سایر منابع:
سایر خبرها
باور کردنی نبود ولی توانستم مچ همسرم را با او بگیرم!
تاسیس مطب مامایی، پدر و مادرم را از شرایط بد اقتصادی نجات بدهم اما .. .زن 24 ساله در حالی که عنوان می کرد رویاهای طلایی من تعبیری جز سیاهی و بدبختی نداشت، به تشریح ماجرای ازدواجش با یک مرد پولدار پرداخت و به کارشناس اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: در یک خانواده پرجمعیت به دنیا آمدم. پدرم یک کارگر ساده بود و به سختی هزینه های زندگی مان را تامین می کرد. بسیاری از خواهران و برادرانم ترک تحصیل ...
داستان کودکانه، زنان کوچک
چهره ندارد. وقت رفتن، مادرشان به آنها گفت: به حنا و آقای لارنس سپرده ام که مواظب شما باشند. جو برایم زود به زود نامه بنویس. بعد با بروک سوار کالسکه شد و رفت. وقتی مادر رفت مگ گفت: آه، انگار نصف خانه رفته. باران اشک دخترها که بند آمد، حنا با قوری قهوه آمد و گفت: خانم ها گریه و زاری را بگذارید کنار و قهوه بخورید. حرف مادرتان یادتان نرود. بچسبید به کار و باعث افتخار خانواده باشید. در مدتی که ...
اولین بار در دهه ی 70 گزارشگری کردم/ سوتی زیاد داده ام/ با تنها دخترم هم دانشگاهی ام/ اگر فردوسی پور ...
.... بعدا از آقای دینی پرسیدم جریان چیست؟ گفت تو چرا این همه مدت نیامده ای؟ ظاهرا پسندیده بودند. یک تاریخ مشخص کردند و گفتند یک بار هم بیا در استودیو گزارش کن. بعد از آن به طور حق الزحمه ای وارد صدا و سیما شدم. هر هفته یک برنامه داشت که با عنوان ورزش پخش می شد. آقای سلیمی یک تیتراژ بسیار زیبای آذری برای آن کار کرده بود. با آن شروع می شد و به مدت 45 دقیقه طول می کشید. از همان جا که قبول شدم با آقای ...
غزل زندگی کنیم نمایانگر افکار کلی از شاعر است
...، نتوان گفت که این قافله وا می ماند، آنجا که زبان سرخ است سر سبز نمی ماند، جسمم غزل است اما روحم همه نیما یی ست، در این زمانه بی های و هوی لال پرست، زخم آن چنان بزن که به رستم شغاد زد، من زنده بودم اما انگار مرده بودم، در گوشه ای از آسمان ابری شبیه سایه من بود، تنهایی ام را با تو قسمت می کنم سهم کمی نیست، اگرچه نزد شما تشنه سخن بودم، از خانه بیرون می زنم اما کجا امشب؟، من با غزلی قانعم و با ...
چهره های اهل قلمی که از دست دادیم+عکس
...؛ مجموعه اشعار ، کربلا وادی عشق؛ سروده مهدی الهی قمشه ای، بازسرایی مهدیه الهی قمشه ای و خاطرات من با پدرم به جا مانده است. جواد درهمی فرهنگ نویس 25 مردادماه در 91 سالگی دار فانی را وداع گفت. او از همکاران دکتر محمد معین بود و عمر خود را وقف تالیف و تدوین لغت نامه دهخدا و همکاری با مرحوم دکتر معین در جهت تالیف فرهنگ شش جلدی معین کرد. داوود رشیدی بازیگر تئاتر، سینما و ...
روایت زنی که مصدق عشق به او را پنهان نمی کرد
خانواده ما به کسی اجازه ورود به داخل باغ را نمی دادند مگر با دستور کتبی ساواک. خانواده ما روزهای جمعه و دیگر روزهای تعطیل به احمدآباد می رفتند و تمام روز را با پدرم می گذراندند. پس از چند ماه پدرم پیشنهاد کردم مادرم به تهران برود و نزد بچه هایش باشد.بارها و به خصوص پس از پایان روزهای تعطیل که نزد او بودیم و قصد بازگشت به شهر داشتیم، به مادرم می گفت شما که زندانی و تحت نظر نیستید. چرا باید در این گوشه ...
بهاریه مادران و فرزندان شهید؛ گردشگری از خزر تا اروند
...: شب قبل از اعزام پدرم به خانه مادربزرگ و پدربزرگ رفته بودیم برای خداحافظی، پدرم از پدربزرگ، برادر و خواهرانش خداحافظی کرد اما زمانی که می خواست با مادرش خداحافظی کند وی خواب بود، برای همین کف پای مادرش را بوسید و به پدربزرگم گفت: سلام مرا به مادرم برسان و سفارش کرد بعد از خدا، خانواده و مادر را به شما سپردم. تا پایان تعطیلات نوروز حدود 20 هزار مازندرانی زائر مناطق عملیاتی جنوب به ویژه هفت تپه می شوند. انتهای پیام/ 930610 ...
برباد رفتن کاخ آروزها در زندگی با مرد شیشه ای
قرار گرفته بود، در یک صبح بهاری در حین تردد با سلام و احوال پرسی یکی از دختران همسایه پدرم مواجه شدم، با تردید پاسخ دادم و در حال ادامه دادن به مسیرم بودم که سر صحبت را باز کرد. از این صحبت های معمولی که هر کسی برای برقراری صبحت به میان می کشد، کمی اطلاعات از من گرفت و چون عجله داشتم گفتم من می رم بعد از ظهر بیشتر با هم صحبت می کنم. عصر هنگام در خانه پدرم به صدا درآمد، یادم ...
واکنش صابر خراسانی درباره شباهتش به آقاسی
فضای مذهبی را نمی شناختم از این فضا کاملاً دور بودم. یعنی شما آدم مذهبی ای نبودید؟ فضای مذهبی منظور هیئتی است ما اصلاً خانواده هیئتی نبودیم یعنی من چیزی که یادم است این است که پدرم ما را می برد دوره قرآن و فقط محرم ها یک هیئتی می رفتیم در زمان های دیگر درگیر هیئت نبودیم. خب در مورد مرحوم آقاسی می گفتید یک زمانی یادم می آید از من می پرسیدند شما شاگرد آقاسی ...
طنز : جوهر خشک ناشدنی مرد
...، این هفته هم همچون هفته پیش در شمار بیکاران نباشم. خوداشتغال زایی که شاخ و دم ندارد! هفته پیش هم در حال تماشای برنامه تلویزیون بودم که مادرم مرا صدا زد تا گوشه میز را بگیرم و آن را (همان میز را) به مسافت یک متر جا به جا کنیم. فقط مدت زمان این کار با احتساب ایاب و ذهاب، حدوداً پنج ثانیه از یک دقیقه کمتر شد. این پنج ثانیه، مرا مجاب کرد با مسؤولان مربوطه تماس بگیرم و از آنها طلب یاری کنم ...
برات شهادت قنبری اربعین امضا شد/ خادمی آقازاده ها برای زائران کربلای ایران
روز که به مدرسه رفتم از طرز نگاه های مدیر و معلمان مدرسه فهمیدم خبری است اما به روی خودم نیاوردم تا اینکه بعد از مدرسه به خانه برگشتم .رفتارم با مادرم طوری بود که مادرم ازم سوال کرد امیر جان چرا آنقدر ناراحتی چیزی شده . نمی خواستم خبر شهادت پدرم را به مادر بدهم . می خواستم با رفتارم متوجه شود. سختی خبر شهادت پدرم را تا زمانی توی دلم نگه داشتم وقتی که پیکر بی جانش را دیدم. فرزند شهید که ...
تدارک تلویزیون برای هشتمین روز فصل بهار +تصاویر
و رقابت در بیین اعضای خانواده ایجاد می کند که علاوه بر سرگرمی و پر کردن بخشی از اوقات فراغت بینندگان ، در جهت رشد علمی و فرهنگی بینندگان هم تاثیر زیادی دارد . با حضور داورانی چون شهره لرستانی، سید مهرداد ضیایی، حسین رفیعی و نصرالله رادش از میان 700 ثبت نام کننده در رقابت طنز نمایشی (استندآپ کمدی، نمایش طنز دو یا چند نفره، شعر طنز، خوانندگی طنز، نمایش طنز بدون کلام، نمایش طنز با عروسک ...
گفت وگو با پل استر ؛ نویسنده محبوب آمریکایی
تهران – اقتصاد برتر – 7 فروردین 96 فقط دو کتاب؛ نسخه ویرایشی کتابخانه امریکا از مجموعه مقالات جیمز بالدوین و رمان ها و داستان های نخستین . از زمان دبیرستان (با توجه به اینکه در سال 1965 فارغ التحصیل شدم) تا همین چند وقت پیش هیچ چیزی از بالدوین نخوانده بودم و چون رمانی که روی آن کار می کردم داستان آن در دهه های 1950 و 60 می گذرد، از روی وظیفه نگاهی به این کتاب کردم. طولی نکشید که وظیفه جای خود را به لذت، حیرت و تحسین داد. بالدوین در هر دو جبهه ادبیات داستانی و غیرداستانی نویسنده قابلی است و من جایگاه او را در میان بزرگ ترین های قرن بیستم امریکا می دانم. نه فقط به خاطر خبرگی و شجاعتش، نه فقط به خاطر طیف گسترده احساسی اش (از فوران خشم تا دلنشین ترین عواطف) بلکه به خاطر کیفیت نوشتارش، به خاطر جمله های تراش خورده اش. نثر بالدوین، نثری است که آن را امریکایی کلاسیک می نامم، به همان شکل که تورو را کلاسیک می دانم و در بهترین شکل به او باور دارم، بنابراین برایم بالدوین با تورو در بهترین شکلش کاملا برابر است. خیلی عجیب است که خواندن هر دوی کتاب ها را تقریبا یک سال پیش تمام کردم اما هنوز هم روی میز عسلی ام هستند. نمی توانم بگویم چرا؛ فقط دوست دارم این دو کتاب آنجا باشند. مایه تسکینم هستند. زنی به مردانی نگاه می کند که به زنان نگاه می کنند ، مجموعه ای وسیع و شاهکار از مقاله های سیری هوسوت. اما از آنجایی که با سیری ازدواج کرده ام اجازه بدهید انتخاب دیگرم را هم معرفی کنم؛ رمانی از فران راس به نام Oreo که نخستین بار ناشری کوچک در سال 1974 آن را منتشر کرد، توجه ناچیزی به آن شد یا اصلا نشد، سپس کاملا ناپدید شد تا اینکه انتشارات نیو دیرکشنز چاپ مجدد آن را در سال 2015 منتشر کرد. متاسفانه این تنها رمانی است که راس نوشت، و بدبختانه اینکه راس در 50 سالگی یعنی در سال 1985 از دنیا رفت. اما چه شاهکار کم حجمی است این کتاب، حقیقتا یکی از لذت بخش ترین، خنده دارترین و هوشمندانه ترین رمان هایی که در این چند سال اخیر به آن برخورده ام، اثری کاملا مبتکرانه که زبان آن ترکیبی از نثر فرهیخته، محاوره سیاه پوستان و زبان ییدیش به بهترین نحو است. صدها بار از خنده ریسه رفتم و کتاب کوتاهی است کمی بیشتر از 200 صفحه که در هر صفحه اش از خنده به خود می پیچید. به سوی فانوس دریایی اثر ویرجینیا وولف. وقتی 18 ساله بودم چند کتاب از وولف خواندم ( امواج و اورلاندو ) خیلی از این کتاب ها خوشم نیامد و برای 51 سال بعد اسم وولف را از فهرستم خط زدم. چه اشتباه احمقانه ای کردم. به سوی فانوس دریایی یکی از زیبا ترین رمان هایی است که خوانده ام. داستان در من رسوخ کرد و باعث می شد به رعشه بیفتم و مدام اشک در چشم هایم جمع می شد. موسیقی جمله های بلند و پیچ دارش، دست کم گرفتن عمق احساساتش، ریتم دقیق ساختارش آنقدر برایم تکان دهنده بود که تا آنجا که می توانستم آهسته خواندم، سه چهار بار یک پاراگراف را می خواندم و بعد سراغ پاراگراف بعدی می رفتم. علف های هرز غرب ، کتابی 628 صفحه ای، کتاب راهنمای پر از تصویری که نوشته گروه چهل نفره متخصصان علف هرز است و سازمان انجمن غربی علم علف آن را منتشر کرده است. عکس های رنگی آن گیرا هستند اما چیزی که خیلی از آن خوشم آمد اسم های گل های وحشی است... صدها اسم گل هست و لذت خالص خواندن این کلمه ها با صدای بلند هرگز در بهبود حال و روزم با شکست مواجه نشد. این کتاب اشعار زمین امریکایی است. داستان های زیادی هست، داستان های خیلی زیادی که طی سال ها جمع شده اند، اما زیر سایه نفرتی که علیه برخی نامزدهای اخیر ریاست جمهوری بر زندگی مهاجران انداخته اند، این داستان را به شما معرفی می کنم چون بازیگر آن یک مهاجر است. صاحب لوازم التحریر فروشی محله مان در بروکلین مردی است که در چین متولد شده است. دستیار او در مکزیک بدنیا آمده و زنی که صندوقدار است در جاماییکا. چند ماه پیش عصر یک روز سرد، جلوی پیشخوان این فروشگاه ایستاده بودم و آماده پرداخت وسایلی که خریده بودم می شدم، صندوقدار جاماییکایی متوجه شد که آب بینی ام دارد می ریزد (به خاطر هوای سرد) اما به جای اینکه بی توجهی کند تا بهم بگوید که بینی ام را پاک کنم، یک دستمال کاغذی از جعبه دستمال بیرون کشید، از روی پیشخوان دولا شد و بینی ام را پاک کرد. باید اضافه کنم که خیلی آرام این کار را کرد، بدون اینکه حرفی بزند. اینکه بدون اجازه ام من را لمس کرده بود، اشتباه بود؟ شکی نیست که بعضی ها این فکر را می کنند. اما از نظر من، رفتارش عملکرد غیرمتعارف مهربانی بود و به خاطر کمکی که بهم کرد، از او تشکر کردم. نمونه ...
احمد پوری از ترجمه و رمان های نوشته و نانوشته اش می گوید
شما در مورد من زیاد مصداق نداشته باشد، چراکه من درواقع از نویسندگی به ترجمه روی آوردم. در سال هایی که سن شما قد نمی دهد، من در نشریات ادبی داستان می نوشتم. چندین داستان کوتاه چاپ کردم و حتی در سال های بعد هم گه گداری داستان کوتاه می نوشتم. بعدها که بیشتر کار ادبی من بر ترجمه و به طور غالب ترجمه شعر استوار بود، دوباره وسوسه داستان نویسی در جانم افتاد که شروع به نوشتن اولین رمانم کردم. ...
داریوش مهرجویی: وضع موجود نگرانم می کند
های ملی شان این گونه رفتار نمی کنند که در اینجا می کنند. همین اتفاق موجب نگرانی بسیاری از ما شده که آیا به وقت بیماری با ما هم این گونه رفتار خواهندکرد؟ لابد کیارستمی پای شما را به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان باز کرد؟ همین طور است. او سبب شد من فیلم مدرسه ای که می رفتیم را در آنجا بسازم. براساس کتابی با عنوان حیاط پشتی مدرسه عدل آفاق . فیلم البته توقیف شد و تا 9 سال بعد ...
گفت و گوی اختصاصی با دکتر محمدعلی نجفی، استاندار گیلان:رییس جمهور اندیشه بزرگی برای بندر کاسپین دارد/ از ...
مستحضر هستید من در بیست سال قبل در همین استان حضور داشتم و آشنایی با استان داشتم و طی سال هایی هم که در استان نبودم و چه زمانی که ریاست سازمان چای را برعهده داشتم و چه زمانی که در مناطق آزاد بودم همیشه یک سری رفت و آمد دانشگاهی به استان داشتم و حدود 14 سال به عنوان موسس دانشگاه علمی و کاربردی به گیلان رفت و آمد می کردم و این موجب شد هرگز ارتباطم با استان قطع نشود و بعد از همان روزهای اول نتایج ...
همه چیز راجع به زندگی خصوصی اکبر عبدی و دخترش +عکس
ساله بودم که متوجه شدم پدرم فرد معروفی هستند و تقریبا از 15-14 سالگی همه کارهایشان را پیگیری می کنم.اکبر عبدی پدرتان بارها در گفتگوهایشان اشاره کرده که خودتان راهتان را انتخاب کرده اید، همینطور است؟ - بله، کاملا درست است. پدرم فقط به من پیشنهاد کردند که بازیگری را امتحان کنم. من هرگز دوست ندارم از موقعیت ایشان سوءاستفاده کنم. مادرتان چگونه شما را حمایت می کنند؟ ...
روایت زندگی شهید مدافع حرمی که تمام زندگی اش امام حسین (ع) بود
مالی ات برطرف می شود. در یکی از یادواره های شهدا خانواده های شهدای مدافع حرم معرفی و از آنها تجلیل و تقدیر می شد. بعد از این که مادرم به عنوان مادر شهید تجلیل شد، یکی از مادران شهدا آمد سمت ما. پرسید: شما چه نسبتی با شهید جوانمرد داری؟ گفتم: من خواهرش هستم. گفت: ایشان مادر شهید هستند؟ گفتم: بله. گفت: مطلبی را می گویم ولی جایی درز نکند. در یک مراسم دیگر شبیه این مراسم ...
حکایت حسن حسین پور ؛ نحوه برخورد تکاور صابرین با نوعروس+عکس
شهدای ما هنوز دست آن هاست. حسن از همان ابتدا که وارد سپاه شده بود، مدام درباره شهدا و زندگیشان و خانواده هایشان برای خانواده صحبت می کرد و به این وسیله آنها را آماده ی شهادت خودش کرده بود. حسن در ایام ماه رمضان برای مرخصی به خانه برمی گرد ، قبل از بازگشتش به ماموریت به برادرش می گوید: چند روز بعد از عید فطر خبر خوشی به شما می دهند و برادرش هم فکر می کند که احتمالا سفر کربلا یا مکه در پیش ...
علی پورحیدری: دست به عیدی دادن بابا مثال زدنی بود/ مسئولان باشگاه استقلال پدرم را فراموش کرده اند
دست به عیدی دادنش حرف نداشت و همه دوست داشتند از او عیدی بگیرند. کلا عیدی دادن او مثال زدنی بود. من هم از بچگی عادت کرده بودم که اولین نفر از او عیدی بگیرم. در عید نوروز 95 هم مبلغ قابل توجهی از بابا عیدی گرفتم ولی به صورت دقیق نمی توانم آن را بیان کنم چون یک چیزی بین ما دو نفر بوده و خواهد ماند. *فکر می کنی همچون سال های قبل منزل تان در روزهای اول شلوغ شود؟ - بیشتر خانواده ...
وقتی مادری از زبان دختر 14 ساله تمام واقعیت کثیفی که بر سرش آمده را فهمید دنیا روی سرش خراب شد!
ازدواج کرده بود و من نمی توانستم این موضوع را تحمل کنم به همین خاطر حضانت دخترم را نیز به پدرش سپردم و خودم به خانه پدرم بازگشتم. مدتی بعد متوجه شدم که دخترم با نامادری اش سرناسازگاری گذاشته است. او در جست و جوی محبت های واهی و خیابانی با پسری دوست شده بود اما وقتی پدرش ماجرا را فهمید چنان او را تنبیه کرد که دست راستش شکست. با دیدن این وضعیت طاقت نیاوردم و از همسر سابقم خواستم تا ...
وقتی به محل قرار همسرم با آن فرد رسیدم شوکه شدم! / از آن چه که می دیدم چشمانم از تعجب گرد شد!
هایم را برای دختردایی ام مطرح می کردم. او که به خاطر همین بدگمانی ها از همسرش طلاق گرفته بود، مدام مرا تشویق به طلاق می کرد. از سوی دیگر نیز همسرم به خاطر تنها بودن دختردایی ام اصرار داشت بیشتر به خانه او رفت و آمد کنیم.چندین سال به همین ترتیب سپری شد تا این که روزی گوشی تلفن همسرم را که در منزل جا مانده بود به طور ناخودآگاه بررسی کردم. از آن چه می دیدم، حیرت زده شدم. پیامک های عاشقانه و ...
عباس جدیدی: من چندگانه سوز هستم
انتخاب کنید چطور؟ - به زمانش بستگی دارد. دیگر ادامه ندهیم... چرا رابطه شما با رسانه های مجازی و شبکه های اجتماعی این قدر خوب است؟ این قدر عکس از شما همه جا هست. - چون دوست شان دارم. تا به حال هم از هیچ رسانه ای شکایت نکرده ام و معتقدم رسانه ها زبان گویای مردم هستند. رسانه یعنی رسالت. رسانه یعنی عبادت. خدا در قرآن به تنها چیزی که قسم خورده قلم است. متاسفانه رسانه ...
شوهرم به خواستگاری یک دختر رفته بود/ از اردشیر خواستم بهرام را ادب کند که ...
نکرده بود، انگار بود و نبود من برایش اهمّیتی نداشت، نه قیافه و نه لباسش تغییری نکرده بود. وقتی فهمید می خواهم برگردم، گفت اصلا حاضر نیستم دوباره با تو زندگی کنم و وقتی موضوع 30 سکه را شنید، گفت قادر به پرداخت آن نیستم. با درماندگی به خانه مادربزرگم رفتم. همان جا یک نفر از بستگان بی خبر از طلاق ما زنگ زد و گفت مگر بهرام داماد شما نیست؟! چه طور به خواستگاری دختر فلانی آمده است؟! مادربزرگم هم گفت ...
ماجرای لباس دودی عروس و داماد
دنیا آمدم، با دردسر روبه رو بودم و حتی وقتی خواستم برای آینده ام خودم تصمیم بگیرم، با اصرارهای پدرم تن به ازدواج اجباری دادم و بدبختی های جدیدی را تجربه کردم. وی افزود: برای فراموش کردن و آرامش در کنار همسرم مواد کشیدم و راه کج زندگی ام به سرقت و زندان ختم شد. گفتگو با زن افیونی سهیلا که عامل بدبختی های زندگی اش را خانواده اش می داند، از اینکه دستگیر شده ابراز ...
عزیزی:عاشق مادرم بودم و اسمش را روی فرزندم گذاشتم/به کارمند سفارت آمریکا گفتم من بدل جکی چان هستم
سلام می کنند؟(خنده)چرا همه با شما عکس می گیرند.خیلی برایش کنجکاوی بود و درک نمی کرد ولی بزرگتر که شد به اصل موضوع پی برد. برای نوروز امسال برنامه ریزی کرده اید؟ بله؛ اکثر روزها سر تمرین تیم هستم چون 12 فروردین با نفت تهران بازی داریم.فقط می دانم یک ساعت قبل از سال تحویل با خانواده،برادرها و خواهر جمع می شویم منزل پدرمان. شما بعد از کنار گذاشتن فوتبال به خاطر اینکه ...
مشاغلی که نوروز پیک کاری آن هاست
مزار شهدا رفتیم و در بین خانواده های شهدا بودیم یک کودک به سمت من آمد و به من ابراز محبت کرد و برای من شعر کودکانه در پاسداشت پلیس خواند، واقعا خستگی از تن بنده و همکاران من در رفت و بسیار برای ما این ابراز محبت خوشحال کننده بود؛ من دوست دارم از همین جا از تمام مردم بخواهم که با رعایت قوانین، آرامش و امنیت را از خود و هموطنانشان نگیرند با مراعات کردن می توان از پیشامدهای ناگوار جلوگیری کرد و به جای ...
عروس مشکی پوش برای مرگ یک جن عزاداری کرد!/ راز 10 ساله جن های خانه مادر شوهر!
مهربانی و دلسوزی ام سوءاستفاده شده است و نمی توانم همسرم را ببخشم. وی افزود: وقتی پسری نوجوان بودم، پدرم به خاطر بیماری درگذشت وچون یکی یکدانه بودم، مادرم با صبوری و مهربانی از من حمایت کرد تا اینکه به دانشگاه رفته و مهندس کامپیوتر شدم. خیلی زود سر کار رفتم و در آنجا با مردی آشنا شدم که دوست خوبی بود، با رفت و آمدهای خانوادگی مان، من با دیدن خواهرش به نام زهرا به وی علاقه ...
بازخوانی دیدار نوروزی ایسنا با بزرگان تکرار نشدنی سینما
سریال آوای فاخته گفت: افتخار می کردم که در انجا نقش پدر و مادرم را داود رشیدی و نیکو خردمند داشتند نقش هایی که امروز پیدا کردن بازیگر مناسب برایش بسیار سخت است . جمشید مشایخی دیگر بازیگری بود که به دیدارش رفتیم و علی رغم بیماری که داشت اعلام کرد: دو روز در خانه افتاده بودم اما الان با آمدن شما بسیار بهتر شدم . مشایخی که در کنارش همسر و پسرش سام حضور داشتند با بیان اینکه ...
روایت مهناز افشار از زندگی شخصی و حاشیه های ازدواج با یاسین رامین
به نقل از ایران آنلاین، افشار با حضور در آخرین برنامه سال 95 آپاراتچی آپاراتچیِ 32 با اجرای امیر پوریا که در سایت آپارات قرار دارد، علاوه بر تجربیات سینمایی اش، درباره زندگی شخصی، ازدواج و تولد فرزندش هم صحبت کرد. او درباره فوت پدرش و ازدواج با یاسین رامین گفت: حدود 11 سال پیش بود که پدرم فوت کرد. وقتی مُرد زیر میز غذاخوردی خانه مادرم قایم شده بودم چون احساس می کردم حامی ام را از دست ...