سایر منابع:
سایر خبرها
توصیه پدرانه رضا صادقی به دخترش/ بازگشت مهراوه شریفی نیا به فضای مجازی/ فلور نظری و خاطرات یک عکس
هم قصد دارد گلچینی از پست های به روز شده هنرمندان و ورزشکاران را در اختیار شما کاربران قرار دهد. پیام صادقیان و فرشاد احمد زاده با تصاویری به یاد مرحوم هادی نوروزی اینستاگرامشان را به روز کرد. مهراوه شریفی نیا نوشت:"سلام بعد از 6 ماه صفحه م رو باز کردم، چون: _دلم خیلی تنگ شده بود. _در این 6 ماه به اندازه ی کافی فرصت پیدا کردم که به کارهای عقب افتاده برسم ...
مهراوه شریفی نیا پس از 6 ماه با انتشار این عکس به اینستاگرام بازگشت
به گزارش زنان کویر ،مهراوه شریفی نیا بازیگر کشورمان پس از 6 ماه به اینستاگرام بازگشت. مهراوه شریفی نیا در اینباره نوشت: ***** سلام بعد از 6 ماه صفحه م رو باز کردم، چون: _دلم خیلی تنگ شده بود. _در این 6 ماه به اندازه ی کافی فرصت پیدا کردم که به کارهای عقب افتاده برسم. _صفحه رو دی اکتیو کرده بودم چون از وابستگیم به فضای مجازی ...
ماجرای خواندنی شیعه شدن یک بانوی انگلیسی
، مسیحیان همگی افراد خوب و مهربانی بودند. اینها توجیهاتی بود که برای پذیرفتن مسیحیت تراشیده بودم و حدود یک سال هم به عنوان یک مسیحی زندگی شادی داشتم. اما بار دیگر ورق برگشت. دلم برای اسلام تنگ شد. دلم برای شور و هیجان ماه رمضان، یادگیری زبان عربی و بالاتر از همه برای به خاک افتادن در مقابل خداوند. من باردیگر انتخابم را مورد مداقه قرار دادم و پی بردم که خیلی با خداوند و اسلام از سر انصاف رفتار ...
دخترها نوحه بابا می خوانند/ این شهید پیکر ندارد!
.... مادرش هم راضی نبود. اما رو به مادرش گفت: آن دنیا جواب حضرت زینب را می دهی؟ مادرش با این جمله آرام شد. اما من هرکاری کردم دلم راضی نمی شد برود. قبلا هم گفته بودم به دلم افتاده بود برود دیگر بر نمی گردد. وقتی داشت می رفت دستش را دراز کرد اما من دست ندادم. راضی به رفتنش نبودم. حالا توی دلم مانده است که چرا چشم در چشم خداحافظی نکردیم و حسرت این دست ندادن را هنوز می خورم. وقتی رفت شب و روز کارم ...
می توانی تصورش را بکنی؟/بیست ویک سال تمام زیر حکم اشتباه قصاص!
خالی خالی. انگار که یک مستندساز نشسته باشد روبه روی او و او، محمد قوی اندام ، یکی از قدیمی ترین زندانی های ایران زل بزند در لنز دوربین و با چشم هایی که از هر حسی خالی است، بگوید: 21 سال زندان بودم. حالا آزاد شده ام. خب حالا فیلمم را برمی داری که چه بشود؟ بشوم مضحکه خاص و عام؟ هر کی توی کوچه خیابان من را دید، بگوید ممد زندونی؟ ولمان کن آقا! محمد اما اینها را نگفت. با پیراهنی مشکی، همان رنگی که همه ...
قتل برای یک عشق مجازی
...: همه چیز یکدفعه رخ داد و پسر درس خوان خانواده تبدیل به یک قاتل شد و به جای کلاس دانشگاه راهی زندان شد. فرصت نکرد طعم شیرین دانشگاه را بچشد و به جای آن ترس از اعدام کامش را تلخ کرد. حسین 18 سال دارد و برای یک عشق مجازی قتل انجام داد و توسط کارآگاهان پلیس آگاهی دستگیر شد. معتقد است او و مقتول قربانی توطئه دختر مورد علاقه اش شده و به خاطر این که زیاد خوشبین بوده زندگی اش ...
رویا مرا به خانه شان دعوت کرد / با هم در خانه بودیم که برادرش سر رسید
را آزار و اذیت می کند. وقتی فهمید من عاشقش شده ام، شرط ادامه دوستی را قتل برادرش اعلام کرد. او مرا گرفتار کرد تا خودش رها شود. من و مقتول قربانی توطئه رویا شدیم. یکی مرد و دیگری در انتظار مرگ است. تو چرا قبول کردی؟ من خام عشق او شده بودم. آن موقع متوجه نبودم چه کاری خوبی است و چه کاری بد. شرایط طوری پیش رفت که زمانی برای فکر کردن نداشتم. همه چیز یک دفعه رخ داد و من زندگی و ...
زن جوان برای خودش هوو آورد
...؛ جوان برازنده و باشخصیتی که در همان برخوردهای اول با خانواده ام خودش را در دلشان جا کرد و ازدواج کردیم. چنان خوشبخت بودم که همه فامیل آرزوی چنین زندگی سرشار از شادی ما را داشتند. با به دنیا آمدن دختر و پسرمان خوشبختی مان تکمیل شده بود تا اینکه با شنیدن یک خبر دنیا بر سرم خراب شد و مسیر زندگی ام تغییر کرد. در حدود سه سال پیش دچار یک بیماری شدم و پزشک معالجم پس از چند آزمایش اعلام کرد مبتلا به ...
این مرد بعد از 21 سال آزاد شده/ زندانی ها با کلاهبرداری موبایلی پول جور کردند آزاد شدم!
. رحیم چی؟ بعدش که من سندی شدم، او هم سندی شد. آن موقع برادرش برایش سند گذاشت و با آن سند، 10 سال بیرون زندان بود. شما سند نگذاشتید؟ من کسی را نداشتم که برایم سند بگذارد. یعنی کلا در این 21 سال، یک بار هم مرخصی نیامدید؟ نه، اصلا. از اول تا آخرش رجایی شهر بودید؟ نه، هشت سال زندان قصر بودم، 13 سال هم رجایی شهر. کم انسانی پیدا می شود که 13 سال در جایی باشد ...
مهدی مهدوی: بعضی ها با رفتارهایشان اذیتم کردند/ وجدانم راحت است که برای تیم ملی کم کاری نکردم
مهدی مهدوی پاسور باسابقه تیم ملی والیبال ایران بعد از خداحافظی از تیم ملی والیبال به خبرنگار آنا گفت: لحظه خداحافظی برای همه و در هر مقطعی سخت است. من 16 سال لباس تیم ملی را در همه رویدادها و مسابقات رسمی بر تن کرده ام و حالا جدایی از تیم ملی و به خصوص بازیکنان سخت است. دلم برای تک تک بازیکنان تنگ می شود به خصوص سعید معروف. ما روزهای سختی با هم گذراندیم و در هر مسابقه که شرایط خوب نبود همه تلاش ...
آقای بازیگر: دلم بدجور هوای محرم سال های قبل را کرده است
گروه سینما تیتریک ، رضا ایرانمنش بازیگر سینما و تلویزیون از حال و هوای ماه محرم در سالیان گذشته یاد کرد و گفت: واقعیت این است که دلم برای محرم و ایام عاشورای سال های گذشته تنگ شده است. وی ادامه داد: در حال حاضر فضا کمی مدرن تر شده و همه چیز به روز پیش می رود و محرم مثل قدیم برگزار نمی شود. من دوست دارم به همان سال های قبل و نحوه برگزاری مراسم سوگواری به شکل سنتی در تکیه ها و هیات ها بر ...
رضا صادقی از همسری آلمانی و سادات تا ارادت به امیرالمومنین +عکس
خوبی به تمام اتفاقات دوروبرمان دارم و یکی از ستاره های خوب زندگی من همسرم است. یکی از دلایلی که محل زندگی ام را به کرج انتقال داده بودم این بود که نمی خواستم ازدواج کنم. دورترین نقطه کرج رفته بودم و با خودم می گفتم اینجا ته دنیاست و داستان تمام می شود اما حالا وضع فرق کرده است. ازدواج تو باعث شد که سر زبان ها بیفتد که می خواهی برای مدتی از ایران بروی؟ آن موقع فکر می کردم اگر ...
سال های دور از خانه
...: بیش از هزار نفر ایرانی که با قایق خودشان را به استرالیا و جزیره تبعیدی ها رسانده بودند در اردوگاهی که هیچ خبری از بهداشت و امکانات نبود، زندگی می کردند. خیلی ها در مدت زمانی که من آنجا بودم، مردند و خیلی ها تن به کارهایی دادند که باب میل شان نبود. من هم بین آن پنج هزار نفر زندگی می کردم اما دیگر طاقت نیاوردم و تصمیم گرفتم برگردم. همه پس اندازم که سال ها برای آن زحمت کشیده بودم حدود 20 ...
توهم خودزنی در زنان شیشه ای
اعتیاد دارم و از چهار ماه قبل برای ترک مواد به کمپ مراجعه کردم و بستری شده ام. من انواع مواد مخدر را مصرف کرده ام اما شیشه را اولین بار برای لاغر شدن مصرف کردم. یادم می آید با 15 نفر از دوستانم دختر و پسر برای تفریح به شمال کشور رفتیم. من نمی دانستم حتی مواد مخدر چیست تا این که در آنجا دوستانم به من شیشه تعارف کردند و من هم برای این که کم نیاورم چند دود گرفتم اما چون بلد نبودم دود ...
فریب وسوسه های شیطانی پارسا را خوردم / همسرم متوجه ارتباط کثیفم شد
. سروش 13 سال از من بزرگ تر بود و با آن که تحصیلات بالایی نداشت اما ثروتمند بود به همین خاطر خانواده ام اصرار می کردند با او ازدواج کنم چرا که خودشان دچار مشکلات اقتصادی بودند. این گونه بود که زندگی مشترک من و سروش آغاز شد اما من زمانی به خود آمدم که صاحب دو فرزند شده بودم. عشق و عاطفه و احساسات مادرانه موجب شد تا از افکار کودکانه بیرون بیایم و دیگر به طلاق فکر نکنم. در همین ...
نا گفته های همسر شهید محسن الهی/ اگر بخواهم اورا وصف کنم در هزار کتاب نگنجد
ایشان و شهید محسن الهی را از زبان همسرش بشناسیم. حاج محسن را از چه سالی می شناسید؟ از دوران بچگی با هم بزرگ شده بودیم و حاج محسن به من همیشه میگفت به کارهایت توجه کردم هم از نظر حجاب و عفاف هم اخلاق ,شیفته مظلومیت و معصومیتت شده بودم و هیچ وقت نمیتوانستم جز شما به کس دیگری فکر کنم. حاج محسن قبل از ازدواج پسردایی بنده بودکه خداوند ما را قسمت هم قرار داد در سال 1370 ...
پدرم مرا با یک نمکی معاوضه کرد / من زن هشتمش بودم
به گزارش سرویس حوادث "جام نیوز" ، هر 3ماه یک بار شکایت می کنم تا بتوانم نفقه ام را از شوهرم بگیرم و شکم دختر 3ساله ام را سیر کنم. باور کنید خجالت می کشم که بگویم همسر هشتم مردی 70ساله هستم و با 23سال سن باید کلفتی خانه اش را انجام بدهم. زن جوان در دایره اجتماعی کلانتری نواب صفوی مشهد افزود: من در خانه شوهرم فقط یک کلفت هستم و هر موقع می خواهم حرفی بزنم او مرا به باد کتک می گیرد و می ...
برای سرباز رایگان است!
اش برمی دارد و عرق سر و صورتش را خشک می کند. – این که نوشته اید، یعنی از سربازها کرایه نمی گیرید؟ – معنی اش همین است دیگر بابا. کاری است که از دستمان برمی آید. از سر همان تصادف سربازها این را دادم برایم درست کردند و چسباندم به شیشه. دخترم توی شرکت شان چاپش کرد. دلم خیلی برای آن سربازها سوخت. چه فرقی می کند؟ همه شان مثل بچه های خودمان هستند. خودم هم دو تا پسر سرباز داشتم. دست و ...
آرزوهایی که بر باد رفت
بودم خودم با دست های خودم قبردخترم را کنده ام. همسرش فردی بی مسئولیت بود که تمام جسم و جان دخترم را نابود کرد. با کمربند و هرچیز دیگری که به دستش می رسید به جان دخترم می افتاد. سعی کردیم آرام اش کنیم. چندین بار دخترم را به خانه شوهر پس فرستادم اما دیگر نمی توانست تحمل کند و طلاق گرفت تا این شکست، شعله بیماری اعصاب و روان را در او نیز روشن کند و درد من را صد افزون. دختر کوچک ترم نیز در خانه بخت است ...
فصل آخر؛ تنهایی در سرای سالمندان؟
پیر شی الهی . دوباره سرش رو پایین میندازه و با صدای خیلی آروم تر از قبل می گه: بعد از طلاق خیلی اومد دنبالم اما دیگه حاضر نشدم برگردم، حاضر بودم این همه سختی و دو جا کار کردن رو تحمل کنم اما برنگردم. ازش پرسیدم مشکلتون با همدیگه چی بود؟ که سکوت می کنه و هیچی نمی گه. بعد از چند ثانیه حرف رو عوض می کنه و با خنده بلند میگه: حتی یه سال بعد از مرگش دلشون نمی خواست به من بگن مرده، می گفتن تازه ...
دلم می خواهد با سرطان از این دنیا بروم
شده اند. البته آنها به نبودن من در کنارشان اعتراضی نداشتند. یک بار علی از من سؤال کرد چرا میان این همه پزشک شما باید دور از خانواده تان و در یک شهر دور کار کنید؟ یک بار علی را همراه خودم به بیمارستان بردم و او از نزدیک شاهد ارتباط صمیمانه و خودمانی بچه ها با من بود و متوجه شد من و کودکان بخش خون و آنکولوژی چقدر به هم وابسته ایم؛ همان دلیل محکمی که باعث ماندن من در این بخش طی این سال ها شده است. ...
نماد دانش مردم ایران به یک زن داده شد
این نمایش را بازی کرده و جایزه بهترین بازیگری را هم گرفته بودم از آن موقع تا الان هرچه گشتم دیدم سخت تر و سنگین تر و دوست داشتی تر از این متن وجود ندارد. اشاداد با بیان اینکه دوازده سال تئاتر کار کردم و بنا به دلایلی باید از نو شروع می کردم ادامه داد: کمی پول درآوردم و توانستم به اجرای عمومی برسم، برای شروع دوباره دنبال اثری بودم که دوستش داشته باشم. این کارگردان و بازیگر تئاتر بیان کرد: من شاگرد ...
زمان تولد دخترم شیفت بودم/ سوختن همشهری ام در تصادف دردناک ترین خاطره دوران خدمتم است
خودتان را معرفی کنید: سیامک عقیلی هستم، متولد 1364، ساکن کردکوی. چند ساله وارد آتش نشانی شدید؟ هشت سال. رسته شغلی از ابتدا شما آتش نشانی بود؟ بله. آیا از همان ابتدا در کردکوی مشغول بکار بودید؟ بله. چه عاملی باعث شد تا شغل آتش نشانی را انتخاب کنید؟ “علاقه” عامل اصلی من در انتخاب شغل آتش نشانی بود. ...
تقدیر سعید راد از ظریف در تلویزیون: 6 قدرت جهانی در برابر ایران زانو زدند
سعید راد افزود: چرا دیگر در سینمای ایران قهرمان نداریم؟ چرا به مخاطب به عنوان مشتری نگاه می کنیم و همه چیز برای ما فروش شده است؟ من 20 سال در سینما نبودم، در سینما اشخاصی که چند سال غیبت داشتند حذف شده اند، اما وقتی من برگشتم چون با سینما زندگی کردم، آقای درویش به سراغ من آمد و کار کرد. کار با آقایان درویش و حاتمی کیا از افتخارات بازیگری من است. او در بخشی دیگر از اظهاراتش عنوان کرد ...
شب نشینی شاعران اهل بیت (ع) به یاد حضرت علی اکبر
برای شعرخوانی دعوت کرد. خنجر آمد به پر ثانیه ها آتش زد، دست بی رحم کسی خواب تو را آتش زد با تو معصوم ترین فصل خدا پرپر شد ، در تو ای خواب پر از خاطره خنجر شد خانم طارمی بعد از قرائت این شعر، در سخنان کوتاهی گفت: قبل از اینکه مادر شوم، نمی دانستم در کربلا چه گذشته و حالا که مادر هستم، می توانم بخشی از درد و رنجی که در محرم سال 60 قمری اتفاق افتاد را درک کنم. اینکه ...
رئیس کمیته امداد:از سیاست فراری هستم
؟ نمی توانیم بگوییم اختلاف. من خودم درباره دولت و بقیه مسائل یک برداشتی داشتم. برخلاف تصور عامه حالا به هر دلیلی که فکر می کردند من در دولت می مانم، من مطمئن بودم نمی مانم. از قبل هم، شاید یک سال قبل، به دوستان نزدیک گفته بودم که ما در دور بعد نیستیم. من شاهد هم دارم که از همکاران شما هستند، من می دانستم که نیستم. آقای رئیس جمهور هم می دانست که من قرار نیست باشم. درواقع یک توافق نانوشته ...
قاتل نیستم، می خواستم به دوستم کمک کنم
به من داد و گفت این را پیش خودت نگه دار و بعد هم دعوا شروع شد. در آنجا همه قمه داشتند و فقط من نبودم؛ من یادم نمی آید ضربه ای زده باشم. این در حالی بود که وقتی کیارش بازجویی شد، گفت دوستش کامران، عامل اصلی قتل علی است و ادامه داد: من با علی دعوا کرده بودم اما قصدم این نبود که او را بکشم فقط داشتیم دعوا می کردیم که کامران آمد و با قمه او را زد. به جز من چند نفر دیگر هم در این درگیری بودند ...
پنج داستان کوتاه طنز/ اینجا یکی تابلو شده است!
...” او با به دیدن گزارشگری که در محوطه باز جشنواره در حال فرار است، می خندد و همچنان رو به دوربین حرف می زند و صدا و تصویر زیبایش، همزمان ضبط و به طور مستقیم از یک شبکه تلویزیونی پخش می شود!!... * اینجا یکی جیم می شود! هفته قبل، از فرط بیکاری، در دفترکارم مشغول عمل بسیار چشم نواز و پسندیده چُرت زدن بودم که صدای بی موقع و گوشخراش زنگ تلفن، همه محتویات ذهنم را به هم ریخت و ...
تبریک احسان کرمی به مناسبت تولد فرزندش+اینستاپست
به جهان ما میان...تلاش کن تا یاد هر کسی که میشناسی بندازی که هیچ چیز به اندازه انسانیت ارزش نداره... دوازده مهر هر سال بهترین روز خدا برای من و مامانته...عمرت دراز باشه و سلامت باشی نیکمهر بابا...خدا برات بسازه...تپشهای دلم پشت و پناهت انتهای پیام/
اسماعیل به زور مرا اذیت و آزار کرد / او همیشه درغیاب شوهرم به خانه ام می آمد
باشم وگرنه شوهر و بچه ام را خواهد کشت وحشت کردم و پذیرفتم از آن به بعد او درغیاب شوهرم به خانه ام می آمد من همیشه از او می ترسیدم نه بخاطر خودم بلکه بخاطر شوهر و دخترم و حالا می خواهم طلاق بگیرم تا شرمنده شوهرم که مرد مهربانی است نباشم. با این رازگشایی بود که پرونده ویژه ای تشکیل شد و اسماعیل به دام افتاد و با وجود اصرار به بی گناهی با توجه به سرنخ های برجای مانده مجبور به اقرار شد و ...