سایر منابع:
سایر خبرها
فیلم سوپر مارکت ها خشونت 5 مرد را نشان می دهد / دزدان در برابر اتهام محارب قرار گرفتند+فیلم و عکس
بین محسن و مسلم بحث صورت گرفت و همدیگر را به عنوان همه کاره باندشان معرفی می کردند. محسن به رکنا گفت: پدرم بساز و بفروش است و تا وقتی که کنار پدرم بودم ماهی 8 میلیون درآمد داشتم تا اینکه به خاطر اختلافمان از محل کار پدرم بیرون آمدم و مدتی بیکار بودم و چون تازه ازدواج کرده بودم و نیاز به پول داشتم تصمیم به دزدی گرفتم. وی افزود: یکبار به خاطر خرید و فروش عتیقه دستگیر شدم و 8 ماه ...
بی خانمان ها چگونه ا نسان هایی هستند؟
خانه ای داشته باشد و بچه هایش را زیر بال و پر بگیرد: بچه ام 40 روزش بود اومدم تهران. شوهرم افتاده بود زندان و خانواده اش از خونه بیرونم کردن. یه زن تنها بودم با دو تا بچه. گدایی می کردم تا زندگی مون رو بگذرونم. بعد دو سال در به دری تونستم یک خونه تو چهارراه سیروس بگیرم. همون جا یک خانمی من رو معتاد کرد. گفت شیشه اعتیاد نداره. چند بار هم کمپ اجباری رفتم اما موفق نشدم. می اومدم خونه و با یه صدای فندک ...
سارقی که می خواست بازیگر تئاتر باشد
.... مدت ها از دوستی مان می گذشت که تصمیم گرفتیم گروه سرقت مسلحانه راه بیندازیم. چرا تصمیم به سرقت گرفتی؟ پدرم وضع مالی خوبی داشت و بساز بفروش بود. من تا وقتی زیر سایه پدرم بودم مشکل مالی نداشتم. علاقه زیادی به بازیگری داشتم و در کلاس های بازیگری یکی از اساتید برجسته تئاتر هم شرکت کرده بودم. همیشه دلم می خواست یک کارگردان معروف سراغم بیاید تا در فیلم هایش بازی کنم اما کسی ...
آسیب های اجتماعی نگران کننده در بم
سالی سه چهار ماه بم زندگی می کنم. مرجان ابراهیمی در زمان زلزله 18ساله بود؛ اما حالا زنی 31 ساله است. او در زمان زلزله در خانه یکی از اقوامش در کرمان بوده و فردای روز زلزله به بم بازگشته است. مرجان در روزهای اول خیلی تنها بوده. چنان تنها که بارها به فکر خودکشی افتاده اما هر بار پشیمان شده؛ طاقت نداشتم. خیلی تنها بودم. دو بار می خواستم با روسری خودم رو خفه کنم. ولی نمی دونم چی شد که نکردم ...
کودکان کار از چهار صندوق بهرام بیضایی سربرآوردند
درباره این موضوع با من از طرف سازمان های مربوطه رخ نداد، شاید به خاطر سن و سالم زیاد جدی گرفته نمی شدم. یک روز همسرم یک سری بروشور در رابطه با روز جهانی مبارزه با کار کودکان برای من آورد و من در آنها آدرس جمعیت دفاع از کودکان کار پاسگاه نعمت آباد را یافتم. انجمن تازه تأسیسی بود و از پیشنهاد من استقبال کردند تا با کار من نظرها و کمک ها را جلب کنند. آن موقع نگاه کمک رسانی و همدلی با جمعیت را نداشتم ...
پدرم به من و خواهرم گیر می داد او را کشتم
رفتم و خودم را درمان کردم؛ چون در درگیری با پدرم مجروح شده بودم. حتی کارم به سرم کشید. قبل از قتل هم قصد ترک خانه را داشتم که درگیری بالا گرفت و من مرتکب قتل شدم. کی دستگیر شدی؟ بعد از قتل فرار کردم و خانواده ام فهمیدند که قتل از طرف من رخ داده و به همین دلیل برادرانم خواستند خودم را به پلیس معرفی کنم، من هم به خانه برادر بزرگم حمید رفتم و صبح 14 اردیبهشت خود را تسلیم ...
بارها خودم را ممنوع الکار کرده ام
شود چیزی جز تماشاگر باقی نمی ماند. قبلا هم این ویژگی وجود داشت اما به این حد نبود. ولی از نظر فنی احساس کاستی نداشتم، چون حتی وقت بیکاری هم آماده سازی برای بازی را رها نمی کنم. آل پاچینو می گوید: بازیگر اگر ساکن بماند، فاسد می شود. من اصلا علاقه ندارم شاهد چنین سرنوشتی باشم. چرا تئاتر ما در سال های اخیر موفق به تربیت نسلی نشده که الگوهای حرفه ای رفتاری نسل های قبل را حمل کند؟ وقتی ...
عاشقانه های هنریِ این پدر و دختر هنرپیشه
همسرم باعث شد که من حواسم را بیشتر به زندگی جمع کنم. درواقع با این اتفاق یک سونامی وارد خانه ما شد که من باید مدیریتش می کردم. البته در آن دوره سناریوهای خوبی هم به من پیشنهاد نمی شد، بنابراین پس از مدتی کم کاری به سمت تلویزیون رفتم و در جایگاه تهیه کننده و بازیگر کار کردم. پس از مدتی به دلیل اتفاق های بد زندگی از جمله نبودن همسرم دچار افسردگی و بیماری روحی شدم تا جایی که چند ماه در ...
عمل کثیف دایی و خواهرزاده در دادگاه لو رفت+عکس
را به من نشان داد و گفت مامور پلیس مبارزه با مواد مخدر است و دنبال یک مواد فروش می گردد. او گفت به من مشکوک شده و به همین خاطر گوشی موبایلم را که فقط چند روز پیش آن را خریده بودم و 250 هزار تومان پول نقدی را که همراه داشتم از من گرفت. آنها پس از چند دقیقه به جاده ای بیراهه رفتند و مرا از ماشین پیاده کردند و کیسه ای نایلونی به دستم دادند. وقتی می خواستم در کیسه را باز کنم با گاز اشک آور به صورتم ...
گفتگو با عکاس دوران جنگ/ دوستانم شهید می شدند و غصه می خوردم
این زندگی بودم. *برای عکاسی بیشتر چه مشی ای مد نظرتان بود؟ * ببینید عکس هایم هدفدار بود. من هم از پشت جبهه عکاسی کرده بودم و هم از مانورها. موضوعی کار می کردم. دوست نداشتم خیلی از بدن متلاشی شده عکس بگیرم. زیرا فکر می کردم ممکن است یک خانواده به جای لذت بردن حالش بد شود و مقصر آن من هستم. بیشتر دوست داشتم شکوه و نگاه آن رزمنده را انتقال دهم. حتی جنازه های که روی دست مردم بود ...
دنیای یخچال و فریزرها؛ از قیمت تا کیفیت
بچه ها هنوز ازدواج نکرده بودند، اگر فریزر نداشتم کار و زندگی ام لنگ می ماند اما حالا فقط من و شوهرم هستیم و هر دو بازنشسته. چند ماه در سال فریزر خالی می ماند، من هم دوشاخه اش را از پریز می کشم تا پول برق اضافه ندهیم ساید بای ساید های پر فروش در این میان، سبک ساید بای ساید که در بازار به دسته سایدها معروف است، پرطرفدارترین شکل یخچال و فریزر بین خانواده های ایرانی به شمار می آید ...
مرد قوی هیکل در برابر بانک های آبادان چه می کرد؟+عکس
تیراندازی به سمت خودروی جلال کردند که پس از شلیک به 4 چرخ خودرو موفق به دستگیری جلال شدند. جلال 38 ساله به ماموران گفت: چند سال است که به هروئین اعتیاد دارم و به همین خاطر خانواده ام مرا از خانه بیرون کردند و چون برای تامین هزینه های زندگی و اعتیادم نیاز به پول داشتم سناریوی سرقت را طراحی کردم. وی افزود: به جلوی دستگاه های عابربانک ها می رفتم و با شناسایی افراد کم سن به آنها ...
دوره مطبوعات کاغذی رو به پایان است/ گزارشی از بازدید از روزنامه های لوموند، لزکو و مدرسه روزنامه نگاری ...
همیشه زشتند و آدم را وارد بی ریخت ترین راهروهای بی مصرف ساختمان می کنند. هال تزیین شده با چند صفحه یک شماره های مهم روزنامه و آثاری از هنرمندان. انگار لوموند از آنجا شروع شده، لوموندِ محبوب. صفحه یک قاب شده روی دیوار ورودی طبقه همکف، همان هال اصلی، به تاریخِ روز مرگ استالین است. تیتر خورده مارشال استالین مُرد ؛ کوتاه و مفید. عصر است و روزنامه های عصر، روی دکه اند و اثر زیادی از همهمه خبرنگاران ...
گرمای همراهی مدافعان دور از حرم در مساجد شیراز+ تصاویر
: علیرضا و احمدرضا هم عاشق این بودند که بابایشان زنگ بزند و صدایش را بشنوند الآن علیرضا که هفت سالش هست بهتر شرایط را درک می کند اما احمدرضا خیلی بی تاب پدرش هست هر وقت بهانه گیری هایش اوج می گیرد بیشتر جای خالی پدرش را حس می کنیم . این بانوی انقلابی اظهار داشت: شهید سیفی همیشه می گفت: نگران نباش جای ما امن هست من تو آشپزخانه کار می کنم بعد از شهادتش متوجه شدم برای اینکه نگران نشویم این حرف ها ...
از من پرسپولیسی تر مگر داریم
داستان متفاوت است! * با رعایت اخلاق باید دور سفره فوتبال بنشینیم سال ها پیش گفته بودم بعد از قاچاق مواد مخدر دومین صنعت پولساز دنیا است و همه ما به عنوان دست اندرکاران این ورزش باید با رعایت اخلاق دور سفره فوتبال بنشینیم و پول حلال به دست بیاوریم و هنوز هم اعتقاد دارم فوتبال آن قدر ظرفیت عمیقی دارد که ما می توانیم ضمن بازی کردن و احتمالا موفق بودن و یا حتی ناموفق بودن، لذت ...
ازدواج سفیدی که پررنگ تر از سیاهی است
پرسیده اید آنهایی که تن به ازدواج سفید می دهند، حرفشان چیست؟ البته مشاور ها و آسیب شناسان خانواده نقل قول هایی از دلایل این افراد برای ازدواج سفید ارائه داده اند. اما سراغ زن و مردی رفتیم که به سبک ازدواج سفید، با هم زندگی می کنند. نگفتنی است که اسمی در این گفتگو-گزارش از این دو نفر برده نمی شود و فقط حرف های این دو نفر روایت شده؛ بدون هیچ قضاوتی درباره آن. قرار ملاقات را در خانه شان می ...
ماجرای دردناک قرار تلگرامی خانم مهندس و مردی که 15 سال فاصله سنی با او داشت!
جنایی تهران گفت: مدتی قبل در تلگرام با مردی به نام میلاد آشنا شدم. بعد از مدتی او پیشنهاد ازدواج داد که برای آشنایی بیشتر قرار ملاقات گذاشتم. اما زمانی که او را دیدم ازازدواج منصرف شدم. من مهندس بودم و سنم حداقل 15 سال از او کمتر بود اما او شغل مناسبی نداشت و میانسال هم به نظر می رسید. به همین دلیل به درخواست ازدواجش پاسخ منفی دادم. اما پاسخ نه، آغازی برای دردسرهای بزرگ شد. پس ازآن ...
جوانان یتیم تا پایان دوره وزارتم شاغل می شوند
هزار میلیارد از مالیات ها دریافت می کردیم که با توجه به وضعیت بد بازار این مبلغ دریافت نشده است و ما فقط 42 هزار میلیارد تومان از مردم جمع کردیم که همان را هم باید صرف پرداخت مستمری می کردیم. آیا من می توانم یک روز مستمری یک خانواده را دیرتر پرداخت کنم. آیا می توانم پول درمان را پرداخت نکنم جواب هر دوی این سوال ها منفی است. تمام پول درمان تا پایان سال پرداخت می شود. -برخی یک طرفه نگاه ...
آتش بزرگ انتقام در قلب های کوچک زبانه می کشد
" همین جا"!! می گویم "پس این دختر ... " می گوید " خب چاره ای ندارم"! از پسر 24 ساله خانواده می پرسم، "چه شد که به سمت استفاده از مواد رفتی؟" مادر می خواهد چیزی بگوید ولی پسر با عصبانیت مانع می شود و با بغض می گوید: " از کودکی با دود مواد مخدر در این خانه بزرگ شدم، من از همان کودکی درگیر شده بودم و وقتی بزرگ تر شدم بدنم دیگر به دود راضی نشد، هیچ پناهی هم نداشتم، مادر و پدرم همیشه مصرف ...
استوار، مقتدر و پر ابهت همچون دماوند!
.... فاش نیوز: خانواده تان با جبهه رفتن شما مشکل نداشتند؟ - قطعا داشتند. من تک فرزند مادرم هم بودم و فرهنگ ما هم با چنین چیزی اصلا سازگاری نداشت. فاش نیوز: پس چگونه وارد سپاه شدید؟ - من حرف از جبهه و جنگ نمی زدم. می گفتم میخواهم به مسافرت بروم. اول هم پاسدار شدم، بعد که می خواستم بروم جبهه، گفتم دارم می روم اصفهان. اولین بار هم که آمدند خانه ما ...
خشونت روانی رایج ترین خشونت علیه مردان/ رواج افکار فمینیستی خشونت علیه مردان را افزایش داده است
.... رضا که یکی از اقوام ما بود. حسن را به من معرفی کرد و ما با هم ازدواج کردیم، اما پس از ازدواج فهمیدم حسن مرد بداخلاقی است و مرا کتک می زد. چند بار از این وضعیت به رضا گله کردم. روز حادثه رضا از شمال به خانه ما آمد و با حسن به طبقه پایین رفتند. وقتی رفتم آن ها را برای شام صدا کنم، دیدم رضا شوهرم را کشته است، اما رضا در دادگاه اتهام قتل را رد کرد و گفت من زمان حادثه در تهران نبودم و مهری دروغ می ...
آقای آخوندی یکی از نمونه های چه نباید کرد هستند/ بنده وزیر بهداشت را اصلا وزیر مشروع نمیدانم
در دولت قبل یک کارهایی شد و مسکن مهر اجرا شد. گذشته از دعواهای کارشناسی و ایراداتی که میتوان گرفت مانند پیوست های اجتماعی و غیره، اما به جدیت میتوان گفت که جدی ترین طرحی بود که در این حوزه شکل گرفت و از طرف دیگر حکم دیگری که میتوان داد این است که مسکن مهر درمجموع کار خوب و قابل دفاعی بود حتی از نظر کارشناسی. بهرحال طرح مسکن مهر در دستور کار دولت پیشین قرار میگیرد و قولی به مردم داده میشود که خانه دار شوند. اما مسئله این است که بعد از اتمام دولت قبلی ادامه نیافت. ...
نخستین اسیر و آخرین آزاده جنگ
) وقتی زمزمه های شروع جنگ به گوش می رسید حسین برای خنثی کردن توطئه های بعثی ها، به عراق رفت و همانجا در عملیات برون مرزی اسیر شد. به جرم توطئه علیه عراق در زندان های سیاسی فقط ده سال از آن هجده سال را در سلول های انفرادی حبس اش کردند. روزی که دوباره زنده شدم روزها بدون حسین سخت می گذشت. ناراحتی اعصاب گرفتم. خبری از او نداشتم و با یک بچه تنها مانده بودم. سال 74 وقتی کمیته اسرا ...
گزارشی از سفر پزشک اتریشی معالج جانبازان شیمیایی به ایران
شیمیایی در ایران، تحقیقات بسیاری روی مواد شیمیایی استفاده شده توسط صدام انجام داده است. دو پزشک در اتریش حضور داشتند که همچون او مجروحان جنگی را مداوا می کردند. خاطرم هست یکی از همین مجروحان جنگی، بدنش براثر انفجار شیمیایی تکه پاره شده بود و چشمانش نیز نابینا بود. یک روز که به عیادتش رفتم، متوجه شدم در رختخوابش نیست. نگران شدم که نکند منافقین آنجا آمده باشند و بلایی بر سرش آورده باشند. پس از جست وجوی ...
سفرنامه کاریکاتوریست اصفهانی از سی و سومین جشنواره کارتون آیدین دوغان ترکیه
،غذا سفارش دهیم(غذایی که به ذائقه ما خوش بیاید) و تا میدان سلطان احمد، سالم برویم و برگردیم، موفقیت بزرگی بود. *** ساعت هفت شب بود، امسال من تنها نماینده ایران بودم و اصلا دوست نداشتم نماینده بدقولی باشم؛ این بود که به هر لطایف الحیلی که بود، راس ساعت در سالن مخصوصی که برای ضیافت نوشیدنی! در نظر گرفته بودند حاضر شدیم. وقتی رسیدیم،”مِلیس کورال”، دبیر اجرایی جشنواره به استقبال ما ...
آغوش باز مافیا برای بچه های گمشده
نگذشته بود که یکی از همسایه ها تماس گرفت و گفت پدر بچه ها قصد داشته آنها را از پنجره به خیابان پرت کند. گویا اورژانس اجتماعی با تماس همسایه ها سر رسیده، مددکاران اورژانس به داخل خانه رفته، با پدر صحبت کرده و از او خواسته اند به کودک آزاری خود خاتمه دهد. سپس به آنها وقت مشاوره داده اند. البته که پدر در جلسه مشاوره حاضر نشده و به شکنجه کودکان ادامه داده است. مددکاران مهرآفرین آثار کبودی و جای سوختگی ...
عکسها و بیوگرافی امیر کاظمی و همسرش مهتاب محسنی (بازیگر مجموعه لیسانسه ها)
لحظه تاخیر هم جایز نیست، باید زود دست بجنبونی(با خنده)! برای من همین طوری بود با این که من اصلا فکرش را نمی کردم که توی این سن ازدواج کنم اما وقتی قراره که یک اتفاقی بیفته تو نمی تونی جلوی اون اتفاق رو بگیری، برای من و مهتاب هم همین طوری بود، این قدر همه چیز درست و سر جای خودش اتفاق افتاد که تا چشم باز کردیم دیدیم همه چیز تمام شده و الکی الکی شدم مَرد خانواده. عکسهای امیر کاظمی و همسرش ...
دوستی هایی که دیگر مثل و مانندی ندارد!
. با خوشحالی سوار مینی بوس شدیم و تا خود قم یک لحظه هم پلک روی پلک نگذاشتیم و بچه ها که اکثرشان رزمنده بودند شروع به نقل خاطرات جنگی از جبهه ها کردند. وقتی به قم رسیدیم، ما را برای زیارت بی بی معصومه سلام الله علیها بردند. من بعد از زیارت یک گشتی در بازار اطراف حرم زدم و بی آنکه چیزی بخرم دوباره سوار مینی بوس شدم. راستش پول نداشتم که برای خودم یا خانواده سوغاتی بخرم. اگر چه توی بازار یک ...
یک انجمنی عجیب با اعضایی عجیب تر!
غیرقابل هضم است. من پیشتر 8 صبح چند دست کله و پاچه می خوردم و ساعت 10 مجدد گرسنه می شدم و این روند متوقف نمی شد و من دائما گرسنه بودم و اینگونه نبود که با یک لقمه یا کیک سیر شوم. همواره در ذهنم خلایی را احساس می کردم و برای پرکردنش به خوردن غذا روی می آوردم؛ درست مثل یک فرد معتاد به مواد مخدر که در مواجهه با هر احساس مواد مصرف می کند. غذا هم برای ما حکم همان مواد مخدر را دارد که برای سرکوب هر ...
پروفسور، دروغ های حقوق بشری غرب را رسوا کرد
پاره شده بود و چشمانش نیز نابینا بود. یک روز که به عیادتش رفتم، متوجه شدم در رختخوابش نیست. نگران شدم که نکند منافقین آنجا آمده باشند و بلایی بر سرش آورده باشند. پس از جست وجوی فراوان، متوجه شدم پروفسور معالجش، او را به بالکن بیمارستان برده تا شهر وین را نشانش بدهد. وقتی به پروفسور متذکر شدم که مریض نابیناست، گفت که گاهی برای دیدن به چشم نیازی نیست و وقتی به مریض گفتم تو که زبان پروفسور را نمی دانی ...