سایر منابع:
سایر خبرها
بازیگری که عاشق کشیدن نقاشی است +عکس
کردم که برخی از آنها همراه با موفقیت بود و برخی نبود. اما هیچ گاه به توقف و این که تجربه گرایی را رها کنم، فکر نکردم. اما همیشه سعی کردم در موقعیت های بغرنج گیر نیفتم. از مسیری که طی کرد ه ام راضی ام. از همان کودکی چیزی را که چشمم را می گرفت و از آن خوشم می آمد، به دست می آوردم. شانس این را داشتم کنار کسانی باشم که آموزش های خوبی به من دادند و مرا برای رسیدن به مسیر های درست راهنمایی کردند. در خانواده ما معمولا به سن و سال زیاد توجه نمی شود و ما تلاش می کنیم هر روز تجربه جدیدی داشته و برای خودمان مانع تراشی نکنیم. ...
شهیدی که پس از 36 سال شناسایی شد/چند تکه استخوان پدرم را با دنیا عوض نمی کنم
تماشا می کردم. روزی هم که رفت حس غریبی داشتم که هنوز به یاد دارم. چند وقت قبل هم رزم پدرم دکتر صالح زاده متخصص اطفال از تبریز از طریقی شماره من را پیداکرده بود با من تماس گرفت وگفت: من هم رزم پدرت بودم در زمان جنگ که انقلاب فرهنگی شد و دانشگاه ها تعطیل شد من هم به جبهه رفتم. شهید خسرو بیگی هم که تخصص من را دید خواست تا جز نیروهای او باشم و گروهبان پدرت شدم. تسنیم: از نحوه شهادت ...
اگر هدف پسرم پول بود، به داعش می پیوست/ از استقبال باشکوه مردم در مراسم تشییع شوکه شدم
...، چنین استقبالی از سید هادی نمی کردند. سید محمد حسینی شوهر خواهر شهید: چند سالی بود که سید هادی با ما زندگی می کرد و کسی تصور نمی کرد او برادر خانم بنده باشد، هم افراد ایرانی و هم افغانی تصور می کردند که ما با هم بردار هستیم؛ چراکه اخلاق سید هادی زبانزد خانواده و قوم بود. بارها مانع او برای اعزام به سوریه شدم اما او در پاسخ به من می گفت: امروز حرم مقابل دشمن ...
مدافع حرمی که به دعوت حضرت زینب(س) راهی سوریه شد
. همسر شهید می گوید: پس از یک ماه زنگ زد. ابراز دلتنگی می کردم. جاوید خیلی دلتنگ یسنا و اسما بود و توصیه می کرد هیچ وقت با بداخلاقی با یسنا و اسما صحبت نکنم، اگر کاری کردند که عصبانی شدم با آنها تندی نکنم . اسفند 93 پیکر شهید جاوید را با دیگر شهدای فاطمیون به مشهد می آورند و به خانواده یوسفی نیز می گویند که جاوید زخمی شده و به مشهد بیایند. زمانی که خانواده یوسفی به مشهد می رسند ...
دسیسه زن تبهکار برای شوهران صیغه ای
.... از آنجا که اجاره نامه خانه به نام من بود و به عنوان مهریه این پول را به او داده بودم، خواست تا برای لغو قرارداد و گرفتن پول پیش اجاره خانه به آنجا بروم، من هم به محل قرار رفتم تا با هم به بنگاه معاملات ملکی برویم اما سر قرار به جای فرانک، سه مرد جوان را دیدم. آنها پس از ضرب و شتم و با زور، مرا سوار خودروی پژو کرده و به یکی از شهرهای شمالی بردند. سه روز تمام شکنجه ام دادند و بعد هم ...
استودیو یکی از اتاق های خانه ام است
مجری برنامه های ورزشی چگونه وارد جمع شیدایی ها شد؟ مدت کوتاهی پیش از ماه رمضان، پیشنهاد همکاری در این برنامه به من داده شد. اوایل کمی نگران کمبود وقت و پیش تولید بودم، ولی با تلاشی که همه دست اندرکاران شیدایی داشتند، تجربه موفقی برایم شد و توانستم تا حد زیادی از عهده کار برآیم. در این برنامه با زوج های جوان و حتی میانسال صحبت کردم و به دنبال چالش هایی رفتم که دغدغه من به عنوان یک جوان مجرد و شاید بسیاری از کسانی بود که بتازگی ازدواج کرده بودند و مخاطبان برنامه محسوب می شدند. یکی دیگر از ویژگی های شیدایی این بود که مردم را با جنبه های خصوصی تر زندگی کسانی آشنا می کرد که تا آن موقع فقط ظاهرشان را دیده و بازی هایشان را در فیلم ها شاهد بودند. در واقع من هر شب در برنامه شیدایی با یک قصه نو و تازه و با آدم ها و شخصیت های جدید روبه رو می شدم و همیشه چیزی برای کنجکاوی های شخصی ام به عنوان نماینده مردمی که با مهمانان گفت وگو می کند، وجود داشت. اجرای یک برنامه اجتماعی و خانوادگی با اجرای برنامه های ورزشی چه تناسبی دارد؟ یکی از دلایلی که ترجیح می دهم در حوزه اجتماعی کار کنم، امکان بروز خلاقیت هایی در اجراست و این که به مسائلی بپردازم که سال ها برایشان زحمت کشیده ام. شیدایی تجربه جذابی برای من بود. می توانستم آنچه دغدغه خودم بوده را با مردم و مهمان ها در میان بگذارم و چیزهای جدید یاد بگیرم. به عنوان یک مجری تلویزیونی، برنامه های پربیننده فوتبالی را هم تجربه کرده ام؛ برنامه هایی که به خاطر ذات جذاب بودن فوتبال، از همان ابتدا بیننده زیادی دارند و با آگاهی از این موضوع که برنامه های اجتماعی این اقبال و استقبال را ندارند و سختی کارشان هم بیشتر است، این تغییر را در زندگی حرفه ای ام به وجود آوردم و برای اجرا در عرصه برنامه های اجتماعی وارد میدان شدم. این یک حقیقت است که سبک کار اجتماعی همان ابتدای راه بیننده زیادی ندارد و در مجموع آدم های کمتری اجرای یک مجری تلویزیونی را می بینند. با این حال مصمم بودم این راه سخت را شروع کنم تا بتوانم خلاقیت های فردی خودم را محک بزنم و به منصه ظهور برسانم، چراکه برای رسیدن به این نقطه،وقت زیادی گذاشته و مطالعات گسترده ای داشتم. از تجربه دوباره حضور دوباره تان در شیدایی بگویید؟ واقعیت این است که اصلا احساس نمی کنم به یک برنامه تلویزیونی می روم. حضور در شیدایی برایم دوست داشتنی است و تجربه آن با کارهای قبلی ام متفاوت است. می توانم بگویم انگار از یک اتاق در خانه خودم به اتاق دیگری می روم و مهمان های برنامه، همان کسانی هستند که در خانه خودم از آنها میزبانی می کنم و اگر قرار بود آنها همین امشب مهمان من باشند، همین سوال ها را می پرسیدم. ترکیب مهمانان در سری دوم برنامه شیدایی تغییر کرد. در ماه رمضان میزبان زوج هایی بودیم که برخی هنرمند، بعضی ورزشکار و تعدادی از آنها هم افراد معمولی بودند، ولی به بهانه دهه کرامت و سالروز میلاد حضرت معصومه(س) و امام رضا(ع)، خانواده در جلوه خواهر و برادر بروز پیدا کرد. به نظرم رابطه میان خواهران و برادران بویژه میان ما ایرانی ها یکی از عجیب ترین، جذاب ترین و خاص ترین نوع ارتباط هاست، البته در تمام تاریخ و در بسیاری جوامع همین گونه است، ولی ایرانی ها به خاطر نوع روابط خانوادگی، در این زمینه هم خاص تر هستند. اجرای شما در برنامه شیدایی طنازانه است. چطور به این سبک از اجرا رسیدید؟ من از همان ابتدا یعنی از ماه رمضان و بعد به صورت جدی تر در سری دوم شیدایی تصمیم گرفتم اجرایی متفاوت داشته باشم و طناز بودن را به کار اضافه کنم که ویژگی ایرانی هاست. احساس می کنم در این سبک، راحت تر می شود با مخاطب حرف زد، با او شوخی کرد و نگاهی صمیمانه تر داشت. طی اجرا به این نتیجه رسیدم که مخاطب فهیم شیدایی از این شوخی ها ناراحت نمی شود، بلکه احساس راحتی بیشتری می کند و ترغیب می شود تصاویر بیشتری برای برنامه ارسال کند. این روزها بعضی ها به من می گویند جدی تر باش و برخی هم از کارم راضی هستند. در مجموع احساس می کنم استودیوی شیدایی یکی از اتاق های خانه ام است. فاطمه عودباشی رادیو و تلویزیون ...
متهم به قتل همسر: من با برقراری رابطه با زن شوهردار به همسرم خیانت کردم، او هم تلافی کرد وخیانت کرد
آزاد شدم تا در دادگاه محاکمه شوم. متهم این پرونده جنایی ادامه داد: من با خودروی نیسان کار می کردم و یک خودروی سواری سمند هم برای همسرم خریده بودم تا با آن فرزندانم را به مدرسه ببرد ولی او با خودرو مسافرکشی می کرد و همین موضوع مرا آزار می داد. حتی شبی خیلی دیر به خانه آمد و در پاسخ به اعتراض من گفت: مسافری را به شهرستان قاین بردم که دیر شد. همین موضوع به اختلافات خانوادگی بین ما منجر شد تا این که پس ...
پول دیه همسرم را ندارم، آزادم کنید
می کرد و وقتی معترض می شدم، می گفت با خانواده اش حرف می زند. وقتی رفتارش ادامه پیدا کرد، به او شک کردم. یک روز که تلفن اشغال بود، به خانه مادرزنم زنگ زدم و متوجه شدم سمیرا با آنها صحبت نمی کند. بعد از قطع شدن تلفن از همسرم پرسیدم با چه کسی صحبت می کردی که گفت با مادرم حرف می زدم و این طور بود که فهمیدم چه دروغ هایی به من می گوید. بعد از اینکه تلفن همراهش را بررسی کردم، فهمیدم با شخصی ارتباط دارد ...
هنرمندان انقلاب تعارضی با مدرنیست ها نداشتند
پیدا کرده و در زندگی مردم کاربرد دارد مثل فرش، معماری و... . این موضوع قرار شد در هنر مدرن هم دنبال شود. مدرنیسم شرایط زندگی را تغییر داد، اما این تغییر همان طور که می دانیم به نوعی تنوع گرایی را ارائه کرد که امروز شاهد آن هستیم. برای رسیدن به دستاوردهای جدید هنر در رابطه با موشکافی طبیعت در امپرسیونیسم ها، نئوامپرسیونیسم ها و... بروز پیدا کرد و اسم این تحول را هنر آوانگارد گذاشتند؛ یعنی هنری که ...
غلامرضا صنعتگر: روی کاغذ نوشتم تا خود امام رضا مرا نطلبد، به مشهد نمی روم
. کار را با یک ملودی شروع کردم و ترانه را با چند شاعر هماهنگ کردم اما آن چیزی که می خواستم نشد. تا این که با مجید ذاکری آشنا شدم که اهل بندرعباس هم بود و برای ایشان تعریف کردم و گفتم کاری را می خواهم که ادای دین شود. بعداز چند روز، قسمت اول شعر نوشته شد و ما دیدیم که برای قسمت دوم و تکراری نشدن، باید به دنبال چیز جدیدی باشیم. برای همین چندین روز فکر کردیم و در آخر به این جمع بندی رسیدیم که دایره این ...
سرکشی به زندگی خصوصی آقای ظریف
همراه خواهر همسرم به دعای ابوحمزه می رفتیم و این نامزدبازی ما بود . یکی از اقوام مرحوم ظریف، به تازگی از سوی گروه فرقان ترور شده بود و به همین خاطر ازدواج آقای وزیر با یک عقد مختصر و سفر مشهد آغاز شد. از همانجا نیز مریم خانم را نزد خانواده اش به اصفهان فرستاد و خود به آمریکا برگشت. بعد از آنکه خانم ایمانیه برای گرفتن ویزا به سفارت رفت و در نوبت هزارم قرار گرفت، فهمیدند باید برای رفتن او به ...
ماجرای جالب ترک سیگار 700 نفر با عنایت امام رضا(ع)
عاشورا و صلوات جلسه را آغاز کردیم. هشتاد نفر در سالن هتل نشسته بودیم. به خود امام رضا(ع) قسم ، اولین کسی که آمد راننده بود. بلند شد ، با گریه و دل شکسته گفت: دو ساعت به اذان صبح مانده رفتم حرم آقا و هر حرفی که باید بزنم، زدم و به آقا امام رضا(ع) دیگر لب به سیگار نمی زنم! خودش و همه گریه کردند. خلاصه آخرین نفر که ترک کرد، بلند شدم و گفتم شما هشت نفر خودتان و خانواده یک هفته رایگان مهمان امام رضا(ع ...
4 داستان کوتاه درباره زنان زیرزمین پایتخت
از خانواده سطح پایینی هم نیستم. به خوابم نمی دیدم این روز رو... خب تا قطار نیومده تعریف کن که چی شد؟ تو شهرمون دانشجو بودم که عاشق یکی از همکلاسیام شدم. بچه تهران بود. نه که فکر کنی بچه پولدار بودا، بچه ی پایین شهر بود، خواستیم با هم ازدواج کنیم که خانواده پسره خیلی موافق نبودن. خلاصه بعد کلی داستان عقد کردیم و من اومدم تهران. هم شوهرم بیکار بود، هم من. مادرشوهرم می خواست ...
جویباری بودن افتخار من است/ اکراین انبار غله اروپا است/ اکراین سیاست های خارجی متمایل به غرب را دنبال می ...
که از شخصیت این افراد آگاه هستند؛ است تا آنان را معرفی کنند. این بار پایگاه خبری تحلیلی جویباران قصد دارد یکی از شخصیت های برجسته ملی و بین المللی اهل جویبار را به مردم این شهرستان معرفی کند. این فرد در روستای شیب آبندان شهرستان جویبار متولد شد و دوران کودکی، نوجوانی و جوانی خود را در خانواده زحمتکش کشاورز گذراند. بعد از دریافت مدرک دیپلم با شایستگی تمام وارد دانشگاه روابط بین ...
انعکاس هشتمین خورشید در شعر آئینی
چنین به محضر امام رئوف عرض ادب می کند: خدا نه این که مرا از گِل زیاده تان که آفرید مرا از غبار جاده تان وبال گردن تان بودم از همان آغاز بعید هست بیایم به استفاده تان ببین چه ساده برایت به حرف می آیم فدای این همه لطف و صفای ساده تان خدا نوشت ازل در شناسنامه ی دل که ما غلام شماییم و خانواده تان از آن زمان که از این خاک پاک ...
جنایت به خاطر خیانت
موضوع شدت گرفت تا این که عصر روز حادثه (95.4.15) با همسرم که منزل پدرش بود تماس گرفتم و عنوان کردم که می خواهم برای گرفتن برخی از مدارک مانند گواهینامه ام به خانه پدرش بروم! اما وقتی به نزدیکی منزل پدر همسرم رسیدم ناگهان همسرم را داخل یک خودروی مشکی گرانقیمت دیدم که مرد غریبه ای نیز در کنارش بود با سرعت به طرف آن ها رفتم و همسرم را از خودرو بیرون کشیدم اما آن مرد غریبه از محل فرار کرد. ...
اقدام غیراخلاقی پسران محله در پشت بام
کردم که آرش هم موضوع را به شوهر خواهرش گفته بود. او هم با شنیدن ماجرا و برای آنکه به قول خودشان زهرچشمی از من بگیرد به همراه دو دوست دیگرش مرا با زور و تهدید به خرابه ای کشانده و قصد آزار و اذیتم را داشتند که با صدای آژیر پلیس ترسیده و رهایم کردند. من هم از ترس اینکه دوباره در دام شان گرفتار نشوم به داروخانه ای پناه بردم. به دنبال اظهارات پسر نوجوان، به دستور بازپرس سیفی ...
محیط بانی که 38 ماه حبس اضافی تحمل کرد
پوشیده کمین کرده اند با 5 اسلحه جنگی. 4 سال و 2ماه و 20روز، یک پایم دادگاه بود، یک پایم زندان. این همه زندان کشیدم، آخرش تبرئه شدم. بعد از چندین و چند جلسه دادگاه و بازجویی دوباره، همین عکس ها در دادگاه 30 فروردین 94؛ یعنی 5سال پس از واقعه، محیط بان مهنایی را از اتهام قتل و جرح عمدی تبرئه کرد و اردیبهشت پارسال دادگاه خوزستان حکم تبرئه از قتل را برای او صادر کرد اما به جرم ضرب و جرح با اسلحه ...
مأموریت ویژۀ امام رضا(ع) چه بود؟
بن جعفر(ع) در جامعه این کار ساده ای برای یک خلیفه نبود. اما در عین حال وقتی به هارون گفتند: چرا به امام رضا(ع) کاری نداری در حالی که ایشان دارد راحت امامت را تبلیغ می کند و مردم را به امر ولایت دعوت می کند؟! هارون گفت: شهادت موسی بن جعفر(ع) برای من کافی است، من دیگر با این خانواده کاری ندارم.(عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی قَالَ: لَمَّا مَضَی أَبُو الْحَسَنِ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ ع، وَ تَکَلَّمَ ...
افشای راز ازدواج زن مطلقه با دو پیرمرد!
. نمی دانستم به کجا می رویم. فقط از ترسم ساکت ماندم تا این که بعد از چند ساعت به مقصد رسیدیم و من متوجه شدم که یک کلبه متروکه در یک دامداری در شمال کشور است. این مردان خشن مرا به گاوداری بردند و در آن جا دست و پایم را بستند. سه روز زندانی آنها بودم و در این مدت هربار با شکنجه و کتک های زیاد از من چک و سفته و حتی کارت عابربانک می گرفتند تا جایی که 500 میلیون تومان پول از من سرقت کردند. بعد از سه روز ...
تدارک مراسم عقدش را می دیدم که خبر شهادتش را شنیدم/ شهید دهه هفتادی که نُقل های سفره عقدش شاباش شهادتش شد
کردم و احوال آقا را جویا شدم . آقا به عباس اشاره کردند که :پیش من بیا. عباس کنار آقا نشست و آقا دو سه بار دست به سر پسرم کشید و به عباس جملاتی گفتند که بعد از خواب دیگر یادم نیامد اون جملات چه بودند. گویا فرزندتان در زمان دانشجویی و بعد از فارغ التحصیلی خیلی فعال بودند. شما در جریان فعالیتهایشان بودید؟ واقعیت آن است که ما خیلی چیزها را بعد از شهادتشان فهمیدیم. عباس هیچوقت از ...
ماجرای خیری که به خاطر ضمانت زندانی شد +عکس
.... ماهانه هم 250 هزار تومان اجاره می داد اما یک ماه بعد آمد و گفت پولش را نیاز دارد. به دست و پایش افتادم و گریه کردم و خواستم صبر کند . یکسال کار می کردم ولی بچه هایم شب ها گرسنه می خوابیدند. چون آن اوایل که برای کار به منازل می رفتم، زیاد پول نمی دادند. مثلا دو تا فرش شستم اما فقط 5 هزار تومان دادند. هیچ کس هم سراغ مان نمی آمد. نه کمیته امداد نه انجمن حمایت از خانواده زندانیان . ...
زنان را به عنوان مسافر سوار کردیم
درآورد و روی داشبورد انداخت ولی من گفتم من پول و طلا نمی خواهم. برای همین به یک جای خلوت رفتم، صندلی سمت شاگرد را خواباندم و به زور درحالی که خواهش و التماس می کرد به او تجاوز کردم، بعد پرسیدم برایت چه کار کنم، گفت من را ببر همان آزادی پیاده کن اما چون دیر بود او را بردم در خانه اش پیاده کردم. فکر کنم حدود ساعت یک یا دو شب بود. فقط همین یک بار بود؟ نه، یک بار هم با دوستم فرشید ...
نامزدم رفتار زشتی با خواهرم کرد
صبح خراسان: مسعود اهل تهران بود و خود را پیمانکار ساختمان معرفی کرد. پدر و مادرم راضی به ازدواج نبودند می گفتند حداقل باید طبق آداب و رسوم خودمان درباره خواستگارت تحقیق کنیم اما من که شیفته تیپ او شده بودم مخالفت کردم و گفتم حداقل ما را به هم محرم کنید بعد هر کاری می خواهید انجام بدهید. خانواده ام وقتی اصرار مرا دیدند به ناچار خواسته ام را پذیرفتند من هم برای آن که نزد دوستانم احساس ...
روایت زائری که زندگی خود را مدیون امام رضا(ع) می داند
نیز رگ های دستم را با تیغ زدم تا زهر وارد خونم نشود و بار دیگر متوسل به آقا امام رضا(ع) شدم و خود را به بیمارستان رساندم. با جوانان چه سخنی داری؟ همانند یک برادر از جوانان می خواهم که خودشان را باور داشته و خود را بیشتر بشناسند و هیچ گاه به پدر و مادر خود بی احترامی نکنند. قصد تشکیل خانواده دارم و به خواستگاری یک دختر نابینا هم رفتم که اگر قسمت شود با او ازدواج ...
خدمت به زائر با طعم مهربانی...
پرستاران به دنبالم آمدم و مرا به سی سی یو برد. به پسرم که نگاه کردم دیدم لب هایش می لرزد؛ پسرم شفا گرفته بود و تا 8 سال زنده بود. عابد به کرامت دیگری از امام رضا درباره پسرش اشاره می کند و ادامه می دهد: وقتی حال پسرم خوب شد و به خانه برگشت بعد از چند سال چون حالش دست خودش نبود از خانه خارج و گم شد. هر جا را گشتم پیدا نکردمف دوباره به حرم رفتم و همراه با گریه و ناله از امام بچه ام را ...
نامه اهالی موسیقی به وزیر ارشاد؛ روند ممیزی با هیچ منطقی قابل درک نیست
داشته باشند، با این وجود نظر به حساسیت فراوانی که در این حوزه وجود دارد و نظر به احترام همیشگی به قوانین جاری کشور بر وجود شورای شعر و ترانه گردن گذاشته و می گذارند. تکلیف ممیزی حراست هم روشن است: از آغاز موضوعی بوده فارغ از مبانی تخصصی موسیقی و همان طور که از نام آن پیداست رویکردی حراستی- امنیتی دارد. این نیز از دست و تخصص ما خارج است و مسئولیتش را به اهل متخصّص آن می سپاریم. ...
ماجرای تلخ طلاق جمشید و ربابه در روستا/ تغییرات در سبک زندگی، انتخاب ها و نگرش روستاییان
آنها ، رسم است که مردان بیست و چند ساله دختران نوجوان را عقد کنند و به خانه بخت ببرند. مثل بسیاری دیگر از روستاها که دختران به نوجوانی رسیده و نرسیده لباس عروس به تن می کنند. ربابه هم 15 سالش بود که زیر ابروهایش را برداشتند، کف دست هایش حنا گذاشتند و دستش را در دست مردی که از او 20 سال بزرگتر بود: مهم نیست که من بزرگترم. در روستا همه همینطورند. اصلا دختر بالای بیست سال بره دیگه خواهان نداره. این ...
حسین شریعتمداری: آقای روحانی با شیطان نمی توان دست داد!
کشورمان از نخستین روزهای بعد از تصدی پست ریاست جمهوری، کلید حل مشکلات را در نزدیکی با آمریکا تلقی کردند و برخلاف آنچه تجربه سی و چند ساله انقلاب اسلامی گواهی می داد، از در اعتماد و اطمینان به آمریکا وارد شدند تا آنجا که گفته می شد کلید ی که ایشان در نخستین کنفرانس خبری خود به خبرنگاران داخلی و خارجی و مردم نشان دادند، فقط یک نمایه و نماد از کلیدی بود که جناب رئیس جمهور، آن را در دست آمریکا می دیدند و ...