سایر منابع:
سایر خبرها
پیام سپرده گذاران کاسپین به روحانی: انتخابات 96 جبران می کنیم
خورده مجوز بانک مرکزی: وقتی تو آذر ماه سال جاری سپرده باز کردم به یه چیز کاسپین مشکوک شدم: وقتی در بانک یا موسسه مجاز سپرده باز میکنی، مبلغ هزار تومن بابت ابطال تمبر (برای قانونی شدن سپرده) میگیرن. ولی اینها برای هیچیک از 3 سپرده نگرفتن. نه اینکه هزار تومن پولی باشه ولی اونروز تعجب ککردم که نگرفتن! نکنه این سپرده ها رو غیر قانونی باز کردن و به هیچ جایی (بانک مرکزی، صندوق ضمانت،...) اعلام ...
پرواز در شب اولین تجربه هوانیروز در خیبر بود
گفت همان را آتش بزن. بنده خدا جیپ را آتش زد و من آتش را دیدم و رفتم تا به آن جا برسم. واقعاً اگر در راه رضای خدا گام برداری خدا هم یاری ات میکند. این را من آن شب به عینه لمس کردم. به سمت آتش پرواز کردم و آن جایی که دست بچه های ما بود را یافتم و به طرف زمین آمدم تا پرنده آهنین ما زمین را لمس کرد. بچه های سپاه با هیجان گفتند سردار اسلام به زمین نشست ،صلوات بفرستید. روحیه ها بسیار بالا بود ...
اتفاقی هولناک حین جراحی یک خانم! + عکس
صدای حرف زدنشان را بشنوم. احساس می کردم که جراح آن برش ها را ایجاد می کند و آن وسایل را به داخل شکم من فشار می دهد. حس می کردم در حین کاوش، اندام های داخلی بدنم را جا به جا می کند. شنیدم که مثلا می گفت: “به آپاندیسش نگاه کنید، واقعا خوب و صورتی است، روده بزرگش خوب به نظر می رسد، تخمدانش هم خوب است”. موفق شدم پایم را سه بار جمع کنم تا نشان بدهم بیدار هستم. اما هر بار کسی دستش ...
عمل قبیح و زشتی که پسر جوان تازه داماد در شب ازدواج با زن شانزده ساله اش انجام داد!
...> خودت را معرفی کن؟ سارا هستم و 26 سال سن دارم؛ 10 سال قبل ازدواج کردم و یک پسر هشت ساله دارم. چطور به سرقت رو آوردی؟ زمانی که ازدواج کردم فقط 16 سال سن داشتم و همسرم در شب عروسی به من شیشه داد و باهم شیشه کشیدیم؛ از آن به بعد معتاد شیشه شدم و در نهایت سرقت کردم، چند شب قبل نیز قصد داشتم شیشه بخرم که با دوستانم بازداشت شدم. با هسمرت چگونه آشنا شدی؟ ...
ساعت برادر شهیدم را انداختم داخل آب / وقتی اولین نماز اسارتم را خواندم
دست هایم را محکم بسته بودند، جای سیم ها روی دستم کبود شده بود. نظامی ای که جوان تر بود، دستم را گرفت تا ساعتم را درآورد. با اشاره دستم بهش فهماندم که درش می آورم و بهت می دهم! دستش به طرفم دراز بود تا ساعتم را بگیرد. ساعت را که درآوردم، انداختمش توی آب! بعد از شهادت برادرم تصمیم گرفته بودم ساعت او را برای یادگاری نگه دارم! برایم سخت بود ساعت مچی برادر شهیدم روی دست کسانی باشد که قاتلان ...
ترامپ برجام را برهم نخواهد زد/ جریانی در صنعت کشور پول احزاب سیاسی را تأمین می کند
شعار سال: برنامه دست خط شب گذشته با حضور مهرداد بذرپاش نماینده سابق مجلس شورای اسلامی روی آنتن رفت . مشروح این گفت وگو از نظرتان می گذرد : - اول انقلاب و بعد از آن جنگ و این دو عرصه، دو میدانی بود که جوانان ایران خیلی خوب خود را نشان دادند، جوانانی که سن و سال زیادی هم نداشتند. به خصوص در عرصه جنگ خودشان را تمام و کمال نشان دادند. بعد از جنگ همان جوانان خیلی از مناصب را ...
ستاره جرگه روشنفکری
. غالب سرمایه داران بزرگ آن زمان از طریق شبکه بانکی سرمایه گذاری کردند و رونق شبکه بانکی نیز از مجرای نفت بود. در سال 1356 یکی از سرمایه داران خیلی بزرگ به من گفت که ما از خودمان در ایران حتی یک تومان هم نداریم. هر چه داریم در خارج است اما آنچه در ایران داریم همه دیون بانکی است یعنی حاصل وام گرفتن از بانک ها است.در همان کتاب اقتصاد سیاسی ایران در مطالعه تاریخ دوره پهلوی آنچه را تجدد و ...
رد ارتباط پایداری با شهرداری مشهد/آیت الله طبسی ما را قبول نداشت
، نمونه اش آقای قاضی زاده که بعد از برگزاری اولین کنگره حزب پایداری نام ایشان در میان 17 عضو اصلی این جبهه بود و این موضوع در تمام رسانه ها اعلام شد، اما وقتی ما با ایشان مصاحبه ای گرفتیم همواره تاکید می کردند که عضو هیچ حزب، جبهه و تشکلی نیستند. فاطمی ارفع: به همین صراحت؟ ایسنا: بله، چند بار از ایشان سوال کردیم و با اینکه به لیست 17 نفره شورای مرکزی اشاره کردیم ایشان نسبت به این ...
آیت اللّه مصباح یزدی : از التقاط بریدیم نه از نهضت امام / اگر مجاهدین درخور حمایت و تائید بودند، قبل از ...
؟ ارتباط شما با ایشان در چه حدّی و در چه عرصه هائی بود و چگونه ادامه پیدا کرد تا برسیم به مقطع آغاز نهضت. مصباح یزدی: ارادت بنده به حضرت امام مثل هر طلبه دیگری که در آن زمان زندگی می کرد، از حضور در درس ایشان یا شنیدن فرمایشاتشان و یا خواندن کتاب هایشان حاصل می شد. شروع طلبگی من از سال 26 بود، یعنی دوره ابتدائی مدرسه که تمام شد، بلافاصله مشغول تحصیلات دینی شدم. تا سال 30 در یزد بودم و در ...
زندگی با بوی نفت
لب ورچیند و برای شان از قصه هایی که سال ها در سینه نگه داشته بگوید. تلمبه خانه دارخوین حالا به تمام نام هایی که بر دیوارهایش حک شده اند می بالد. به اینکه روزی سایه دیوارهایش مامن سربازانی بوده که جان شان را قربانی دیارشان کردند. آبادان؛ شهر دکل ها و آتش ها مردم از تهران می آمدن اینجا برای تفریح، عکس هایی از آبادان دارم که بچه هام باورشون نمیشه مال آبادانه، میگن اینجا اروپاست ...
حامی: داد می زنم تا حقم را بگیرم!
سوراخ صد بار گزیده شده ای؟ من آدم ساده ای هستم و از کودکی -بیش از آن چه تصورش را بکنید- شخص ساکت و گوشه گیر و خجالتی ای بودم. به مرور و از زمان ورود به دنیای موسیقی، این خجالت وجود داشته و تا به امروز به مرور کمتر شده است. ولی هنوز به مرزی نرسیده ام که به عنوان یک هنرمند، آن قدر رو داشته باشم که حتی خودم را از دنیای موسیقی بگیرم. این سادگی ها باعث شد که یک اشتباه را چندین بار تکرار کرده ...
بنیاد در آینه مطبوعات
جبران کنیم. از سال هاقبل،فرزندانم را به جبل النور می بردم قرار بود پسر کوچک خانواده نیز برای مصاحبه بیاید اما در خانه مانده تا چای را آماده کند. زهراخانم میگوید: سماور بزرگی داریم که هر صبح جمعه آن را روشن میکنیم تا جوش بیاید. پیش از ظهر، چای را آماده میکنیم آن را در فلاسکه ای بزرگ که برای این کار تهیه کرده ایم، میریزیم و با قند و نبات و لیوان یکبارمصرف و کلوچه به بهشت رضا و سر مزار ...
شهادت کمترین مزد حسین بود
حسین به شما چقدر بود؟ آنقدر که شاید بیش از صدبار من را امتحان کرده بود. هیچ وقت حس غرور به سراغتان آمد؟ غرور نبود؛ هرچه بود حس افتخار بود. آن زمان همه برای خدا رفته بودند، هیچ کسی دنبال غرور و خودنمایی نبود. خداراشکر می کنم که در حال حاضر بزرگ ترین افتخار عمرم، این است که چندسالی را در محضر ایشان بوده ام. اگر امروز هم کسی به من احترامی می گذارد، به حرمت و احترام حاجی است که ...
پسرم شهادتش را 45 روز قبل پیش بینی کرده بود
جانبازی نائل شد. الان ایشان از من که 93 سال دارم نگهداری می کند. آن زمان هر بار که هر دو با هم به جبهه می رفتند، می گفتم هر دو با هم نروید یک وقتی کاری در خانه پیش می آید که ما خانم ها از پس آن بر نمی آییم. آخر ما در خانه نیمه کاره روی خاک و... زندگی می کردیم. پسر اولم محمد که چهار مرتبه به جبهه رفت و جانباز شد گویی خدا نجاتش داد تا برای من بماند و در این سال های کهولت سن از من نگهداری کند. ...
غبار فراموشی بر چهره تکیه مزج نشست/ تخریب به جای تعمیر
مساجد است مزج و جیلان دو روستای نزدیک به هم روی هم رفته 10مسجد و تکیه و مسجد جامع دارند آن هم برای یک هزار و 500نفر شاید به این خاطر است که این بنا خاک می خورد این روزها در رقابت با تکایایی که گرم هستند، نورانی، نو، فرش شده و بزرگ ...خشت خشتش سخن از تاریخ می زند بند بندش حافظه تاریخ شفاهی این دیار است که در تواریخ از آن به عنوان گیلان نام برده می شود محلی که حتی در شاهنامه به آن اشاره شده است. ...
علیرضا حقیقی: نگران نباشید، زنده ام
نفت تهران پیشنهاد داده بودند و همانطور که گفتم اولا به خاطر پرسپولیس و ثانیا به خاطر اینکه علاقمند به ادامه حضور در اروپا هستم از آنها گذشتم. من هفت سال است در اروپا حضور دارم و با سختی هایش ساخته ام و سوختم. این چالش ها جزیی از زندگی است و در هیچ باشگاه ایرانی جز پرسپولیس نمی توانم خودم را تصور کنم و بازی کنم. همانطور که گفتم این بدشانسی بزرگی برای من بود و البته برای اشکان هم در این مدت بدشانسی ...
شغل دوم خواننده پاپ چیست؟
حال حاضر مشغول آماده کردن دو تک آهنگ هستم که در مراحل پایانی کار قرار دارد و مجوز آن را اخذ کرده ام. فکر کنم ظرف دو سه ماه آینده منتشر می شود. به هرحال بعد مسترینگ آنها را منتشر می کنم. برنامه ای برای کنسرت ها دارید؟ بهمن ماه در دو شهر اجرای صحنه ای داشتم. ان شاءالله در سال آینده تور کنسرت هایم در شهرستان ها و تهران ادامه خواهد داشت. بیماری چقدر نگرش شما را به ...
توصیه هایی که مداح را ماندنی می کند/ آفتی از جنس غلوهای بیش از حد
که انتخاب می شود، پندیات، احادیث و آموزه های قرآنی نهفته باشد؛ به مطالعه بسیار علاقه مند هستم و روز بدون مطالعه ندارم؛ بعد از انقلاب هم در موسسه امیرکبیر امام جماعت بودم و همین زمان فرصتی ایجاد کرد که دست به قلم شوم و اولین کتاب خودم را در زمینه نماز شب بنویسم؛ این کتاب در اولین دوره چاپ خود با 30 هزار نسخه به جبهه ها فرستاده شد و امروز هم که در سال 95 بیش از 20 بار تجدید چاپ شده است. بعد از آن در ...
80هزار تومان؛کفِ حقوقِ کارگر خدماتی شب عید
"روزی 80تومان درآمد داری."، اما به این فکر نمی کنند که چقدر دچار آسیب و اذیت می شوم. از صبح تا بعدازظهر 80 هزار تومان دستمزد می گیرم. از شهرستان به تهران آمده ام شاید شب عید بتوانم جیب پرپول به شهرم بازگردم اما با توجه به اوضاع کساد بازار بعید می دانم که موفق شوم. تمام کارها از امور شست وشوی دیوار تا تمیز کردن حیاط و جابه جایی اسباب و اثاثیه نیز انجام می دهم. *درآمد یک روزم 80هزار ...
لوریس چکناواریان: هر روز عشق را تجربه می کنم
توانستم چیزی بیافرینم. من باید هزار سال مدرسه می رفتم تا بتوانم یک قطعه از این میلیاردها نت خلق کنم. شما می توانید هزار آهنگساز دعوت کنید و دوازده نت را به آنها دهید. اثر هیچ کدام شبیه دیگری نیست. اگر بخواهی شبیه هم باشد، باید سه میلیارد آهنگساز وجود داشته باشد. ساخت اپرای رستم و سهراب 25 سال طول کشید. اگر خدا کمک نمی کرد، نمی شد اینها را بیافرینم. در میان این آدم ها اما لوریس چکناواریان یک ...
شوک خبری ازاردوگاه استقلال منتشرشد:جدایی اقای گل استقلال در اردوی ابی پوشان/هواداران بدانند مشکل استقلال ...
...> - باور کنید هنوز هم دنبال این هستم جواب این مساله را از منصوریان بشنوم که چرا با من این کار را کرد؟ من از ابتدای فصل یکی از کم حاشیه ترین بازیکنان بودم که به من بازی داد یا نداد چیزی نگفتم و حرفی نزدم و فقط سرم به کارم و تمرین کردن بود . واقعا امیدوارم منصوریان بابت این کارش یک جواب قانع کننده داشته باشد . من بزرگ تر از حنیف عمران زاده و آرش برهانی نبودم و خیلی راحت می توانستند بگویند تو را نمی ...
حفظ محیط زیست به هر قیمتی
مرتبط می شوند، تعامل داشته ام و از کل مسوولان، چه به صورت حضوری و چه به صورت تلفنی پیگیر بودم و حتی چند بار آنها را به محل بردم، اما متاسفانه آن کاری که باید برای رضای خدا انجام دهند، انجام داده نشد و زیاد هم از کارهای من که پیگیر هستم خوششان نمی آید{کمی مکث می کند}... ضمن اینکه این درخت ها از اجداد ما به ارث رسیده است. هر درختی که از زمین روید/ وحده لا شریک له گوید. مرگ هر بوته سبز مرگ ما انسان هاست ...
کلمات کلیدی کارآفرینی پول حلال، کارهدفمند و رعایت حق الناس است
تان نصفه ماند؟ بله، من دوسال در منطقه چاه خرما و زاهدان در استان سیستان و بلوچستان سرباز بودم و شرایط خیلی بدی داشتم ولی خب خدا یاری کرد و پس از پایان سربازی مورد بخشش قرار گرفتم و دوباره به دانشکده برای ادامه تحصیل بازگشتم و در نهایت هم سال 1354 فارغ ا لتحصیل شدم. یعنی تحصیل تان در دانشگاه این قدر طول کشید؟ بله، 7 سال طول کشید زیرا پشت سر هم اعتصاب می شد. البته من ...
گذری بر کار سخت اورژانس نفت در روزهای تلخ اهواز
عاشق کارم هستم. میهمانی ناخوانده اما همیشگی! داخل بخش می شوم تا با چند نفر از مراجعان صحبت کنم، آقای سالم زاده از بازنشستگان شرکت ملی مناطق نفتخیز جنوب است و همسرش را به دلیل مشکل حاد تنفسی به اورژانس آورده است، او می گوید: داریم خفه می شیم، زندگی مون از حال طبیعی خارج شده، ریه هامون پر از خاکه، هوا برای نفس کشیدن نداریم... تو رو خدا یه فکری به حال این مردم گرفتار بکنن ...
چرا هتل های ایران گران است؟
ترین دلایل برای دارا بودن آمار بالایی از گردشگران ورودی به این کشورهاست. متاسفانه با در نظر گرفتن قیمت هتل های ایران مسئولان و متولیان صنعت گردشگری کشور نباید از حرف های بسیاری از توریست های کشور بی تفاوت بگذرند. در حال حاضر هتل های سه ستاره کشورمان بین 150 تا 200 هزار تومان برای هر شب روی اتاق های خود قیمت گذاشته اند و هتل های پنج ستاره نیز قیمت هایی از 400 هزار تومان به بالا دارند و ...
رییس جمهور در کانون بحران
اهواز و از روند شست وشوی مقره ها در پست 230 کیلو ولت کوی مهدیس اهواز دیدن کرد. براساس برنامه ریزی وزارت نیرو 120 گروه از سراسر کشور به استان خوزستان عزیمت کردند تا به صورت ضربتی شست و شوی مقره ها را انجام دهند. مقرر شد در مرحله اول نقاط حساس به تعداد 80 تا 100 هزار مقره را تا اردیبهشت ماه آینده شست و شو دهند. همچنین قرار است در یک بازه زمانی میان مدت (هشت ماه تا یک سال) تمامی مقره های موجود شبکه برق ...
از موتورسواری با همسر تا عمو بادکنکی بچه ها
داشتم همسرم سه یا چهار سال از من بزرگ تر باشد. خوش سلیقه و شوخ طبعی؛ ویژگی شهید عطایی جرجانی خوش سلیقه و شیطون بودن را از ویژگی های شهید عطایی دانست و ادامه داد: اولین شبی که به خانه پدرشوهرم رفتم، آقا مرتضی سرکار نرفته بود و اتاقش را با سلیقه خوبی که داشت با عکس های شهدا و وسایل های دیگر تزیینی آراسته بود وارد اتاق که شدم به هر عکسی که می رسیدیم درباره آن شهید برایم توضیح می داد و ...
جنایت های مجازی
است و رفتارش را تغییر می دهد و نمی تواند زندگی ام را سرو سامان دهد. آستانه تحملم را پایین آورده بود. او سر هر موضوع کوچک بهانه می آوردو با من دعوا می کرد. با شنیدن این حرف ها ناراحت شد و دعوای مفصلی با من کرد. زمانی که متوجه شد قصد جدایی از وی را دارم، مرا به باد بد و بیراه گرفت. آن قدر عصبانی ام کرده بود که آخر با دستانم خفه اش کردم. آن قدر گلویش را فشار دادم که نفسش بند آمد. وقتی به خودم آمدم متوجه شدم که نفس نمی کشد. مانده بودم چه کنم. او را به بیمارستان بردم اما خیلی دیر شده بود. او جانش را ازدست دادو من به اتهام قتل وی بازداشت شدم و به زندان افتادم. زندگی ام در آستانه جوانی سوخت و تباه شد. ...
جنایت های مجازی
دهد و نمی تواند زندگی ام را سرو سامان دهد. آستانه تحملم را پایین آورده بود. او سر هر موضوع کوچک بهانه می آوردو با من دعوا می کرد. با شنیدن این حرف ها ناراحت شد و دعوای مفصلی با من کرد. زمانی که متوجه شد قصد جدایی از وی را دارم، مرا به باد بد و بیراه گرفت. آن قدر عصبانی ام کرده بود که آخر با دستانم خفه اش کردم. آن قدر گلویش را فشار دادم که نفسش بند آمد. وقتی به خودم آمدم متوجه شدم که نفس نمی کشد. مانده بودم چه کنم. او را به بیمارستان بردم اما خیلی دیر شده بود. او جانش را ازدست دادو من به اتهام قتل وی بازداشت شدم و به زندان افتادم. زندگی ام در آستانه جوانی سوخت و تباه شد. ...
چای و قهوه و سیگار، نجاتگر انسان تنها
، یک صندلی و میز هم بود و در گاراژ هم که بالا می رفت، آفتاب ملایمی می تابید. می نشستم روی صندلی و سیگار می کشیدم و فکر می کردم. یک شب برادرم مهمان داشت. همه می دانستند در خانه اش کسی نباید سیگار بکشد. من اواسط مهمانی بلند شدم و رفتم تا در گاراژ سیگار بکشم. بعد از رفتن من مهمان ها سراغم را گرفته بودند و یک ربع بعد بیست نفر آمدند به گاراژ تا سیگار بکشند. برادرم کمی ناراحت شد و گفت تو مهمان ...