به مدرسه آمد تا به من خبر بدهد و بخوبی چهره من را که نه ساله بودم و روی پاهایش نشسته بودم در خاطر دارد. برایم تعریف کرد که آن شب گریه می کردم و پدرم را می خواستم . ولی من هیچیک ازاین ها را به خاطر ندارم. ولی مادرم این نگرانی را که من بیماری های جدی مثل اسکیزوفرنی را به ارث برده باشم پشت سر گذاشته است. او می ...
مهدی طائب درقابی متفاوت؛ آشپزی ام حرف ندارد
خانواده شان مسجد محل می آمدند ازطریق برادر خانمم با خانواده ایشان آشنا شدیم و از خانواده همسرم شناخت نسبی داشتیم لذا مادرم برایم به خواستگاری رفتند و ازدواج کردیم. *مراسم عروسی تان به چه شکل برگزار شد؟ مراسم ما خیلی ساده در منزل پدری ام برگزار شد. *در آن زمان شما چند سال داشتید و همسرتان چند ساله بودند؟ من به دلیل این که درگیر جبهه و جنگ بودم دیر ازدواج ...
رکاب زدن برای برنج، شادی و تنهایی
جسدمان پیدا می شود با آرامش در آرامگاه ابدی بخوابیم، حالا با هر سنتی که داریم و هر مکانی که به عنوان گور برایمان انتخاب شده است. سخت ترین کار سیندی این است که از خانواده و بستگان فرد مرده مطمئن شود، او از همه می پرسد و همه جا را برای یافتن یکی از اقوام جست وجو می کند: حق بستگان متوفی است در مراسم خاکسپاری قوم وخویش خود شرکت کنند. من وقتی تنهایی دست به کار می شوم که کسی را پیدا نکنم. من ...
فرهادی:اگربعضی هااز موفقیت های من حرص می خورند، حالا حالاها باید حرص بخورند
. ولی فروشنده به دلیل تاخیر در آماده شدن در روز آخر جشنواره کن نمایش داده شد. سوال بعدی درباره این بود که فرهادی از فیلم درباره الی به بعد فیلم هایی می سازد که هم مورد توجه مخاطب عام است هم جایزه می گیرد و هم نخبگان و منتقدان آنها را دوست دارند. فرهادی درباره این موضوع گفت: یکی از مواردی که بعد از فیلم اولم رقص در غبار دنبالش بودم و از فیلم چهارشنبه سوری به بعد توانستم به آن دست پیدا ...
گفتند: باردار شوید، اخراجید!
می گوید: نسبت به بقیه رشته ها که در این طرح با نام مراقب سلامت معرفی شده اند، حجم کار یک ماما بسیار بیشتر از دیگران است. کمااینکه هر کجا در تکمیل فرم های مراقبت بارداری، میان سال و سالمند رشته های بهداشت (بهداشت محیط، خانواده و عمومی) آگاهی ندارند، وظیفه یک ماما می شود که فرم را تکمیل کند و معاینه های لازم را انجام دهد. این در حالی است که یک ماما که با عنوان مراقب سلامت مشغول به کار شده، در این ...
برای شهادت به سوریه رفت نه برای بازگشت
هستند که آن روز مهمان اقواممان بودند و همگی شهید شدند و الان محمدتقی در آغوش آنها قرار دارد. محمود اربابی از بستگان شهید شما در رفت وآمدهایتان محمدتقی را چطور انسانی دیدید؟ با توجه به شناختم از شهید، ایشان از همان کودکی فطرت پاکش را نشان می داد. پدرش در عملیات سال 61 مجروح شد و دست چپش از مچ قطع شد. محمدتقی زمانی متولد شد که پدرش در مجروحیت بود. شهید از همان کودکی اهل ...
فرهنگ در رسانه
برندهای سینمایی ایران وارد شد و خیلی زود از داستانی که پتانسیل های انباشته پنهانی در جهت پرداخت هایی جدید داشت، صحبت از تریلوژی به میان آورد. یک سال بعد، سری دوم اخراجی ها ساخته شد.اثری که باز هم با استقبال خارق العاده ای مواجه شد اما چون خط اصلی روایت برای مخاطب رمزگشایی شده بود، غافلگیری های اثر نخست را با خود به همراه نداشت.ده نمکی در این قسمت به خوبی توانسته بود راکورد معنایی دو قسمت ...
آقای شهردار اگر بچه خودتان بود چه می کردید؟
روز بیکار شد، البته چون بیمه است، هزینه او در طول درمان پرداخت می شود. - یارانه پسر معلولم را قطع کرده اند وی ادامه می دهد: روز حادثه همسرم به گیلاوند رفته بود؛ بعد از چند ماه بیکاری، کاری پیدا کرده و اولین روز کاری اش بود. با این اتفاق او دوباره بیکار شده تا پرونده دخترمان را پیگیری کند، امروز هم به پزشکی قانونی رفته تا نامه برای دادسرا بگیرد. حالا تنها منبع درآمد خانواده دستمزد پسر 17 ...
میثم ابراهیمی: مافیا ندیده ام ولی رابطه بی تاثیر نیست
.... بله... ما موردهایی داشته ایم که طرفداران دوآتشه بعضی خوانندگان با انتشار چند قطعه ضعیف از آن خواننده، از او نفرت پیدا کرده اند و خواننده مورد علاقه شان را کنار گذشاته اند. خوانندگانی را می شناسم که سال گذشته کنسرت می گذاشتند و یک هفته پیش از کنسرت سولدآوت می شد اما حالا نیمی از سالنشان هم تا روز آخر پر نمی شود. خوانندگانی هم که به جایگاه خودشان رسیده اند و تثبیت شده اند اندک اندک نسبت به ...
ایمن شدن انسان از خطورات بادائم الذّکر بودن تمام اعضاء و جوارح
آن هاست. یک موقع در کسی زیاد است، سریع بالفعل می شود، امّا برای یکی هنوز مسلّط نشده، حالا چه در شرّ و یا خیر. مثلاً دو روز طول می کشد تا این جوان را فریب بدهد و هنوز الحمدلله آن قدر خواطر نفسانی و شیطانی بر او مسلّط نشده است. امّا آن قدر فریب می دهد، آن قدر با جنگ نرمش جلو می آید (چون مبدع جنگ نرم، شیطان است)، یک موقع می بینی که این جوان ناخودآگاه فریب خورده است و عمل زشتی را انجام داده است. بعد ...
آنان که در شطرنج زندگی مات شده اند
. به مدد برخی یاری ها امروز پیرمرد توانسته یکی از خانه های متعلق به مسکن مهر را که در اطراف شهرستان مرودشت قرار دارد؛ تملک کند. به تنها پسر خانواده نیز وام اشتغال داده شده و جوان پراستعداد و تلاشگر امروز مغازه ای دارد که در آن ظروف یکبار مصرف می فروشد و این موضوع باعث می شود؛ اندکی از بار مشکلات اقتصادی خانواده بکاهد تا اینکه زندگی بازی دیگری با این خانواده می کند. 3 سال پیش ...
از همکاری با ناسا و تدریس در دانشگاه لوئیزیانا تا ناگفته های ذخیره سوخت هسته ای در کوه های نمک
همه آن شامل من می شد. من از دانشگاه ایالتی لوئیزیانا بورس شده بودم و با این قانون جدید توانستم به آن دانشگاه بروم. 4 ژانویه 1969 به آمریکا رفتم، چون مدرک تافل نداشتم باید یک سال در دوره زبان شرکت می کردم بعد وارد دانشگاه می شدم. همان اوایل ژانویه که به دانشگاه رفته بودم، پرفسور میلر رئیس دانشکده مکانیک را دیدم و در صحبتی که با هم داشتیم به من گفت که زبانت خوب است و می توانی از الان هم ...
نسخه ای بی نظیر برای در امان ماندن از وساوس شیطان
: می خواهم خودم را بکشم. گفتم: چرا. گفت: هیچ باور نمی کردم که از من، گناهی این چنین سر بزند، من اهل عبادت بودم، پدرم، پدر خوبی است، مادرم خودش همیشه تعریف می کند که در دوران بارداری کلّی قرآن می خواندم، بدون وضو به تو شیر نمی دادم و ... . امّا من به عمل زشتی وارد شدم و حالا می خواهم خودم را بکشم. از این جوان پرسیدم: طول کشید تا به این قضیّه وارد شوی، درست است؟ گفت: بله، یک ماه آن دختر من ...
آوای زندگی در رختشویخانه زنجان
به گزارش گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از زنجان ؛آوازه بنای رختشویخانه زنجان شنیده بودم و از حس کنجکاوی و علاقمندی به ابنیه تاریخی چند باری هم از آن بازدید کرده بودم اما تهیه گزارش از این مکان فرصتی شد تا به گونه ای دیگر به آن بنگرم وقتی پای صحبت کسانی نشستم که خود با رختشویخانه زاده شده بودند و اکنون شرح کودکی هایشان را در این مکان مفرح برای من بازگو می کردند بیشتر مشتاق شدم در ...
دختر آب ها و ماهیگیر بینوا
پدر و مادرم در آن خانه دارند باز می گردم. به خاطر تو آنان را ترک گفتم اما تو شایستگی این فداکاری و از خودگذشتگی را نداشتی. چرا می خوردی؟ خانواده ی من از میخوارگی وحشت دارند. نه، تو شایسته ی خوشبختی و آسایشی که من به تو بخشیده بودم نیستی. من هم اکنون تو را ترک می گویم. دیگر مرا نتوانی دید. خداحافظ! آن گاه به سوی دریاچه دوید و خود را در آب انداخت و ناپدید شد. ماهیگیر هر چه در کنار دریاچه نشست ...
وقتی دخترم سیگارم را روی لبش گذاشت تصمیم گرفتم ترک کنم/ از دانشجوی دانشگاه برتر کشور بودن تا کارتن خوابی
وارد خانه ای قدیمی ساز و دوطبقه در محله تهران سر می شویم؛ خانه ای که هیچ تابلویی بر سر در آن نیست و کاملاً رنگ و بوی یک خانه قدیمی را دارد. اولین طبقه، خیاط خانه است؛ جایی که زنان تازه بهبودیافته، روپوش مدرسه می دوزند و از این راه برای توانمندشدن تلاش می کنند. در طبقه دوم خانه کوچک، حدود بیست تخت دو طبقه پشت سر هم نشسته اند و میزبان زنانی شده اند که بعد از گذراندن روزهای سخت ناامیدی، خستگی و خماری، این روزها بوی امید و انگیزه می دهند. ...
روایت شهادت فرمانده ای که یک شهر را عزادار کرد+تصاویر
به گزارش پایگاه خبری آشخانه ؛ مدتی است از شکسته شدن این دل گذشته ، هنوز قطره هایی از اشک های آن روزها بر چشمانم نشسته، کجایی که به درد دلهایم گوش کنی، نیستی و من در حسرت این لحظه ها نشسته ام، نیستی و من بیشتر از همیشه خسته ام در لا به لای برگهای زندگی، نیست برگی که از تو ننوشته باشم، نیست روزی که از تو نگفته باشم هزار سال هم که بگذرد من در توهم حضورت نفس میکشم. من آن شانه هایت را می خواهم که ...
خرمشهر یعنی حماسه پدر
. گردانی که نخستین گردان وارد شونده به خرمشهر بعد از محاصره کاملش بود. شهید یوسف پور در آخرین دیدار که چند روز قبل از شهادتش بوده است، دخترش را به خدا می سپارد و به مادرش گوشزد می کند که اگر روزی سراغ پدر را از تو گرفت، آدرس خانه امام زمان(عج) را به او داده و به یادش بیاورد که او، پدر حکیمه است. و شاید قصه این پدر و دختر آن موقعی زیباتر می شود که حکیمه از روز تولد و انتخاب نامش ...
دستانی کوچک، گره گشایی بزرگ
از علما می گفت : حدود سال 1335 شمسی ، پس از سفر حج به شام رفتم ، تا پس از زیارت مرقد مطهر حضرت زینب علیه السلام و حضرت رقیه علیه السلام و...، به کربلا و نجف اشرف بروم در سوریه تنها بوده و بسیار مایل بودم که برای رفتن به عراق همسفر خوبی داشته باشم . هنگامی که وارد حرم حضرت رقیه علیه السلام شدم ، پس از زیارت ، از آن حضرت خواستم لطفی کنند و از خدا بخواهند که همسفر مهربان و خوبی در راه ...