سایر خبرها
پای صحبت های یک همسر شهید/ چرا آنقدر من را وابسته خودت کردی؟!
روزهای زندگی مشترک خود با شهید مرادی می گوید که در ادامه، متن این گفت و گو را می خوانید. پدرم را سال 65 از دست دادم. سه سالم بود که مفقودالاثر شد و 11 سالم بود که پیکرش بازگشت، اما به واقع برایم از دست دادن آقا محمد سخت تر بود چون در برهه ای که پدر را از دست دادم، چیز زیادی متوجه نمی شدم. شهدا مثل هم هستند شهدا اغلب شبیه به هم هستند. خصوصیت و ویژگی یک شهید را می توان ...
گفت وگو با فرج علیپور به بهانه برگزاری کنسرت آیین شب چله لری در قلب پایتخت
متکا می گذاشتند که خوابش نبرد و او در خواب و بیداری کودکانه هم خوب می نواخت. در چهارده سالگی یک نوازنده تراز اول بود که خوانندگان سرشناس او را روی دست می بردند و قبل از بیست سالگی با همه ستاره های آواز لری همکاری کرده بود. بعداً در همان سنین جوانی، خوانندگی را هم آغاز کرد و الان از ستاره های ساز و آواز موسیقی لری و از چهره های برجسته موسیقی ایران است. استاد فرج علیپور به همراه ...
کارتن خواب هایی که گُل فروش شدند
محل زندگی می شود هم محل کار. سمیه حالا پاک شده و کار می کند و دوباره درس خواندن را شروع کرده است؛ درحالی که فقط 19 سال دارد. امروز دقیقاً یک سال و چهار ماه و 19 روز است که به طلوع آمده ام. از همان روز اولی که به اینجا می آییم، برای ما تاریخ می زنند. من هم اعتیاد داشتم هم کارتن خواب بودم؛ برای همین اینجا آمدم که تغییر کنم. من اول اعتیادم را ترک کردم و بعد از آن در بخش کارآفرینی طلوع، دنبال کار ...
موقع عقدمان مرا شریک ثواب تمام مجاهدت هایش کرد
. معصومه شم آبادی، همسر شهید احمد جلالی نسب که همین چند روز پیش در 20 آذرماه 95 به شهادت رسید، یکی از همین زنان است. چند روزی می شود که خبر شهادت همسرش را شنیده و می داند که جاوید الاثر است اما همچنان چشم در راه آمدن کوچکترین نشانه یا پلاکی از همسرش روزها را می شمرد. وقتی با معصومه شم آبادی همصحبت می شویم، از شرط ابتدای آشنایی با همسرش می گوید. شهید جلالی نسب همان ابتدا به همسرش می گوید می خواهد همه ...
پدر این وزیر کتاب فروش است+عکس
به گزارش سراج24 ، پیرمرد ، چشم هایش را انداخت روی کتاب های خاک گرفته روی میز و گفت: الحمدلله ؛ و دودوی مردمک های بی قرار 93 ساله او، همان جا آرام گرفت، روی مجمع البیان و شرح مفتاح الغیب . کتابفروش کهنه کار خیابان ناصرخسرو تازه داشت آستین های قبای نازکش را بالا می زد تا یا ذوالجلال و الاکرام گویان برود برای دست نماز که میهمان ها از راه رسیدند؛ میهمان های ناخوانده، آن هم صلات ظهر. او خوش ...
روایت دانش آموزی که پایش بعد از عمل کوتاه شد
.... چون خیلی خطرناک است. می گویند زن و مرد ندارد. ممکن است مسافرت زن باشد، ولی مواد جابه جا کند یا چیزی تو ماشینت بگذارند یا با یکی دست به یکی کنند، وسط جاده چاقو بگذارند زیر گلویت ماشینت را ببرند. می گویم چه کار کنم جناب سروان، من اگر خرجی اینها را ندهم که نمی شود. مادرم، همان که مرا به فرزندی گرفت، آلزایمر گرفت. 6 سال مریض بود، بعد هم عمرش را داد به شما. الان مانده پدرم. پدرم 86 سالش ...
بازگو کردن صحنه های جنگ بسیار دشوار است/ 13 ماه به دیدن فرزندانم نرفته بودم
بانوی امدادگر خط مقدم خانم "اعظم دهقان" که سالها در خطوط مقدم جبهه و پشت جبهه می شنویم. زنان شهید: شما در خط مقدم با چه صحنه هایی مواجه می شدید؟ دهقان: صحنه هایی که بنده با چشمهایم در منطقه و خط مقدم جبهه ها دیده ام قابل توصیف نیست، صحنه هایی چون قطع شدن دست دکتر که درحیاط بیمارستان بر اثر ترکش خمپاره؛ شکم جوانی که پاره شده بود و پدرش درگوشه بیمارستان نشسته و مرتب روده های او را ...
روایت آخرین خواسته های شهید ذوالعلی از اهل خانه
نام فرزندش را به زبان می آورد، نفس عمیقی که نشان از درد جدایی داشت، می کشید. لحظه ای آرام می گیرد و در ادامه روایت خبر شهادت فرزندش، می گوید: آن روز، روزه بودم. ساعت 9 و نیم صبح پسرم به خانه زنگ زد و سراغ برادرش احسان را گرفت. گفتم خواب است. با صدایی لرزان پاسخ داد: زودتر بیدارش کنید. احسان تصادف کرده است. سراسیمه خودم را به اورژانس بیمارستان رساندم. پسردیگرم و دوستان امیرحسام در بیمارستان بودند ...
آیت الله جمی بسیار به آیت الله مطهری علاقمند بودند/آیت الله جمی بعد از نماز و قرآن حافظ می خواند
وظیفه تربیت ما به عهده مادرمان قرار گرفت و حاج آقا، کمتر کنار ما بودند. *با نگرانی های ناشی از حضور پدر در منطقه جنگی چگونه کنار می آمدید؟ مادر در این زمینه نقش بسیار مهمی داشتند. ایشان طوری رفتار می کردند که ما متوجه نگرانی های ایشان نمی شدیم. حالت خاصی داشتند که ما احساس امنیت می کردیم. من اولاً به خودم این اطمینان را داده بودم که اتفاقی برای پدرم پیش نمی آید، اگر هم پیش ...
پایان زندگی ساکنان "قلعه اسرار آمیز " در تهران ! +عکس
نمایانگر حضور یک معلول در یکی از این چادرها است. سراغ او را که می گیرم زن ها نشانی آخرین چادر را به من می دهند. نامش "حسین" است و 25 سال دارد. معلول ذهنی و جسمی است و پدرش 10 سالی می شود که او را به همراه مادر رها کرده است. سکینه خانم، مادر حسین 52 ساله است و چین و چروک های زیاد صورتش گواه روزهای دشواری است که پشت سر گذاشته است. وی در رابطه با وضعیت زندگی خود می گوید: خانواده ام ...
چهل سال مصاحبت با الهی
. آقای میلانی دکتر برای من آورد، به دکتر هم گفتم: هفت حمد بخوانید و بروید. گفت: آقای الهی مرا مسخره کرده اند و رفت! با همان حَبِّ هفت حمد معالجه شدم. پس از چند ماه به تهران مراجعت نمودم. می فرمودند: این سیلی از طرف حق بود که به من وارد آمد . ز تو گر تفقد و گر ستم، بوَد آن عنایت و این کرَم همه خوش بوَد ز تو ای صنم، چه وفا کنی چه جفا کنی گناه عشق چهل سال شاهد ...
می خواستم بچه ننه نباشم، معتاد شدم!
نمانده بود که پدرم فوت شد. نزدیک چهلم او مواد کشیدم با این تفکر که می توانم راحت کنار بگذارم اما نشد و بدبختانه همه چیزم را از دست دادم؛ نامزدم، کارگاهم و کل پس اندازم را. افسردگی گرفته بودم و معده ام هم خونریزی می کرد. 20 روز آخر اعتیادم توی پارک کارتن خواب شده بودم. منبع: جام جم
فرماندهی که "مسیح کردستان" لقب گرفت+عکس
انقلابی تأکید داشت. فلسفه تأکیدی این همه شدید را خودش این گونه بیان می کرد: امام می فرمایند همه هدف ما، مکتب ماست. آنها که مکتب را قبول ندارند، می گویند نتیجه چنین اعتقادی، می شود انحصار طلبی!... ما اگر که شمشیر به دست گرفته ایم، باید لتکون کلمة الله هِی العُلیا شمشیر بزنیم، برای اینکه حکم خدا، دین خدا، روی کار بیاید. اگر هدف ما اجرای حکم خدا و حاکمیت دین او نباشد، دیگر مبارزه چه فایده ای ...
#مفاخر دکتر اسکندر فروزان فر
نسخه ای هم برای پسر و مادر زنش که در خانه بودند بنویسم و یک تومان به من داد، نیمه های شب در حالی که در مطب خواب بودم با ضربه های شدیدی که به درب مطب می زدند بیدار و متوجه شدم همان مرد با مادرزن بدحالش آمده بود که آن شب پس از مداوای این بیمار آن یک تومان را هم پس دادم.” او خاطرات بسیاری از طبابت دارد، خاطراتی که از آنها به خوبی یاد می کند:”خون حدود 760 نوزاد را تعویض کردم؛ روزی نیز بچه ...
خواستگاری پشت جبهه وشستن ظرف های نذری
از آن ها تا پس از شهادت پدرش، اطلاع نداشت و اظهار می کند: اکنون از گوشه و کنار می شنوم که پدرم چه برنامه هایی داشته است، زمان تشییع پیکر ایشان، حاج آقایی پیش من آمد و به من گفت شهید را می شناسم، چقدر مظلوم بود، یادم می آید سربه زیر می آمد، در نماز شرکت می کرد و با همان مظلومیت بازمی گشت، یک سال بود که او را ندیده بودم، بعدا متوجه شدم که بیمار بوده و به شهادت رسیده است. شستن ظرف های نذری هیئت امام ...
آیت الله حسین شب زنده دار جهرمی
ناآرام آیت الله شب زنده دار همواره در پی صاحب دلی بود که مایه تسلی او باشد و وی را به کمال برساند، از این رو از همان آغاز تحصیلاتش در جهرم و پس از آن در شیراز و قم با کوششی به وقفه توانست از میان استادان و مربیان با شخصیت های چون آیات عظام حق شناس، حدائق، امام خمینی و شیخ مرتضی حائری ارتباطی ویژه داشته باشد و از محضر پرفیض آنان به توفیقات و مواهبی الهی دست یابد. این ارتباط ها موجب شد در مسیر زندگی ...
گره کور در پرونده قتل یک دختر شیرخواره
... محمد 27 ساله نیز پس از دستگیری گفت: همسر اولم بارها از خانه فرار کرده بود. او عاشق مرد دیگری بود و مدت هاست پس از اجرا گذاشتن مهریه اش، ناپدید شده است. به خاطر اینکه کسی نبود از بچه ام نگهداری کند و درمانده بودم با مادر نازنین آشنا شدم. شرایطمان شبیه هم بود و فکر می کردم همدیگر را درک می کنیم و برای بچه هایمان سرپناه می شویم اما افسوس که این طور نشد، چرا که خانه ما پاتوق آدم های فراری شده ...
بنیاد در آینه مطبوعات
نخستین شهدای انقلاب است. پس از گذشت 38سال از شهادت فریدون، مادر شهید هنوز دلش پر از اندوه است اما از دلگرمی هایی که از رهبر معظم انقلاب گرفته است، راضی است. میگوید: آن سه بزرگوار راست گفتند؛ بارها به منزلمان آمدند و دلداری مان دادند و با من و پدر شهید صحبت کردند. رهبر معظم انقلاب نیز بر سر مزار پسرم در خواجه ربیع سخنرانی کردند. آنقدر به ما بها میدادند که همه، معنی شهادت و دست یافتن ...
ناقوس کلیسای سورکارپت آبادان به صدا در آمد.
برای حضور در برگزاری این آئین به آبادان بیایند، گفت: در خانه بودم که حس عجیبی سراپای مرا فرا گرفت به همین دلیل به اینجا آمدم، درهای کلسا را باز کردم و چراغهایش را روشن کردم. وی افزود: همشهریان مهمان نواز و خون گرم آبادانی ام با حضور پرشور و پرتعداد خود در این محل و تبریک این روز به من و خانواده ام شور و هیجان خاصی را در من ایجاد کردند که قدردان همه آنها هستم. کاروازیان اظهار ...
گفتگو با همسر آزاده شهید محمدفرخی راد
قبول کردم و محمد استکان ها رو برد و به اون خانم داد . محمد زندگیش وقف خدمت به اسلام بود و وقتی که جنگ تحمیلی آغاز شد ، حضور او در جبهه برای دور از انتظار نبود و خودم ساک ایشان را بستم و اون روز که میخواست برود رضا پسر بزرگم که 3 سال داشت بابا رو با گریه بدرقه کرد . یک ماه از حضورش در جبهه نگذشته بود که زنگ خانه به صدا در آمد و یک جوان بسیجی ساک آشنایی بدست داشت ، آری ! ساک محمد بود . ازش ...
زندگینامه شهید علی اصغر فتاحی میقانی
...> آثار منتشر شده در باره ی شهید از همان دوران کودکی با محرومیت های یک خانواده روستایی آشنا بود و در سال 1349 قدم به مدرسه ای که در آن روستا بود نهاد. و بعد از اتمام دوران دبستان برای ادامه تحصیل راهی شهر شد و در مدرسه راهنمایی آیت الله طالقانی دوران راهنمایی را گذراند. پدرش کشاورز بود .ا و نیز ایام فراغت را در کنار پدر و در سایه کار در روی زمین گذراند و در این بین آموخت که باید روئید، جوانه زد و ...
چرا ماه چهره خلیلی ممنوع الخروج بود؟
برنامه دورهمی ، ماه چهره خلیلی بازیگر سینما و تلویزیون در جمع حاضر شد. خلیلی در پاسخ به سوال مدیری در خصوص چرایی بازگشت به ایران گفت: همیشه آرزویم این بود که به ایران برگردم. با مادر و پدرم شرط کردم که اگر دانشگاه قبول شدم، اجازه بدهند من به ایران برگردم. زمانی که به ایران آمدم به همراه مادربزرگم پروین سلیمانی برای دیدن کارگردانان بزرگ رفتیم. من دوست داشتم آنها را از نزدیک ببینم و عکس ...
چرا دختر نوجوان آن قدر ترسید که حتی فرصت گریه کردن هم نیافت!؟
با صمد مشغول مصرف حشیش بودیم او پیشنهاد کرد برای تامین مخارجمان، زورگیری کنیم. من هم که برای سرپوش گذاشتن بر عقده هایم از هیچ کاری دریغ نمی کردم و دوست داشتم همه از من حساب ببرند پیشنهادش را پذیرفتم و با او همراه شدم. آن روز عصر صمد سوار موتورسیکلت اش شد و من هم ترک او نشستم درحالی که خنجری را به کمرم بسته بودم. ابتدا به سمت کوچه های خلوت حرکت کردیم اما طعمه ای برای زورگیری نیافتیم وقتی ...
موانع پیش روی فعالیت های علمی، کارشناسی و حرفه ای در ایران
...، نمره روخوانی شفاهی فارسی به من نداد تجدید شدم و در شهریورماه نیز نمره نداد و من در سال دوم راهنمائی مردود شدم که یک سال عقب ماندن از تحصیل برای من که از همه همکلاسیها بیشتر مطالعه کرده بودم شوک روانی بزرگی بود. سومین تجربه ای که میتوانم اشاره کنم در امتحانات کنکور سال 1373 رتبه 4 هزار در کل ایران از یک میلیون شرکت کننده آوردم ولی همزمان به دلیل اینکه پدر مادرم به سفر حج رفته بودند و روزهای ...
درباره شکنجه شدنش حرف نمی زد
. آقای معلی، دامغانی بود و آنها در دوره سربازی با هم آشنا شده بودند. آقای معلی هم طلبه مدرسه حقانی بود و محمد گاهی از تهران، برای دیدن ایشان می آمد و به این ترتیب با همه دوست شده بود. گاهی که من متوجه آمدن محمد نمی شدم، دوستان اطلاع می دادند. خیلی با طلبه ها رفیق بود. از ارتباط شهید محمد با روحانیون، به خصوص شهید آیت الله صدوقی برایمان بگویید؟ به قول آقای معلی، محمد به هر ...
نگاهی به پیام امام خمینی به گورباچف؛ واکنش ها و تحلیل ها
پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران: امام خمینی در تاریخ یازدهم دی ماه سال 67 پیامی با مضامینی الهی و به شکلی سنتی همانند پیام رهبران آسمانی خطاب به گورباچف صادر کردند. در تاریخ سیزدهم دی ماه، آیت الله جوادی آملی، مرضیه حدیده چی دباغ و محمدجواد لاریجانی این پیام را به دست رهبر اتحادیه جماهیر شوروی رساندند. در این جلسه، پیام به زبان روسی ترجمه و در اختیار او قرار گرفت اما وی ...
امینی: امکانات زبان فارسی مغفول واقع شده/ وصالی: فضای مجازی ادبیات را فست فودی می کند
لباس کردی بپوشد آن لباس محلی است. یکی از غلط ها همین است. همه نگرانی ها هم از اینجا حاصل می شود که ای وای زبان معیار از بین رفت. پس از نظر شما زبان معیار وجود ندارد؟ زبان معیار همان است که مردم با آن سخن می گویند. اما معیار طبقات مختلف هم با هم فرق دارد، مثلا یک زبانی است که بین تحصیل کرده های دانشگاهی رایج است و زبانی هم هست که بین تحصیلکرده های حوزه و حتی زبانی هم بین بی ...
مهم ترین عضو بدن از نگاه مادر
، اما پاسخ صحیح این نیست، چرا که خیلی از آدم ها نابینا هستند. من که مات و مبهوت مانده بودم، برای یافتن پاسخ صحیح به تکاپو افتادم. چند سال دیگر هم سپری شد. مادرم بارها و بارها این سوال را تکرار کرد و هر بار پس از شنیدن جوابم می گفت: نه، این نیست. اما تو با گذشت هر سال عاقل تر می شوی، پسرم. سال قبل پدر بزرگم از دنیا رفت. همه غمگین و دل شکسته شدند. همه در غم از دست رفتنش گریستند ...
از مغزهای کوچک تا دروغ های بزرگ!
و بعنوان مثال عنوان داشت: عمق فاجعه وقتی بود که در تالار ملاصدرای دانشگاه سیستان و بلوچستان که مملو از جمعیت بود، خانمی پشت تریبون آمد و گفت من شهادت می دهم که تقلب شده است؛ وقتی مجری پرسید سند شما چیست، پاسخ داد من خودم طرفدار احمدی نژاد بودم و پدرم رئیس یکی از شعب انتخاباتی بود؛ من با اجازه پدرم روی 500 تعرفه نام احمدی نژاد را نوشتم و به صندوق انداختم. سالن بهم ریخت. چند روز بعد با این خانم ...
احتیاط کن! یک آقایی دارد ما را می بیند
گواهی بدهد که مثلاً ما شنیدیم فلان جا لهو و لعب گفت، بیهوده گفت، آلوده کرد، ناسزا گفت، به مادرش درشتی کرد...؟ احتیاط کن! در ذهنت باشد که یکی دارد مرا می بیند، یک آقایی دارد مرا می بیند. دست از پا خطا نکنم، مهدی فاطمه(س) خجالت بکشد. وقتی می رود خدمت مادرش که گزارش بدهد شرمنده نشود و سرش را پایین نبیندازد. بگوید: مادر! فلانی خلاف کرده، گناه کرده است. بد نیست؟! فردای قیامت جلوی حضرت زهرا(س) چه جوابی ...