سایر خبرها
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی+عکس
این نوشته ها را در اختیار شما قرار دهیم که امیدواریم مورد استقبال شما عزیزان قرار گیرد. ****** 1. ملت دلشون میگیره میزنن میرن تور اروپا ریلکس میکنن. من 2 دیقه تو مستراح هم نمیتونم خلوت کنم. با لگد میان تو. 2. از اونجایی که میگن پیشگیری بهتر از درمانه هر دوست قدیمی بعد کلی وقت بهت زنگ زد بگو من خودم تو نتورکم قطع کن. 3. لباسای بابک سعیدیُ رو دیوار مهربونی ...
جن گیری عروس برای یافتن انگشتر یادگاری خواهر شوهرش! +عکس
برداشته است. خیلی ناراحت شدم، از فامیل ها شنیده بودم وی دست کج است ولی هیچ وقت باور نمی کردم. وی در ادامه گفت: فردایش به خانه آرزو رفتم و گم شدن انگشتری را مطرح کردم و گفتم اگر کسی انگشتری را پیدا کند و به من برگرداند حاضرم 2میلیون تومان پرداخت کنم و اگر پیدا نکنم پلیس را در جریان می گذارم که همانجا زن داداشم ادعا کرد که آینه بینی را سراغ دارد که در ازای یک میلیون و500هزار تومان می تواند جای ...
پسرم از قول حاج قاسم به ما گفت ممکن است از عملیات پیش رو هیچکس برنگردد/مصطفی آگاهانه به سوریه رفت
آماده کنم. باید بدنم آماده شود...! حمام که می رفت، با آب سرد بدنش را می شست. می گفت: تو سوریه آبگرمکن نیست. باید بدنم به آب یخ عادت کند...! می روم تا بهشت را برایت آماده کنم. روزهای آخر- قبل از اعزام- منتظر می ماند تا نماز من تمام بشود، آن وقت می آمد، مهر خودش رو درست جای مهر من می گذاشت و نماز می خواند و هی دعا می کرد، هی دعا می کرد. یک روز آمد و گفت: مامان راضی شو. چون شما راضی ...
بیشتر شب ها از گرسنگی خوابمان نمی برد
و از پا هم تیر خورده بود. با عصا راه می رفت. بعدها که او را بیشتر شناختم، فهمیدم آدم اهل دلی است. بچه ها به شوخی و جدی به او می گفتند: میثم! تو سید ناصر رو بیشتر از ما دوست داری، کم معرفت، یه کم هم با ما بِپر! میثم در جواب بچه ها بدون اینکه بخندد می گفت: این طوری هم که شما می گید،نیست! من همه شما رو دوست دارم، به جد همین سید من همه شما رو با یه چشم نگاه می کنم! وقتی این حرف را می زد، خنده بچه ها ...
کار را از من بگیرند، می میرم
بدهید وگرنه من قالب ها را به خرج خودم برمی گردانم و ماشین پلاستیک سازی را هم در ایران می فروشم، پول ها هم برای شما؛ آقای بیک خندید، گفت پول را چرا این جوری آوردی؟ گفتم می خواستم چشم شما به پول ها بیفتد و ببینید که من جدی هستم؛ باز هم خندید و بعد پول را گرفت و شروط را قبول کرد. آقای بیک همان روز من را با خودش به کارخانه برد و یک ماشین و قالب به من داد. بعد از آن به ایران آمدم تا با نصب دستگاه ها و ...
داماد راز دله بازی عروس را می دانست! / حمید شب عروسی بهم گفت که همه چیز را می داند
توی سرم، این حرف ها رو از زبون شوهرم می شنیدم، باورم نمی شد پس اون هم از همه ماجرا خبر داشت و با این وجود منو برای زندگیش انتخاب کرده بود. الان 13 سال از او ماجرا می گذره، من یک دختر 12 ساله به نام نیلوفر دارم، دیشب وقتی کیف پولمو برداشتم دیدم دو هزار تومان از پول هام نیست سریع رفتم پیش نیلوفر و ماجرای خودمو مثل یه قصه براش تعریف کردم. اون فهمید منظورم چیه، زد زیر گریه، معذرت خواهی کرد و گفت می خواست برای همکلاسی اش کادوی تولد بخره، صبح دستشو گرفتم بردمش بازار، با هم یه کادو خریدیم و رسوندمش به مدرسه، وقتی شب اومد خونه پرید توی بغلم و صورتم رو غرق بوسه کرد. ...
حکایت سید محمود ؛ گرفتن عکس شهادت در آتلیه برادر +عکس
محمود سید محمود خیلی مهربان و دل رحم بودند خیلی اخلاقشان با بچه های فامیل خوب بود به طوری که به عمو مهربان بین بچه ها معروف بودند فوق العاده شخصیت معنویی داشت. خیلی به نماز اول وقت اهمیت میداد. به ولایت فقیه پایبند بود. در طول این 8 سال زیارت عاشورا را مرتب هر روز و هر شب میخواند و دوست و آشنا را به خواندن زیارت عاشورا سفارش میکرد . خیلی به فقرا کمک میکردند . به جانبازان وخانواده های شهدا ...
متاگپ | ایمان موسوی: جواد نکونام فوتبال مرا خراب کرد / نکونام چندین نفر از بازیکنان استقلال را علیه قلعه ...
ما یه سری چیزایی رو از طرف تو می گیم و تو نگران نباش! اما من فردا که اون مصاحبه رو دیدم، خودم واقعا شوکه شدم. اما اون آقایی که به من گفت نگران نباش، من مثل کوه پشت تو هستم آخرین تماس تلفنیش با من همون روز بود و دیگه سراغی از من نگرفت! یعنی سه سال پیش ... بله، من حتی فرداش به اون روزنامه نگار که اون مصاحبه رو چاپ کرده بود زنگ زدم، گفتم این چیزایی که شما در این مصاحبه نوشتی ...
شهید عبدالله باقری به روایت همسرش/در سالن عروسی نماز جماعت خواندیم
اذان در سالن پخش شود و بعد از پخش اذان، نماز جماعت را همان جا برپا کرد. دل توی دلش نبود، هوایی شده بود. با یک حسرتی به شهدایی که تو شهر تشییع می شد نگاه می کرد. عبدالله خیلی اصرار داشت که برود. تا اینکه یک روز دل را به دریا زد و آمد خانه ی ما. عبدالله، عبدالله سابق نبود. حال و هوایش عوض شده بود. آمدم کنارش نشستم، سرش را بالا آورد و گفت: مادر جان شما پنج پسر داری. – خوب، که چی؟ ...
کنار آمدن با ناباروری، راهکار
ممکن است شما سال ها خواسته اید و تلاش کرده اید که بچه دار شوید اما متاسفانه دیگر پول، زمان و امیدتان به پایان رسیده است. ممکن است قبول سرپرستی از نظر مالی یا عاطفی برای تان امکان پذیر نباشد. حالا چه باید کرد؟ به زندگی مشترک تان بدون فرزند به دقت نگاه کنید. اکنون ممکن است فکر کنید زندگی بدون کودک ناامید کننده و غیرممکن است، اما بهتر است مزایای نداشتن فرزند را در ذهن خود مرور کنید: پول ...
خاطرات ایثارگران خوانسار؛ بگذار بماند
...> گفتم چه کسی این اطلاعات را به شما داده. گفت پاشو دنبال من بیا. به اتفاق به نماز خانه قرارگاه رفتیم. یک دفعه چشمم به پدرم و عموهایم خورد. خیلی تعجب کردم که چطور ابنجا را پیدا کردند. آقا سید به پدرم گفت: حاج آقا این پسر تحویل شما ببریدش خوانسار. ما هم که سه ماه بود آماده شده بودیم برای عملیات کربلای چهار و دوره شنا را هم طی کرده بودیم و نظر فرماندهان ارشد هم این بود که ...
همیشه با فرزندانم بگو مگو دارم!
مقابله نداریم، بلکه در کنارشان و به دنبال همراهی و همکاری با آنها هستیم. یک مثال عینی در این باره که می تواند مسئله را روشن کند این است که مثلا مادری به فرزندش بگوید من این نوع رفتار تو را نمی پسندم اما اگر تو اینطور راحتی و فکر می کنی مناسب است، مدتی به صورت امتحانی آن را ادامه بده، تجربه ی من نشان می دهد به نتیجه ی مطلوبی نخواهی رسید. حال اگر فرزند تجربه کرد و با شکست روبه رو شد بعد از ...
تازه داماد پرکشیده از ارتفاعات جاسوسان
تو مشکلات زیادی در پیش داری ولی توکلت به خدا باشد و من هم همیشه پشتت هستم . کمیل بسیار مهربان و دلسوز بود. همیشه وقتی می خواست فیلم یا عکس شهدا را ببیند، من را می نشاند کنارش و با هم نگاه می کردیم. به قول خودش می خواست من را آماده کند. همیشه از شهادت حرف می زد. وقتی گریه می کردم بغض می کرد و اشک در چشم هایش جمع می شد. نفر اول از راست - شهید صفری تبار کمیل دائماً در رابطه با ...
ازشایعه تا واقعیت:پشیمانی بازیکن جنجالی پرسپولیس پس از جدایی ازباشگاه/الان پشیمانم که از پرسپولیس جدا ...
وجود دارد این است که شما علیه پرسپولیس نقشه کشیدید و از این تیم رفتید اما ضرر کردید؟ یعنی متهم هستید به این که دست پرسپولیس را خالی کردید؟ - درباره من اصلا چنین چیزی نیست. * یعنی درباره عالیشاه هست؟ - چرا مثل بازجوها رفتار می کنید (خنده) من کجا گفتم در مورد عالیشاه هست. منظورم این است که من هیچ وقت برای هیچ کس نقشه نکشیدم و اگر کسی چنین تصوری دارد، لابد خودش برای ...
حسن روحانی را نمی شناسم/ هر کلاش و کلاهبردار مالی دمش به یک جایی و مسئولی وصل است/ شهیدکاوه را از نزدیک ...
...! چند وقته بیسکوئیت مادر نخوردی؟! *چهار روزی است که نخوردم! (با خنده) چون بچه کوچک داری، بیسکوئیت مادر هم می خوری! سرلاک، چند وقت نخوردی؟ *چهار روزی هست که نخوردم. یک دفعه بگو همه غذاهای دختر کوچولویت را تو می خوری... . زمانی می بینی که خوراکت سرلاک بوده، الان سرلاک را برای بچه ات می گیری چون زمان سرلاک خوردن تو گذشته است. سینما به همین ...
مادرشهیدنریمانی:اینگونه نبود که یکدفعه وارد صحنه جنگ شود وکشته شود، برای آرزویش تلاش کرد؛ طوری رفتار ...
تقصیرمن نبود. یکسال روز پنجم وششم عید تهران کار داشتم محمود وخواهر کوچکم که آن موقع مجرد بود را باخودم بردم. کارم که انجام شد همسرم گفت : بچه ها را ببریم پارک ،رفتیم پارک ملت چون ایام تعطیلات بود تهران تقریبا خلوت بود. رفتیم قایق سوار شدیم بچه ها حسابی بازی کردن. وقتی داشتم میبردمشان خانه گفتم: ببخشید بخاطر ما خسته شدید. یکدفعه محمود گفت: نه خیلی خوب شد اگر خانه بودیم باید می رفتیم عیددیدنی. گفتم: مگر بده؟ گفت: نه آخه همه به من عیدی میدهند و من خجالت میکشم. ...
قدمگاه قم را بیشتر بشناسید
نوری در جنه الماوی نقل کرده است، حسن بن مثله جمکرانی می گوید: شب سه شنبه، 17 ماه مبارک رمضان سال 393ه .ق جماعتی از مردم به در خانه من آمده و مرا از خواب بیدار کردند و گفتند: امام زمان شما را به حضور طلبیده است. آنها مرا به محلی که اکنون مسجد جمکران است آوردند، امام(عج) مرا با نام خودم صدا زد و فرمود:برو به حسن مسلم که در این زمین کشاورزی می کند بگو: این زمین شریفی است و حق تعالی آن را از زمین های ...
نگران چیزی نباش که خدا تو را کفایت می کند
گروه دین و اندیشه: حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر می کند. به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 4 فروردین به آیه 17 سوره علق پرداخته شده و در آن آمده است: فَلْیَدْعُ نادِیَهُ ...
به جرم انتشار کتاب محاکمه شدم
، می گوید که پدربزرگش او را به کتاب معتاد کرده است: پول جیبی را وقتی می داد که کتاب می خواندم. باید کتاب را تعریف می کردم تا پول جیبی ام را بدهد. اول کتابی که خواندم چهل طوطی بود، بعد امیرارسلان و حسین کرد و بقیه. بعد همین جا رفتم مدرسه؛ اما 9 کلاس اول را در تهران خوانده بودم، در مدرسه زرتشتی ها. آنجا، روز اول که رفتم سر کلاس، دیدم یک بچه ای کنارم نشسته، گفتم تو کی هستی، گفت ایرج افشار. حالا هفتاد و ...
ما خوبیم!
کنم نه همه متون و ... حالا شما که از نسل قدیمی در شکسته نویسی فاجعه هس نداریم. منظم ترین و بهترین تیم چرا چپ و راست به عراق جنگ زده میبازه که تو گروه 6 تیمی مقابل پنجم هست، بعضی ها فکر میکنن قبل کیروش ما مالدیو بودیم و چپ و راست به این تیمها میباختیم ! 6 ساله که یکبار هم، 3 تا قدرت دیگه آسیا یعنی استرالیا و ژاپن و عربستان رو نبردیم ولی ادعای آقایی آسیا میکنیم! یه گروه آب خوردن و این همه ...
شهید زندگی کن
...: یه روز تو گردان من و آقا جواد و چندتا از بچه ها گرم گرفته بودیم و داشتیم صحبت می کردیم که حرف از شهادت شد... به آقا جواد گفتم که شما دلت پاکه دعا کن که من شهید شم. یه جمله کوتاه ولی تاثیرگذاری بهم گفت. آقا جواد گفت: اگه اینجا شهید شدی که خوش به حالت اما اگه نشدی و رفتی تهران تمام سعیتو کن که شهید زندگی کنی اون وقت تو میدون جنگ می خرنت و شهید میشی. حقیقتش ...
نمی دانم چرا امروز حالم بدتر شد
سکون روشن باشد تا با هم حرکت کنیم. میان خواب و بیداری بودم، انگار شورشی در آن حوالی اتفاق افتاده بود و هر کس به چیزی اعتراض می کرد. انگار صبر و طاقت عده ای لبریز شده بود. سعی می کردم خودم را آرام تر کنم.ناگهان صدایی آمد، ای بی رحم من فرمان اتومبیل تو هستم.سرتاسر وجودم را ترسی فرا گرفت.با صدای لرزان همراه با ترس گفتم مگر شما حرف می زنید؟ با لحنی عصبانی جواب آمد که فقط ساکت باش و به حرفهایم گوش ...
من را به اشتباه قضاوت می کنید/فردی از آقازاده ها یقه مرا گرفت و گفت فیلم دزدی و اختلاس های مرا بساز!
کرده ای. یعنی تو کمتر می فهمی و من بیشتر. نصیحت در جایی اتفاق می افتد که تو هنوز نمی دانی کار خوب و بد چیست؟ راه خوب چیست؟ راه چپ و راست و راه انحراف چیست؟ ما یک نفر که نصیحتمان می کند، بهمان برمی خورد. اما انتظار داریم با یک فیلم سینمایی هزاران و میلیون های نفر را نصیحت کنیم. در صورتی که سینما جایی است که به نظر من فقط باید تلنگر بزند. *من با این تلنگر زدن موافق هستم. اما با این رویه ...
چه عیدها که در کنار مزارتان تحویل می شود
اهالی محله به مراسم سال تحویل دعوت کردند. اولین سال تحویل بدون آقا سعید در مسجد حضرت زینب(س) برگزار شد. برای من خیلی سخت بود. 24 تحویل سال را با همسرم گذرانده بودم. از سال 70 تا 94 با هم بودیم. اشک هایم بی اختیار سرازیر می شدند. آن روز یاد آخرین سال تحویلی که با هم بودیم افتادم، صورتم داغ شده بود و غم دوری شهید در درونم شعله می کشید. پیشنماز مسجد اولین عیدی بچه ها را به آنها داد و در کنار آن به همه ...
ارتباط شوم و مخفیانه نوعروس با هم دانشگاهی اش
از صبح تا شب بیرون می زد. به خانه مادرش می رفت و یا سراغی از دوستان قدیمی اش می گرفت. رفت و آمد با یکی از دوستان دوران دانشجویی که آدم سر به راهی نبود و گرفتاری در شبکه های اجتماعی تلفن همراه از یک طرف و خستگی و بی حوصلگی شوهرش از سوی دیگر ،او را هر روز ازشوهرش دورتر می کرد. عروس جوان را دست آخر به اتهام رابطه نامشروع با پسری جوان دستگیر کردند. پدر داماد می گوید ...
بچه ها مرا عمو کچله صدا می زنند!
نشان بدهم. آن موقعی که روی آنتن زنده به بچه می گفتم، صدای مرغ دربیاور یک تابوی بزرگ بود. حتی یادم است اولین باری که ما دوربین را کج گذاشتیم، صدای همه درآمد. عموها خوب اند خاله ها خوب اند؛ اما جای خالی دوربین بین بچه ها حس می شود. مثلاً دوربین برود شهرکرد یا سیستان. شما وقتی به بچه های نیک شهر سیستان نگاه می کنید می بینید هیچ کدام از بچه ها کفش ندارند، اما همین بچه با خودش می گوید امکان ...
با حجتی کرمانی؛ از اختلاف هاشمی وبازرگان تا متلک گویی خلخالی موحدی کرمانی اجتهادسیاسی ندارد | از شلوغ ...
.... برای ظلمی که به آقای هاشمی شده بود. دست مرا گرفت و پرسید چرا گریه می کنی؟ مرا کنار خودش نشاند. گفتم من از این ظلمی که به شما شده است ناراحت شده ام. تو کجا و احمدی نژاد کجا؟ چرا باید به شما این ظلم بشود؟ اما وقتی حالم سرجایش آمد گفتم این انتقام خداست . تو در مجلس با بازرگان آنطور رفتار می کردی. خدا نه بازرگان و دکتر یزدی و امثالهم، بلکه یک آدم گمنامی را برانگیخت که شما را مکافات کند. به نظر ...
گفت وگو با گلوریا هاردی؛ ماجرای دوستی بابانوئل و حاجی فیروز
. قصه فیلم در سه روز اول جنگ می گذرد. چطور با دور بودن از همسر و خانواده کنار می آیی؟ به خاطر علاقه ای که به سینما دارم، سعی می کنم بتوانم تحمل کنم. همه ما سینمایی ها امیدواریم حداقل نتیجه این دور بودن از خانواده، ساخت فیلم های خوب و ارزشمند باشد. شما چطور با این شرایط کنار می آیید خانم؟ کنار آمدن با این شرایط سخت است، اما می دانم که این دوری به دلیل ...
احمد توکلی: امام قوی ترین حامی بنی صدر بود/ دادگاه مجاهدین در استادیوم برگزار شد
بیایند؟ گفتم من در هیات رئیسه مجلس هستم، همین الان بیایند. یک نفر از دفتر همکاری های مردم و رئیس جمهور آمد و گفت من سه سوال دارم: اول اینکه آیا چهار خانه در بهشهر داری؟ دوم اینکه چرا کارگرهای بهشهر با تو بد هستند؟ سوم نظرت درباره بهشتی چیست؟ در واقع سوال اصلی همان آخری بود. در پاسخ از او پرسیدم به نظر شما اشکالی دارد من چهار تا خانه داشته باشم؟ آقای بنی صدر که مالکیت خصوصی را قبول دارد؟ یکه خورد و ...
شمس لنگرودی از تجربه بازیگری اش می گوید
من صحبت کرد. گفتم راستش خیلی هم علاقه ندارم به قول قدیمی ها با دیگران در یک جوال باشم. دوست دارم کار خودم را بکنم. گفت حالا تو بیا این فیلم نامه را بخوان. بچه ها را ببین، اگر خوشت آمد بازی کن. گفتم این حرف، منطقی است. بنابراین فیلم نامه را خواندم و از ایده اش خوشم آمد. قراری هم با کارگردان گذاشتم که دیدم واقعا جوانی بافضل و مودب است و شعر می داند. بنابراین پذیرفتم و همراه شان رفتم. البته ...