سایر منابع:
سایر خبرها
دوست مجرد همسرم هر شب به خانه ما می آمد / پرهام زندگیم را جهنم کرد
پذیرفتم و با هم بیرون رفتیم. وقتی با خصوصیات اخلاقی و موقعیت خانوادگی پرهام آشنا شدم، تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم. اوایل عاشقش نبودم، اما زمان زیادی طول نکشید که پرهام با رفتارهایش دل مرا برد و مرا عاشق خودش کرد. از آشنایی تا ازدواجمان شش ماه بیشتر نگذشت. بعد از آن زندگی مشترکمان آغاز شد. چند ماه اول هیچ اختلافی بین من و پرهام وجود نداشت و ما عاشقانه در کنار هم زندگی می کردیم و آرامش داشتیم. اما ...
علی یارمهدی: کسانی که با GEM همکاری می کنند باید قید همسرشان را بزنند!
درباره یک بوکسور جوان به نام بهرام است که در ایران به دلیل مشکل مالی یک نفر را به قتل رسانده و به اعدام محکوم می شود. در این بین همسرش از وی جدا شده و به ترکیه رفته و با مرد متمولی ازدواج می کند. بهرام عفو خورده و از زندان که خارج می شود، متوجه این اتفاقات شده و به ترکیه می رود و ماجراهایی برایش پیش می آید و درگیر مافیای مواد مخدر و الماس می شود. سیاست کثیقی پشت پرده این مسائل و حمایت ها ...
خاطرات خواندنی یک خبرنگار از جنگ عراق و سوریه
منطقه می رساندم. مثلاً اردوی مدرسه ما را به جنوب برده بود و من همه چیز را رها کردم و از گروه جدا شدم. آخر هم ما را داخل گونی می کردند و برمی گرداندند. یک بار هم به دامادمان مأموریت خانوادگی خورد به مناطق جنگی، یادم می آید با خواهرم رفتم که تنها نباشد. در چند روزی که آنجا بودم با شهید محمود کاوه آشنا شدم. یادم می آید در یک سوله برنامه داشت و من در آن جمع قرآن خواندم و خیلی خوشش آمد. در زمان کودکی و ...
چشم های کبود طاها کوچولو ؛ نتیجه رابطه پنهانی
دستگیری عامل یا عاملان این کودک آزاری شدید را صادر کرد و بدین ترتیب مادر 31 ساله این کودک بازداشت و مورد بازجویی قرار گرفت. چشم کبود طاها کوچولو ؛ نتیجه رابطه پنهانی! این زن که مدعی بود همسرش به اتهام مواد مخدر در زندان به سر می برد، رابطه پنهانی خود با یک جوان غریبه را فاش کرد و گفت: از مدتی قبل با پسری که قصد ازدواج با مرا داشت آشنا شدم و او به خانه ام رفت و آمد می کرد. ...
شهید آیت مبارزه با میر حسین موسوی را سخت تر از شاه می دانست
نهایت حاکم شد و 10 تومان را پس گرفت! این قضیه برای ساواک دامغان گران تمام شد. آنها به تلافی این شکست ، برنامه ای را که اصلاً به گروه خون آیت نمی خورد طراحی کردند. آنها سعی کردند تا شایع کنند که او سر کلاس دخترانه، دختری را بوسیده است! احمد سلامتیان در روز رأی اعتماد به اعتبارنامة آیت در مجلس، همین قضیه را علم کرد! به هر حال پس از پیروزی انقلاب در مجلس اول، من در 15 خرداد 42 متواری بودم و در تابستان ...
180 ثانیه تعارف برای پرسیدن اولین سوال/ مسئولین فقط "چشم" می گویند
...: دلیل اینکه به ایشون جواب مثبت دادید چی بود؟ نجمه: دوسش داشتم. عصرهامون خطاب به پوریا: بعد از چند بار بله رو از ایشون گرفتید؟ نجمه( با خنده) خطاب به پوریا: بزار من بگم ، ایشون از بس هول کرده بودن زمان عقد به جای من بله رو گفتن. پوریا: خیلی روز پر استرسی بود. از آنجایی که من خیلی بچه مذهبی بودم روز عقدمون وقتی وارد مجلس شدم ودر کنار همسرم جا گرفتم از ...
ناگفته های زندگی شهید صارمی به روایت مادر و همسرش + تصاویر
صارمی نیز در بخش دیگر گفت و گو در مورد همسر شهیدش ناگفته هایی را مطرح کرد تسنیم: نحوه آشنایی شما با شهید محمود صارمی چگونه بوده است؟ همسر شهید: نسبت دور فامیلی که با یکدیگر داشتیم منجر به شناخت و درنهایت ازدواج من با محمود در سن 23 سالگی در سال 71 شد. تسنیم: مهم ترین ویژگی که شمارا در ازدواج با همسرتان ترغیب کرد و شما در شخصیتشان مشاهده کردید، چه بود؟ ...
رابطه با خواهر زن و ازدواج پسرتهرانی با دو خواهر ناتنی
دیده بودم اما رابطه ای دوستانه و خواهرانه با او نداشتم مدتی بعد من با یک پسر جوان که در کافی شاپ کار می کرد، آشنا شدم و اووقتی در جریان زندگی ام قرار گرفت از من خواستگاری کرد و گفت قصد ازدواج با من دارد . شوهرم بعد از مدتی من را با خانواده اش آشنا کرد و با وجود مخالفت های زیاد ما باهم ازدواج کردیم. اوایل زندگی خوبی داشتیم تا اینکه با گذشت 3 سال رفتار های همسرم تغییر کرد زنگ های مشکوک ...
زندگی نامه نیک وی آچیچ
، آن را داخل انگشت ازدواج همسرش نمود. کانایی گفت من فکر کردم نیک می خواهد انگشت مرا گاز بگیرد؛ اما بلافاصله متوجه شدم حلقه را وارد انگشتم کرده است. نیک گفت: "عزیزم، من تورا دوست دارم. آیا دوست داری با من ازدواج کنی و بقیه عمرت را با من سپری کنی؟". در آن لحظه کانایی فقط می گریست... این زوج خوشبخت از صمیمت خود می گویند و اینکه کاملا از زندگی زناشویی خود راضی هستند و هر آنچه نیک نیاز ...
جزئیات قتل همسر ایرانی از زبان مرد افغان
صیغه کرده بودم. ما افغان ها بدون اینکه کسی را عقد کنیم، با او رابطه برقرار نمی کنیم؛ من معنی حرفی که گفتید را نفهمیدم و اتهام را قبول کردم. او درباره اینکه آیا در افغانستان زن و فرزند و خانواده دارد، گفت: زنم در جنگ کشته شد، خودم هم در آن جنگ بودم اما سالم ماندم. بچه هایم حالا در آنجا زندگی می کنند اما پدر و مادر و خواهرم در افغانستان هستند؛ اتفاقا آنها رعنا را دیده و پسندیده اند؛ قبل از عقد من عکسی از رعنا برای آنها فرستادم و موافقتشان را گرفتم. هیأت قضات بعد از دفاعیات متهم و وکیل مدافعش برای تصمیم گیری درباره این پرونده وارد شور شدند. ...
خاطره بازی با دیالوگ های زیبای سینمای ایران
......ولی من می کشمت! مسافران /بهرام بیضایی خانم بزرگ( زنده یاد جمیله شیخی ):خوبه گاهی با این جور بهانه ها می شه قوم و خویش رودید. بفهمیم کی هست ...کی نیست... بچه ها رو نمی شناسی... چون بزرگ شدن... بزرگارو نمی شناسی... چون پیر شدن.. همه کسم مردن... ولی نه برای من... هر روز می بینمشون... پدر اونجا نشسته بود... مادر اون جا و من بچه بودم... تو نبودی... پس معنیش اینه که مرده بودی؟.... نه ...
آخرین مأموریت خبرنگاری شهید منا
با مسئولان سازمان حج به عربستان اعزام شود از آنجایی که برادر بزرگتر او بودم تصمیم گرفتم به جای پدر و مادرمان او را بدرقه کنم. وقتی به سازمان حج رفتم متوجه شدم حمیدرضا نیست. کسی از او خبر نداشت. با تلفن همراهش تماس گرفتم. از صدایش متوجه شدم گریه کرده است. می گفت در بهشت زهرا(س) هستم و آمده ام که از پدر و مادرمان حلالیت بگیرم و از آنها بخواهم مرا دعا کنند. این آخرین مکالمه ما در ایران بود. لحظه ...
با پول کارگران افغان کتاب چاپ کردم
وقتی درباره افغانستان مطالعه می کردم، از خودم می پرسیدم ما چرا آواره هستیم و به اینجا رسیدیم؟ به کتابخانه های ایران که سر می زدم متوجه می شدم دو سه جلد کتاب بیشتر درباره افغانستان نیست. حتی آن کتاب هایی که در سال 59 چاپ شد، من در آن ها نقش داشتم. آن کتاب ( افغانستان در مسیر تاریخ) بود که من در جمع آوری پول برای این کتاب نقش داشتم. برای چاپ این کتاب هیچ کس در ایران به ما پولی نداد. برای همین ما به ...
عاشقانه ای که به شهادت ختم شد
چون ابوالفضل در راهی پا گذاشته بود که سلامتی و جانش در خطر بود، قطعا در این شرایط من خیلی نگران او بودم اما هرگز مانع نمی شدم. مدت ها بود درباره اوضاع سوریه صحبت می کردیم؛ ما هر دو اعتقاد داشتیم هر جا ظلمی اتفاق بیفتد انسانیت حکم می کند به یاری مظلوم بشتابیم. چه مسلمان باشد چه غیرمسلمان. ایرانی باشد یا غیرایرانی. چه رسد به اینکه حرمت عمه سادات و مظلومیت شیعه به میان آید. وقتی آقا ...
ژاله صامتی: وقتی امنیت خانوادگی وجود داشته باشد، امنیت شغلی هم خواهی داشت
شما هم عقیده نیستند و برای پنهان کردن سن و سالشان هم که شده سراغ عمل های زیبایی می روند. من از زمانی که وارد حرفه بازیگری شدم، نقش های زیادی را به عهده گرفتم. دوره ای نقش دختر جوان را بازی کردم، بعد نقش زن جوان تازه ازدواج کرده را مقابل دوربین اجرا کردم و خیلی زودتر از سن واقعی ام نقش مادر به من سپرده شد. در آینده هم حتما نقش مادربزرگ را بازی خواهم کرد. قرار نیست سن و سال خودمان را با عمل و ...
محرومیت نگاری
چون در اینجا امکاناتی در این زمینه وجود ندارد به شکل تجربی وارد کار خبری و عکاسی خبری شدم. حدود 18-17سال سن داشتم که یک دوره کلاس در سینما جوان گذراندم و بعد از آن به دانشگاه رفتم و مدرک کاردانی عکاسی خبری را در شیراز گرفتم. تا الان که به 42سال سن رسیده ام همچنان کارم را ادامه می دهم و خیلی به آن علاقه دارم. یکی از پربازدیدترین عکس هایی که تهیه کردید و در خبرگزاری ها منتشر شد تصویر ...
تجربه های مادرانه کارداشیان، ستاره یا مادر تمام وقت؟
هیچ موقع به او غذا ندادم یا پوشک اش را عوض نکردم. خواهرم کیم مسئول اولین تجربه مادرانه و شرم آور من در مکانی عمومی بود. خواهرم کیم می خواست برای خرید به گودمن برود، بنابراین ما تصمیم گرفتیم همدیگر را در آن جا ملاقات کنیم. قبل از آن که به آن جا برسیم، کیم آن جا بود و 10 خبرنگار را دور خود جمع کرده بود. اولین بارم بود که با میسن سوار تاکسی می شدم. مجبور شدم به تاکسی بگویم کمی ...
خبرنگاری که جایش خالی است
.... وارد اتاق که می شویم نگاهم به نگاه چوبی سیدمحمد مصطفوی که روی قاب چوبی اتاق نقش بسته گره می خورد. نگاهش در قاب عکس هم برایم حرف ها دارد. می نشینم کنار پدر خانمش، سلیمان ایرانپاک. می گوید: طی این سالها جز خوبی از سیدمحمد چیز دیگری ندیدم و با رفتنش آنقدر شکسته شدم که هنوز که هنوز است نمی تونم رفتنش و باور کنم. مهر سید محمد در دلم نشست سال 70 بود که ...
دوست دارم تجربه خودم از جنگ را بسازم/ فیلمنامه سیاسی نمی نویسم
گیری کنم که درست است که فاصله بین فرزندان و والدین به دلیل اختلاف بین نسلی یک اپیدمی عمومی است ولی این موضوع در جامعه ما درباره دخترها تشدید می شود. * این نکته ای که بدان اشاره کردید با وجود نقش عمه که او هم شکل دیگری از این مشکل را تجربه کرده در فیلم نشان داده شده است ولی شخصا احساس می کنم نقش عمه در فیلم خیلی مشخص نیست و اگر در همان فرمول همیشگی سینمای میرکریمی بخواهی این نقش را تحلیل ...
ارتباط هوس آلود خانوم مهندس جوان با کارگر مغازه اش
سال قبل من در مغازه شیرینی فروشی خانواده آن دختر کار می کردم که با یکدیگر آشنا شدیم و روابط ما صمیمانه تر شد اما زمانی که تصمیم به ازدواج گرفتیم با مخالفت خانواده ها روبه رو شدیم چرا که او 6 سال از من بزرگ تر بود. بعد از این ماجرا من از شیرینی فروشی آن ها بیرون آمدم و در جای دیگری مشغول کار بودم ولی روابط ما همچنان ادامه داشت این در حالی بود که آن دختر اصرار می کرد باید به خواستگاری اش ...
باباجون گریه نکن! برات دعا می کنم شهید شی +تصاویر
به گزارش بلاغ ، طاها پاریاو فلاح، فرزند شهید نقل می کند: نیمه های شب از خواب بیدار شدم، صدایی آرام شبیه به گریه کردن به گوشم خورد. خیلی بچه بودم، ترسیدم، دنبال صدا را گرفتم. صدا از آشپزخانه می آمد، کمی شبیه به صدای بابا بود. وارد آشپزخانه شدم، دیدم بابا گوشه آشپزخانه نشسته، تنش می لرزه و داره گریه می کنه. رفتم بغلش کردم و گفتم: بابا! چرا گریه می کنی؟ دوباره بغضش ترکید و گفت: عزیزم تمام ...
داستان تکان دهنده از یک دختر دانشجو فریب خورده
شدند و مرا تسلیم کردند .شاید یکی از دلایلی که زیر بار حرفشون رفتم این بود که دیگه از متلکاشون خسته شده بودم .این بود که یک گوشی مجهز به اندروید خریدم .خرید گوشی همانا و رفتن در دام فریبنده شبکه های اجتماعی همان! کارم صبح تاشب شده بود وب گردی در سایت های مختلف تا اینکه در یکی از شبکه های اجتماعی با پارسا آشنا شدم . او خودش را اهل یکی از استان های غربی کشور معرفی کرد. بعد از کمی آشنایی کم ...
سفر به ایران ِ 5 هزار سال پیش
صاحب کارخانه پارچه بافی و پتوبافی بود و پتوی معروف درخشان متعلق به او بود. شنیده ام شما با بهرام بیضایی همکلاس بودید؟ بله، من با بیضایی در دارالفنون و با داریوش آشوری در البرز و دارالفنون همکلاس بودم. چه سالی به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران رفتید؟ احتمالاً سال 37 یا 38 بود که به دانشگاه تهران رفتم. در دانشکده ادبیات اگر بخواهید به مهم ترین استادهایتان اشاره کنید چه ...
روز خبرنگار به روایت همسر شهید صارمی
سالروز شهادت شهید محمود صارمی خبرنگار ایرنا در افغانستان، به عنوان روز خبرنگار نامیده شده است. این روز را مناسبتی مغتنم یافتیم که با همسر آن شهید گرانمایه، درباره خاطراتش سخن بگوییم. با سپاس از خانم خدیجه روزبهانی که با ما به گفتگو نشستند. **به عنوان نخستین پرسش، ابتدا کمی درباره خانواده شهید صارمی برایمان بگویید و اینکه از چه طریق با ایشان آشنا شدید و ازدواج کردید؟ شهید ...
وقتی مردم خبرنگاران را با مسئولان اشتباه می گیرند!
خاطراتمان بگوییم، خاطرات شیرین و یا تلخ و ناراحت کننده. دوست داشتم، نظامی باشم مهدی کاظمی فرد، خبرنگار روزنامه امروز خراسان جنوبی، کسی که از کودکی به حرفه خبرنگاری علاقه داشته و از همان کودکی نقش خبرنگاری را خوب بازی کرده است، می گوید: اگر خبرنگار نمی شدم، دوست داشتم یک نظامی باشم، اتفاقی که نیفتاده و کاظمی فرد اکنون در سمت خبرنگاری به سر می برد. وی با بیان اینکه ...
اذیت و آزار زن جوان با وعده ویزای شینگن
به گزارش زریان به نقل از رکنا، بهمن ماه سال 94 زن جوانی به نام آتنا به پلیس آگاهی مراجعه کرد و از مردی که وی را فریب داده بود شکایت کرد، وی گفت: تصمیم داشتم برای زندگی به کشور آلمان بروم به همین خاطر به سفارت آلمان در ایران ر فته بودم که با مرد جوانی به نام بهرام آشنا شدم . او می گفت در سفارت آلمان آشنا دارد و می تواند برایم ویزای شینگن تهیه کند. او با حرف هایش اعتمادم را جلب کرد وقرار ...
هر چه گریه کردم فایده نداشت /مرد شیطان صفت درخلوتگاهی آزار و اذیتم کرد
موفق به زمین گیر کردن وی شدم. پسر هجده ساله نیز در اظهاراتش به مأموران گفت: داخل فضای تاریک پارک نشسته بودم که ناگهان سارق زورگیر به من نزدیک شد و با تهدید چاقو از من زورگیری کرد، سارق خشن تلفن همراهم را گرفت و فرار کرد. پسر هجده ساله به همراه متهم این پرونده پیش از ظهر امروز به دادسرای ناحیه 34 تهران منتقل شدند و هر دو روایت جدیدی را از شب حادثه به علی وسیله ایرد موسی؛ بازپرس ...
ایده های معلول دیواندره ای قربانی عدم حمایت مسئولان
به آن می پردازد. شما دارای چه نوع معلولیتی هستید؟ متولد سال 1362 هستم بعد از تحصیلات برای امرارمعاش به کار ساختمانی روی آوردم در سن 26 سالگی که در یک ساختمان مشغول ساخت سقف بودم از ارتفاع 3 متری به پایین پرت شدم و به حالت بی هوشی رفتم و از طرف بیمارستان به سنندج انتقال داده شدم. در سنندج مورد عمل جراحی قرار گرفتم اما براثر ضربه شدیدی که به نخاعم واردشده بود دچار ...
مین زده های بوکان، سقز و سنندج دکتر و مهندس می شوند
قلک است و از زمین بیرون زده. با آن بازی کردیم. این مین ها شکل جذابی هم دارند. چند دقیقه ای با آن بازی کردیم و اتفاقی نیفتاد تا این که پسر دایی ام آن را با سنگ زد و منفجر شد. آن موقع من نزدیکترین فرد به آن بودم و داشتم نگاه می کردم، کلا صورت و چشمم ترکش آلود شد. یادم می آید آن لحظات اول هم بی هوش نشدم. از جایم بلند شدم حتی پسردایی ام هم بی هوش نشد. فقط می دانم که آن لحظه همه جا تاریک شد ...
به مغازه دوست صمیمی همسرم رفتم/ حرفی به من زد که دنیا روی سرم خراب شد
کوبید تا بفهمد حرف هایی که به زبان می آورم از کجا آب می خورد. کارمان به دعوا و مرافه کشیده شد و ما را از کلانتری به مرکز مشاوره پلیس معرفی کردند. در اینجا مجبور شدم حقیقت را بگویم. حالا فهمیده ام دوست ناصر از سر حسادت، این پرت و پلاها را به من گفته وچند ماه مایه عذاب روح و روانم شده است. او حتی در مورد همسر موقت ناصر هم دروغ تحویلم داده است. به قول خانم مشاور، آدم وقتی ازدواج می کند ...