سایر منابع:
سایر خبرها
داغ ترین خبرهای حوادث از زبان پدر حادثه نویسی ایران/روزنامه نگاری که مشهورترین قاتلان ایران را از نزدیک ...
یادم افتاد که مدتی پیش پیرمرد را در دفتر وزیر دادگستری دیده بودم که خبرنگار اطلاعات درباره موضوع داروهای گیاهی با او مصاحبه می کرد و عکاس هم داشتند. اگر خبرنگار اطلاعات متوجه می شد که او همان پیرمرد مقتول است، من بدبخت می شدم. بعد از چند روز خبری نشد و حدس زدم هنوز متوجه نشده است. رفتم سراغ خبرنگار اطلاعات و گفتم عکس اون پیرمرده که دادگستری راجع به گیاهان دارویی مصاحبه کرد را داری؟ او هم ...
روز پرتکاپوی سینما سپیده
کارگردانان جوان فیلم های کوتاه با همکاری باشگاه فیلم سوره در حاشیه راهپیمایی روز جهانی قدس دست به ابتکاری جدید زدند و در حرکتی فرهنگی فیلم هایی با محوریت قدس شریف، غزه و دفاع مقدس را برای راهپیمایان در سینما سپیده که در مسیر راهپیمایی قرار داشت، نمایش دادند. این برنامه فرهنگی از ساعت 9 صبح آغاز شد و تا نزدیک اذان ظهر ادامه داشت. در دو سالن سینما سپیده دو باکس فیلم متفاوت برای علاقمندان به نمایش در آمد. در سالن اصلی فیلم های آنتراکت و دایو و در سالن شماره دو این سی ...
رابطه بی شرمانه یک زن با قاتل شوهرش!
و آمد داشتیم. من به اکرم علاقه مند شده بودم و بعد از جدایی همسرم او بعضی وقت ها به دیدنم می آمد. اما اکبر به این ماجرا پی برده بود. آخرین بار وقتی اکرم به خانه ام آمد حسن متوجه ماجرا شد. حسن هم به خانه ام آمد و دنبال اکرم گشت. وقتی اکبر همسرش را که درکمد لباس های یکی از اتاق ها پنهان شده بود پیدا کرد به شدت او را کتک زد. من هم به هواخواهی از اکرم وارد دعوا شدم و دستانم را دور گردن اکبر حلقه زدم ...
دفن جسد همسر زیر موزائیک
داشتم نقشه ام را در خانه اجرایی کنم که نشد. از طرفی ترسیدم ماجرا لو برود و زود دستگیر شوم. بعد از چند روز فکری به ذهنم رسید، تصمیم گرفتم به بهانه ای همسرم را به ساختمان در حال احداثی که در آنجا کار می کردم، بکشانم و نقشه قتل را عملی کنم. بنابراین به سراغ همسرم رفتم و به دروغ به او گفتم که کوزه ای پر از طلا را در ساختمانی که در آن کار می کنم، یافته ام، اما نمی توانم آن را با خود ...
روایت مهدی طحانیان از رویارویی عدنان خیرالله با سرباز کوچک امام
.... بعد از آن و در دوران اسارت در روزنامه ها تصویر همان فرمانده را دیدیم و متوجه شدم کسی که این سوال را از من کرده بود، عدنان خیرالله وزیر دفاع عراق و پسر دایی صدام بوده است. آنها چند بار دیگر بعد ما را به مرگ کردند و برای اینکه برای همیشه از شر ما خلاص شوند به داخل کانتیری که در بیابان قرار داشت بردند و گفتند آنقدر در این جا می مانید تا بپوسید. اما وقتی دیدند نمی توانند از ...
نحوه به شهادت رسیدن 13 مدافع حرم مازندرانی در خان طومان
سوری بود. من از روز چهارشنبه با دوربین ترمالی که داشتم، متوجه شدم دشمن کاملا در حال آماده شدن است و اطلاع هم دادم اما گفتند چون آتش بس اعلام شده و بچه های سازمان ملل اینجا هستند، دشمن حمله نمی کند. با این حال بچه های نیروی قدس به این اکتفا نکردند و گفتند شما آمادگی داشته باشید. شهید رادمهر 15 فروردین با نیروهایش رسید، چهار روز بعد این درگیری آغاز شد که رزمنده هایی مثل ...
امّت قرآن، همان مجتمع تمدّنی قرآن است - رابطه ی تمدّن با آسایش
...، مقالات زیادی نوشته شده است، تئوری هایی داده شده است، این تئوری ها به سمع مردم رسیده است راجع مثلاً به فرهنگ جداسازی آشغال های خشک و تر داخل خانه از همدیگر. حتّی برای مدّتی شهرداری مدّعی بود –حتّی همین شهرداری تهران- من کلّ پلاستیک زباله ی شما را رایگان هر روز دم در خانه ی شما می گذارم، با دو رنگ می گذارم. یک رنگ آبی، یک رنگ مشکی. شما آشغال های خشک را داخل آبی بگذارید. آشغال های تر ...
دخترک، عروسکش را رها نکرده بود!
هواپیما مورد اصابت موشک آمریکایی ها قرار گرفت اطرافیان چیزی به من نگفتند و با وجود آنکه در کوچه و خیابان برای شهادت همسرم حجله زده بودند، من هنوز خبردار نشده بودم. از آنجا که سرگرم تربیت بچه ها بودم و کمتر از خانه خارج می شدم از موضوع اطلاعی نداشتم. وقتی نگران غیبت رضا شدم گفتند پرواز او به تأخیر افتاده است. دل نگران بودم و احساس می کردم اتفاقی افتاده است تا اینکه یکی از زنان همسایه که مادر شهید است ...
جنایت نیمه شب در شاسی بلند
جوان خون آلود تأکید کرد که مورد حمله دزد نقابدار قرار گرفته اند و کیف محتوی مدارک و مقداری وجه نقد او نیز به سرقت رفته است. وی در تشریح ماجرا گفت: به همراه پدرم به خانه عمه ام رفته بودیم تا پدرم بخیه های دندان عمه ام را بکشد. حدود ساعت 23 شب از آن جا خارج شدیم اما ناگهان دزدی که از قبل وارد خودرو شده بود، بیرون آمد و با چاقو ضرباتی را به پدرم زد. من هم که مقاومت کردم زخمی شدم. او سپس کیف دستی مرا ...
پورشه را زدی تو رگ، حالشو ببر!
شنبه 12 تیر 1395 0 به گزارش سایت رسمی روزنامه خبرورزشی؛ بخشی از حرف های سرپرست باشگاه پرسپولیس درباره رامین رضاییان بسیار جالب است و ارزش چند بار خواندن دارد ؛ رامین رضاییان به من گفت پدرم مریض است و پول می خواهم. من 110 میلیون به او دادم. چند روز بعد دیدیم که یک ماشین بسیار لوکس خریده است. به من ربطی نداشت و نباید در زندگی خصوصی مردم دخالت کنیم ولی این پول را می شد به نحو دیگری ...
فریاد خشم و نفرت از رژیم صهیونیستی سراسر کشور را فرا گرفت/ ایران در روز قدس یکپارچه "مرگ بر اسرائیل" شد+ ...
این راهپیمایی مرد و زن، پیر و جوان، ورزشکاران، رزمندگان، روحانیون، فرهنگیان، بازاریان و همه انسان هایی که جنایت های خون خواران صهیونیست قلب آنان را به درد آورده حضور داشتند و ضمن تاکید بر وحدت امت اسلامی خواستار به پایان رسیدن رفتارهای ظالمانه غرب در سایه وحدت امت اسلامی شدند. هر چند که هوای گرم یازدهمین روز تیرماه مانع از حضور مردم روزه دار در این راهپیمایی نشده بود؛ و افراد با پای پیاده ...
ابوحنانه ی ملیکا؛ زخمی فتنه 88 و جاویدالاثر مدافع حرم
از دوستانش در سوریه جانباز شده بود و در بیمارستان بستری شد آن زمان بعد از ساعت کاری ملاقات دوستش می رفت. پیش می آمد تماس می گرفتم که ناهار منتظریم می گفت من میروم پیش دوستم گاهی گله می کردم که شما فکر و ذکرتان شده است دوستتان، می گفت دوستم تنها است خانواده اش خبر ندارند. ** با این وجود یک بخشی از کار ایشان در خانه ام برعهده شما بود. بله همینطور است، من هم بعضی مواقع از دست ...
تحریم سینما بعد از قلاده های طلا
همه راحت تر بودم، ولی من در بخش خصوصی، خط فکری خودم را داشتم. الان، در بدترین شرایط هم حاضر نیستم با پول مردم، فیلم بسازم! همکاری با کسانی که قبل از انقلاب هم در سینما بئدند، حساسیت برانگیز بود؟ سعید راد به نوعی، ممنوع الکار بود. زمان زیادی از پایین کشیدن فیلم برزخی ها (فیلمی با بازی سعید راد) از سر در سینماها نگذشته بود، اما بعد از انقلاب کم تر به بازیگرهای بزرگ پرداخته می شد ...
سونیا پوریامین:همسرم استاد من بود
ازجمله برنامه خانه ما در شبکه جام جم بوده است. خانم پوریامین، برای خوانندگان ما بفرمایید کی و کجا به دنیا آمدید؟ من در 12 بهمن سال 1341 در لنگرود به دنیا آمدم. پدر و مادرم اصالتا اهل گیلان هستند، اما در تهران سکونت داشتند. مادرم برای به دنیا آوردن فرزندانش به لنگرود می رفت تا آن مدت را کنار خانواده اش بگذراند، ولی در تهران بزرگ شدم. راجع به والدین و خواهر و ...
تلخ تر از مرگ پدرم مدال شجاعتی بود که به قاتلش دادند
مهدی اکرمی پسر شهید که آن روزها کودکی هفت ساله بود در گفت و گو با روزنامه جوان از نبود پدر در زندگی اش و داغ غمی که در تمام این سال ها تازه مانده می گوید. برای شروع برگردیم به 12 تیر ماه سال 1367. آن روز خاطر تان هست دقیقاً چه اتفاقی افتاد و چطور متوجه ماجرا شدید؟ آن روز هنوز هفت سالم تمام نشده بود. ظهر در خانه خوابیده بودم. بعضی از دوستان و اقوام مان از ماجرا با خبر شده بودند ولی ...
اگر به جای من بچه هایم می سوختند، چه؟
...، اما فقط 2 روز اول متخصص ریه از بیرون آوردند. گذشت تا همسرم را به بخش آوردند و ما فکر می کردیم به زودی مرخص می شود. من شکایتم را نگه داشته بودم زیرا ترس از این داشتم که ممکن است برای همسرم کم بگذارند. بعد که مسجل شد فیستول دارد و فیستول عارضه ای است که درمانش خیلی سخت است و برخی مجبورند تا آخر عمر با آن زندگی کنند، دیگر تاب نیاوردیم و موضوع را به وزارت بهداشت و وزارت دفاع خبر دادیم. ...
میلاد کیایی: حیفم می آید تاریخ موسیقی معاصر در قفس سینه بماند/ شرح 100 سال موسیقی در دل به دریا زدن
میلاد کیایی خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- علی نامجو: میلاد کیایی، نوازنده و آهنگساز علاوه بر تسلط بر موسیقی دستی هم در خاطره گویی و خاطره نگاری دارد. نخستین کتاب وی راز آشکارا تا کنون به چاپ سوم رسیده و قرار است چاپ چهارمش به زودی منتشر شود. این کتاب مجموعه ای از خاطرات این هنرمند در طول دوران فعالیت هنری و حاصل گفت وگوی سید علیرضا میرعلینقی با اوست. به تازگی نیز سخن از انتشار دومین کتاب میلاد کیایی با نام د ...
عاشق خدا که باشی روزه گرفتن سخت نیست
حاضر شویم. بعد از خداحافظی با این نانوای سخت کوش برای ادامه تهیه گزارش به خیابان رفتم که ناگهان تاکسی زردی جلویم ایستاد، من که قصد گرفتن تاکسی نداشتم اما با ایستادن آن راننده که سن و سالی از وی گذشته بود داخل ماشین شدم تا شاید بتوانم از شغل او هم برای گزارش استفاده کنم. ماشینش کولر نداشت و با دفترچه بیمه اش خود را باد می زد و عرق از پیشانی اش جاری بود، چراغ راهنمایی رانندگی هم ...
حرف ها را تکرار کنید!/ اگر بگویی نروم، می مانم
نامه اش هم نوشت نماز قضا ندارم. *خواستگاری که پیژامه آورد چون مسیر دور بود، شب را در خانه پدرم ماندند! مصداق دامادی که با پیژامه به خواستگاری می آید، در مورد ما محقق شد! بعد آن حسین آقا 2 هفته به مأموریت رفت و بعد حدود یک ماه طول کشید تا مراحل آزمایش خون و ... را طی کنیم و بعد از آن هم عقد! در این فاصله یک ماهه، 2 خواستگار دیگر هم داشتم. پدرم به شدت مخالف ...
بنیاد در آینه مطبوعات
تقدیم به محله شهیدپرور گلشهر کرده است؛ پوستری که بهانه ای شد تا چند روایت درباره این روزهای گلشهر با هم بخوانیم. شب های روشن گلشهر گلشهر، پایین شهر است. زمین هایش قیمتی ندارد. خانه هایش بزرگ نیست. کسی به فکر مرتفع سازی در زمین های گلشهر نمی افتد. خیابان هایش تنگ و باریک است. قبلاها یک سینما داشت که نمی دانم ورافتاده یا نه! گلشهر مهاجرپذیر است؛ آن قدر که فکر می کنی در افغانستان راه می ...
"ماه عسل" و روایت شیرمردی که چون کوه، پر صلابت و مردانه "ایستاده در غبار"
پریناز فروزان: پنج شنبه 10 تیر 95، دکتر علی عسکری ریاست سازمان صدا و سیما به همراه علی اصغر پورمحمدی مدیر شبکه سه سیما از پشت صحنه "ماه عسل" بازدید کردند. علی عسکری ضمن تشکر و تقدیر از مجری، تهیه کننده و تیم تولید "ماه عسل" اذعان داشت: "ماه عسل" یک برنامه بلندمرتبه و خوب است، امیدواریم که انشاءالله اثراتش استمرار پیدا کند و سال های آینده بهتر از الان باشد، کما اینکه امسال الحمدالله بهتر از سال های گذشته بوده، دقیق تر و بهتر و اثرگذارتر انشاءالله که موفق باشید. پس از پخش ...
ماجرای بدشانس ترین زن ایران
.... شوهرم از رفتارهایم خسته شده بود ولی من مصمم بودم و وظیفه خودم می دانستم که به فکر آینده زندگی خانواده و جگرگوشه هایم باشم. با اینکه خانواده هایمان بشدت با کار من مخالف بودند ولی من در تصمیمم جدی بودم. بین دوست و آشنا و فامیل می گشتم تا زن وفاداری برای همسرم و مادر مهربانی برای بچه هایم پیدا کنم تا اینکه در یکی از مهمانی ها با همکلاسی ام مهتاب روبه رو شدم. از آنجا که مهتاب را بخوبی ...
توصیف یک سردار از یک مدافع حرم
. سردار اباذری درباره شهید دانشگر اینطور روایت می کند: وقتی خواستم بچه های گروه آخر را اعزام کنم کار خیلی سخت شده بود چند شهید رفته بودند از آنور خبر دادند آدم دل و جگر دار می خواهیم که بایستد چون کار خیلی سخت شده، من بچه ها را جمع کردم چون داوطلب شده بودند و می دانستیم کار سخت است اما گفتم شاید ندانند با اینکه آقا سید صحبت کرده بود همه را توی اتاق جمع کردم و گفتم باید خودم با بچه ها ...
تولید نمایش خانگی به گیلان رسید
اثر برقرار کرده، این ارتباط با بوقچی چگونه در شما شکل گرفت؟ پور صیاد: ابوذر جلالی را دورا دور می شناختم و با کارهای او آشنا بودم. از طرفی هم چون به دلیل علاقه شخصی که به ساخت فیلم کوتاه دارم، در این حوزه فعالیت می کنم، خیلی درگیر کار سریال نیستم ولی، فرصتی پیش آمد تا در بخش دوم کار به گروه بپیوندم و به دلیل همان آشنایی که اشاره کردم، سرصحنه سریال حاضر شدم. شاید خیلی خوب نباشد که بگویم ...
سردشت نام یک تراژدی است
خدمت به زادگاهم برگشتم. چند نفر از خانواده و اطرافیانم در حادثه بودند و در حال حاضر همچنان با مشکلات شیمیایی شدن دست و پنجه نرم می کنند. حمزه قادری دیگر شهروند سردشتی است که با او صحبت می کنم. او که متولد 1339 و دبیر بازنشسته است، می گوید: آن سال صبح ها معلم یک مدرسه در روستا بودم و بعدازظهرها به مغازه ام که در چهارراه فرمانداری سابق بود می رفتم. آن روز بعدازظهر هم جلو مغازه نشسته بودم ...
مکانی برای زندگی، نه زنده ماندن
: آسایشگاه کهریزک، مکانی برای زندگی کردن است، نه زنده ماندن. ** عید قربان در کهریزک یکی از زیرمجموعه های کهریزک، شهرک عمید است که نزدیک به 500 معلول جسمی حرکتی آسایشگاه، بعد از ازدواج، در واحدهای مسکونی این شهرک زندگی کرده اند. از آنجا که در آسایشگاه، تنوع معلولیت وجود دارد، باید خدمات متنوعی هم ارائه شود. محمدرضا صوفی نژاد با بیان این موضوع، می گوید: اینجا مرکزی است که 17 آسایشگاه 100 ...
کارگردان بدون مرز از فیلمش می گوید/ روایت ارزش های انسانی در بستر جنگ
جریان هم وجود دارد. به این معنا که دستیاران و برنامه ریزان بسیار خوبی هم بوده اند که به عرصه کارگردانی پا گذاشته اند؛ اما به نتایج خوبی دست نیافتند! انگار از ابتدا با هدف بازیگرشدن وارد دنیای هنر شدید؟ بله، ابتدا به دنیای شگفت انگیز تئاتر وارد شدم و بعد از چند سال تجربه در زمینه بازیگری و کارگردانی تصمیم به تحصیل در این رشته گرفتم و بازیگری را در دانشگاه هنر های دراماتیک ...
جوان32ساله،به خاطر اختلافات مالی،پدر دندانپزشکش را با ضربات چاقو از پای درآورد
....وی گفت: شب حادثه همراه پدرم در خانه یکی از آشنایان میهمان بودیم. در راه برگشت به بهانه بنزین زدن وارد بلوار معلم شده اما در خیابانی خلوت و تاریک با چاقویی که از قبل تهیه کرده بودم پدرم را به قتل رساندم. بعدهم با همان چاقو بازویم را مجروح کردم سپس به سمت منطقه الهیه رفتم و با خانواده ام تماس گرفتم و گفتم فردی زورگیر به ما حمله کرده است.متهم ،انگیزه این جنایت را نیز اختلاف مالی با پدرش عنوان کرده است.درحال حاضرتحقیقات جنایی دراین باره ادامه دارد. ...
چه کسی صدام را به حرف آورد؟
و جرج صدا می زدند. ای کلک روز دوم. هشتم فوریه 2004، همان جا. صدام باید فکر می کرد آدم خیلی قدرتمندی هستم و در مقام جانشین رییس جمهور امریکا حرف می زنم. سنم قطعا یکی از نگرانی ها بود. صدام چطور به منی که آن موقع سی و اندی ساله بودم نگاه می کرد؟ توقع داشت کسی به آن جوانی از او بازجویی کند؟ همین را هم پرسید. تو برای این عملیات زیادی جوان نیستی؟ پیرو از قبل خودش را ...
قتل وحشیانه پدر به دست پسرناخلف
. تا حدود ساعت 11شب آنجا بودیم و بعد سوار ماشین شدیم که به خانه برگردیم. در بین راه، ناگهان فرد ناشناسی که خودش را به صندلی عقب رسانده بود با چاقویی که در دست داشت، به پدرم حمله کرد. وحشت کرده بودم و نمی دانستم که انگیزه اش چیست. چند ضربه به پدرم زد و پس از آن یکی دو ضربه هم به من زد و ساک مرا دزدید و از ماشین پیاده شد و فرار کرد. من که وحشت کرده بودم با برادرم تماس گرفتم و بعد هم به ...