سایر منابع:
سایر خبرها
از نبردهای چریکی در افغانستان تا رقص عاشقی بر قله های ماؤوت
ای گذاشت و با خودش برد. مادر علت این کار را از او پرسید و حسین گفت: رفتم عروسی دیدم داماد لباس مناسب دامادی ندارد برای همین آمدم، لباس نوی خودم را برای او ببرم. * شاید داستان حسین (ع) و زینب (س) داشت یکبار دیگر تکرار می شد حسین برادران و خواهرش را خیلی دوست داشت تا آن جا که صبح بعد از عروسی خواهرش، طاقت نیاورد و لباس پوشید تا به خانه او برود، خانواده را هم صدا زد و ...
قتل پدر به خاطر پیامک های عاشقانه
. حتی چند بار به همسرم پیشنهاد طلاق دادم اما حاضر نبود از هم جدا شویم تا این که با کمک پسرم و دخترم نقشه کشیدیم وی را به قتل برسانیم. صبح روز جنایت وقتی ابراهیم از خواب بیدار شد پسرم مرا بیدار کرد و گفت: این بهترین فرصت است، پدر را بکشیم. زمانی که ابراهیم مشغول کار بود، پسرم از پشت به وی حمله کرد، سپس من نیز به کمکش رفتم و با چاقو یی که در دست داشتم دو یا سه ضربه به وی زدم و بعد چاقو را ...
الهام چرخنده: سفیر حجابم
...> راهپیمایی یا تجمع همان موقع صدای دختری شنیده می شود که با داد و بیداد از مغازه ای بیرون می آید و به سروصداها اعتراض می کند. کم کم خیابان بسته شده شلوغ می شود. الهام چرخنده برای بار آخر همراهانش را چک می کند که مشکلی نداشته باشند. بعد از آن جلوتر از همه آنها به سمت خیابان می رود. بنری را با دست شان نگه داشته اند که روی آن نوشته شده: حجاب مصونیت است نه محدودیت . نزدیک صد متر راه پیمایی می کنند ...
شهید ابراهیم هادی از همسرم خواست تا برگردد/ روز عقد هر دو روزه بودیم
.... آقا سید پیش بینی کرد که برادر دیگرت بعد از شهادت من به شهید می شود. پیش بینی او درست بود. همسرم سال 64 و برادر کوچکم در سن 17 ساله سال 65 به شهادت رسید. می دانستم شهید می شود با اتفاقاتی که در زندگیم افتاد در دوران عقد به این باور رسیدم که او شهید خواهد شد اما من او را با شرایطش انتخاب کرده بودم به همین خاطر هرگز از ازدواج با او پشیمان نشدم. یک روز در دوران ...
آیا ارزشش را داشت میثم این کار را با خواهر خود بکند؟
جنایت روبه رو شده و موضوع را به پلیس اطلاع داده است. این جوان به کارآگاهان گفت: شب گذشته در منزل یکی از دوستان خود به نام اشکان بودم و حتی با یکدیگر به سینما رفتیم تا اینکه روز بعد پس از دیدن مسابقه فوتبال به خانه آمدم. البته اشکان با ماشین مرا به خانه رساند و رفت. اما زمانی که در را باز کردم، با جسد پدرم روبه رو شدم که در داخل آشپزخانه افتاده بود و جسد خواهرم داخل اتاق بود. با توجه به ...
عروس جوان در شب ازدواج آبروی داماد را برد
آرایشگاه رسانده فرار کرده است. در تحقیقات از داماد، وی گفت: صبح روز عروسی حوالی ساعت 8 صبح بود که نامزدم را مقابل یک آرایشگاه پیاده کرده و قرار شد چند ساعت بعد از آماده شدن دنبالش بروم. تا برای فیلمبرداری به باغ برویم. همان شب نیز مراسم ازدواجمان بود. وی ادامه داد: سرساعت دنبال همسرم رفتم دقایقی جلوی آرایشگاه منتظر او بودم اما خبری نشد از این رو زنگ آرایشگاه را زدم زن آرایشگر ...
گریه های سوزناک یک مرد از دست زن بیوه در کلانتری
منزل پدرم دعوت شدیم. شیما برای مخالفت با رفتن به منزل پدرم سر و صدایی به راه انداخت. در این هنگام بود که سیلی محکمی به گوشم نواخت و به قول خودش گربه را دم حجله کشت! آن روز همه حرف ها و نصیحت های پدر و مادرم را در ذهن مرور کردم ولی مجبور به سکوت بودم و نمی توانستم هیچ عکس العملی نشان بدهم. از همان روز به بعد به مردی زن ذلیل تبدیل شدم که تنها خواسته های همسرم را اجرا می کردم او نیز هر کاری ...
اقدام زشت وغیر انسانی پسر جوان در اتاق خواب/خواهرم بی گناه است +عکس
نوبت دفاع به روناک رسید وی گفت: دانشجوی ترم سوم رشته حقوق بودم که برادرم پدرم را کشت و من هم به زندان افتادم اما دستی در این قتل نداشتم. وی افزود: صبح با صدای فریاد پدرم از خواب بیدار شدم و دیدم که پدر و برادرم با هم درگیر هستند. محسن گلوی پدرم را گرفته بود و سپس چند ضربه چاقو به او زد. بعد از قتل، برادرم گریه کرد و از من و مادرم خواست تا همدستی با او را گردن بگیریم. ما هم به خاطر نجات ...
گفت و گوی منتشر نشده با منوچهر ستوده
بررسی های بنده است. پیش از رفتن به ورارود بنده مدت 15 سال در گروه تاریخ دانشگاه تهران مشغول تدریس افغانستان و آ سیای مرکزی بودم. تدریس این دو ناحیه در سطح دانشگاه مرا مسلط به تاریخ و جغرافیای محل کرده بود و با این تسلط بود که توانستم نقشه تحقیق و پژوهش خود را تنظیم کنم. قسمت بناها و آثار تاریخی شمال ایران از آستارا گرفته تا خلیج حسینقلی یعنی این حاشیه ای که سامان ما با روس ها ...
نجات شهید هادی از مار هنگام ماموریت
...: مهدی عموزاده می گوید: ساعت ده شب بود. تو کوچه فوتبال بازی می کردیم. اسم آقا ابراهیم را از بچه های محل شنیده بودم. اما برخوردی با او نداشتم. مشغول بازی بودیم. دیدم از سر کوچه شخصی با عصای زیر بغل به سمت ما می آید. از محاسن بلند و پای مجروحش فهمیدم خودش است ! کنار کوچه ایستاد و بازی مارا تماشا می کرد. یکی از بچه ها پرسید: آقا ابراهیم بازی می کنی؟ گفت : من با این پا نمی تونم ...
عشق به پسر همسایه باعث شد به همسرم خیانت کنم /زندگیم را باختم
همسرم تلخ می کردم. آن قدر شرایط را در خانه سخت کرده بودم که انگار همسرم با اعمال شاقه زندگی می کرد.مهرداد که وضعیت را این گونه دید، با طلاق موافقت کرد و حضانت فرزندانم را به عهده گرفت. من هم چند ماه منتظر رحمان ماندم، تا برای ازدواج قدمی بردارد. با وجود آن که ارتباط ما بیشتر شده بود اما او سخنی از ازدواج دائم به میان نمی آورد، تا این که از من خواست همه امور مالی و حقوقی شرکت را انجام دهم. ...
فیلمی را دیدم که دوستم با همسرم بود / فکرش لحظه ای رهایم نمی کرد
قانونی جسد ناشناس را ش ناسایی کردند. بدین ترتیب پرونده وارد مرحله تازه ای شد. آنها در بررسی های فنی، ردپای دوست مقتول را در کرمانشاه یافتند. پس از اعزام کارآگاهان به این شهر رحیم در عملیاتی ضربتی دستگیر و به کرج منتقل شد. وی ابتدا منکر هرگونه نقشی در ربودن و قتل دوستش شد. اما وقتی در برابر مدارک و دلایل انکارناپذیر پلیس قرار گرفت، لب به اعتراف گشود و گفت: با مقتول سال ها دوست بودم اما ...
اقدام بسیار زشت پرستار تهرانی با زنان بی هوش + تصاویر
کارآگاهان پایگاه سوم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار دارد. باشگاه 110 این اخبار را از دست ندهید: فیلمی را دیدم که دوستم با همسرم بود / فکرش لحظه ای رهایم نمی کرد اقدام وحشیانه و زشت پدر در خانه/ دختران سراسیمه به کوچه دویدند آزار واذیت وحشیانه دختر جوان توسط دو پسر بی رحم+عکس عروسی که در شبکه های اجتماعی حاشیه ساز شد+ عکس شوهرم خبر ندارد که من به رضا دلبسته شدم و با او بودم اقدام بسیار زشت پرستار تهرانی با زنان بی هوش + تصاویر ...
دو روح سرگردان در قبرستان مسگرآباد!
شهربانی این شهر با راهنمایی افسرنگهبان، از پله های زیرزمین ساختمان پایین رفتیم و وارد انباری نیمه تاریکی شدیم که بازداشتگاه متهمان بود. وقتی چشمانم با تاریکی خو گرفت، در کنج دیوار نگاهم به مرد جوانی افتاد که زانوهایش را در بغل گرفته بود و سیگاری روشن بر لب داشت. وقتی پی بردم که می توانم او را با بیان مقدمه ای به حرف وادارم، سر صحبت را باز کردم و پس از دو ساعت پرس و جو از این جنایتکار ...
طاهری: انتشار مبالغ قراردادها بدون هماهنگی بود
استقبال کرده اند تا مدیریت ورزشگاه را به هنگام بازی های پرسپولیس به خودمان واگذار کنند. در این دو ماه اخیر نیز با جدیت این موضوع را دنبال کردیم هم تلفنی و هم حضور و هم مکتوب اما متاسفانه این موضوع به درستی دنبال نشد. هفته گذشته دقیقا دو روز مانده به شروع بازی ها بنده به دفتر آقای تاج رفتم و آنجا با ایشان صحبت کردم سپس به سازمان لیگ رفتیم که در آنجا آقایان عابدینی و کاظمی هم حضور داشتند. به آقای ...
فیش حقوقی صیاد
کله علی پیدا شد و من ماجرا را برایش تعریف کردم. علی خیلی ناراحت شد که چرا آن پاکت ها را که ظاهرا چای بودند، آوردم خانه. بعد از چند روز، دوباره سر و کله همان مرد پیدا شد. این بار من هیچ پاکتی از او نگرفتم. بعدها در پادگان ارتش، این ارتشی برای خودشیرینی، یک جوری به علی حالی می کند که پاکت ها کار او بوده! بنده خدا که فکر می کرد با تشویق علی روبه رو می شود، با اخم وتخم علی مواجه شد که تو به چه حقی از ...
پدرم تنها 10روز پس از شروع جنگ به جبهه رفت
میکرد و میگفت می خواهند تشکر کنند و لوح تقدیر بدهند. از لحظه ای که حرکت کردیم دلشوره ی عجیبی داشتم و لحظه ای که رسیدیم آقای موحدی به من گفتند: دخترم اگر به تو بگویم الان بابا می آید چه می گویی؟ فقط توانستم با گریه احساسم را بیان کنم. ناراحتی من قابل بیان نبود، اما در عین حال خوشحال بودم که بالاخره پدر برمیگردد. وقتی به تهران رفته بودیم آرام آرام با خودم زمزمه می کردم پدر جان اگرچه با ...
عقدکنان در زندان؛ زندگی در آزادی
...> صبح روز بعد من و امیر در اتاق ملاقات تلفنی با هم حرف زدیم که گفت: سال 88 وقتی قتل اتفاق افتاد من 19 ساله بودم و برادر بزرگم مخارج زندگی مان را تأمین می کرد. روز حادثه در خانه خواب بودم که با شنیدن صدای دعوای برادرم با خواهرزاده ام محمد سراسیمه بیرون دویدم. آنها بر سر یک جفت کتانی با هم درگیر شده بودند. وقتی بالای سر برادرم رسیدم او با چاقویی که محمد به او زده بود غرق در خون بود. خونم ...
ناگفته های سقوط سربازان به دره
35 روز گذشت. از آن شب تلخ و شوم تنها اشک و خاطرات دردناک به جا مانده است؛ شبی که سربازان رهسپار خانه های شان شدند. قرار بود بعد از دو ماه به دیدار خانواده های شان بروند. دل تو دل هیچکدام شان نبود. دوره سخت آموزشی سربازی به سر آمده بود و حالا وقت رفتن به خانه بود. پادگان 05 کرمان پر شده بود از سربازانی که همگی با خوشحالی وسایل شان را جمع می کردند تا هر وقت به آنها اعلام شد، سوار اتوبوس شوند. با ...
اقدام وحشیانه و زشت پدر در خانه/ دختران سراسیمه به کوچه دویدند
و هر بیماری ای را درمان کند. دخترانم را نزد او بردم و در این مدت به همه دستوراتی که داد عمل کردم اما باز هم اتفاقی نیفتاد و تغییری در حال و روز دخترانم ایجاد نشد. من برای درمان آنها هزینه زیادی کرده و خیلی وقت صرف کردم اما انگار قرار نبود که حالشان بهتر شود. به همین دلیل بود که خودم رفته رفته افسرده شدم. متهم درباره لحظه جنایت گفت: صبح بود و بچه ها تازه از خواب بیدار شده بودند. حوصله ...
دخترنوجوان در دام شیطانی مرد میانسال
به من جرأت احمقانه ای داد. همان روز با بابک قرار ملاقات گذاشتم. در یک پارک قرار گذاشتیم همدیگر را ببینیم. با ترس و لرز رفتم. روی نیمکت نشستم و منتظر جوان خوش تیپی بودم که عکسش را روی تلگرام دیده بودم. چند دقیقه ای گذشت. مردی میانسال جلو آمد و سلام کرد. سرم را برگرداندم و جواب ندادم. با خودم می گفتم اگر مزاحم باشد به بابک می گویم پدرش را در بیاورد. اما مرد میانسال اسمم را صدا ...
پهلوان عباس از زندگی خود می گوید/ عکس و فیلم
نمی گفتم، یک روز دو نفر جلو نانوایی خودمان مشغول دعوا بودند من هم به سمت آسیاب میرفتم، هر دو آنها را بغل کردم و مقداری جلوتر بردم تا اینکه بی خیال دعوا شدند و آنها را روی زمین رها کردم. زمان سربازی در 05 کرمان بودیم که آمدند 40 نفر را برای بیگاری جدا کردند، ما فکر می کردیم بیگاری یک چیز خوردنی است به همین خاطر خودم را وارد صف کردم، از یکی از سربازان پرسیدم که بیگاری یعنی چی؟ گفت که ما را ...
تلخی و شیرینی زندگی یک نابینای موفق
حالی می تواند داشته باشد. من یک ترم خواندم، اما با سختی. در طول آن یک ترم، حتی خوابگاه نداشتم، شب را در محوطه دانشگاه روی صندلی های آهنی به صبح می رساندم. با هر امکانی که در دسترسم بود خودم را سرگرم می کردم تا صبح شود. با این شرایط سخت، تا آخر ترم اول خواندم. در طول آن یک ترم، فقط امیدوار بودم. آن ترم را با سختی گذراندم، تا اینکه با همسرم ازدواج کردم. حضور همسرم در زندگی من، جرقه ای شد تا با انگیزه ...
سرگردانی مردم کرمان در دمای 40 درجه / پمپ بنزین ها چرا تعطیل اند؟
و مردم اینگونه سرگردان شوند؟ در به در دنبال یک جایگاه فعال بنزین هستم به سراغ راننده ای رفتم که در حال پرس و جو از مردم بود و پریشانی در چهره او موج می زد، از او دلیل پریشانی اش را پرسیدم، گفت: من برای انجام یک کار اداری از شیراز به کرمان آمدم و شهر را به خوبی نمی شناسم ولی در این هوای گرم تا کنون بیش از 5 جایگاه را برای زدن بنزین رفته ام و متاسفانه همه جایگاه ها تعطیل بودند ...
طلاق، پدیده ای منفور و رو به افزایش در یزد
عام و نظم اجتماعی در خانواده به طور عمل خاص نمود. ***در همین زمینه با یک زن مطلقه به گفت و گو نشستیم 'اکرم' که در اوج جوانی طلاق را تجربه کرده و اکنون باید بسیاری از مشکلات را تحمل کند گفت: به مدت پنج سال با همسرم زندگی کردم . او که بعد از 10 سال زندگی مشترک به خانه پدری بازگشته است افزود: مشکل من با همسرم اعتیاد و بیکاری بود خیلی سختی ها را تحمل کردم اما در نهایت مجبور به جدایی ...
چرا این نوزاد،"کنکور95" نام گرفت؟!
...> آزمونی متفاوت با توجه به اینکه در هفته چهلم بارداری قرار داشتم، طبق آخرین بررسی ها، زمان زایمانم 31 تیر ماه تشخیص داده شد، با این حال پزشک از من خواسته بود بعد از ظهر روز جمعه برای تعیین زمان نهایی به بیمارستان مراجعه کنم. سنجابی فر با بیان این جملات ادامه داد: صبح روز جمعه با وجود مخالفت های همسرم به او گفتم در جلسه کنکور حاضر می شوم، اما اگر احساس کردم وضعیت خوبی ندارم از ...
ماجرای خواستگاری احمد توکلی
.... 18 یا 19 ساله بودم که وارد دانشگاه شدم. بین دو ترم دانشگاه از شیراز به تهران و پیش پدر و مادرم در منزل خواهرم رفتم. مادرم به من گفت که دخترخاله ام یک خواستگار دانشجوی مهندسی و مذهبی برایش آمده و ممکن است ازدواج کند، می خواهی یواشکی با خاله جان صحبت کنم. من هم جواب دادم چرا یواشکی، بلند بلند صحبت کنید! پس از جلب رضایت پدرم، گفتم خودم به بهشهرمی روم تا صحبت های مقدماتی را ...
شب های لاله زار (90)
خواستید برای شما چاپ کنم. من هم آدرس تماشاخانه فردوسی را دادم و رفتم. عصر فردا بلیت فروش تماشاخانه سراغ دفترم آمد و گفت: یک پسربچه با شما کار دارد. من که عکاس را فراموش کرده بودم گفتم: بگو بیاید بالا. چند دقیقه بعد در اتاق باز شد و همان شاگرد عکاسی هالیوود جلوی میزم ایستاده بود و یک پاکت زردرنگ جلویم گذاشت و گفت: ببخشید آقا کمی دیر شد. منتظر ایستاده بودم استادم بیاید و من خدمت برسم. این هم نمونه عکس شما. ناتمام... برای مطالعه قسمت قبلی اینجا کلیک کنید برای مشاهده همه قسمت های منتشر شده اینجا کلیک کنید ...
گفت وگوی فرصت امروز با بنفشه خاتمی، هنرمندی که روی ابریشم نقاشی می کند / نقش و نگار روی دیبای رنگین
سال در این رشته مشغول بودم. فعالیت هنری خاتمی در مورد حرفه اصلی هنری اش این طور توضیح می دهد: هنر نقاشی روی پارچه و ابریشم را از کارگاه باتیک یاد گرفتم. باتیک یکی از تکنیک های کار روی پارچه است. یعنی نقاشی و چاپ روی پارچه در این تکنیک جای می گیرد. این را هم اضافه کنم که باتیک یکی از دروس اختیاری من در رشته صنایع دستی بود که گذراندم. بعد از رفتن به آلمان و تحصیل در رشته معماری ...
پیامک های عاشقانه، یک پدر را به کشتن داد
چهارم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. صبح امروز مادر و دو فرزندش به ریاست قاضی اصغر عبدالهی پای میز محاکمه قرار گرفته و به دفاع از خود پرداختند. محسن اظهار کرد: من به تنهایی قتل راانجام دادم و مادر و خواهرم در آن نقشی نداشتند. پدرم همیشه در خانه درگیری راه می انداخت. او با زن دیگری دوست شده بود و می خواست مادرم را طلاق دهد.روز جنایت بر سر همین موضوع درگیر شدیم و او ...