سایر خبرها
با پسر مودر علاقه ام به میهمانی مختلط رفتم - در میهمانی تمام آبرویم را باختم
سمت شهر او راه افتادم فقط یکی از دوستانم را در جریان گذاشتم. پارسا در ترمینال منتظرم بود. از دیدنش احساس خوبی داشتم. او از من خواست همراهش به جشن تولد یکی از دوستانش بروم و قول داد که اتفاقی نمی افتد و همه بچه های مثبتی هستند. این دختر با اشاره به اینکه وقتی به آنجا رسیده بود، اصلاً فضا آنطور که فکر می کردم نبود، گفت: عده ای دختر و پسر با سرو وضع نامناسب در حال رقص و پایکوبی بودند. پارسا ...
گام های قرآنی برای سلامت جامعه
مسئولان یکی از نهادهایی که متولی امر تبلیغ هستند گفتم آیا پرونده ای دارید که یک مبلغ که به منطقه ای اعزام می شود چه مطالبی را بیان کرده که نفر بعدی دوباره تکرار نکند؟ باید ببینیم به جامعه چه چیزی داده ایم که چه چیزی از آن بخواهیم. داده های ما داده های موثر و مفید و منظم و سازمان یافته نیست و هوشمندانه انتخاب نشده و هرج و مرج در انتقال داده ها داشته ایم که موثر نیفتاده است. این داده ها در زمینه محبت اهل بیت به خوبی به جامعه داده شده و مردم با افتخار مال و فرزند خود را فدای بحث دفاع از حرم می کنند، اما در حوزه های دیگر انتقالمان به نحو درستی نبوده است که نتیجه نگرفته ایم. /1102101305 ...
بازیگر زن دراکولای سینمای ایران
در کل من فیلمنامه را دوست داشتم و کار کردن با رضا عطاران را هم دوست دارم. نقش زن دراکولا هم تا امروز در سینمای ایران نداشتیم و خب طبیعتا خود این هم برایم وسوسه بزرگی بود. همانطور که قبلا گفتم گریم متفاوت هم جذابیت های خودش را داشت. همه اینها باعث شده این نقش کوتاه را قبول کنم هرچند همیشه دوست ندارم نقش کوتاه بازی کنم اما به هر حال بین نقش های کوتاه هم تفاوت هایی است که گاهی باعث می شود نه نگوییم ...
چه زمانی تمدید بیمه نامه مهم می شود؟
کاری را هم دووم نیاوردم و نشد یک کار را به طور ثابت ادامه بدهم تا این که این ور و اون ور رفتن ها به سرم زد بروم سربازی تا شاید از این مملکت کند و رفت جایی که روزی ات آنجا تقسیم می شود. پرسیدم: قصد مهاجرت داشتی که الان اینجایی؟ جواب داد: روزی که خدمت مون تموم شد از پادگان تا خانه پول کرایه اتوبوس را هم نداشتم. مهاجرت کجا بود؟! دوست داشتم و دارم ولو برای یک تجربه تلخ هم که شده ...
دردسر عشوه گری دختر یک سرایدار برای پسر پولدار!
صابون بزینم یا نه؟ پشت چشمی نازک کردم. نیمچه ادا و اطواری درآوردم: اوا.. بدون شما اصلا نمی شه! در دلم به ساده لوحی آنها خندیدم و با خودم گفتم: اون قدر منتظرتولد من بمونید تا خسته بشید! میهمان ها همه در حال خداحافظی بودند و به غیر از من و چند نفر دیگر، کسی در سالن خانه نبود. ناگهان فکری به نظرم رسید. به کیف دستی ام اشاره کرده و خالی بستم: اوه مهسا جان... شارژ موبایلم تموم شده. می ...
پیشنهادهایی به طعم نوجوانی
...، روز جهانی نوجوان است و به همین مناسبت، این مطلب، ترکیب جالبی است از یادداشت های دوستان نوجوان دوچرخه در بخش های یک جرعه کتاب ، آپاراتچی نوجوان و نُت آبی . در لابه لای زمان و مکان - قرصت رو نخوردی... - گفتم اگه بخورم، خوابم سنگین می شه... نگران حال تو بودم... این دو جمله بخشی از دیالوگ های پرویز پرستویی و آهو خردمند در فیلم میهمان داریم ، ساخته ی ...
معروف ترین اعدامی ها +عکس
خواستم با او صحبت کنم، اما او بدون هیچ حرفی به صورتم اسپری زد و بعد هم با لگد من را زد. من هم که بسیار عصبی شده بودم چاقوی همراهم را برداشتم و چند بار به بدنش زدم. خون جلوی چشمانم را گرفته بود و نمی دانم چه کار می کردم. حتی به یاد ندارم چه چیز هایی به مردم می گفتم. فقط یادم است می خواستم خودم را هم بکشم، ولی ترسیدم. او چاقو را به سینه یزدان زده و یزدان نیز در خیابان روی زمین افتاده بود ...
اتفاق عجیب در سردخانه به روایت یک روزنامه نگار
بیمار مبتلا به سرطان از این شربت بخورد نجات پیدا می کند و آثار سرطان در بدنش از بین می رود. هراتی عده ای از بیماران سرطانی را تحت معالجه قرار داده بود و هر روز با مراجعه به خانه های این بیماران یک قاشق از معجونش را به هر یک از آنان می خوراند و این بیماران می گفتند هرچند پزشکان از معالجه شان قطع امیدکرده اند اما با خوردن شربت هراتی پس از چند روز از بستر بیماری بلند شده اند و از مرگ نجات ...
آواز طبیعت در عصر مرداد
...> داد و ستد صندل راحتی ست تابستان دلتنگی هایش را به پیاده رو های گرم می سپارد... خاطرات به یاد ماندنی را بر ماسه های ساحل... شهریار الوندی: ترجیح می دهم این شعر اسم نداشته باشد تا اسمش داد و ستد باشد. داد و ستد یک اصطلاح خشک و بزرگسالانه است، هر چند که اگر از دید منطقی نگاه کنیم فقط داد اتفاق می افتد و نه ستد . به نظرم شعر قشنگی است. این ...
با حبیب رفتم... بدون حبیب بازگشتم/ سه ماه در سلول انفرادی
اوایل فکر می کردیم این تحرکات فقط در مرز است و همان جا تمام می شود، اما عراقی ها هر روز در حال پیشروی بودند. هرگاه به پشت بام می رفتیم، عراقی ها را می دیدیم. تعداد زیادی از همسایه ها شهر را ترک کرده بودند و به روستاها و شهرهای اطراف رفته بودند. پدرم اجازه نمی داد ما شهر را ترک کنیم و می گفت عراقی ها چند روز بعد عقب نشینی می کنند و به شهر وارد نمی شود. برادرم و حبیب هرگاه از خط مقدم برمی گشتند، می گفتند شما نمی دانید آن جا چه خبر است توپ و تانک عراقی ها مثل مور و ملخ در مرز پراکنده است و شما نمی توانید این جا بمانید. ...
شیرمرد دجیل از پیشکسوتان قرارگاه سری نصرت؛ از نقش کلیدی در فتح فاو تا ایجاد اختلاف بین النصره و داعش/ ...
عملیاتی بالایی داشتند و از بنیان گذاران اطلاعات برون مرزی بودند. آنها در جنگ تحمیلی وارد پادگان ها و مقرهای نظامی عراق می شدند و بعد از کسب اطلاعات دقیق و جامع بر می گشتند. سید همه نقاط منطقه عملیاتی جنوب را می شناخت و چشم بسته می رفت. شهید ناصر، شهید فرج و شهید جاسم در عملیات فتح فاو نقش کلیدی و اساسی داشتند. خلقیات سید همیشه گوش به زنگ حرف حضرت آقا بود و می گفت ما باید ببینیم در ...
اخلاص و صداقت دو ویژگی شاخص ابومحسن/ محال است دشمن اشک چشمانم را ببیند
، پس من کجا باید شهید شوم؟ می گفتم جایی که واقعا بتوانی مزد اخلاصت را بگیری. * هر صبح هنگام خروج از منزل ما دستش را و او پیشانی مان را می بوسید خانواده و بچه ها را خیلی دوست داشت. از میان فرزندان محمداحسان را ویژه تر دوست داشت چون ایشان فرزند دوقلویمان بودند که یک قل آنها عمرش به دنیا نبود و محمداحسان زنده ماند به خاطر همین همیشه می گفتند: یادت باشد قبل از آنکه همسر شهید باشی ...
زندگی هایی که 5 ساعته فرو می پاشد
...> پشنهاد طلاق رو کی داد؟ تو یا همسرت؟ از طرف من بود. اول مدتی از هم جدا زندگی کردیم تا شاید وضعیت بهتر بشه ولی بعد از دو ماه همسرم مخالفت کرد و گفت باید برگردی یا اینکه طلاق بگیری منم چون تمایلی به برگشت نداشتم از همه چی گذشتم و طلاق رو انتخاب کردم. چرا توافقی، این طوری که خیلی از حق و حقوقت رو از دست دادی؟ درسته همه چیز رو از دست دادم از جمله مهریه، حتی اموالی که ...
اقدام غیر اخلاقی وکیل پس از آزار و اذیت دختر دانشجو در خانه مجردی
. آنجا قبلا خانه خودشان بود که دو طبقه بالای آن را به مستاجر داده بودند و پارکینگ خانه را دیوار کشیده بودند و دستشویی و حمام ساخته بودند و وسایل اضافی مثل مبل و یخچالشان را آنجا گذاشته بودند تا مواقعی که مسافر و میهمان می آید از آنجا استفاده کند.صبح روز دوشنبه بعد از اینکه کار حقوق ام را پیگیری کرده بودم تصمیم گرفتم چند روز در شهر بمانم تا حداقل این همه راه آمدم تفریح هم کرده باشم و جاهای تاریخی و ...
مصاحبه با آزاده لارستانی که 3000 روز اسارت کشید...
کمیل و دعای ندبه و زیارت عاشورا قطع نمی شد یعنی دشمن مخفیانه می اومد ما دعامون قطع می کردیم بعد که می رفت بالاخره دعا رو ادامه می دادیم و یک نفر نگهبان می گذاشتیم و خیلی جاها یه تیکه آینه تعبیه می کردیم از تو پنجره نگاه می کردیم که نگهبان عراقی داره میاد یا نه نزدیک آسایشگاه که می شد بچه ها می گفتن داخل آسایشگاه پخش شید که نگهبان داره میاد نگهبان می اومد یه نگاهی می کرد و یه دوری می زد بالاخره ...
روزنامه ها عامل بدبختی من شدند
. جفتشان دروغ می گفتند. یکی می گفت 500 میلیون تومان من را سرکیسه کرده است. گفتم چه چیزی ازت گرفتم که اینقدر می ارزید. طرف را زیر و رو کنی با کل خانواده اش 500 میلیون تومان نمی ارزد. حق هم دارند بیایند یک چنین ادعایی کنند. همین شما روزنامه ها مرا بدبخت کردید. می نویسید طرف روزی 500 میلیون تومان درآمد داشته است. من هم بودم می گفتم طرف معدن طلاست بروم یک چیزی بکنم. یک بنده خدایی به نام کدخدایی بود اون ...
روس ها حتی فاضلاب پوتین را جمع آوری می کنند!
چیزی در اطلاعات جمع شده کم است. یک ماه بعد اطاعات را دوباره چک کردند. گفتند آن طرف مرز یک وانت می آمده و لوازم آرایش می فروخته. جالب اینکه قیمت محصولات این وانت یک دهم قیمت بازار بوده و همه دخترها از او انواع لوازم آرایش را خریده بودند. من گفتم خودش است! ببینید دانش به جایی رسیده که می توانند انگشت سبابه دست چپ شما را فلج کنند. کرمی با شوق و اشتیاقی خاصی صحبت می کند. او معتقد است خدا به ...
جنگ تنها شلیک گلوله نیست، انجام تکلیف است
شهادت محمود سه نفر از بچه ها به شهادت می رسند. در حول و حوش عملیات همه به محمود می گویند که به عقب برگردد اما برادرم نمی پذیرد و به بچه ها می گوید شماها بروید من می مانم. وقتی بچه ها درحال ترک مواضع و عقب نشینی بودند محمود برای اینکه دوستانش مورد حمله تکفیری ها قرار نگیرد، با یک دست با کلاش شلیک می کرده و با دستی دیگر خمپاره می انداخته، کمی هم آنطرف تر با اسلحه دورزن به صورت تک تیرانداز به سمت آنها ...
چشم امید به ساق های تکواندو
تلاش کنیم. امیدوارم که هر چهار نفر بتوانیم به آنچه که می خواهیم، برسیم. او درباره استرس قبل از مسابقه حرف می زند : استرس داشتن برای مسابقه ای مثل المپیک طبیعی است اما من طی این سال ها یاد گرفته ام که نباید همه فکر و ذکرم را روی یک مسابقه متمرکز کنم. اگر بخواهیم واقع بینانه نگاه کنیم، المپیک هم مثل بقیه رقابت هاست. در المپیک هم قرار است با تکواندوکارانی مبارزه کنم که در رقابت های دیگر با آنها ...
خاطرات سلطان از مادرش / عکس
اورد و یه تکونی می داد ، بعد عذاب وجدان می گرفت که نکنه گناه کرده باشه. دعاش خیر بود. هر بار می گفتم مامان نصرت یه دعا کن مردیم از بی پولی ، یه پولی چیزی برسه، ردخور نداشت. الان این همه سال شده که رفته . ماهی 2 بار نرم سر خاکش یه ذره حرف تند بارش نکنم و کلی خاطره هام رو زنده نکنم به قرآن حالم بد می شه. هروقت می خورم به بی پولی می رم سر خاکش می گم مامان نصرت ، بابا ... قدیما بودی یه دعایی می کردی ...
کرامات امام رضا (علیه السلام) به روایت اهل سنت
بیدار شدن، مزه خرما در دهانم بود و آرزو می کردم دوباره از آن بخورم. پس از بیست روز ابو الحسن علی بن موسی الرضاعلیهما السلام از مدینه به مکه آمد و در آن مکان نزول کرد و مردم برای دیدار وی شتافتند. من نیز به آنجا رفتم و دیدم ایشان در همان جایی که پیامبرصلی الله علیه وآله را در خواب دیدم، نشسته است؛ در حالی که ظرفی از خرماهای مدینه و خرمای صیحانی نزدش بود. به امام سلام کردم و ایشان مرا نزد خود ...
زندگی زیبا با ساده زیستی
...> هدفدار خرید کنید می گویند خانم ها از دو چیز خوششان می آید؛ یکی ماساژ و دیگری پاساژ، امروزه خیلی از خانم ها برای دیدن مد دنبال پاساژگردی هستند. ببینید الان چرخش مد را؛ یک روز شلوارها گشاد مد می شود یک روز دیگر شلوار تنگ و الان هم که اغلب استخوان نماست! گاهی هم مدل تکه پاره باب می شود!به هر حال هر روزی یک مدی به بازار می آید و اغلب بدون اینکه ببینند به آنها می آید یا نه، از آن استقبال می کنند، اما ...
چرا حجاب ؟
جزم کرد تا حرفش را کامل کند آرام و متین گفت: "بهترین جوونهای این مملکت، وقتی داشتند جونشون رو فدا میکردند که دشمن پاش به این خاک دراز نشه، تو وصیتنامه هاشون مینوشتن : سیاهی چادر ... . فقط گفتم که بدونید کفشتون تا مچ رفته تو خونشون!! زن هاج و واج داشت قامت مردی را نگاه میکرد که چند لحظه پیش از کنارش گذشته بود؛ ولی حالا دیگر چیزی نمیگفت و غرقِ فکر بود.. خواهرم, حواست باشد نامحرم, نامحرم ...
خواننده ای که مهندس عمران است و به جراحی زیبایی علاقه دارد
آلبوم معجزه را در اردیبهشت سال 1395 منتشر کردم. آیا تا به حال برای گرفتن مجوز برای آلبوم هاتون، با ارشاد به مشکل خوردید؟ آلبوم های موسیقی اغلب در شعر و ترانه دچار مشکل می شوند، اما خدا رو شکر من تا الان شاید 20 درصد به مشکل خورده باشم که آن هم حل شده است. اولین اجرای رسمی زنده تون در چه تاریخی و در کجا بود؟ 28 و 29 اردیبهشت سال 1390 در مرکز همایش های برج میلاد بوده ...
چرا باید به دلمان اعتماد کنیم؟
برمن مسلط شد و تمام بدنم از دستم به فریاد آمد، چیزی که قبلا هرگز تجربه اش نکرده بودم. بدون اینکه به پشت سرم نگاه کنم، حضور کسی را آنجا کاملا حس کردم، در کسری از ثانیه به من حمله ور شد و با زانو به کمرم کوبید، نقش بر زمین شدم و او با دستش دهانم را گرفته بود تا ساکت بمانم، اما جدال من با او سروصدای زیادی به پا کرد، چیزی که مسلما به نفع او نبود و آن را نمی خواست، دوید و فرار کرد؛ خدا با من ...
چرا باید به دلمان اعتماد کنیم؟
که قبلا هرگز تجربه اش نکرده بودم. بدون اینکه به پشت سرم نگاه کنم، حضور کسی را آنجا کاملا حس کردم، در کسری از ثانیه به من حمله ور شد و با زانو به کمرم کوبید، نقش بر زمین شدم و او با دستش دهانم را گرفته بود تا ساکت بمانم، اما جدال من با او سروصدای زیادی به پا کرد، چیزی که مسلما به نفع او نبود و آن را نمی خواست، دوید و فرار کرد؛ خدا با من بود و من شانس آورده بودم، اما باید به ندای درونم گوش می ...
لجاجت در برابر حق
پذیرش توبه اعضای این گروه مخالف بودند تغییر دادند تا نگاه رأفت آمیز در زندان ها همچنان تداوم یابد. حال این پرسش مطرح می شود که چرا بعد از اعدام مهدی هاشمی به جرم قتل های متعدد، آقای منتظری که فتوایش در این زمینه احتیاط ها را کنار می گذاشت و مقامات قضایی مایل بودند به فتوای ایشان عمل کنند یکباره همه مبانی فقهی و حتی اخلاقی را کنار می گذارد و به تخطئه غیر اصولی حکم فقهی امام می پردازد؟ برای ...
راز هولناک شکارچی پسربچه های تهرانی فاش شد
...: ساعتی قبل در میدانی در شرق تهران نشسته بودم که مهدی به سمتم آمد. او در محله ما زندگی می کند. سراغ یکی از دوستانش را گرفت که گفتم نمی دانم کجاست. در یک لحظه به زور یقه مرا گرفت و با تهدید چاقو مرا به اینجا آورد و زندانی کرد. حتی صاحبخانه هم از ترس جرأت اعتراض نداشت. چون اکثر بچه های محل از مهدی می ترسند. او فرد عصبی و خشنی است که با هرکسی درگیر شود چاقو می کشد و زخمی اش می کند. ...
آموزش نظافت، راهکارهای ترغیب کودک
را انجام می دهید. به طور مثال بگویید: باید همۀ اون سیب زمینی و گوشت هایی که لای دندونامون گیر کرده بریزیم دور و بعد شروع به مسواک زدن کنید و بگویید: ببین من هم همین کار رو انجام میدم. - از آواز خواندن و نقش بازی کردن نیز استفاده کنید: ما اینجوری صورتمون رو می شوریم، می شوریم؛ ما اینجوری دستامون رو می شوریم، می شوریم؛ ما اینجوری مسواکمون رو می زنیم، می زنیم. - در پایان مسواک ...