سایر منابع:
سایر خبرها
اول عشق بعد ازدواج!
خواست مرا به حال خودم بگذارند و درکم کنند. اولش، همه دلایلی که برای رد خواستگارانم می آوردم را باور می کردند اما بعد از مدتی مادرم می گفت اصلا همان زمان که کسی زنگ می زند و برای خواستگاری آمدن اجازه می گیرد، بدون این که بدانم طرف مقابلم چه ویژگی ها و شرایطی دارد، جواب منفی را آماده کرده ام تا وقتی مراسم تمام شد اعلام کنم. این که اطرافیانم را قانع کنم که نمی توانم بدون علاقه و شناخت قبلی، به عنوان ...
مادر شهید مفقودالاثر کاشانی بزرگترین مشکل را از خداخواست
...> از احترام محمد به خود و شان مادر چه خاط ره ای دارید؟ هیچ وقت یادم نمیاد مرا آزار داده باشد ، همیشه کریمانه با من صحبت میکرد یادمه در یکی از نامه هایی که از جبهه فرستاد برایم نوشته بود مادرجان هر چه در کتاب ها دنبال کلمه ای می گردم که عزت تورا دربرداشته باشد و نشان دهد واژه ای پیدا نمی کنم، تو را بعد از خدای بزرگ، پروردگارم دوست دارم و به پایت می افتم که این سخنان محمد همان معنای آیه قرآنی ...
چه مسائلی از گذشته مان را در خواستگاری بگوییم؟
آیا باید از رابطه های قبلی با خواستگارمان صحبت کنیم؟ به گزارش ، همه ما رازهایی داریم که فقط خودمان از آن با خبریم. گاهی دامنه این رازها گسترده تر شده اند و اطرافیان مان هم می دانند اما همیشه ترسیده ایم از این که نکند شریک زندگی مان در آینده از آن ها با خبر شود. بعد برای سوال پیش می آید که در ابتدای راه و در همان جلسات خواستگاری باید چه چیزهایی را بگوییم و درباره چه چیزهایی از او سوال ...
ماجرای خواندنی عشق یک نوجوان 16 ساله
به گزارش تیتر شهر :محمد بلوری در مطلبی با عنوان نامه های دو ریالی عاشقانه در روزنامه ایران نوشته است: نوجوانی شانزده ساله بودم که دو روز مانده به تحویل سال نو در کوچه مان عاشق ملیحه، دختر مرتضی خان باغبان شدم. آن روز از مدرسه برگشتم دیدم مادرم سرگرم چیدن سفره هفت سین است. تا پایم را به ایوان گذاشتم مادرم صدایم زد: پسرم برو به خانه مرتضی خان باغبان یک گلدان گل سنبل بگیر بیار پای سفره هفت سین ...
غبار اندوه را از دل و از چهره بزدایید
را در آن عظیم کن، و عذرم را در آن آشکار فرما، و حجتم را در آن بر زبانم گذار، و جسمم را در آن سلامت بخش. خداوندا هر کس روز کند در حالی که به غیر تو اعتماد و امیدی داشته باشد، پس من روز کردم در حالی که در همه کارها اعتماد وامیدم تویی، پس - برایم برنامه ای مقدّر فرمای که پایان آن از همه فرخنده تر باشد، و از فتنه های گمراه کننده رهایی ام بخش، به حق مهربانیت ای مهربانترین مهربانان وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ الْمُصْطَفَی وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ. و درود و برکات خداوند بر سرور ما محمّد فرستاده و برگزیده حق، و بر خاندان پاکش باد. ...
تاکسی گرفتم و سمیرا و دوست پسرش را دنبال کردم، آنها وارد خانه ویلایی شدند / دیدن این صحنه داخل حیاط ...
: تو یک دختر نوجوان هستی و باید خیلی مراقب خودت و آینده ات باشی. پوزخندی زد و از کنارم رد شد. بعد از تعطیلی مدرسه فهمیدم پسری جوان با موتورسیکلت دنبالش آمده است. بلافاصله به خانه شان زنگ زدم، مادرش از من خواست تعقیبش کنم؛ می گفت خودش را می رساند. یک تاکسی دربست گرفتم و دنبالشان رفتم. پسر جوان ، سمیرا را به داخل خانه ای کشاند. مادر این دختر کج فکر زمانی خودش را رساند که فرزندش ...
هدیه روز مادر را با چه چیزی تزئین کنیم؟
مهربان تو من بودم چون شعله ای که شمع به سر دارد دائم ز جسم و جان تو کاهیدم چون بت تو را شکستم و شرمم باد با آن که چون خدات پرستیدم شرمنده من به پای تو می افتم چون بر دلم ز ریشه گنه باریست مادر بلای جان تو من بودم این اعتراف تلخ گنه باریست( علی شریعتی ) ای آن که تویی صبور خانه، مادر ای شمع تویی فروغ خانه، مادر ای عطر تو عطر هر ...
نگاه ادیان آسمانی و دین اسلام به جایگاه مادر
مقابل مادر تکریم نموده و برایش طلب رحمت و مغفرت می کردند. 1- حضرت ابراهیم (علیه السلام) : برای پدر و مادرش دعا می کند و از خدا می خواهد که آن ها را مورد غفران و آمرزش قرار دهد : ربنا اغفرلی و لوالدیّ و للمومنین یوم یقوم الحساب ؛پروردگارا! من وپدر و مادرم و همه مومنان را، در آن روز که حساب بر پا می شود، بیامرز (1) این دعا نه تنها نشان دهنده بزرگی شأن و مقام مادر است ...
انتقام اینترنتی تبعه انگلیس از دختر مشهدی
که برای نخستین بار به مشهد سفر کردم. از همان زمان از این شهر خوشم آمد و تصمیم گرفتم در اینجا زندگی کنم. پدر و مادرم با فروش خانه شان در انگلیس پول زیادی به دست آورده بودند که آن را در بانک های ایران سرمایه گذاری کردند و من با بخشی از این پول زندگی ام را می گذراندم و همزمان و به صورت آنلاین در یکی از دانشگاه های معتبر خارجی تحصیل می کردم تا اینکه یک روز در یکی از شبکه های اجتماعی با دختر ...
روایت عاشقی از زبان همسر شهید استحکامی؛ شهیدی که لباس رزم را برای کفن انتخاب کرد
. روز 8 محرم سال 94 است که دلتنگی و بی قراری طاهره بیشتر می شود چند روزیست که از محمد بی خبر است. با پدر محمد تماس گرفتم خیلی با من حرف نزد. نگران شدم دوباره تماس گرفتم، دیدم صدای گریه می آید تا گفتم آقاجون از محمد خبری شده؟ گفت: آقاجون محمد دیگر تمام شد . طاهره هنوز هم با یادآوری آن لحظات بغض می کند، بغضی که هر چند نمی ترکد اما سنگین است. همسر شهید می گوید: همه می دانستند ...
سفرعاشقانه من و پروانه
مسیر او رهسپار شوم؛ او نزدیک ترین راه رسیدن به خانه دوست را می شناسد و در این پرواز و سفر بهاری و عاشقانه، مرا با حقیقت عشق آشنا خواهد کرد... **** بهار، با همه صفا و طراوتش، نرم نرمک از راه می رسد و زندگی دو باره متولد و آغاز می شود. بهار با همه پاکی ها و نیکی های ش ، از آن من است؛ باید گل های رنگین را در دل زمین بپرورانم و شمع ها را بیفروزم؛ باید بساط سبزه را بگسترانم و جانی ...
آن دختر به من گفت همیشه مورد آزار برادرش قرار میگیرد / او مرا گرفتار آن کار کثیف کرد + عکس
، اما در جواب گفت اگر با برادرم صحبت کنی هر دوی ما را می کشد. من آدمی نبودم که قتل انجام دهم. وقتی از هم جدا شدیم او تلفنش را خاموش کرد و دیگر سر کار نرفت. مثل دیوانه ها شده بودم. نمی دانستم چه کنم تا این که یک روز با من تماس گرفت و گفت برادرش او را در خانه زندانی کرده است. خیلی اصرار کردم تا آدرس خانه شان را داد و به دیدنش رفتم. برادرش نبود و در حال حرف زدن بودیم که صدای در آمد. رویا وحشت زده از جایش ...
مادران آب و آیینه در انتظار خورشید
...> محمد در روز اول شهریو رماه سال 1349 ظهر پنجشنبه موقع اذان زمانیکه پدرم در حیاط خانه قدیمی و تاریخی کنار حوض آب به اشهدان محمد رسول الله رسید متولدشد. محمد چه خصوصیات و ویژگی هایی داشت؟ محمد اهل نظم، قناعت و ساده پوشی بود حتی در دوران مدرسه همیشه یکدست لباس داشت که مرتب و تمیز می پوشید و با دوستانش ارتباط خوبی داشت. خانواده پدر و مادرم و حتی خانواده همسرم خانواده ای ...
قدردانی از ایثار مادران جهان در روز میلاد ام ابیها
...، او گفت: این دار اعدام من، توسط مادرم برپاشد. روزی که کودک بودم از همسایه یک تخم مرغ دزدیدم، مرا تشویق کرد تا شتر دزد شدم و سپس قاتل از آب در آمدم. دانشمند فقیه حجة الاسلام محمدتقی فلسفی، در نقش سازنده مادرش در رسیدن به درجات عالی منبر و خطابه چنین می گوید: مادرم مواظب بود تا بچه های خود را با فضیلت و پاک و با ایمان تربیت کند. من گمان می کنم بالاترین مرتبه مدیریت برای یک مادر، حسن ...
استشمام بوی خوش شهادت در آخرین دیدارمادر و پسر/ به پدرش قول داده بود از سوریه برایش شهید بیاورد!/ مژده ...
مدرسه به خانه می آمد شلوار و کیف و کفشش خاکی خاکی بودند؛ اعتراض می کردم: تو چرا اینقدر خاکی هستی؟ مگر از خیابان نمی آیی؟ می گفت: کی، از خیابان می آید! من کیفم را می گذارم زیرم و سُر می خورم و از تپه خاکی پایین می آیم؛همه ی بچه ها این کار را می کنند. یک روز وقتی ابوالفضل از مدرسه آمده بود من در خانه همسایه مان بودم، دیدم کیفش را به دست گرفته و داد می زند: مامان .. مامان .. مامان بیا ببین ...
به یک همدم اینترنتی نیازمندم!
؛ شروع به تهدید کرد و چون ترسیده بودم مجبور شدم موضوع را با خانواده ام درمیان بگذارم. از خواستگار دروغگو تا دوست مجازی همان روز خواستگاری به وحید گفته بودم، که من برای قاب گرفتن مدرکم درس نخوانده ام و می خواهم کار کنم. اما همین که عقد کردیم تمام قول و قرارهای مان را فراموش کرد. هر زمان هم که حرف شغل پاره وقت را پیش می کشیدم با دلخوری می گفت نمی خواهد زمانی که به خانه برمی گردد ...
تمام شهر به من لبخند می زند
خواستیم تاثیرات فرهنگی ایجاد کنیم، کنش اجتماعی داشته باشیم و چون همه این موارد از دغدغه های ما بود از ذهن مان به برنامه منتقل شد. ما هرگز قصد نداشتیم یک برنامه بسازیم که مردم فقط بخندند. اصلا! خندوانه شما را بین لایه های مختلف اجتماع به شهرت رساند و حالا برای جمعیت بزرگ مخاطبان این برنامه جایگاه ویژه ای دارید. این جایگاه چه تعریف و اسم و عنوانی دارد؟ قبل از هر چیز من یک انسان ...
اعتراف قاتل بیوه ثروتمند / او مرا دوست داشت وقتی به خواب رفت به سراغش رفتم و ...
گرفته و از همه فرزندانش دور بود، مرا به خانه اش می برد. تا اینکه به رفت و آمد هایش شک کردم و علاقه ام به نفرت از او تبدیل شد. ازدواج های او برایم قابل قبول نبود. بنابراین وقتی در آن شب بارانی به خانه اش رفتم، تعجب کرد و پرسید چه اتفاقی افتاده و من به دروغ گفتم که کارت عروسی ام را آورده ام. بعد هم سهیلا برایم چای آورد و به درد دل پرداخت. بعد در اتاق پذیرایی برایم رختخواب پهن کرد و خودش به ...
نکاتی درباره رابطه قبل از ازدواج برای شناخت بیشتر و بهتر
به گزارش ، 6 ماهی می شود که قرار گذاشته ایم برای ازدواج. خانواده های مان هم خبر دارند، البته فقط به مادرم گفتم. با هم بیرون می رویم و گاهی هم چت می کنیم. این اواخر اصرار می کند دستم را بگیرد. می گوید اینطوری بیشتر شبیه زن و شوهرها می شویم. من امتناع می کنم، اما شاید با دستکش مشکلی پیش نیاید! نمی خواهم به خاطر این موضوع ناراحتش کنم. اصلا حالا که هدف مان ازدواج است چه فرقی می کند؟ وقتی قرار است تا ...
بعد از بازیگری دوستانم را از دست دادم!
...> بالاخره برادر بزرگتر است، قلدری نمی کند؟ دعوا که داریم. (می خندد) بعد از اینکه بازیگر شدی و دیگر خیلی ها تو را می شناختند، رابطه ات با خانواده مخصوصا برادر بزرگترت هم تغییر کرد؟ وقتی سینما و تئاتر می رویم، برادرم از اینکه مردم مرا می شناسند، خوشحال می شود. البته این موضوع فقط درباره برادرم نیست، همه اعضای خانواده ام از این موضوع خوشحال می شوند و افتخار می کنند. ...
زندگی روزانه و خصوصی آیت الله هاشمی به روایت دخترش +تصاویر
اخبار از طریق اینترنت می شد. همه سایت های داخلی و خارجی را به دقت مرور می کرد و همزمان تلویزیون را روشن می کرد و به بخش صبحگاهی بی.بی. سی گوش می داد. بعد سماور را روشن می کرد، چای دم می کرد و سفره صبحانه را مهیا می ساخت و از من و مادرم می خواست سر سفره صبحانه بیاییم. فاطمه خانم می گفت که در طول این سال ها که بچه های آیت الله ازدواج کرده و به خانه و زندگی خودشان مشغول بودند، همیشه سعی ...
معرفی شهدای مدافع حرم سال 95 شهیدی که برات شهادتش را از آیت الله بهجت گرفت
متوسل به امام زمان(عج) شدید. یک سرباز ساده ام روزی که عبدالمهدی به خواستگاری اش می آید، مرضیه همان کسی را می بیند که در آن خواب شهیدعلمدار به او نشان داده بود. البته این ارادت تنها منحصر به او نبود. در همان جلسه ی اول صحبت با شهید کاظمی متوجه می شود که عبدالمهدی نیز همین چندروز پیش خانه ی شهید علمدار بوده و با بچه های بسیج شان به دیدار مادر شهید رفته است. گفته هایش ...
شهید علیدوست؛ از تکاوری یگان صابریان تا فرماندهی عملیات در سوریه +تصاویر
. من همیشه به او میگفتم: تو یک فرشته هستی ولی روی زمینی ، که یک روز به آسمان پر می کشی. مهدی میدانست کی شهید میشود، حتی در وصیت نامه شان هم اشاره کرده است. بعد از اینکه فتنه تکفیری ها در سوریه شروع شد، مهدی بی تاب رفتن شد. و به خاطر موقعیت شغلی اش حتی آمادگی رزمی هم داشت. تمامی اخبار سوریه را دنبال می کرد. مهدی به عنوان فرمانده عملیات اعزام شد. یواش یواش از رفتن برای من میگفت. مستقیم به من ...
میلاد سرور بانوان در شعر آئینی/ آغاز آفرینش از آغاز فاطمه(س) است
که پر زده از آشیانه ها شکرش میان این همه سر سروری شدیم مانند یازده پسرش مادری شدیم آئینه ای گرفته خدا در برابرش خورشیدی از تمامی انوار انورش امشب خدا نشسته خدا با پیمبرش امشب پدر رسیده به دیدار مادرش تعظیم تو به او نه که بر هست واجب است از این به بعد بوسه بر این دست واجب است تا مه کرده نام شما قیل و قال را پیدا نموده ...
شکوه ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) در بیان آیت الله مکارم
این جمله عجیب و روح پرور را افزود: بگو: پدر جان، که این سخن قلب مرا زنده می کند و خدا را خشنود می سازد .[48] آری آهنگ دلنواز پدر جان فاطمه (علیها السلام) با روح پیامبر (صلی الله علیه وآله) همان می کرد که امواج نسیم بهاری با شکوفه های لطیف درختان.[49] 3- در حدیث دیگری آمده است: پیامبر چنان مشتاق فاطمه (علیها السلام) بود که هر گاه به سفر می رفت آخرین کسی را که با او وداع می کرد ...
سپیده خداوردی: سفره ما 9 سین دارد!
سانیار در خانواده ما دعواست، خانواده من می گویند سپیده که اصلا شیطون نبوده، خانواده همسرم هم می گویند والا اصلا ما بین مان بچه شیطان نداشتیم. خب این هم یکی از شیرینی های بچه است که بعضی از صفاتش آخر هم مشخص نمی شود به چه کسی رفته است اما به نظر من به پدرش رفته است. کدام شیطنتش شما را دیگر کلافه می کند؟ - ببینید سانیار زیاد شیطون نیست، زیادی پر انرژی و کنجکاوه یا شاید هم ما ...
تحویل سال با نام زنی در بی کران فضیلت
است و هر کس مرا اذیّت کند خدا را اذیت کرده است، و فاطمه(س)، عزیزترین مردم در نزد من است . [18] مریم سرور زنان زمانه خویش بود، امّا دخترم فاطمه(س)، سرور همۀ زنان جهان، از آغاز و پایان آن است . [19] آری، مقام و منزلت زهرای مرضیّه(س)، نه تنها بسی والاتر از مقام آسیه و مریم است که اوج افتخار آنان، توفیق خدمت گزاری آستان حضرت خدیجه کبری(س) به هنگام وضع حمل فاطمه زهرا(س) است. دو ...
حامد همایون از راز موفقیت اش در سال 95 می گوید
کمک کرد. بعد از آشنایی با آقای رجب پور کارت چقدر تغییر کرد؟ - خیلی، اگر قرار بود من همان باشم، الان هیچ چیز نبودم. می شدم مثل باقی آدم ها و فقط قدرت صدایم را نشان می دادم، چون کار کرده ام و اگر الان اسم تحریرها را از من بپرسید، همه شان را می دانم. من اشتباه می کردم و فکر می کردم باید طوری بخوانم که سواد موسیقایی ام را نشان بدهم. شما باید چیزی بخوانید که مردم با تو زمزمه کنند ...
ماجرای توصیه حاج محمد به چله زیارت عاشورا
همگی لباس نظامی پوشیده بودند و شهید حاج حسین بصیر آمد و داشت کمربند همه را محکم می کرد. هنگام بازگشت از کربلا وقتی به مرز رسید حاج اصغر (یکی از دوستان شهید محمد شالیکار) با او تماس گرفت و گفت بچه ها دارند به سوریه اعزام می شوند که حاج محمد گفت "اسم مرا هم بنویس". پس از چند روز که از کربلا برگشت برای آموزش قبل اعزام به سوریه به ساری اعزام شدند و وقتی برگشت منزل گفت: رفتنش به سوریه لغو شد ...
این مادر بخاطر فرزند اوتیمسی اش زندگی خود را تغییر داد
کاش در گذشته و در دوران بارداری ام بیشتر رعایت می کردم تا شاید بچه ام الان مثل بقیه ٔ بچه ها سالم بود. هیچ وقت نشده بگویم چرا این بچه مال من است. همیشه می گویم چرا امیرحسین باید مادری مثل من داشته باشد. فردا: همسرتان چه کمک هایی در این مسیر به شما کرده است؟ در کار خانه و حتی در درس هایم خیلی کمکم می کند و مهمتر از همه وقت هایی که خسته و ناراحت می شوم، مرا درک می کند و به من ...