سایر منابع:
سایر خبرها
جوان ترین اسرای ایرانی از زندگی در اردوگاه های عراق می گویند
به پادگان های مختلف بردند و سؤالات متعددی از من می کردند و تلاش داشتند تا به همه بگویند امام خمینی(ره) کودکان را به جبهه می فرستد. آنها از من می خواستند در مقابل دوربین خبرنگاران داخلی و خارجی بگویم که از آمدن به جبهه پشیمان هستم اما به هیچ عنوان نپذیرفتم و آنها نیز بعد از اینکه حریف من نشدند مرا دوباره نزد پدرم در زندان موصل و الانبار منتقل کردند. قد کوتاهی داشتم اما همیشه سعی می کردم مثل ...
دو داستان به روایت رزمندگان اسیر: رازِ یک انسان دری به روی دوست
اولین فرصت ممکن به خدمت برسم... *از پدر به رضا از بیستون به تهران 2 مهرماه 1369 ... رضا، عزیز بابا! ازتو می خواهم که هرچه سریع تر مرخصی بگیری و خودت را به بیستون برسانی تا خانه را چراغانی و کوچه را آذین بندی کنیم؛ برادرت جمال دارد به خانه می آید؛ آسمان بیستون باید نورافشانی شود و چند شب و چند روز، صدای هلهله شادی به گوش برسد. دلم می خواهد که مردم ...
لجاجت در برابر حق
این هماهنگی در سال 67 که مسعود رجوی دو روز قبل از عملیات در نطقی به نیروهای آماده تهاجم به ایران وعده می دهد که نیروهای ما در شهرها و زندان ها آماده پیوستن به شما هستند نمی تواند مبنای بررسی مجدد پرونده ها شود؟! ضمن این که بر اساس مبانی فقهی همه فقهای شیعه از جمله آیت الله منتظری و حتی اهل سنت حکم افراد به اسارت درآمده از گروهی که دست به سلاح برده و علیه حاکمیت اسلامی یاغی گری کنند در ...
طعم بادام
مادرم که مثل او دست و دل باز نیست کم کم صبرش تمام می شود. فریاد می زند: یکی از همین ها رو انتخاب کن، فریزرمون دیگه پر از بستنی شده. پدرت رو مجبور نکن دوباره تا اونجا بره. اما پدرم می گوید نه. او فقط خوشحالی من را می خواهد. مطمئن است که بالاخره موفق می شود خوشحالم کند، که بالاخره طعم مورد علاقه ام را پیدا خواهد کرد. همان طعمی که هم تسکینم می دهد و هم خوشحالم می کند. نمی دانم ...
دیدم عکسم را بالای نمازخانه آویزان کرده اند و زیر آن نوشته اند: شهید مفقود الاثر عظیم حقی !
... صبح به سمت فرودگاه اسلام آباد رفتیم. شب وقتی از تلویزیون استقبال ها را تماشا می کردیم انگار همه چیز عوض شده بود، حتی مردم هم پوست انداخته بودند و برای آزادی اسرا می رقصیدند... از فرودگاه سوار ماشین شدیم و در حالی که از شهر عبور می کردیم آن چه که بیش از همه توجه مرا جلب کرده بود، تغییراتی بود که در مردم به وجود آمده بود، ما انتظار داشتیم وارد مدینه فاضله بشویم اما همه چیز تغییر ...
گفتگوی جذاب با محمود آتیش پاره
.... - به خاطر ترس ناخودآگاهم از فوتبال خداحافظی کردم. - حتی اگر قلعه نویی و کرانچار هم دوباره سرمربی سپاهان شوند، بر نمی گردم. و حالا وقت آن است که این گفت وگوی جذاب و خواندنی را در ادامه بخوانید. ** - محمود کریمی سیبکی؛ داستان این پسوند چیست؟ سیبک یکی از روستاهای فریدون شهر است که پدر و مادر من متعلق به این منطقه هستند، پدرم 40 سال قبل به اصفهان کوچ کرد و من هم ...
داستان های شگفت از بزرگان درباره احترام به مادر
...: خوش به حالت که پدر داری! قبل از این که بروی، قصه من و پدرم را بشنو. حدوداً ده ساله بودم و در نجف بودیم که مادرم گفت: وقت نهار است، به طبقه ی بالا برو و پدرت را صدا کن. دیدم پدرم روی کتابه ا خوابش برده است، بین دو معادله مانده بودم، اگر امر مادر را اطاعت کنم و پدرم را از خواب شیرین بیدار کنم، پدرم ناراحت می شود، با خود گفتم کاری کنم که اگر پدرم بیدار شد، ناراحت نشود. خم شدم و کف پای پدرم را ...
لبخند در آخرین قاب
نیز در دانشگاه سمنان مشغول تدریس بود. روز حادثه سوار بر خودروی شخصی اش قرار بود از سمنان به قائمشهر برود. پدر و مادرم منتظر او بودند. چند ساعت بعد وقتی خبری از او نشد مادرم با تلفن همراه او تماس گرفت و امدادگری که گوشی تلفن خواهرم نزد او بود، خبر تصادف را اعلام کرد و به آنها خبر داد که با هلیکوپتر امداد و نجات در حال انتقال مائده به بیمارستان شهدای هفتم تیر شهر ری هستند. وی ادامه داد ...
321 آزاده سهم زاهدان از جنگ/ از ماجرای خواب مادر شهید تا بازگشت پرستوهای عاشق به میهن
کاظم جزو آخرین اسرای اعلامی از رادیو بود شوکه شده بودم بگونه ای که موقع بازگشت جگر گوشه ام تا چند روز نابینا بودم و او را فقط لمس می کردم. وی با بیان اینکه در طی این مدت بر مزار محمد حسن می رفته تا با پسرش درد دل کند، ادامه داد: روزها و ماه ها از پی می گذشت و از فرزندم بی خبر بودم تا اینکه یک شب در عالم خواب محمد حسن یک شاخه گل از زمین شلمچه را چید و گفت: مادر این را بو کن کاظم به زودی بر می ...
ماجرای اولین فرار شاه
اصطلاح کودتا است. اگر نقشه شما نیست که مانند سی ام تیرماه عقب نشینی کنید و به ظاهر قهرمان بمانید... همان طور که گفتم آمریکا ما را در گرفتن نفت از انگلیسی ها کمک کرد حالا به صورت ملی و دنیاپسندی می خواهد به دست جنابعالی این ثروت ما را به چنگ آورد و اگر واقعاً با دیپلماسی نمی خواهید کنار بروید این نامه من سندی است در تاریخ ملت ایران که من شما را با وجود همه بدی های خصوصی تان نسبت به خودم از ...
شکنجه پسر نوجوان پس از آشنایی تلگرام با دختر 14ساله
نزدیکی خانه شان بروم. از اینکه دوباره شبنم را می دیدم خیلی خوشحال بودم و خیلی سریع خودم را به محل قرار رساندم. وقتی سر قرار رسیدم خبری از شبنم نبود که ناگهان مردی حدوداً 40 ساله دست مرا گرفت و چند سیلی به صورتم زد. در حالی که چنین انتظاری نداشتم مات و مبهوت مانده بودم که مرد خشن مرا به زور به داخل خانه ای در آن نزدیکی برد. از ترس دست و پایم به شدت می لرزید و با خواهش و التماس از او خواستم مرا رها ...
روایت مادرانه از 3 شهید و 2 جانباز بروجردی
اصلاً حالا که از مقابل تابلویی مزین به نام شهیدان که بر ابتدایی کوچه ای نقش بسته است می گذرم سؤالی در ذهنم می گذرد که سیمای ملکوتی چه انسان هایی نمای این کوچه شده است. مقابل منزل مادر شهیدان حسینی نسب که می رسم می اندیشم آن روزها که صدای الله اکبر با عمق احساسی وصف ناپذیر از سینه مردمانی ستم دیده پایه های ظلم را می لرزاند و دشمنان را از جبهه های نبرد تار و مار می کرد شهرمان از شجاعت آلاله ...
چهره شکسته پدر و مادرم در لحظه دیدار شوکه ام کرد
دولت عراق شمای که جزء مفقودالاثر بودید را حاضر شد آزاد کند؟ قانون تبادل اسرا بین ایران و عراق به این صورت بود که دو طرف به تعداد مساوی اسیران را آزاد کنند ، تعداد اسیران عراقی در ایران بیشتر بود، در واقع دولت عراق مجور به این کار شد. از لحظه آزادی و دیدار با خانواده برایمان بگویید؟ تمام این 26 ماه اسارت و سختی ها یک طرف و دیدن چهره شکسته شده پدر و مادرم و موهای پدرم ...
پیست آزادی برای ما ممنوع است
همه چیز خوب پیش رفت. بعد از این موضوع تلاش های زیادی برای دوباره برگزار کردن آن انجام دادیم اما تاکنون موفق نشده ایم. به تازگی تیم جدیدی وارد فدراسیون شده و قول های مساعدی در خصوص برگزاری مسابقات داده است. چطور شد که بعد از مسابقه سال 88 در رسانه های ایرانی و خارجی معروف شدی؟ این مسابقه به علت اینکه برای نخستین بار انجام می شد بازتاب های گسترده ای در رسانه های مختلف داشت. بسیاری از ...
تحلیل مبانی وزمینه های یادداشت رهبرانقلاب برکتاب - تن تن و سندباد -
تمدّن اسلامی است را نیازمند انسان های مطلوب دین و نیروهای تراز جمهوری اسلامی می دانند: ما ملّتی هستیم با آرمان های بلند، با حرف های بزرگ، با قلّه های ترسیم شده ای- که حالا اگر مجال شد، چند جمله ای در این زمینه بعداً عرض خواهم کرد- که می خواهیم خودمان را به این قلّه ها برسانیم. این احتیاج دارد به انسان های صبور، عاقل، متدین، اهل ابتکار، اهل اقدام، دور از تنبلی، مهربان، عطوف، دارای حلم ...
3ساعت شکنجه؛ پایان دوستی تلگرامی دختر و پسر نوجوان
که بنویسم هرگز شکایتی در این باره مطرح نخواهم کرد. بعد از آن موبایلم را گرفت و شماره دخترش را از گوشی ام پاک کرد. پدر نازنین دوباره آن قدر کتکم زد که بیهوش شدم. 3 ساعت در آن جا زندانی بودم و شکنجه می شدم تا این که پدر نازنین مرا سوار خودرو و در نزدیکی خانه مان رهایم کرد. مادرم هم آن جا بود و مرا به بیمارستان رساند، در غیر این صورت شاید زنده نمی ماندم. با اعلام این شکایت، به دستور آرش سیفی ...
پول صادرات نفت در پسابرجام کجاست؟/ مسعود نیلی: مشکلات اقتصادی را نباید بر گردن دولت قبل انداخت/ بازگشت ...
بدهد دریافت مابه التفاوت این دو مبلغ است در سطح کلان اقتصاد کشور. ولی ترازنامه ها و حساب ها با نرخ روز نوشته می شوند و نه نرخ آینده. درواقع به نظر می رسد دستگاه دولت یا قوه مجریه می خواهد دوباره برای دلاری که چندین و چند سال پیش به بانک مرکزی داده است، ریال دریافت کند. در این شعبده بازی حسابداری بدهکاری های دولت به بانک مرکزی پاک می شود تا حداقل روی کاغذ و در ترازنامه های مالی دستگاه دولتی از ...
پیست آزادی برای ما ممنوع است
برگزاری مراسم خیلی استرس داشتم. می ترسیدم آن را کنسل کنند اما خدا را شکر همه چیز خوب پیش رفت. بعد از این موضوع تلاش های زیادی برای دوباره برگزار کردن آن انجام دادیم اما تاکنون موفق نشده ایم. به تازگی تیم جدیدی وارد فدراسیون شده و قول های مساعدی در خصوص برگزاری مسابقات داده است. چطور شد که بعد از مسابقه سال 88 در رسانه های ایرانی و خارجی معروف شدی؟ این مسابقه به علت اینکه برای نخستین بار ...
وقتی مجتهدان داعشی خود را ضایعات فروش معرفی می کنند
پرسش و پاسخ از آنها متوجه موضوع شد و واقعا توفیق الهی بود که متوجه موضوع شدیم. از وی در مورد نگاه خانواده اش به حضور در جبهه ها می پرسم که خاطره ای جالب از همسرش تعریف می کند. یک روز راهی ماموریتی بودم. همسرم کاسه ای پر از آب کرد و داخل آن چند عدد گل محمدی انداخت تا با قرآن برای بدرقه جلوی درب بیاورد. از زیر قرآن که رد شدم گفت: ان شاءالله بروی و به آرزوی دیرینه ات برسی. اول ...
زن بی نوا اسیر اقدام وحشیانه مرد مست پس از خوشگذرانی های شبانه
عصمت خانم با دسته گلی وارد خانه مان شدند و گوشه اتاق پذیرایی نشستند. پس از کلی تعارف تکه پاره کردن و صحبت های مقدماتی نوبت به من و سپهر رسید؛ عصمت خانم که خیلی خوشحال به نظر می رسید با اجازه بزرگترها ما را به داخل اتاق دیگه دعوت کرد تا حرفهایمان را با هم بزنیم. سپهر هم خیلی خوش قیافه ای بود و هم خوش صحبت، از میان صحبت هایش فهمیدم نماز نمی خواند ؛ با خودم گفتم : درستش می کنم... همان شب ...
سنگ نوشته مزار هر شهید یک رسانه است
به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری میزان به نقل از روزنامه جوان، هر چند رهبر انقلاب در بازدید از گلزار شهدای بهشت زهرا تأکید کرده اند که شکل ظاهری گلزار شهدا حفظ شود و فقط مسیرهای دسترسی آسان آن میسر شود، اما چندی پیش بنیاد شهید و امور ایثارگران و سازمان بهشت زهرا با عقد قرادادی اقدام به یکسان سازی قبور شهدا در گلزار شهدای تهران کرده اندکه عکس العمل و اعتراض بسیاری را برانگیخت. وحید ...
3 ساعت شکنجه پایان دوستی تلگرامی با دختر نوجوان
به گزارش جمهوریت، چند روز پیش پسرنوجوانی همراه مادرش به شعبه چهارم بازپرسی در دادسرای جنایی تهران رفت و مدعی شد که مردی 3ساعت او را گروگان گرفته و شکنجه کرده است.پسرنوجوان در توضیح ماجرا گفت: مدتی قبل از طریق تلگرام با دختری به نام مژگان که همسن و سال خودم بود آشنا شدم. مژگان عضو یکی از گروه های تلگرامی بود که پس از آشنایی با او در پارکی قرار گذاشتم. بعد از اینکه سر قرار حاضر شد با ...
دردسر عشوه گری دختر یک سرایدار برای پسر پولدار در میهمانی های اعیانی
تو خونه تون راه انداختیم بهتره برید و استراحت کنید. مطمئنم که فردا با این همه ریخت و پاش، روز پرکاری دارید. آنقدر اصرار کردم تا بالاخره مهسا مجبور شد با آژانس تماس بگیره. وقتی توی ماشین نشستم نفس راحتی کشیدم اما وقتی دست به کیفم بردم و پول چندانی در آن ندیدم دوباره حالم گرفته شد. خوشبختانه آخر شب بود و از ترافیک همیشگی تهران خبری نبود و گرنه اعصابم حسابی به هم می ریخت. وقتی ...
"فاش نیوز" در جمع آزادگان مفقودالاثر
.... اردوگاه را که نگاه می کردیم، جای خالی دوستانمان را می دیدیم. لباس های به جای مانده بچه ها، تکه های نان خشکی که برای شب نگه داشته بودند، حس بسیار بد و سختی داشتیم. چند روزی ما را در اردوگاه تکریت نگه داشتند و بعد به اردوگاه رومادیه منتقل کردند. در آنجا هم کسی نبود. ما پنج نفر را به آنجا منتقل کردند و دوباره از ما خواستند که آن اردوگاه را هم تمیز کنیم. در موقع تمیز کردن اردوگاه، چند کتاب از کتاب ...
صلیب سرخ جهانی و پدیده ای به نام ابوترابی!
.... این را که گفتم، چند روزی گذشت و با پیشنهاد من موافقت کرده و مرا از زندان آزاد کرده و عازم مناطق جنگی شدم. این خلبان ایرانی بعد از چند مورد که به ماموریت های مختلف می رود هواپیمایش مورد اصابت گلوله های عراقی ها قرار گرفته و ایشان خود را از هواپیما با چتر نجات به بیرون می اندازد که در حیاط منزل یکی از عراقی های شهر بغداد سقوط می کند. ایشان تعریف می کرد: وقتی من با چتر ...
شهیدی که با لبخند به استقبال شهادت رفت
و حتی به مادرم توصیه کرده بود که اگر آنها تماس گرفتند به هیچ وجه تندی نکند و نگران نباشد. پدر می گفت آنها فقط چند جوان خام هستند. دختر شهید همتی فر می افزاید: مسئولان به پدرم پیشنهاد محافظ و حمل اسلحه داده بودند ولی او نپذیرفته بود و تا روز آخر، خودش پیاده به محل کارش رفت وآمد کرد. مریم روز شهادت پدر را اینگونه توصیف کرد: صبح روز شهادت، پدرم ازهمه ما حلالیت طلبید و به یک به یک ما گفت ...
صبری فراموش نشدنی در انتظار دیدار
طرز نگاه ها و رفتارها باعث شد که با همه ترک رابطه کنم. خودم را به درس خواندن مشغول کردم تا مشکلات و سختی ها اثر کمتری رویم بگذارند و زمان طولانی و کشدار انتظار را به طریق بهتری سپری کنم. در این دوران، پدرم حامی بسیار خوبی برایم بود و مادر بزرگم همواره اجر زیادی را که در صبر کردن من می دید به من یادآوری می کرد. هر شب به این امید سر به بالش می گذاشتم که فردا صبح حتماً علی اصغر ...
نمی دانید چه می کشیم!
گذاشتند اما آن هم جذب شد و نگرفت. یک بار از خواب که بیدار شدم، دیدم دوربین از چشمم افتاده و چیزی نمی بینم. وی ادامه داد: نمی دانم اشتباه بود یا مشکل دیگری وجود داشت اما به هر حال جذب شد و نگرفت. شرایط سختی را می گذرانم. هر روز من به اندازه هزار روز می گذرد. در تاریکی مطلق هستم و نمی دانم به چه گناهی در سن 28 سالگی باید نابینا باشم و نتوانم چیزی ببینم. این قربانی اسیدپاشی افزود: نمی توانم نابینا ...
با حبیب رفتم... بدون حبیب بازگشتم/ سه ماه در سلول انفرادی
اوایل فکر می کردیم این تحرکات فقط در مرز است و همان جا تمام می شود، اما عراقی ها هر روز در حال پیشروی بودند. هرگاه به پشت بام می رفتیم، عراقی ها را می دیدیم. تعداد زیادی از همسایه ها شهر را ترک کرده بودند و به روستاها و شهرهای اطراف رفته بودند. پدرم اجازه نمی داد ما شهر را ترک کنیم و می گفت عراقی ها چند روز بعد عقب نشینی می کنند و به شهر وارد نمی شود. برادرم و حبیب هرگاه از خط مقدم برمی گشتند، می گفتند شما نمی دانید آن جا چه خبر است توپ و تانک عراقی ها مثل مور و ملخ در مرز پراکنده است و شما نمی توانید این جا بمانید. ...
بیوگرافی شاهرخ خان پادشاه سینمای هند
بالیوود و دیدگاههایش درباره فیلم سازی صحبت می کند. از رقابت با بازیگران جوان نمی ترسید؟ سینما جایی است که هر روز بازیگران تازه در آن از راه می رسند. همه ما یک روز کار هنری مان را شروع کردیم و بعدها تبدیل به چهره های مشهور شدیم. از ورود بازیگران جوان و تازه کار نباید ترسید. جلوی ورودشان را هم نمی توان گرفت. به عنوان یک بازیگر با سابقه، سعی می کنم در فیلم های بهتری بازی کنم تا ...