سایر منابع:
سایر خبرها
حسین فاطمی؛ دکتری که در راه جمهوریت ایران شهید شد
ماهنامه نسیم بیداری - علی نیلی: دکتر حسین فاطمی، آینه تمام نمای روحیه جوان ایرانی است؛ هوشمند و گیرا، عجول و کم حوصله. در جاده سیاست تا جایی که جا داشت تخت گاز رفت، لایی کشید و به چپ منحرف شد و گرچه دست فرمان خوبی داشت اما در جاده ای می رفت پر پیچ و خم، لغزنده، پر دست انداز و پر تردد. چنین شد که عاقبت در تله کودتا گرفتار آمد. به گاه گرفتاری، انکار کرد و بعد ابراز پشیمانی. فاطمی بی شک ...
گفتگو با زنی که با یک اعدامی ازدواج کرد
خوردی؟ خیلی زیاد، از همه دنیا؛ اما برایم مهم نبود. همه دخترها به خوشبختی شان فکر می کنند اما تنها چیزی که توی ذهن من حک شده، آزادی همسرم است، می خواهم آزاد شود. برای بعد از آزادی اش هم برنامه ریزی کرده ای؟ شاید باورت نشود اگر بگویم خانه را هم در ذهنم تزئین کرده ام، رنگ پرده های اتاق و رنگ دیوارها، درباره همه چیزش حرف زده ایم؛ اما اگر زنده بماند... . امیدواری؟ خیلی، خیلی زیاد، من به دست های مردم و معجزه عشق و البته بزرگی خدا امیدوارم. ...
کارگر خدماتی دزد طلاهای خانم آقای دکتر بود
به یک رقم بزرگ برخوردند که نمی توانست حاصل یک روز، یک هفته و حتی یک ماه کار در خانه بعنوان کارگر خدماتی باشد و زن جوان نیز در بیان منبع این درآمد هنگفت ناتوان شده و لب به اعتراف گشود که این پول حاصل فروش جواهرات همسر آقای دکتر بوده است. البته آنچه در حساب زن وارد شده بود بسیار کمتر از چیزی بود که دکتر عنوان کرده بود، دکتر گفته بود که ارزش فقط بخشی از طلاها بیش از 20 میلیون تومان است و سرویس ...
مکافات یک لحظه جنون
این که شوهرم روزی از این بدرفتاری هایش دست بردارد. هم کارهای خانه را انجام می دادم. هم به کارهای مزرعه رسیدگی می کردم. همچنان امید داشتم که شرایط بهتر شود که نشد. چرا او را کشتی؟ هنوز هم با یادآوری آن روز تلخ، وحشت زده می شوم. می خواهم بچه هایم و فرزندان مقتول هم باور کنند که من آنها را دوست دارم و نمی خواستم پدرشان را بکشم. همه چیز در یک لحظه اتفاق افتاد. خیلی سعی کردم ...
رادیو در اسارت (9)
پایگاه اطلاع رسانی آزادگان ایران : آقا کمال عزیزی آدم ساده و معمولی ای بود. اصلاً جلب توجه نمی کرد. مظلوم، کم صحبت. از کرد های معاود وبرگشته ازعراق بود که آمده بود بهبهان زن گرفته بود و همان جا هم ساکن شده بود. بعد هم آمده بود بسیج و به دست تقدیر، توی عملیات رمضان اسیر شده بود. یادم افتاد یک بار که با آقا کمال صحبت می کردم، بین حرف هایش گفت که تعمیرکار وسایل برقیه. رفتم سراغش و گفتم ...
زجر های یک چریک اسلامی به روایت همسرش/پیش بینی وقوع جمهوری اسلامی توسط شهید اندرزگو/در لحظه شهادت، اوراق ...
کرد دست از این کار بردارد به گوش می رسید. او با زبان بلوچی حرف می زد و دائم می گفت، این زن حامله است. بچه اش سید است گناه دارد. و مرد هم در جواب او می گفت ، من باید اینها را بکشم و در همین خانه دفن کنم. در میان این کشمکش ها من به حضرت زهرا(س) متوسل شدم. گفتم، خانم فقط این قدر می دانم که اگر من گناهکارم این دو تا بچه گناهی ندارند. اینها را نجات بده. این دعا را به خاطر شهید اندرزگو کردم که خیلی دلش می ...
رازِ یک انسان
درآغوش مادری به گوش می رسد و... حسین و محمد- فرد زخمی حاضر در عکس نمایشگاه- درگوشه ای از خرابه های شهر سنگر گرفته و خشاب اسلحه هایشان را عوض می کنند. حسین به کوه آق داغ چشم می دوزد و سربازانی که وحشیانه به سمت دامنه کوه و خانه های مردم هجوم می آورند:" مثل این که دست بردار نیستن و این بار می خوان شهررو تصرف کنن! " محمد نشان می دهد که خونسرد است و هیچ نگرانی ندارد:" بی خیال داش ...
توستر کوچولوی قهرمان و سفر پرماجرا مهمان شبکه دو می شود
تمام وسایل زندگیش را نو کنند. آنها این کار را بدون اطلاع مادرشان انجام می دهند. اما هنگامی که مادر با این ماجرا مواجه می شود، چنین عنوان می دارد که من در تشک تختم، مبلغ بسیار زیادی پول پنهان کرده بودم. بچه ها با اطلاع از این موضوع به دنبال یافتن تشک در سرتاسر شهر می افتند به طوری که دیگر اهالی شهر نیز از این ماجرا باخبر می شوند و برای پیدا شدن تشک جایزه گذاشته می شود که ... فیلم سینمایی ...
قتل همسر پس از آزادی از زندان
ایران آنلاین /به گزارش خبرنگار جنایی ایران ، سحرگاه بیست و ششم خرداد خبر مرگ زن جوان در خانه شان واقع در خیابان پیروزی به پلیس اطلاع داده شد و با انتقال جسد زن 35 ساله – سیمین – به پزشکی قانونی مشخص شد او بر اثر اصابت ضربات سنگین به سرش دچار خونریزی مغزی شده و جان سپرده است. حسن در بازجویی ها به کارآگاهان گفت: همسرم را به خاطر رفتن به خانه خواهرش سرزنش کردم که بعد بین ما مشاجره ای ...
زن جوان: پشیمانم؛می خواهم به خانه شوهرم برگردم!
حرف همسرم رسیدم که می گفت مراقب باشم، چراکه دنیای آنها با ما متفاوت است، اما من با لجبازی هایم چشم و گوشم را به روی حرف هایش بسته بودم. اوایل همراهی دوستانم برایم هیجان انگیز بود، اما خیلی زود فهمیدم من مثل آنها نیستم. حالا هم با اینکه رویی برای برگشت به خانه مشترک ندارم، اما می خواهم دوباره زندگی ام را در کنار همسرم شروع کنم و ادامه دهم. رئیس شعبه 268 دادگاه ونک با شنیدن اظهارات زن پشیمان برای مرد عاشق پیشه احضاریه فرستاد تا پس از حضور در دادگاه در این باره تصمیم بگیرد. ...
آوارگی در جوار شقایق ، بعد از 54 سال زندگی آبرومند!/دختر دانشجویم پیام داده که مامان؛ ما داریم دق می ...
مردش را در پارک ندارد بر روی زمین و کنار اجاق گاز می نشیند و سرش را بر روی زانو می گذارد و می گوید: چند روز پیش برای اینکه دخترم متوجه نشود کجا هستیم و نشان دهم به دنبال پیدا کردن خانه ای برای رهن هستم، با او در کنار یک بنگاه املاکی قرار گذاشتم. در بنگاهها به بهانه ی اینکه این مورد رهنش زیاد است و آن یکی مورد الان تخلیه نیست و خانه دیگر مسیرش از محل کار من دور است و ... خیال دخترم را راحت کردم که ...
از دار قالی تا پرورش شتر مرغ
خانه در بن بستی تنگ و قدیمی واقع است. درِ خانه که باز می شود بوی خامه رنگرزی شده قالی بلند می شود. پله های قدیمی را که بالا می رویم تصویر همه ابزارآلات قالیبافی چشم مان را نوازش می دهد؛ از شانه و هرزه گرد(گوله کن نخ ها) گرفته تا دارهای بزرگ و کوچک قالی. در میان گونی خامه های تازه از راه رسیده، زهرا داوودآبادی و ارغوان امینی مشغول چله کشی یکی از دارهای قالی هستند؛ کارفرماهایی که خود پا به پای ...
زنان خیابانی؛ چهره ای بی نقاب از خیابان های شهر/ واقعیتی تلخ که انکارشدنی نیست
، شوهرخاله ام هر شب به بهانه دستشویی رفتن به سراغ من می آمد و اذیتم می کرد و بالاخره کار را تمام کرد. گوشت کنار شصت دستش را کنده بود و خون می آمد، دستمال تعارفش کردم برنداشت. " حالم بد بود، می لرزیدم، به دوستم گفتم و سراغ مشاور مدرسه رفتیم، خاله ام را خواستند و موضوع را گفتند، مرا بغل کرد و به خانه برد اما حسابی کتکم زد و گفت اگر جایی این حرف را بزنم حسابم را خواهد رسید. بی کسی بودم که ...
جای خالی همسرم!
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری پلیس، پسر بچه سه ساله اش را در آغوش گرفت و دستبد به دست از خودروی کلانتری مهدیشهر پیاده شد. پشیمان و شرمسار از گناه بزرگی که زندگی اش را از هم پاشیده و مصیبتی که بر سرش آمده، سخن می گفت. زیاده خواهی من، "سعید" را مجبور می کرد تا دو شیفت کار کند. او شب ها تا دیروقت کار می کرد و وقتی به خانه می آمد از شدت خستگی، نای حرف زدن هم نداشت. ...
پایان تلخ اعتماد به وعده های یک مفنگی
حرفی از این آدم مفنگی بی غیرت بزنی تو را از خانه مان بیرون می کنیم. سحر گفت: متاسفانه من بدون اطلاع خانواده ام با شوهر سابقم در ارتباط بودم .حدود یک ماه از این رابطه گذشت و متوجه شدم تمام حرف هایی که به من زده درمورد اصلاح خودش و ترک اعتیاد دروغ بوده است. با او ترک رابطه کردم و از این که چرا دوباره فریب خورده ام دمق بودم.تا این که متوجه شدم باردار هستم. موضوع را به شوهرم اطلاع دادم ...
احمد در شهرستان زن صیغه ای داشت - او دست از سر شوهرم برنمی داشت
می کند زمانی هم که در خانه حضور دارد مثل مجسمه ای است که نه صدایی دارد و نه حرکتی! دائم با موبایلش مشغول است و انگار مرا نمی بیند و حضورم را متوجه نمی شود.زمانی که مورد بی مهری همسرم قرار می گیرم به او اعتراض می کنم. اما او نه تنها به من حق نمی دهد بلکه مرا تهدید به طلاق و... می نماید. من نیز که نمی خواهم دوباره شاهد سرزنش دوست و آشنا باشم مجبورم بسوزم و بسازم.از همان ابتدا در انتخابم اشتباه کردم. برای فرار از حرف مردم دست به یک ازدواج ناآگاهانه زدم و حالا جز خودم نمی توانم فرد دیگری را سرزنش کند. خراسان 110 ...
کم رنگ شدن فرزندآوری در پیچ و خم قوانین حمایتی از زنان شاغل رابطه مستقیم اشتغال زنان با کاهش نرخ ...
طنین یاس گفت: قبل از رفتن به مرخصی زایمان جز کارمندانی با سابقه بالا، موقعیت و جایگاه بالایی بودم اما با یک مرخصی زایمان 9 ماهه با از دست دادن ردیف شغلی مواجه شدم ! حالا بعد از گذشت چهارسال بار دیگر در حال رشد و ترقی کاری هستم و حتی اگر شوهرم هم فرزند دیگری بخواهد چون یک بازوی اقتصادی خانواده هستم ، حق مخالفت داشته و مخالفت خواهم کرد! وی در ادامه با اشاره به رد شدن مصوبه افزایش مرخصی ...
می گفتند ماهی100میلیون می گیرد و به سوریه می رود!
...، گفت: شما برو خانه مادرت، من هم می آیم. بعد من را فرستاد خانه مادرم که الان ساکن قزوین هستند. طی یک ماهی که آنجا بودم، سید کارهایش را انجام می داد. وقتی سید آمد، من نمی دانستم که می خواهد به سوریه برود. وقتی آمد، حرف های خیلی زیبایی گفت و کلیپ هایی نشان داد. در مورد اسارت حضرت زینب(س) حرف های قانع کننده خوبی می زد که اصلا خیلی تعجب آور بود و گفت که: می خواهم برای دفاع از بی بی حضرت زینب(س ...
مثل وهب...
را از صرافت رفتن بیندازند. با ادب و متانت حرف همه را شنید. تلفن همراهش را درآورد و فیلمی از وحشی گری داعشی ها نشان جمع داد. یک حرفش هنوز در گوشم هست: مگر وهب، جوان و داماد نبود که رفت جهاد؟ زنگ زد و با عجله گفت: اینجا شلوغ شده، اگر بودم پنجشنبه خونه ام وگرنه حلالم کنین . تا آمدم حرفی بزنم قطع کرد. محمدم! دامادم! رشیدم! وهبم! پنجشنبه نیامد... ...
سلیمی: شرمنده بودم!
به گزارش جام جم آنلاین از باشگاه خبرنگاران، بهداد سلیمی، مهمان قهرمان این قسمت از خندوانه ، با دختر چند ماهه اش در استودیو حاضر شد. وی بعد از سلام و احوالپرسی، در توصیف حس و حالی که بعد از المپیک ریو در هنگام ورود به کشور داشت، گفت: زمانی که به ایران رسیدم، حس شرمساری داشتم. از اینکه دست خالی بر می گشتم، خیلی ناراحت بودم. من در طول هشت ماه تمرین، در مجموع یک ماه هم دخترم را ندیدم و ...
تعداد انگشتان حاج اکبر برای شمارش درد هایش کم است+تصاویر
سال در خانه ما زندگی می کرد. عروس این خانواده گفت: ما در حدی که بتوانیم، کمکشان می کنیم، شوهرم کشاورز پدرش هست و ما هم از 2 هکتار زمینی که پدرش برای شراکت به ما داده، زندگی خود را پیش می بریم. ازدواج برای محمد تبدیل به آرزوی دست نیافتنی شده است، وی هنگام خداحافظی به دور از چشم پدر و مادر و خواهرانش به خبرنگار ما درباره سالم بودن خود تاکید می کرد و می گفت، مشکل من معلولیت ...
"زجرآور ترین" لحظه برای خواهر شهید "لاجوردی"
گناهان که به جای خود، حتی از مکروهات هم پرهیز داشتند. از همان جوانی تقید خاصی به حلال و حرام داشتند و زمانی هم که وارد مناصب حکومتی شدند، می توانم به جرئت قسم بخورم که یک ریال از وجوه دولتی وارد مال ایشان نشد. ایشان در خرج بیت المال دقت فوق العاده بالایی داشتند. *چه موقع متوجه شدید که برادرتان وارد فعالیت های مبارزاتی شده اند؟ من خودم خیلی کنجکاو بودم. عصرهای جمعه که در خانه ما ...
شوخی تلگرامی، بلای جان پسر جوان شد
مأموران پلیس خبر رسید پسر 25ساله ای به نام اشکان در حیاط خلوت خانه شان خود را حلق آویز کرده است. با حضور قاضی ایلخانی، بازپرس جنایی تهران در محل حادثه تحقیقات در این پرونده آغاز شد.پسر جوان دست به خودکشی زده بود و پرونده با عنوان خودکشی روی میز قاضی جنایی قرار گرفت اما چند روز بعد مادر قربانی به دادسرای جنایی رفت و از دختر جوانی به خاطر مرگ پسرش شکایت کرد. او از چت های پسرش با دختر جوان در تلگرام ...
این زن متاهل در شبکه های مجازی دنبال شوهر می گشت
از هیچ کاری برای خوشحال کردن او دریغ نمی کردم. او همانی بود که همیشه آرزویش را داشتم. اما این شرایط دوام نداشت. چند ماهی از زیر یک سقف رفتن مان گذشته بود که اخلاق سحر تغییر کرد. مدام سرش در گوشی اش بود. حتی وقت هایی که من خانه و در کنارش بودم، در شبکه های اجتماعی سرگرم بود. اعتراض های من هم اثری نداشت. رفتارش عجیب و غریب شده بود. حتی پوشش اش کم کم تغییر کرد و چادر هم سرش نمی کرد. به ارتباطاتش شک ...
به هیچ وجه برای شهادت نمی روم!
که آیا شما خبری از همسرانتان دارید؟ اول طفره می رفتند تا اینکه یکی را قسم دادم اگر خبری هست به من اطلاع داد، او هم ماجرا را گفت. *مقابل خدا سجده کردم و گفتم: دست آقا رضا درد نکنه معمولا وقتی مأموریت می رفت خانه خودمان نمی ماندم اما این بار آخر نرفتم منزل پدرم. انگار در خانه مان احساس امنیت بیشتری می کردم. حتی یک روز مقابل خدا سجده کردم و گفتم: دست آقا رضا درد نکنه چقدر در خانه ...
ارواح شبگرد در اتوبان های پایتخت
. به نظر سرحال می آید: تازه یک ساعت پیش مصرف کردم که بتوانم راه بیفتم. هر روز 30 هزار تومان کمتر بیشتر درمی آورم و روزی یک ساندویچ می خورم تا پولم را برای مواد پس انداز کنم. هنوز جوان است اما آینده برایش نه انتهای هفته و ماه بلکه چند ساعت دیگر است و دودی که توی سرش خواهد پیچید. او مسافر حاشیه اتوبان های تهران است؛ یک روح سرگردان. ...
روایت پروانه معصومی از چرایی مهاجرتش به شمال
...؛ تقریبا هر آنچه در شهر داشتیم، اینجا هم داریم؛ درست است سرعت اینترنت ما اینجا به اندازه تهران نیست اما به هر حال هست. چند وقت پیش در تهران پای اینترنت نشسته بودم، آنقدر سرعت بالا بود که از خودم می پرسیدم درست می بینم یا غلط! در عوض اینجا چیزهایی داریم که در تهران نداشتیم! اولا فضای خیلی بزرگی دارم که می توانم در آن هر کاری می خواهم بکنم؛ گل کاری، کشت و کار و ... البته این کارها را خودم انجام ...
آن قدر کتکم زد که بی هوش افتادم / فردای آن روز از خانه فرار کردم
بودم اما روم نمی شد برم. تا وقتی پاک شدم و تصمیم گرفتم برم تو انجمنا کار کنم تا تجربه پاکیم بیشتر شد. وقتی کمکم می کنن خیلی بهم انگیزه می ده. واسه 45 تومن پول انجام کارای شناسنامه باید می رفتم هزارتا خلاف دیگه می کردم. رفتم همین انجمنای غیردولتی کمکم کردم و کارامو انجام دادن. آخرین حرف های رؤیا وقتی از در اتاق خارج می شود این است: نمی دونم بعدا چی می شه. آرزوم بود یه روز بگم یک ساله پاکم، حالا آرزوم برآورده شده دیگه الان اگه بشینن جلوم بکشن هیچ حسی ندارم، خانوم نمی دونی اگه زن باشی و بی سرپناه چه بلاها که سر یه گرم شیشه سرت نمی آرن. خبر آنلاین 110 ...
طلاق چهره های مشهور سینما و تلویزیون
بازیگر زن شدن و بعد ماجرای تتو دست هایش و حاشیه هایی که برایش به وجود آمد. اما اکنون زمزمه هایی مبنی بر جدایی او و همسرش در گوشه و کنار شنیده می َشود که تا این لحظه که در حال نوشتن این مطلبم هیچ خبر موثق و قطعی درباره آن شنیده نشده. بعید نیست که در پی مساله تتو دست هایش و حرف هایی که در دفاع از فمنیست زده برخی آهنگ جدایی ترانه را کوک کرده باشند تا شویی ساختگی علیه او راه بیاندازند. در ماه ...
حرف های تکان دهنده نوجوانی که بخاطر مواد مادرش را کشت
قرار دادیم من از صحنه جرم فرار کردم . آنها حکم جلب مرا گرفته بودند برای همین مدتی را متواری شدم اما بالاخره از فرار خسته شدم و خودم را به دادگاه معرفی کردم چند روزی را در زندان بودم تا با وثیقه آزاد شدم، به خانواده ام تعهد دادم که دیگر سمت فروش مواد نروم. چند روزی گذشت و من دوباره وسوسه شدم وبا داریوش تماس گرفتم ،یک روزاواسلحه شکاری به من دادوگفت:که این مال خودت باشداین یک ...