سایر منابع:
سایر خبرها
ناگفته هایی از زندگی مسئولین از زبان خودشان
...: ما نان گندم نمی توانستیم بخوریم، نان جو گندم می خوردیم چون نان گندم گران تر بود. البته یک دانه نان گندم می خریدیم برای پدرم فقط، ما نان جو گندم می خوردیم، گاهی هم نان جو ... وضعمان خیلی خوب نبود و شب هایی اتفاق می افتاد در منزل ما که شام نبود. مادرم با زحمت زیادی که حالا بماند آن زحمت چگونه انجام می شد، برای ما شام تهیه می کرد. آن شام هم که تهیه می شد و با زحمت تهیه می شد ...
بلای کثیفی که برادر کوچک به سر بزرگترش آورد!
...، یک دختر وزیر و یک پرونده قاچاق؟! دختر جوان تهرانی داستان فیلم ناجور خودش و مرد میانسال را لو داد! مادرم با عمو در اتاق تنها بود که ناگهان دیدم ..+ عکس عمل کثیف پسر جوان با خاله اش در نیمه های شب دردسرساز شد و .. + عکس اخبار داغ روز: این زن جوان تهرانی بعد از عمل لیپوساکشن جان باخت/ مرگ بدون امضا + عکس وقتی زنم را با چند پسرجوان در یک ماشین دیدم شوکه شدم و .. پیرمرد از من درخواست شرم آوری کرد / مرا به خانه اش برد و + عکس ...
ماجرای دزدی مسلحانه دختر جوان/ با اسلحه و چاقو تهدیدم کردند
مادرم از یکدیگر جدا شدند و هر چند ماه خانه یکی از والدینم بودم. تا اینکه هر دو آنها ازدواج کردند و من نیز به خانه مادربزرگم رفتم. نادر را دوست دارم و فکر می کردم می توانم با او زندگی جدیدی شروع کنم؛ برای همین هنگامی که به من پیشنهاد سرقت را دادند، قبول کردم. سپس نوبت به نادر رسید؛ او پس از اینکه در جایگاه حاضر شد، گفت: قبول دارم که سرقت انجام داده ام اما از این کار پشیمانم و از شما می خواهم من را ...
زیر پوست شهر: برای بینا ماندن فرزندم،هم اکنون نیازمند کمک هستم
غیب می شد که دیگر سه سال پیش، از این عشق و دوست داشتن دست کشیدم چرا که صداقت در وی گم شد. حاضر بودم با تمام دشواری ها بسازم اما همسرم همانی باشد که روزهای اول زندگی بود. آن قدر نیامد که غیابی طلاق اتفاق افتاد و باور کردیم که باید ادامه راه را تنها سپری کنیم چه انتظارها، چه چشم به راهی ها، چه طعنه ها، چه مشقت ها، چه سفره های خیالی و.... به خاطر بازگشت او کشیدیم و نیامد. وی با ...
همه لاله کاشتند و ما نرگس ...
با این ساختن ها، جسم و روح خودشان هم ساخته می شد. خانواده شهید محمدحسین تمدن از خانواده هایی بودند که مورد اولین حملات بمبارانی عراق در سال 59 و آغازین روزهای جنگ در دزفول قرار گرفتند؛ فریده تمدن دختر بزرگ این خانواده با ما به گفت وگو نشست. بانویی مقاوم و صبور و محکم. از همانها که اگر چندتایی را در هرجا داشته باشیم دیگر مشکلات بی معنا می شود. باید به گذشته رفت، شبی در سال 59 ...
رفته اند اما قلبشان همچنان می تپد
.... ضرورت است تا در بیمارستان هایی که اهدا عضو انجام می دهند همیشه یک روانشناس برای مشاوره با خانواده های اهدا کننده حضور داشته باشد. دکتر ذکریا ذکریایی، مدیرفراهم آوری پیوند اهدای عضو دانشگاه علوم پزشگی مازندران نیز در گفت و گو با ایسنا، با اشاره بر اینکه در سال گذشته 28 مورد اهدای عضو در مازندران صورت گرفته است، اظهار می کند: از ابتدا سال 96 تاکنون 6 نفر در مازندران به سمت اهدای عضو ...
همسرم به من شک کرد و گفت تو نیمه های شب با دیگری بودی و مرا از خانه بیرون کرد و ..
همسرم رهایم نمی کند و از من خواسته تا حضانت فرزندم را به او بسپارم... ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی خراسان 110 یک بار دیگر، یک دختر وزیر و یک پرونده قاچاق؟! دختر جوان تهرانی داستان فیلم ناجور خودش و مرد میانسال را لو داد! مادرم با عمو در اتاق تنها بود که ناگهان دیدم ..+ عکس عمل کثیف پسر جوان با خاله اش در ...
دختر جوان تهرانی داستان فیلم ناجور خودش و مرد میانسال را لو داد!
تهدیدهایش خسته شده بودم تصمیم گرفتم از پلیس کمک بگیرم. با شکایت دختر جوان، دستور بازداشت راننده پژو صادر شد و یک هفته بعد مرد میانسال به دام مأموران اداره شانزدهم پلیس آگاهی افتاد. متهم زمانی که در مقابل بازپرس جنایی قرار گرفت منکر آزار و اذیت شیطانی شد و گفت: من به هیچ عنوان دختر جوان را مورد آزار و اذیت قرار ندادم و هیچ فیلمی هم از او نگرفته ام. اینکه با او دوست شدم را قبول ...
وقتی سر زده وارد خانه ام شدم بوی عطر زنانه در خانه پیچیده بود و شوهرم با پررویی گفت کسی خانه بود و ...
زن 26 ساله در حالی که عنوان می کرد همسرم و دخالت های بیجای خانواده اش موجب شد تا امروز حکم طلاق را از دادگاه دریافت کنم، به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: از این که در یکی از رشته های دانشگاهی زیرمجموعه علوم پزشکی پذیرفته شده بودم، از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم .در حالی که 2 سال دیگر به پایان تحصیلاتم باقی مانده بود روزی مادرم مرا بوسید و گفت: خانواده ای اصل و نسب دار تو را برای پسرشان ...
عاشق دختر پرورشگاهی شدم اما ... / گفتگو با پسر یک کارخانه دار تهرانی که پس از ورشکستگی خودسوزی کرد + ...
...> تحصیلاتت چقدر است؟ تا سیکل خوانده ام. پدر مادر داری؟ از وضیعت خانوادگیت بگو. مادر دارم.... پدر ندارم. پدرم کارخانه دار بود و فعال اقتصادی اما دچار بحران اقتصادی شد. من آن موقع 18 ساله بودم. یک خواهر و برادر کوچکتر از خودم داشتم. پدرم معتاد بود و وقتی به دارو روی آورد هم خود خودش را بدبخت کرد و هم مارا. پدرم بعد از ورشکستگی خودش را در سال 88 در میدان بهارستان آتش ...
اعترافات یک فرمانده عراقی به کابوس های بعد از خرمشهر
، اولین ضرب شستش را نشانم داد و پس از گذشت یک سال، پسر عزیزم را از دست دادم، قسمتی از اموالم از بین رفت و مادرم مُرد. به همسرم، نهاد، گفتم: فکر نمی کنی این مصائب در این مدت کوتاه، به خاطر دزدی های ناجوانمردانه من باشد؟ پس از چند روز یقین حاصل کردم که علت همه بدبختی هایم همین است. بلافاصله به نجف اشرف رفتم و با یکی از مراجع ملاقات کردم و موضوع را با او در میان گذاشتم. ایشان گفت: هرچه ...
زمان اختلافات منعطف می شوم | به مناسبت های مختلف برای همسرم هدیه می گیرم
تربیت در سال 1376 و دکترای تعلیم و تربیت و برنامه ریزی در سال 1388 شدم. البته در این دوران کنار تحصیل، به خدمت در مراکز آموزشی به عنوان مدرس و مدیر مراکز آموزشی، تربیت معلم، ضمن خدمت و دانشگاه ها مشغول بودم. *خدمت هم رفتید؟ خیر. به دلیل اینکه من دانشجوی تربیت معلم بودم و 5 سال را در آنجا گذرانده بودم، از خدمت سربازی معاف شدم. *چه سالی ازدواج کردید؟ سال 64 ...
مدیر کارخانه اول مرا مدیر بخش کرد و بعداز مدتی وقتی از او باردار شدم
زن 31ساله در حالی که کودک 4 ساله اش را در آغوش می فشرد و با نگرانی از آینده فرزندش برای ثبت واقعه ازدواج دست به دامان قانون Law شده بود، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری احمدآباد مشهد گفت: ماجرای سیه بختی من از زمانی آغاز شد که حدود پنج سال پیش در یک کارخانه مشغول به کار شدم. آن جا به عنوان یک کارمند مدتی مشغول فعالیت بودم که یک روز به طور ناگهانی مدیر کارخانه مرا به عنوان مدیر فروش معرفی کرد و بیشتر امور کارخانه را با همفکری من انجام می داد. با توجه به این که من هیچ سابقه ...
متاگپ | ابراهیم صادقی: چه کسی گفته فوتبال کثیف است؟ / این فصل خیلی برایم سخت بود که در بازی ها تنها 3 ...
بازیکنی که یک روز در باشگاه بوده چه بازیکنی که ده سال تو باشگاه بوده. نظر خانواده چی بود در مورد این که تو کجا بازی کنی؟ مثلا نمی گفتن سایپا چیه برو پرسپولیس یا استقلال... نه. من زود ازدواج کردم و مادرم رو هم خیلی زود از دست دادم، داداشم کاظم با من در خونه بود که الانم مربی تیم ملی امید فوتساله که الانم تایلند هستند. پدرم بیمار بود دیالیزمی شد، فکر نکنم الان کسی بتونه تو سن هجده ...
وقتی به خرمشهر رسیدم سجده شکر کردم
کردند و معلوم شد که عضو حزب توده است. شهید جهان آرا همیشه به ما دخترها می گفت که شما چشم ما در بیمارستان هستید. زیرا جنگ در مرزها و در داخل به موازات هم پیش می رفت. دفاع پرس: آیا در عملیات بیت المقدس شرکت کرده اید؟ تقریبا از 10 اردیبهشت ماه، مرحله اول عملیات بیت المقدس شروع شد. شهید عبدالرضا موسوی فرمانده ما بود. سال 60 ازدواج کردم. من و همسرم هر دو در سپاه آبادان بودیم. روستای محروم شادگان در ...
مردم با رأی خود روح آیت الله را شاد کردند
. این مسأله باعث شادمانی ماست که چنین پدری داشتیم که حتی بعد از فوت چنین اثری از ایشان در کشور باقی مانده است بخصوص که حضور مردم و رأی به تداوم راه اعتدال را پیش بینی هم کرده بود، پدر سیاستمداری بود که سیاست ورزی را برای مردم انتخاب کرده بود نه برای خود. این موضوع مهمی است. **روز انتخابات اعضای خانواده و خانم مرعشی همسر محترم آیت الله چه حال و هوایی داشتند؟ روز انتخابات برای ...
من یک ترانس سکشوال هستم
. چه زمانی احساس تفاوت کردید؟ فکر می کنم، شش یا هفت ساله بودم که احساس کردم متفاوتم و با دختربچه های دیگر که اطرافم هستند، همسو نیستم. من از همان اول همیشه تی شرت و شلوارک می پوشیدم؛ در حالی که اکثر دختربچه ها دنبال دامن کوتاه و کفش تق تقی بودند. هیچ وقت یادم نمی آید پشت ویترین یک مغازه به کفش های پاشنه بلند چشم دوخته باشم، اصلا همیشه کفش ها و لباس های پدرم را می پوشیدم؛ اما هیچ گاه سر کمد لباس های ...
داستان تلخ کودکانی که بار خانواده را به دوش می کشند
به گزارش خبرگزاری بین المللی قرآن (ایکنا) روزنامه بهار نوشت: تمام خیابان ها و چهار راه های شهر پر است از این کودکان که یا گل می فروشند یا فال حافظ. حتی در برخی موارد شاهد هستیم که بعضی از این کودکان در در همین خیابان ها تکدی گری می کنند. اما کودکان مترو بیش از همه نظر ها را به خود جلب می کنند چون مترو ابعاد کوچکی دارد و بیش از پشت یک چراغ قرمز در آن زمان صرف می شود.خیلی از این کودکان مدرسه نمی روند و اصلا نمی دانند درس و مدرسه یعنی چه. . . خیلی از آن ها حتی شناسنامه هم ندارند و این یعنی کودکان بی هویتی که برای گذرا ...
هیچ فرقی بین زن و مرد به عنوان شهروند وجود ندارد
انجام دادیم. فعالیت های شما درسپاه وجامعه به وظیفه مادری تان لطمه نزده است؟ اگر بگوییم یک زن به تنهایی می تواند هم وظیفه مادری را انجام دهد و هم مسئولیت اجتماعی داشته باشد فقط یک شعار است. خوشبختانه از خانواده خوبی بهره مند هستم. مدتی که همسرم درجبهه بود مورد حمایت مادر و خواهرانم بودم. چهار فرزند دارم و در مدتی که آن ها احتیاج به حضور مستمر مادر داشتند مرخصی بدون حقوق گرفتم ...
ماجرای ثریا و گلدان شیشه ای / داستانی واقعی از سرگذشت یک دختر گلستانی
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از گلستان ما ؛ پدرم اعتیاد داشت و من از همان بچگی شاهد دعواهای مکرر پدر و مادرم بودم،او مشروب مصرف می کرد و انقدر مادرم را می زد که مادرم بر اثر مشت و لگد از هوش می رفت. مادرم برای خرج و مخارج ما در خانه های مردم کار می کرد و به سختی پول در می آورد تا بتوانیم زندگی را بگذرانیم.روزی که آن اتفاق ناگوار افتاد،پدرم حالت طبیعی نداشت یا شاید هم کتک ...
ناگهان نقاشی کردن در 84سالگی
را بازگو می کردم. مادرم هم از من می خواست برایش طراحی کنم که او رنگش بزند و من در ابتدا این کار را نمی کردم چون معتقد بودم که خودش و تخیلاتش را آشکار کند اما این باعث اضطرابش می شد. بنابراین مجبور شدم سریع چیزهایی را بکشم که این خارش ها را پشت سر بگذارد و بعد پرستارهای مادرم به من نهیب می زدند که مادر نمی گذارد ما بخوابیم چون تا دو یا سه نقاشی می کرد و از آن طرف هم مادرم مدام از من می ...
مدال دار فتح خرمشهر
عموی خودش، یعنی برادر بزرگ نواب صفوی، ازدواج کرد. خواهرم هم به دلایل خانوادگی پیش عمه ام رفت و من در ایام نوجوانی کنار آن ها بودم. درست از زمانی که ذهنم داشت شکل می گرفت توفیق داشتم که با برادر نواب صفوی که شش سال زندانی بود و دست آخر هم شهیدش کردند زندگی کنم.. به نواب صفوی فکر می کنم، به شرایط خفقان آوری که او در آن زندگی می کرد. سردار ادامه داد: شما زندگی در زمان طاغوت را درک نکرده اید. بابت ...
به خاطر حرف های پسرم همسرم را کشتم!
می گفت با مردهای دیگر رابطه نامشروع دارد تا اینکه روز حادثه از محل کارم - نانوایی - به خانه برگشتم و با همسرم دعوایم شد. در حین مشاجره وقتی از او پرسیدم چرا با مردهای دیگر رابطه داری، حاشا نکرد و گفت: بله که دارم و چند بار هم با عصبانیت این حرف را تکرار کرد. من هم عصبانی شدم و او را کتک زدم. آنقدر عصبانی بودم که نفهمیدم چه می کنم. بعد هم چاقوی آشپزخانه را برداشتم و او را کشتم. ...
دانه های تسبیح؛ یادگاری از سال ها چشم انتظاری مادر
ادب و احترام به مهمان بود، از این رو خودش هم روی تخت نشست و معذرت خواهی کرد از اینکه نمی تواند به مدت طولانی ایستاده باشد و بعد از خاطرات خود و فرزند جگر گوشه اش برایمان گفت. حوا خراشادی زاده، مادر شهید فروزانفر گفت: در 2 آذر 1314 در روستای خراشاد به دنیا آمدم و چهارمین فرزند خانواده ای متدین بودم، پدرم کشاورز و مادرم نیز در کارهای کشاورزی به او کمک می کرد و هم مشاغلی چون توبافی که ...
خاندان کتابچی از یک قرن فعالیت شان در نشر ایران گفتند
کتابخانه مجلس تطبیق می دادند تا این مجموعه دایره المعارف عظیم شیعه به طور کامل منتشر شد. چند تا انبار بزرگ داشتیم مخصوص به بحارالانوار. البته خانه مرحوم مدرس را که پیشتر حدود 40 سال در آن زندگی می کردیم، نیز تبدیل به انبار کردیم. در سال 1327 پدرم این خانه را خرید. من در آن زمان ده ساله بودم. مدیر انتشارات اسلامیه اضافه کرد: خانه مرحوم مدرس 14 اتاق، سه حیاط(شامل دو اندرونی و یک بیرونی 500 ...
ششمین دختر
خداوند بر این بود که پسر باشد ولی با تولد پسر، دختر بزرگشان فوت کرد. بار دیگر حامله شد و پسری به دنیا آورد اما دختر دومشان فوت کرد. تا اینکه پنج بار پسر به دنیا آورد اما پنج دخترشان همه فوت کردند. اما فقط تنها دخترشان که پدر می خواست از شرش خلاص شود برایشان ماند. مادر فوت کرد و دختر و پسرها همه بزرگ شدند. خانم معلم به دانشآموزانش گفت: می دانید آن دختری که پدرش می خواست از شرش خلاص شود کی ...
دختری که تیرباران شد، اما زنده ماند!
مدافع خرمشهر است. خانم اون باشی عزیز، از روزهای انقلاب بگویید. سال 57، دختری دبیرستانی و حدوداً 17 ساله بودم که با بچه های دبیرستان در تظاهرات ها و تحصن ها شرکت می کردیم. ما سه بردار و دو خواهر بودیم و تازه داشتیم ابعاد انقلاب را می شناختیم. خانواده با فعالیت های شما مخالف نبودند؟ پدرم خیلی موافق نبود، اما این موضوع چیزی از شور و هیجان ما کم نمی کرد. ما ...
سمت هایی که شهید جهان آرا به زنان داد/ چرا شهید نگاه مثبتی به حضور زنان داشت؟
...: در خانواده ما به زن ها اهمیت زیادی داده می شد. محمد نیز معتقد بود توانایی زنان در عرصه های مختلف بسیار زیاد است و باید از این توانایی ها استفاده کرد. او حتی مردم داری اش را نیز از مادرم به ارث برده بود. سال 58 سپاه تشکیل شد و محمد در 25 سالگی فرمانده سپاه خرمشهر و اولین فرمانده سپاه خرمشهر شد. همسر محمد اهل تهران بود و بنابراین گه گاهی از خرمشهر به آن جا رفت وآمد می کرد. هرگاه به تنهایی به ...
شهادت داماد 2 ماهه
المحبین و معانی آن نوشته شده است. در پایان وصیت نامه نوشته است که پدر و مادرم صبر کنند و همسرم در نماز شب برای امام زمان (عج) دعا کند. یک نامه هم برای من نوشته و گفته است که اسلام عزیز شهادت ها و اسارت ها دارد. همسر شهید سخائی در ادامه گفت وگو در مورد مدافعان حرم می گوید: من کوچک تر از آن هستم که بخواهم در مورد مدافعان حرم صحبت کنم، این رزمندگان و شهدا آنقدر قلبشان وسیع است؛ که عاقلانه ...
زوج ایرانی که در فولکس زندگی می کنند +تصاویر
از این پیشنهاد استقبال کردم و دقیقا فردای آن روز رفتم و استعفا نوشتم. خانم حسین زاده شما چرا این پیشنهاد را به همسرتان دادید؟ من علی را می شناختم با روحیاتش آشنا بودم، می دانستم که زندگی کارمندی رویای همسرم نیست. ما همیشه آخر هفته ها سفر بودیم و او مجبور می شد چهارشنبه و شنبه را هم مرخصی بگیرد. دراین مدت خیلی باهم صحبت کرده بودیم ، به این نتیجه رسیده بودیم که ارزش تجربه هایی ...